این روزهایش ـ و شاید بهتر باشد بگوییم این سالهایش ـ با تاریخ گره خورده است. از همان 15 سال پیش که به دانشگاه هاروارد رفت، اگرچه تحصیلات عالیهاش در عرصه جامعهشناسی بود اما با تاریخ پیوند خورد و حالا دیگر او را بهعنوان کسی میشناسند که تاریخنگار زنان و جنسیت است
گفت وگو با افسانه نجم آبادی؛ عضو هیأت علمی بخش تاریخ و مطالعات زنان و جنسیت دانشگاه هاروارد در امریکا
تاریخنگاری زنان قاجاری درآنسوی مرزها
حمیدرضا محمدی : این روزهایش ـ و شاید بهتر باشد بگوییم این سالهایش ـ با تاریخ گره خورده است. از همان 15 سال پیش که به دانشگاه هاروارد رفت، اگرچه تحصیلات عالیهاش در عرصه جامعهشناسی بود اما با تاریخ پیوند خورد و حالا دیگر او را بهعنوان کسی میشناسند که تاریخنگار زنان و جنسیت است. جالب آنکه او ابتدا تا فوقلیسانس فیزیک خواند و آنگونه که خود میگوید حتی علاقهاش هم محدود به کتابهایی در این حوزه بوده است. اما «افسانه نجمآبادی» که حالا درست در پله 70 سالگی زندگی ایستاده و ناگفته نماند که نسب به شیخ هادی نجمآبادی نیز میبرد، حالا جز آنکه عضو هیأت علمی بخش تاریخ و مطالعات زنان و جنسیت دانشگاه هاروارد در امریکاست، از 9 سال پیش تا به امروز، بانی و مدیر پروژه «دنیای زنان در عصر قاجار» است و سفر ماه اخیرش به ایران هم برای پیگیری همین موضوع بود. البته او در سالهای اخیر، در دانشنامه «زن و فرهنگهای اسلامی» هم مشارکت کرد؛ طرحی جهانی، بین رشتهای و فراتاریخی که 8سال پیش در 6مجلد منتشر شد. با وجود تنگنای وقت، از سر لطف فرصتی در اختیار گذاشت و آنچه میخوانید شرح این گفتوگو است.
خانم دکتر نجم آبادی در ابتدا و برای ورود به بحث، از پیشینه خانوادگیتان بفرمایید و اینکه محیطی که در آن رشد کردهاید چه قدر در شکلگیری آیندهتان تأثیرگذار بوده است؟
من در محله شیخ هادی تهران بزرگ شدم. شیخ هادی نجمآبادی پدربزرگِ مادربزرگ من بود؛ در محله و خانواده همیشه صحبت ایشان بود و ما هم در هالهای از صحبتهایی که درباره ایشان میشنیدیم بزرگ شدیم. پدرم مهندس کشاورزی و مادرم معلم آموزش و پرورش بود.خانوادههای پدر و مادرم هر دو بر آموزش تأکید داشتند و مهمترین وظیفه من و خواهرم رفتن به دنبال تحصیل بود.
در محیطی که دوران کودکی تان را گذراندید چه قدر عنصر کتاب پر رنگ بود؟
از کلاس هشتم و نهم دبیرستان (طبق نظام آموزشی آن دوره) به دنبال ریاضی و فیزیک بودم. در دبیرستان ریاضی و در دانشگاه کارشناسی و کارشناسیارشد فیزیک خواندم و خیلی به دنبال کتاب خواندن در خارج از حیطه کاری خودم نبودم.عشق من به کتاب خواندن به حیطههای دیگر برمیگردد به سالهای دکترا و بعد از دکترا که تغییر رشته دادم و از فیزیک به جامعهشناسی آمدم. در دانشگاه تهران دو سال فیزیک خوانده بودم و بعد در سال ۱۳۴۵ برای ادامه تحصیل به امریکا رفتم و لیسانسم را در همان رشته فیزیک در دانشگاه هاروارد گرفتم. فوق لیسانسم را هم در هاروارد گرفتم و بعد تغییر رشته دادم.
