رویین تنی / مهدی اسلامی

رویین­ تنی، یعنی داشتن بدنی نیرومند و محکم که ضربت اسلحه بر آن کارگر نباشد.[1] مفهوم دیگر رویین­ تنی آن است که یکی بتواند برتر از دیگران قرار گیرد. آدمیان تا زمانی که بتوانند همدیگر را زخم بزنند و از پای در بیاورند، با هم برابرند. اگر در میان آنان کسی پیدا شود که ضربه­ ی هلاک بر او کارگر نیفتد، از همه­ی آنها برتر می­شود و بدین­گونه واجد صفت قهرمان بی­ همتا می­ گردد که تجسم آن یکی از نیازهای روانی بشر بوده است.[2] از این رو، رویین­ تن کسی است که هیچ ضربه­ ای بر او اثر ندارد، نیروهای مافوق طبیعی او را شکست ­ناپذیر کرده­­ اند و فقط یک نقطه از بدن او رویینه نیست، یعنی یک نقطه نقص و ضعف دارد.

 

رویین­ تنی، یعنی داشتن بدنی نیرومند و محکم که ضربت اسلحه بر آن کارگر نباشد.[1] مفهوم دیگر رویین­ تنی آن است که یکی بتواند برتر از دیگران قرار گیرد. آدمیان تا زمانی که بتوانند همدیگر را زخم بزنند و از پای در بیاورند، با هم برابرند. اگر در میان آنان کسی پیدا شود که ضربه­ ی هلاک بر او کارگر نیفتد، از همه­ی آنها برتر می­شود و بدین­گونه واجد صفت قهرمان بی­ همتا می­ گردد که تجسم آن یکی از نیازهای روانی بشر بوده است.[2] از این رو، رویین­ تن کسی است که هیچ ضربه­ ای بر او اثر ندارد، نیروهای مافوق طبیعی او را شکست ­ناپذیر کرده­­ اند و فقط یک نقطه از بدن او رویینه نیست، یعنی یک نقطه نقص و ضعف دارد.[3]

اندیشه­ ی رویین­ تنی که ریشه ­ای کهن دارد، کنایه از آرزوی بشر به آسیب­ ناپذیر ماندن و بی­ مرگی و عمر جاوید داشتن بود. درد جاودانگی، دردی بود که همواره انسان را در پی چاره­جویی در برابر مرگ می­ انداخت. ابدیت والاترین آرزوی بشر، انسان را به دامان خلق افسانه­ های زندگی جاوید کشاند.[4] این چنین بود که بشر به کمک افسانه­ هایش به این آرزوی دیرین دست یافت. اهمیت موضوع به حدی است که کهن­ترین اثر ادبی که بر جای مانده، حاوی این معنی است و آن حماسه گیل­گمش است. توضیح این­که، جوهر حماسه­ ی گیل­گمش عبارت است از چاره­ ناپذیری مرگ، یعنی انتهایی که در سرنوشت همه­ ی آدمیان است و حتی کسانی چون او که تواناترین و نامورترین فرد زمان خود است، از آن نمی­ تواند رست.[5]

اندیشه­ ی رویین­ تنی اساسا اندیشه­ ی دست یافتن به انسانی فناناپذیر است، اما عملا تحقق آن غیر ممکن می­نمود. بدین سبب رویین­ تنی تنها برای قهرمانانش نام به همراه آورد، چرا که مرگ واقعیّت اجتناب­ ناپذیر و جبر حیات بشر است و این نام­ آوران نیز حتی از این سرنوشت محتوم ـ با تمامی برتری­هایشان نسبت به آدم­های معمولی ـ رهایی نیافتند. انسان می­ دانست که فناپذیر است ولی با خلق این قرمانان می­ خواست در برابر فنا مقاومت کند و داستان قهرمان‌نمایی این نام ­آوران اساسا تمنّای بی­ مرگی بیش نبود. اما چون انسان دریافت که به بی­ مرگی تن او در این جهان امیدی نیست، دل به جاودانگی نام قهرمانان رویین­ تن خود بست تا شاید با نام ماندگار این قهرمانان عطش جاودانه زیستن خود را فرو نشاند.

در اینجا سؤالی ذهن شیفتگان جاودانگی را به خود مشغول کرده بود و آن این بود که: "چگونه می­شود رویین­ تن شد؟" انسان در پاسخ به این سؤال به طبیعت روی آورد. نخست به سراغ عناصری رفت که در زندگانی او نقش حیاتی دارند و اساسا زندگی­اش بدان­ها وابسته بود؛ آب، آتش، گیاه، نور اما از میان تمامی آب‌ها، آب حیات را برگزید[6] ــ جاودانگی به­ وسیله­ ی این آب در اعتقاد ایران اسلامی راه یافته است که هر کسی از آن بخورد، آسیب­ ناپذیر می­شود و بی‌مرگ، بنا بر روایات، اسکندر در جستجوی آب حیات ناکام ماند و خضر از آن خورد و جاوید شد[7]ــ و از میان گیاهان، گیاه زندگی­ بخش و از نورها، نور خورشید را برای این منظور انتخاب کرد. سپس به سراغ موجوداتی رفت که یا در او، به نوعی ایجاد ترس و بیم می­ کردند و یا از جهتی برایش مقدس بودند و پس از آن به چیزهایی روی آورد که می­ توانستند آسیب­ ناپذیری را برای او موجب شوند. هرچه بود انسان آن­را به خدمت گرفت تا به آرزوی دیرینه ـ رویین­ تنی ـ دست یابد، اما سرنوشت محتوم انسان چنین رقم زده شده بود که یا به دلیل دور از دسترس بودن و یا از دست دادن این عنصر حیات­بخش، بدان دست نیابد و یا اگر دست یافت، به­ طور کامل نتواند از نیروی خارق­العاده آنها بهره­ جوید.[8]

