گفت و گو با محمد ضیمران درباره برایان مگی، فیلسوف ژورنالیست
|۱۰:۲۸,۱۳۹۸/۵/۱۳| بازدید :
164
بار
برای نگارنده به عنوان روزنامهنگاری كه در حوزه اندیشه كار میكند، پروفسور برایان مگی همواره یك ایدهآل و یك الگوی دست نیافتنی است، روزنامهنگاری كه در ترازی بالا و در دانشگاهی چون آكسفورد فلسفه خوانده بود و با برخی از برجستهترین فلاسفه زمان حاضر چون كواین و چامسكی و آیزابا برلین و هربرت ماركوزه و هیوبرت دریفوس درباره مهمترین موضوعات فلسفی گفتوگوهایی جاودانه كرد.
از دهلیزهای تنگ دانشكدهها تا زبان مردم
محسن آزموده: برای نگارنده به عنوان روزنامهنگاری كه در حوزه اندیشه كار میكند، پروفسور برایان مگی همواره یك ایدهآل و یك الگوی دست نیافتنی است، روزنامهنگاری كه در ترازی بالا و در دانشگاهی چون آكسفورد فلسفه خوانده بود و با برخی از برجستهترین فلاسفه زمان حاضر چون كواین و چامسكی و آیزابا برلین و هربرت ماركوزه و هیوبرت دریفوس درباره مهمترین موضوعات فلسفی گفتوگوهایی جاودانه كرد. متفكری كه خود متخصص فلسفه شوپنهاور بود و در كنار این تخصص در حوزههای متنوعی چون ادبیات و موسیقی آثاری ارزشمند خلق كرد. مهمترین دستاورد او معرفی فلسفه به مردم و كشاندن مباحث انتزاعی فلسفی از دل كتابها و دانشكدهها به حوزه عمومی بود، آرمانی كه هر روزنامهنگاری در حوزه اندیشه آرزویش را در سر میپروراند. اغراق نیست اگر بگوییم بسیاری از علاقهمندان فلسفه و فكر در ایران، نخستین بار به واسطه آثار برایان مگی با فلاسفهای چون افلاطون و كانت و هگل آشنا شدهاند، كتابهایی كه خوشبختانه مترجمانی زبردست و در راس ایشان عزتالله فولادوند آنها را ترجمه كردهاند. به مناسبت مرگ او با محمد ضیمران، استاد فلسفه هنر كه خود آثار فراوانی در معرفی فلسفه جدید غربی نگاشته، گفتوگو كردم.
************
نخست درباره تولد و زندگی خانوادگی برایان مگی توضیح دهید.
برایان مگی 12 آوریل 1930(2 اردیبهشت 1309) در خانواده بسیار ضعیف كارگری در یكی از محلههای فقیرنشین شرق لندن به نام هاكستون به دنیا آمد. او با خانوادهاش در طبقه دوم ساختمانی زندگی میكرد كه طبقه اول آن كارگاه خیاطی بود و پدر و مادرش آنجا كار میكردند. این دقیقا بر خلاف بسیاری از فلاسفهای كه در انگلستان فعالیت میكردند، مثل راسل و ویتگنشتاین است كه زندگیهای مرفهی داشتند، راسل كه میدانیم لرد و از خانوادهای بسیار ثروتمند و اشرافی بود، خانواده ویتگنشتاین در اتریش هم بسیار ثروتمند و متنفذ بودند. در حالی كه شروع زندگی برایان مگی با اكثر كسانی كه معمولا در دانشگاههای آكسفورد و كمبریج فلسفه تدریس میكردند، فرق میكرد. به طور كلی فلسفه رشتهای است كه بیشتر آدمهای مرفه میتوانند از عهده آن بربیایند زیرا برای رشته فلسفه، كار نیست. بنابراین كسانی سراغ فلسفه میروند كه امكانات مادی زیادی داشته باشند. اما برایان مگی در یك محدوده كارگری و از نظر اقتصادی بسیار ضعیف تربیت شد. بعد از جنگ جهانی هم وقتی به خانهاش بازگشت، دید كه خانه پدریاش در اثر بمباران آلمانیها با خاك یكسان شده.