اگر اشتباه نکنم شما در سال ۱۹۶۶ به امریکا رفتید. فضای آنجا، التهاب اروپا را داشت؟
بله، این همان دورهای است که افرادِ آن را دهه شصتیها مینامند. این دهه شصتیها درگیر جنبشهایی از جمله جنبش ضد جنگ ویتنام و تساوی حقوق مدنی برای سیاهان و زنان و... بودند و این بود که بتدریج فیزیک خواندن در آن شرایط خیلی مشکل شد. در اروپا علاوه بر جنبشهای دانشجویی مانند مه ۱۹۶۸، جنبشهای کارگری هم خیلی قوی بود. در امریکا جنبشهای کارگری بعد از دوره مککارتی خیلی صدمه خورده بود و انسجام قبلی را نداشت اما جنبشها بیشتر حول و حوش مسائل مشخصی از جمله حقوق مدنی و مسائل مربوط به ضد جنگ بود تا مسائل صنفی و طبقاتی. همه منتظر بودند اعتصابهای دهه شصت فرانسه آغازگر دورهای از انقلابهای اروپایی شود که نشد اما تغییرات بسیاری در اواخر همین دهه و اوایل دهه هفتاد در امریکا و اروپا اتفاق افتاد اما در دهه هشتاد هم در امریکا هم در اروپا این مسائل مقداری افت کرد. تا آن زمان من در انگلیس و در دانشگاه منچستر دکترای جامعهشناسی میخواندم و این با دوره مارگارت تاچر مصادف شد که کار را برای دانشگاهیها و اتحادیههای کارگری بسیار سخت کرد. در امریکا هم این دوره مصادف با دوره رونالد ریگان شد.
چه سالی به انگلیس رفتید؟
در سال ۱۹۷۴. البته آن زمان پروفسور آن ماری شیمل؛ اسلامشناس آلمانی، همیشه یک ترم در سال در هاروارد درس میداد. من یک درس ادبیات و شعر فارسی با ایشان گرفتم و بعد از کمی کار کردن در این زمینه دیدم که علاقهام در زمینه جامعهشناسی و مردمشناسی بیشتر است و این بود که بعد از رفتن به انگلیس شروع به تحصیل در رشته جامعه شناسی کردم.ابتدا یک سال با ریچارد تاپر مردم شناسی خواندم. تز دکترای من هم درباره اصلاحات ارضی و تحولات روستاها در ایران بود.
در این پایان نامه سعی داشتید که به چه هدفی برسید ؟
سال ۱۳۵۳ که من به انگلیس رفتم دههای بود که همه در حال و هوای این بودند که ایران تغییری میکند یا نه. از زاویه مطالعات دانشگاهی علاقهام این بود که که موضوع تز دکترایم درباره مسألهای باشد که کمکی به فهم من و شاید دیگران بکند و مفید واقع شود. در آن زمان، ایران وارد دوره حرکات اجتماعی و بعد هم انقلاب شد. مثل بسیاری از دیگر ایرانیان من هم بین شهریور ۱۳۵۷ تا تابستان ۱۳۵۹ کمابیش در ایران بودم. در سال ۱۳۶۳ از تز دکترایم دفاع کردم. از سال ۱۳۷۱ درکالج بارنارد (دانشگاه کلمبیا) مشغول به تدریس شدم. از سال ۱۳۸۰ هم کرسی فعلی دانشگاه هاروارد را دارم که نیمی در تاریخ و نیمی دیگر در مطالعات زنان است.