در افسانه ­های جهان، چندین تن به این صفت مشهورند، اما نقطه­ ای از بدن هر یک آسیب­پذیر است و سرانجام، همان نقطه هم مورد اصابت قرار می­ گیرد.

یکی از این قهرمانان آشیل است. مادر آشیل ـ تنیس که از ایزد بانوان بود ـ آشیل را در رودخانه­ ی استیکس که دورتادور جهان مردگان فرا گرفته است، فرو برد و آشیل رویین تن شد. نقطه ضعف و آسیب او در پاشنه پا بود. زیرا مادرش در هنگام غوطه دادن، پاشنه­ ی پای او را به دست گرفته بود، در جنگ­های تروا، پاریس تیری بر پاشنه­ ی پای او زد و آشیل مرد.

زیگفرید، در حماسه­ ی آلمانی نیلبنگون رویین­ تن است. اژدهایی را می­ک شد و با غوطه­ خوردن در خون او رویینه می­شود. نقطه ضعف و نقص او جایی است بین دو شانه که برگی بر آن افتاده و در نتیجه با خون اژدها تماس نیافته بود. هاگن با زدن ضربه ­ای بدانجا، او را می­ کشد. بالدر هم در افسانه­ های اسکاندیناوی رویین‌ تن است و همه­ ی عناصر سوگند خورده­ اند که به او آسیب نرسانند، جز گیاه حقیر دبق و همین گیاه است که سرانجام بالدر را به هلاکت می ­رساند.

اسفندیار رویین­ تن ایرانی است. در مورد رویین ­تنی او روایت­های مختلفی است: زردشت، اناری را به او خوراند و او را رویینه کرده بود ـ زردشت به برادر اسفندیار، پشوتن نیز شیر خورانده بود و پشوتن بدین وسیله عمر جاوید یافته بود. روایت دیگر آن است که اسفندیار به دستور زردشت در رودخانه­ ی اساطیری "داهی تی" آب تنی می­کند و رویین تن می­گردد. اما چشم اسفندیار رویینه نیست، زیرا در موقع قوطه خوردن به ناچار چشمان خود را بسته بود.[9] این روایت به این­گونه هم آمده است که زردشت برای این­که با معجزه­ ای صحّت دعوی پیامبری خود را به گشتاسب نشان دهد، دستور داد که اسفندیار را به گرمابه ببرند. در گرمابه آبی را که به آن وردی دمیده بود، بر تن اسفندیار ریخت. اسفندیار بر خلاف دستور او چشمان خود را بست و از همین رو سراپای اسفندیار آسیب­ ناپذیر شد مگر چشمانش که آب بدان نرسیده بود. رستم به راهنمایی سیمرغ تیری از چوب گز را به چشم اسفندیار نشانه می ­رود و کار خود را تمام می­کند.[10]

در بین این قهرمانان رویین­ تن، اسفندیار به دلیل جنبه­ ی دینی بودن نبردها و تصرفات گسترده­ ی او، شخصیّتی منحصر به فرد دارد به ­طوری که او را از سایر رویین­ تنان جدا و متمایز می­گرداند.

  

[1]. یاحقی، محمدجعفر؛ فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران، انتشارات سروش، 1375، چاپ دوم، ص 219

[2]. اسلامی ندوشن، محمدعلی؛ داستان داستان­ها، تهران، انتشارات انجمن آثار ملی، 1351، چاپ اول، ص 140

[3]. شمیسا، سیروس؛ انواع ادبی، تهران، انتشارات فردوس، 1381، چاپ نهم، ص 77

[4]. ظاهری عبدی­ وند، آمنه؛ اسفندیار و رویین­تنی، اهواز، انتشارات مهزیار، 1376، چاپ اول، ص 1

[5]. اسلامی ندوشن، محمدعلی؛ پیشین، ص 140

[6]. ظاهری عبدی­وند، آمنه؛ پیشین، ص 3

[7]. یاحقی، محمدجعفر؛ پیشین، ص 219

[8]. ظاهری عبدی­وند، آمنه؛ پیشین، ص 4

[9]. شمیسا، سیروس، پیشین، ص 78

[10]. شریفی، محمد؛ فرهنگ ادبیات فارسی، تهران، نشر نو، 1387، چاپ اول، ص 146

منبع: پژوهشکده باقر العلوم