تاثیر این فقر خانوادگی در گرایش فلسفی مگی چیست؟
این امر سبب شد كه در سنین نوجوانی و جوانی به سمت فعالیتهای سوسیالیستی گرایش پیدا كند، یعنی هم در این زمینهها بسیار مطالعه كرد و هم با احزاب سوسیالیستی و چپ انگلستان آشنا شد. جالب است كه محل زندگی مگی در این سالها نزدیك هاید پارك لندن بوده است. میدانید كه در هاید پارك متفكران و سیاسیون و اغلب فعالان اجتماعی، فرهنگی و سیاسی سخنرانیهای داغ و پرجمعیتی داشتند و برایان مگی جوان نیز در این سخنرانیها شركت میكرد. به همین دلیل به مسائل مختلف اجتماعی علاقهمند میشود. برای مثال مدتی در زمینه علل اجتماعی فقر و گرایش زنان فقیر به روسپیگری تحقیق میكند. همچنین در این سالها برایان مگی به مساله مذهب علاقهمند میشود، البته او هیچگاه فردی مذهبی نبوده است. همچنین برایان مگی در جوانی شعر میگفته اما بعدها متوجه میشود كه استعداد شاعری ندارد و این اشعار را از بین میبرد.
به شرایط زندگی خانوادگی و تاثیر آن در گرایش او به سوسیالیسم و فعالیتهای اجتماعی اشاره كردید. وضعیت جامعه چه نقشی در سیاسی شدن و اجتماعی شدن او داشت؟
به طور كلی كسانی كه در انگلستان و فرانسه كار و فعالیت فكری و فرهنگی میكردند، گرایش سیاسی به اندیشه چپ داشتند، بر عكس آلمان كه نسبت به این دو كشور دیرتر صنعتی شد و در نتیجه بسیاری به جنبش نازیها گرایش پیدا كردند. جنگ جهانی دوم البته در سیاسی شدن افراد بسیار اثر داشت زیرا وقتی جامعه آرام و ساكت است كمتر كسی به سیاست علاقه پیدا میكند اما در جامعه پر تلاطمی مثل انگلستان جنگ جهانی دوم، گرایش به سیاست امری عام است. به خصوص كه انگلستان یكی از محورهای اصلی این جنگ بود، یعنی هیتلر در آلمان و چرچیل در انگلستان دو قطب اصلی جنگ بودند، در نتیجه مردم نیز از تاثیر این شرایط بر كنار نبودند به خصوص كسانی كه هوش و استعداد فكری بیشتری داشتند و برایان مگی نیز از این دست افراد بود. به همین دلیل به سمت كارهای مطبوعاتی و ژورنالیستی گرایش پیدا كرد. از قضا یكی از ایرادهایی كه به او میگیرند، این است كه استعداد كافی برای فیلسوف شدن نداشته و به همین دلیل سعی میكرده، اندیشههای فلسفی را به زبان ساده برای مردم عادی بیان كند. نكته جالبتر اینكه از آنجا كه برایان مگی از خانوادهای غیرمرفه و از نظر اقتصادی ضعیفی آمده و به فلسفه علاقهمند میشود، تلاش داشته زمینهای را مهیا كند تا افراد فقیر نیز با مباحث فكری و فلسفی آشنا شوند و بتوانند دستاوردهای فكری را هضم كنند. یعنی وضعیت خود مگی در راهبردی كه اتخاذ میكند بسیار موثر است. اگر از خانوادهای خیلی مرفه بود احتمالا چندان رغبتی به این كار نشان نمیداد زیرا اصولا گرایشی نخبهگرایانه به خصوص در قرون جدید در فلسفه پدید میآمد و كسانی كه وارد این حوزه میشدند بسیار مرفه بودند.
معمولا فلسفه در انگلستان و اصولا فلسفه تحلیلی را با تعدادی استاد فلسفه اتو كشیده با زبانی پیچیده و انتزاعی میشناسیم كه چندان اهل مكالمه با مردم عادی نیستند و حتی به نظر میرسد نگاهشان به ایشان از بالاست. برایان مگی گویا در مسیری متفاوت كار میكند، درست است؟
دقیقا این طور است، علت نیز چنانكه گفتم، زندگی شخص خودش است. وقتی خودش در میان مردم زندگی میكرد و میدید كه چقدر این مردم از تفكر و اندیشه محروم و درگیر مسائل روزمره هستند، سعی میكند وارد شود و فلسفه را به زبان ساده بازتاب دهد.