وضعیت حوزه تاریخ ایران در دانشگاه هاروارد در گذشته چگونه بوده و در حال حاضر چه طور است؟ و تعداد دانشجویانی که برای تحصیل در این رشته میآیند در مقایسه گذشته و حال چگونه است؟
این مسأله چیزی نیست که من درباره آن تحقیق انجام داده باشم اما بر اساس آنچه که دیدهام بخش مطالعات تاریخ خاورمیانه دانشگاه هاروارد در گذشته قویتر بود؛ الآن چون عدهای در حال بازنشسته شدن هستند و هنوز کسی جایشان را نگرفته است کمی به حالت تعلیق درآمده است. در حیطه تاریخ معاصرِ دنیای عرب و بخصوص تاریخ اقتصادی آن «راجر اوئن» سالیان درازی آنجا تدریس میکرد. در رشته تاریخ عثمانی «جمال کفادار» تدریس میکند که یکی از شناخته شدهترین تاریخدانان عثمانی است و نسل بعدی تاریخنگاران عثمانی را او پرورش داده است. در قسمت ایران معاصر دانشگاه کسی را نداشت اما درباره ایران و اسلام دوره میانه «روی متحده» بود که البته الآن بازنشسته شده است. وقتی که من به آنجا رفتم کارم عمدتاً درباره مطالعات زنان بود اما به علت مراجعه شاگردان، درگیر تاریخ ایران معاصر هم هستم.
برای مطالعات ایران باستان چطور؟
برای ایران باستان در قسمت زبانها و فرهنگ خاور نزدیک بخشی هست که ابتدا ریچارد فرای در آنجا بود و بعد از بازنشستگی او، «آکتور شرو» آمد که او هم بازنشسته شد؛ حالا استاد جوان فرانسوی خانم دکتر «جاستین لاندا» را استخدام کردهاند در زمینه ادبیات کلاسیک فارسی، و خانم «شیدا دیانی» برای تدریس زبان فارسی. بعد از بازنشسته شدن «ویلر تکستون»، مدتی در تدریس زبان و ادبیات فارسی وقفهای افتاد، ولی اکنون در حال ساخته شدن و گسترش است. کمی از افت این قصه هم به خاطر انقلاب ایران و بعد هم بد شدن رابطه ایران و امریکا بود چون به خاطر نبود آینده شغلی در امریکا تعداد دانشجویان محصل در این رشته کم شد.از سال ۱۳۵۷ به قبل کسانی که در دانشگاههای مختلف ایران شناسی کار میکردند بیشتر امریکاییهای ایراندوست بودند که به ایران هم آمده بودند و بعد از مطالعه برگشته بودند.بعد که محققان و پژوهشگران امریکایی نمیتوانستند بیایند و اینجا تحقیق کنند و دانشجویان و پژوهشگران ایرانی به امریکا و اروپا مهاجرت کردند، این خیلی فضا را تغییر داد و باعث شد خیلی از کسانی که اینجا استاد دانشگاه بودند آنجا در حوزه ایرانشناسی کار کنند تا به امروز که نسل جدیدی از پژوهشگران وارد این حیطه میشوند که دیگر صرفاً از ایرانیتبارها نیستند و اگر همه نه، میتوان گفت که تعداد زیادی از آنها نسل دومی هستند که از روی علائق خانوادگی و شخصی به یادگیری زبان فارسی مشغول میشوند.
پس شما در هاروارد، کرسی ایرانشناسی ندارید؟
خیر، اما برخی جاهای دیگر دارند. مثلاً دانشگاه کلمبیا بخش ایرانشناسی ندارد اما با مرکز ایرانشناسی تحت نظر استاد احسان یارشاطر در ارتباط است. دانشگاه ارواین در کالیفرنیا زیر نظر دکتر تورج دریایی و دانشگاههای پرینستون و مریلند از جمله دانشگاههایی هستند که مراکزی در اینباره دارند.
با وجود این شما آینده مطالعات ایران در هاروارد را مثبت می بینید؟
بله. درصد علاقه نسل جدید دانشجویان، چه ایرانی و چه امریکایی، بیشتر شده است مثلاً همین حالا ثبتنام دانشجویان در کلاسهای زبان فارسی افزایش پیدا کرده است.
می خواهم به مهمترین کار این سالهای شما یعنی پروژه «دنیای زنان در عصر قاجار» برسیم. آنطور که من خواندهام کمبود منابع دست اول در مورد زنان عصر قاجار و اینکه بخش اعظم اطلاعات ما در مورد مردان آن دوره است باعث ایجاد انگیزه در شما شد.