اهمیت این كار از نظر شما چیست؟
به نظر من این كار خیلی مهم است، چه بسا ما كه در جهان سوم هستیم نیز باید چنین رهیافتی اتخاذ كنیم. یعنی كسانی كه وارد فلسفه میشوند، سعی نكنند آن حالت نخبهگرایانه را تقلید و از زبان غامض و پیچیده و انتزاعی پرهیز كنند. از این حیث برایان مگی برای ما الگوی بسیار كارساز و مهمی است.
اما نباید فراموش كرد كه این رهیافت به فلسفه با خطر سادهسازی بیش از اندازه آن نیز مواجه است. برای مواجهه با این خطر چه باید كرد؟
البته این مشكل هست. اما توجه كنید كه تفاوت عمده فلسفه مدرن در انگلستان و امریكا در همین موضوع است. فلسفه وقتی به قاره امریكای شمالی میرود، آن غامض بودن و لغات پیچیده به كار بردن و اصطلاحات نامانوس را به كار بردن به تدریج كنار گذاشته میشود و فلاسفه بزرگ به زبانی شیوا و روان برای مردم مینویسند، برای مثال در امریكا ویلیام جیمز را داریم كه به زبانی ساده و سرراست آثاری بسیار مهم و اثرگذار را نوشته و جان دیویی دیگر فیلسوف برجسته امریكایی كه پدر فلسفه تعلیم و تربیت است و آثار فراوانی در زمینه آموزش و پرورش دارد نیز به نحو دیگری چنین كرده است. به طور كلی دنیا به سمتی میرود كه فلسفه زبان مردم بشود و همه بتوانند با آن ارتباط برقرار كنند. به عبارت دیگر فلسفه باید از دهلیزهای تنگ دانشكدهها و اتاقهای اساتید فراتر برود و به حوزه عمومی وارد شود بنابراین اشكال ندارد كه فلسفه ماهیت ژورنالیستی بگیرد. البته قبول دارم كه نباید همه فلسفه چنین شود. به هر حال جامعه به طبقات مختلف تقسیم شده و چنین نیست كه سطح همه در جامعه یكسان باشد. بنابراین اینكه زمینهای مهیا شود كه مردم عادی نیز بتوانند فكر كرده و به آرای متفكران دسترسی پیدا كنند، اهمیت دارد. برایان مگی نیز در همین زمینه گام برمیداشت و جالب است كه آثارش در امریكا بسیار مورد استقبال قرار گرفته است. بعدا دانشگاه ییل هم به او یك فوق دكترا میدهد. میدانیم كه فلاسفه بریتانیایی مثل راسل و مور چندان امریكا را دوست نداشتند زیرا در امریكا طبقه متوسط خیلی پررنگ است بر خلاف انگلستان كه بسیار طبقاتی است. میدانیم كه مجلس لردها یا اعیان بخش مهمی از سیاست انگلستان و بسیار نیز تعیینكننده است.
اساتید دانشگاهی به خصوص كسانی كه در زمینه فلسفه كار میكنند معمولا ارتباط موثری با رسانهها ندارند و آن را دون شأن خودشان میدانند. یكی از وجوه موثر برایان مگی ارتباط موثر او با رسانههاست. او برای تلویزیون برنامه میساخته و فلاسفه بزرگ و اندیشمندان مطرح را جلوی دوربین میآورده. اهمیت این كار در چیست؟
برایان مگی از سال 1952 همكاری خودش با رسانهها را شروع میكند. نخست گزارشهایی در حوزه مسائل اجتماعی و فرهنگی و مسائلی مثل فقر را شروع میكند بعد وارد سیاست میشود. سیاست برای او بسیار اساسی بوده به همین دلیل وارد حزب كارگر بریتانیا شده و در انتخابات كاندیدا میشود. او بین سالهای 1974تا 1983 نخست به عنوان عضو حزب كارگر و در سال پایانی به عنوان عضو حزب سوسیال دموكرات نماینده پارلمان میشود.