بله، اسنادی که مواد خام مطالعات زندگی اجتماعی زنان و زندگی روزمره نه از بالا، بلکه از دل زندگی مردم عادی باشد غیر قابل دسترس است. این دشواری انگیزه اصلی ما برای این کار شد. هرگاه که به تاریخنگاران این دوره میگفتیم که چرا زنان در تاریخ شما نیستند میگفتند منبع نداریم. زمانی که امکان دیجیتال کردن اطلاعات و وبسایت ساختن و در دسترس قرار دادن اطلاعات مختلف به وجود آمد نخستین جاهایی که از این امکان استفاده کردند موزهها و کتابخانهها بودند که شروع به عکسبرداری از چیزهایی کردند که داشتند و برای استفاده رایگان عموم قرار دادند. ما هم تصمیم گرفتیم تا به جای دیجیتال کردن منابعی که داریم یک آرشیو مجازی درست کنیم چون بسیاری از اطلاعات مورد نظر ما یک جا نبودند و پراکنده بودند.از طریق دفتر دانشگاه هاروارد که برای بودجهیابی پروژههای تحقیقی استادان فعالیت میکند از بنیاد علوم انسانی بودجه گرفتیم. این بنیاد یک بنیاد سراسری امریکایی است و وابسته به هیچ دانشگاهی نیست و از جاهای مختلف چه فردی و چه از طریق دانشگاه از آنجا تقاضای بودجه میکنند. این نهاد در سطح تصمیمگیری برای پروژهها کاملاً مستقل است به این معنا که هیأتی از دانشگاهیان که هر سال هم عوض میشوند پروژهها را بنا به حیطه کارشناسیشان میخوانند و طبقهبندی میکنند و میزان پرداخت یا موافقت نکردن برای پرداخت بودجه به یک پروژه را تعیین میکنند. اخیراً چهارمین دوره دوسالهای بود که پروژه ما را تصویب کردند و به ما بودجه دادند. خوشحالیم از ۷ سال پیش که این کار شروع شد، هنوز ادامه دارد.از مؤسسات خیریه و افراد خیر هم تقاضا کردیم و آنها هم بنا به قدرتشان کمک کردند.اگر کسی مشتاق است تا بداند دقیقاً چه کسانی به ما کمک کردند میتواند وارد سایت شود و به قسمت حامیان مراجعه کند. ما در این ۹ سال همراهیهای بسیاری داشتیم چه در سطح نهادهای آرشیوی در ایران و چه در سطح خانوادهها و من نمیتوانم بگویم که چه قدر استقبال شده است.اولین قدم ما برای استفاده از منابع خانوادهها گرفتن یک رضایتنامه کتبی است چون تمام چیزهایی که ما از آنها عکسبرداری میکنیم وارد کتابخانه مجازی دانشگاه میشود و همیشه میماند و دانشگاه هم آنها را به طور رایگان از طریق وبسایت در اختیار عام قرار میدهد. بدون داشتن رضایتنامه کتبی خانوادهها، دانشگاه هیچ چیزی را از ما قبول نمیکند.بنابراین من اگر وارد منزل شما بشوم و ببینم که مثلاً نکاحنامه آن زمان یا سند صلح یا هر چیز دیگری دارید فوراً برگهای جلویتان قرار میدهم و از شما میخواهم آن را امضا کنید. شده است که بگویند مثلاً فلان عکس را نمیخواهیم منتشر شود اما همه همکاری کردهاند. حتی بعد از نشر عکسها توسط ما اگر خانوادهای بگوید که خواهش میکنیم فلان عکس را حذف کنید ما این کار را میکنیم چون اولویت اول برای ما رضایت افراد و خانواده هاست.