تاثیر سیاستورزی مستقیم مگی در كار فلسفی او چیست؟
اشتغال برایان مگی به سیاست سبب میشود كه ارتباط بیشتری با مردم داشته باشد و در نتیجه این در زبان فلسفی او نیز تاثیر میگذارد یعنی میكوشد به زبانی فلسفه را بیان كند كه مردم عادی كوچه و خیابان نیز بتوانند مفاهیم فلسفی را دریابند. البته فراموش نكنیم كه برایان مگی فرد بسیار باسوادی است. برایان مگی در دانشگاه آكسفورد تاریخ و فلسفه خواند، اگرچه دوره دكترای فلسفه را در این دانشگاه نیمهكاره رها كرد. بعدا چنانكه گفتم به دانشگاه ییل رفت و آنجا به او مدرك فوق دكترا دادند. آشنایی ژرف و عمیق او با فلسفه در مباحثی كه با استادان و فلاسفه برجسته زمانه مطرح میكند، مشهود است.
اتفاقا یكی از نكات برجسته كار مگی همین گستردگی دامنه كار او و آشنایی خوبش با مباحث فلسفی است.
بله، او در برنامههایی كه برای تلویزیون تهیه میكند با فلاسفه بزرگی چون هربرت ماركوزه، چارلز تیلور، نوام چامسكی، آیریس مرداك، هیلاری پاتنم، ارنست گلنر، ویلیام باتر، آلفرد جی آیر، آنتونی كوئینتن، آیزایا برلین، ویلارد ون، اورمان كواین، برنالد ویلیامز، رونالد دوركین و... گفتوگو و جریانهای مهم فكری در قرن بیستم را مطرح میكند. همچنین در مجموعه برنامههایی با عنوان فلاسفه بزرگ درباره شماری از مهمترین فیلسوفان تاریخ با متفكران بزرگی چون فردریك كاپلستون، مارتا نوسباوم، جان سرل، برنارد ویلیامز، آنتونی كنی، ج.پی. استرن و... مصاحبه میكند. دقت و شیوایی بحث برایان مگی در گفتوگو با این اندیشمندان بزرگ، نشانه آشنایی ژرف و عمیق و در عین حال گسترده او با مباحث فلسفی است. او در این گفتوگوها ضمن آنكه مسائل غامض فلسفی را به زبانی شیوا و روان بیان میكند از دقت آنها نیز كم نمیكند و دچار تقلیلگرایی و سادهسازی بیش از حد نمیشود. برنامههای او در انگلستان بسیار مخاطب داشت.
گویا برایان مگی غیر از آشنایی عمومی با جریانهای مختلف فلسفی به طور خاص در زمینه اندیشههای شوپنهاور تخصص داشت.
بله. درست است. همین هم نكته جالبی است زیرا كسانی كه در انگلستان به فلسفه میپردازند معمولا نسبت به فلسفههای تحلیلی و انگلیسی تعصب دارند و فلسفههای قارهای را اصلا فلسفه نمیدانند. كسانی مثل راسل و مور معتقد بودند كه فلسفههای قارهای، نوعی ژورنالیسم تغییر چهره داده است. برخی از طرفداران آنها در ایران نیز چنین دیدگاههایی دارند. حتی یكی از طرفداران آنها در ایران میگفت كه فلسفههای قارهای را ظرف دو ساعت میتوان تدریس كرد. اما برایان مگی چنین محدودی فكریای نداشت و به فلسفههای قارهای اعم از پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم و مكتب فرانكفورت توجه داشت. ضمن اینكه با اندیشههای فیلسوفان بزرگ فلسفه تحلیلی مثل لودویگ ویتگنشتاین، برتراند راسل و كارل پوپر به خوبی آشنا بود و به آنها اشراف داشت.
برایان مگی در كنار این علایق فلسفی به موسیقی نیز علاقه داشت.
دقیقا همین طور است. او از كودكی و تحت تاثیر پدرش به موسیقی و تئاتر علاقه داشت و این علاقه همواره در طول زندگی با او ماند. به گونهای كه بعدها كتابی درباره ریشارد واگنر، آهنگساز بزرگ آلمانی نوشت. به طور كلی برایان مگی انسان بسیار جامعالاطرافی بود. در واقع میتوان در او یك بینش جهان روا دید. او راجع به بوداییسم كار كرده و به آن علاقه داشت. در زمینه ادبیات نیز فعال بود و در سال 1977 رمانی با عنوان «مواجهه با مرگ» منتشر كرد كه خوشبختانه این اثر به تازگی توسط مجتبی عبداللهنژاد به فارسی ترجمه شده است. همچنین در زمینه سام ستیزی نیز كار كرده كه تحت تعقیب قرار گرفته است.
چرا تحت تعقیب قرار گرفته است؟
در سال 1997 برایان مگی كتابی با عنوان «اعترافات یك فیلسوف» منتشر میكند كه برخی آن را نوعی خودزندگینامه مینامند. این كتاب باعث میشود كه شكایتی علیه برایان مگی از ناحیه یكی از همكاران برتراند راسل به نام رالف شونمان طرح شود. شونمان در دهه پایانی زندگی راسل یكی از همكاران او بوده است. گفته میشود كه سازمان امنیتی امریكا سیا به شونمان پولی داده كه راجع به راسل مطالبی بگوید كه حیثیت فلسفی و علمی او مخدوش شود و برایان مگی در كتابش به طور مفصل به این موضوع اشاره میكند. انگیزه سیا از این كار بدنام كردن راسل به دلیل فعالیتهایش علیه امریكا در جنگ ویتنام بود. اما وقتی برایان مگی در كتابش به این موضوع اشاره میكند، شونمان از او در انگلستان شكایت میكند. به همین دلیل نیز چاپ این كتاب در معرض حكم دادگاه قرار میگیرد. شكایت دیگری نیز در كالیفرنیا علیه رندم هاوس، انتشاراتی بزرگی كه این كتاب مگی را منتشر كرده، مطرح میشود و رندم هاوس در سال 2001 ناگزیر میشود با پرداخت پول این دعوا را حل و فصل كند. بعدا این بخشها در چاپهای بعدی كتاب حذف میشود.
نظر سایر اندیشمندان راجع به برایان مگی چطور بود؟ آیا او را متفكر تلقی میكردند؟
میدانیم كه برایان مگی در خانه سالمندان از دنیا رفت، او در سالهای پایانی عمر كتابی با عنوان «Ultimate Questions» (پرسشهای نهایی) نوشت كه فكر نمیكنم به فارسی ترجمه شده باشد. این كتاب در واقع حسب حال اوست. مگی در این كتاب فروتنانه میگوید كه من آن اصالت (originality) و خلاقیتی كه برخی از فلاسفه مدرن دارند را ندارم هر چند سعی كردم كه دستاوردهای نوینی را از خودم باقی بگذارم. او در بخشی از كتاب میگوید:«پوپر خلاقیت داشت، راسل نیز انسان بسیار نوآوری بود، آلبرت اینشتین نیز كسی بود كه شیوه نگاه به پدیدههای این عالم را تغییر داد و به انسانها یاد داد كه چگونه به امور و پدیدههای عالم به شیوهای دیگر نگاه كنند بنابراین راه جدیدی را در فهم معنای مكان و زمان طرح كرد كه برای اولین بار مطرح شده بود، من اینجا صریحا اذعان میكنم كه آن نبوغ و نوآوری و استعدادهایی كه پوپر و راسل و اینشتین داشتند را ندارم. ای كاش من هم از نظر درجه و رتبه و پایگاه فكری مثل آنها بودم.» دیوید هرمن یكی از فلاسفه معاصر راجع به برایان مگی میگوید:«مگی انسان بسیار روشنی بود و هیچ نوع پیچیده بودن و غامض بودن را در او احساس نمیكردیم. او سختترین اندیشهها را به زبان قابل فهم بیان میكرد بدون اینكه به سادهانگاری دچار شود از همه مهمتر اینكه او به موضوعی كه راجع به آن صحبت میكرد عمیقا آگاهی داشت و آن را شناخته بود. هیچ وقت راجع به موضوعاتی كه نمیشناخت، صحبت نمیكرد. من به خصوص كتاب او با عنوان «درآمدی بر فلسفه» كه حاصل گفتوگوی او با آیزایا برلین است را شاهكار میدانم. در این زمان برلین در اوج خلاقیتش بود و برایان مگی توانست این بعد از خلاقیت و بزرگی آیزایا برلین را به زبانی بسیار شیوا بازتاب دهد».
منبع: روزنامه اعتماد
اخبار مرتبط :