فکر میکنم اسم این کار مربوط به زنان است اما در واقع تاریخ شفاهی عصر قاجار است. درست است؟
اسم کار «دنیای زنان در عصر قاجار» است چون این قسمتی بود که همه میگفتند از نظر اسناد تاریخی نیاز به توجه دارد و همچنین حیطه پژوهشی مورد علاقه من هم بود. برای دریافت بودجه از دانشگاه باید حیطه پژوهشی استاد متقاضی با طرح ارائه شده مرتبط باشد و برای هرچیزی نمیشود بودجه درخواست کرد. خیلی وقتها این توهم پیش آمده که ما دنبال زنان قاجاری هستیم در حالی که کار ما مربوط به زنانی است که در آن دوره زندگی کردهاند. ما گستره دوره را کمی باز تعریف کردیم چون مثلاً زنانی بودند که در دوره قبل از قاجار بودند اما در آن دوره هم زندگی کردهاند یا مثلاً در دوره قاجار به دنیا آمدهاند و زندگی کردهاند و در دوره پهلوی از دنیا رفتهاند. در نتیجه ما در این مورد و اینکه چه چیزهایی مربوط به زنان است خیلی انعطاف پذیریم. زندگی خانوادگی و زندگی فرهنگی به شیوهای به زنان هم مربوط میشود.
شناسایی خانوادهها را چه طور انجام میدهید؟
ابتدا که کار را شروع کردیم یک گروه ۵ نفره بودیم؛ دکتر نغمه سهرابی، دکتر منوچهر اسکندری قاجار، دکتر دامینیک بروکشاو، دکتر ناهید مظفری و من. دکتر اسکندری قاجار چون خودشان رئیس انجمن قاجاریان هم بود ما را به چند خانواده معرفی کردند، همینطور دکتر دامینیک بروکشاو و دکتر مظفری؛ بدین ترتیب راه معرفی اولیه باز شد. کتابخانه مجلس -در زمان ریاست دکتر رسول جعفریان- مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، مرکز دایرة المعارف بزرگ اسلامی و کتابخانه ملی همه با ما همکاری کردند. در شهرهای مختلفی مثل یزد و تبریز و مشهد (آستان قدس رضوی) هم با ما همکاریهای بسیاری داشتند. بر خلاف مراحل اولیه که ما به دنبال خانوادهها بودیم حالا خودشان با ما تماس میگیرند و اگر ما توانستیم خیلی بیشتر از پیشبینی اولیه به منابع ارزشمند دست پیدا کنیم به خاطر سخاوتمندی تاریخنگاران و نهادهای محلی و خانوادهها بوده است. با گسترش پروژه، به جای آن هیأت اولیه اکنون هیأت مشاوران بسیار گستردهتری داریم (اطلاعات روی سایت هست) و در ایران در سالهای اخیر گسترش کار ما به همت خانم فرشیده میربغدادآبادی که مدیر اجرایی پروژه هستند میسر شده است.
نقش زنان در این دورهها چه هست و با اینکه ما مفاهیم جدیدی را وارد گفتمان ایرانیها میکنیم مثل تبدیل شدن امت به ملت یا استفاده از عباراتی مثل خورشید خانوم یا مام وطن. این تغییر در مواجهه ایران با جهان غرب یا حتی عثمانی و هند به وجود آمده یا اتفاقات دیگری در این امر دخیل بوده است؟
حرف من در نوشتههایی که شما اشاره به آن دارید این نبود که خورشید مرد بوده است.در سطح نمادین در دوره قاجار یک مدل ایدهآل زیبایی وجود داشت و نماد صورت شکل این زیبایی میتوانست مذکر یا مونث باشد.شما اگر در نقاشیهای دوره قاجار به لباس و سرپوش افراد نگاه نکنید و فقط از پیشانی تا انتهای صورت را ببینید فرقی بین مذکر و مونث نمیبینید چون نماد ،زن و مرد نبود؛ نماد زیبایی بود. این حالت تا آخر دوره قاجار عوض میشود و دیگر زیبایی زن و مرد یکی نیست. این تفاوتها در اثر همین تغییر و تحولاتی بود که اشاره فرمودید. ما آن زمان وقتی کلمه «یار» را مثلاً به کار میبردیم این یار میتوانست مذکر باشد یا مؤنث باشد. مؤنث دانستن وطن هم برمیگردد به این که در این دوره درباره عشق تأکید بیشتری به عشق زن و مرد میشود. کسانی که قسمتهای عمده ادبیات ملیگرایانه را در ستایش وطن یا اینکه به داد وطن بیچاره برسید مینوشتند عمدتاً مرد بودند و وقتی میخواستند درباره وطن به عنوان یک چیز ملموس بنویسند با این تغییرات دیگر نمیشد وطن را عنصری مردانه بدانند بخصوص اینکه نقش خودشان در آگاهی بخشی نقش ناجی بود و چون خود این ناجی مذکر بود چیزی را که نجات میدادند باید مؤنث بود.اما همانطور که گفتید ایران فقط با اروپا که تعامل فرهنگی نداشت با عثمانی و هند و دنیای عرب هم در ارتباط بود. بخصوص دورهای بود که چه در بمبئی و چه در کلکته، عشق آباد و استانبول و قاهره و دمشق و بیروت جماعتهای بزرگ ایرانی اعم از تجار و روشنفکران بودند و رفت و آمدهایی که وجود داشت در نواحی مختلف ایران تحت تأثیر و ترکیبات متفاوت بود. بیشک رفت وآمدهای فرهنگی و تجاری و سیاسی بین ایران و تمام این نواحی از جمله اروپا و هند و قفقاز و روسیه و دنیای عرب تأثیرات فرهنگی مختلفی ایجاد کرد.
شما اخیرا در تهران، یک سخنرانی درباره مواد جدید علم تاریخ داشتید. در تاریخنگاری مدرن در دنیا - بر خلاف ایران که همچنان منابع مکتوب در اولویت است و کم کم تاریخ شفاهی در حال مطرح شدن است - تاریخ شفاهی تا چه حد مطرح و قابل استناد است؟
مسأله مکتوبات نه فقط در ایران بلکه در همه جا هست و مهمترین چیزی که دانشجویان یاد میگیرند این است که به دنبال مکتوبات بروند. اما در حیطههایی مثل تاریخنگاری اقشار حاشیهایتر، فضا بازتر شده است و تاریخنگاران متوجه شدهاند که نمیشود صرفاً براساس مکتوبات به دنبال تاریخنگاری بروند. این ایده الآن در بعضی جاها بیشتر و در بعضی جاها کمتر جا افتاده است که برای فهمیدن شیوه زندگی انسانها در گذشته نمیشود فقط به مکتوبات تکیه کرد. چون این انسانها هم مثل ما اینطور نبودند که فقط بنویسند و چاپ کنند و حرف میزدند و از وسایل روزمره استفاده میکردند و معنای آنچه میدیدند بر اساس آنچه میشنیدند شکل میگرفت در نتیجه این شیوه بخصوص در حیطه تاریخهای فرهنگی و زندگی روزمره کمکم جای خودش را باز کرده اگرچه هنوز غالب نشده است.همچنین تاریخنگاری با استفاده از روشهای مردمشناسی و جامعهشناسی هم جای خودش را باز کرده است و بسیاری میان رشتهای کار میکنند.
تاریخنگاری ایران اکنون در چه وضعیتی به سر میبرد؟
اجازه بدهید بیشتر در مورد تاریخنگاری حوزه زنان که حیطه کار خودم است بگویم. یکی از مشکلات ما در تاریخ نگاری زنان این بود که روایتها چندان مستند نبود و بر اساس روایات غالب یک دوره شکل میگرفت و یک سری مطالب تکرار مکررات بود و با تکرارشدنهایش تبدیل به واقعیت شده بود.الآن خوشبختانه این موضوع شکسته شده است و علاوه بر آن تاریخنگاری در مقیاس محلی و کوچکتر، به جای تاریخنگاریهای کلان مقیاس به لحاظ زمانی و مکانی، جای خودش را باز کرده است. برای رسیدن به تاریخنگاریهای غنیتر به تاریخنگاران بیشتری در حوزههای کوچکتر احتیاج داریم و این کمکم دارد راه میافتد.
منبع: ایران