دیدار با آموزگار ادب و خردورزی / سید مسعود رضوی

یادواره استاد عبدالحسین زرین‌کوب درخشش دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در یک دوره طولانی – بیش از نیم قرن – در عرصه فرهنگ ایران،‌اقبال و بخت بلندی بود که نصیب چند نسل از دانشجویان و محققان ایران در رشته‌های تاریخ و ادبیات و حتی فلسفه و ادیان و تصوف شد. حضوری بی‌جایگزین که به دلایل متعدد باید گرامی داشته شود و همچون چراغی روشن در این خانه بماند و نسل‌های پسین ایرانی را نیز نور دهد و آگاهی بخشد.

 

یادواره استاد عبدالحسین زرین‌کوب

درخشش دکتر عبدالحسین زرین‌کوب در یک دوره طولانی – بیش از نیم قرن – در عرصه فرهنگ ایران،‌اقبال و بخت بلندی بود که نصیب چند نسل از دانشجویان و محققان ایران در رشته‌های تاریخ و ادبیات و حتی فلسفه و ادیان و تصوف شد. حضوری بی‌جایگزین که به دلایل متعدد باید گرامی داشته شود و همچون چراغی روشن در این خانه بماند و نسل‌های پسین ایرانی را نیز نور دهد و آگاهی بخشد.

منزلت ادبی و فرهنگی زرین‌کوب بر هیچ کس پوشیده نیست و هر چه گفته شود تکرار مکرر است. کمتر خانه‌ای از منازل اهل فرهنگ و ادب، از آثار زرین‌کوب خالی است. کیست که با «با کاروان حله» و «دو قرن سکوت» و «بامداد اسلام» و «ارزش میراث صوفیه» و «سر نی» و «نقد ادبی» و «جست‌وجو در تصوف» و «فرار از مدرسه» و «از کوچه رندان» و «نقش برآب» و «نه شرقی، نه غربی، انسانی» و «فن شعر» و «پله پله تا ملاقات خدا» و «تاریخ ایران پیش از اسلام و پس از اسلام» و «پیر گنجه» و «تاریخ در ترازو» و «بحر در کوزه» و دهها کتاب و صدها مقاله و خطابه منتشر شده استاد آشنا نباشد و مجموعه آثار یا بخشی از آنها را در قفسه کتاب‌های خود نداشته باشد؟!

راقم این سطرها، زرین‌کوب را با هیچ ادیب و فرهنگمرد ایرانی دیگری قابل قیاس نمی‌داند و اساساً قیاس بزرگان را نادرست می‌داند. اما بی آنکه اغراقی در کار باشد، بزرگترین تأثیر ادبی و تربیت فرهنگی و خودآگاهی تاریخی و تصوف پژوهی را در دوران حاضر، نتیجه کار و فعالیت مستمر وی می‌داند. مردی که میهن و مردم خود را بزرگ می‌داشت و هر کاری برای اعتلای آن می‌کرد اما به فرهنگ ملی عاشق بود و شیفته و شیدای ادب و عرفان و ماجراهای تاریخی و حکمت و ظرایف بی‌بدیلش بود. زرین‌کوب، هر چه نسبت به فرهنگ و ادب و تاریخ ایران آگاه‌تر شد، عاشق‌تر شد. این موضوع را شخصاً از دهان مبارکش شنیدم که فرمود : «فرهنگ ایران و ادبیات ایران، با وجود همه کارهایی که صورت گرفته، هنوز مثل یک سرزمین کشف ناشده و دست نخورده است. جای کاوش بسیار دارد و از تصحیح نسخه‌های خطی تا تحلیل و تطبیق و تاریخ‌نویسی و توضیح ابهامات فراوان، هر یک می‌تواند موضوعی بکر و سخنی تازه برای همه ایرانیان و ارمغانی برای کل جهان بوده باشد.» این سخنان را با آن حزن عاشقانه که در کلامش نهفته بود بیان کرد، سپس با حسرت و آرمیده در خیال، مصرعی از بیدل خواند و دو سه بار تکرار کرد و آهی کشید: «عالمی محتاج تحقیق است و استعداد نیست»

من به سابقه رشته تحصیلی و سپس حرفه روزنامه‌نگاری، با اغلب فرهنگمردان و ادیبان و محققان وطن آشنا بوده‌ام و مراوده و مصاحبه داشته‌ام. اما متأسفانه با استاد زرین‌کوب، جز دو سه دیدار کوتاه و یک مصاحبه و چند مکالمه تلفنی نداشتم. مصاحبه هم منتشر نشد. باری، لذت نوشتن درباره نور چشم ادب و ضیای شمع تاریخ و چراغ درخشان فرهنگ ایران، استاد عبدالحسین زرین‌کوب، با مالیخولیای رنج‌های ما در هم می‌آمیزد و تلخ و شیرین، شهد و شوکران، و عسل و حنظل را با هم به حلقمان سرازیر می‌کند.

 

 دیدار اول

ماجرای نخستین مکالمه و دیدار با استاد زرین‌کوب، به پخش برنامه‌ای زشت به نام «هویت» از تلویزیون باز می‌گردد. آگاهان و دانایان، ماجرای «هویت» و «چراغ» و شبه مستندهای توطئه‌آلود را که ریشه در مجامع ضد فرهنگ آن زمان داشت، به خوبی به خاطر دارند. در آن برنامه، به ساحت برخی از بزرگ‌ترین فرهنگمردان ایران و ‌آفرینندگان هویت ایرانی در عصر ما اسائه ادب شده بود. شنیدن نام استاد زرین‌کوب و اهانت به نام شریف استاد بر من بسیار گران آمد. شب بعد در مصاحبه‌ای به صراحت به سازندگان و پخش‌کنندگان ناجوانمرد این برنامه اعتراض کردم. گفتم: «اولاً گردانی همچون زرین‌کوب، سرمایه ایران و ایرانی‌اند. آنها در اخلاق و ایمان و نجابت هزار برابر از این محتسبان وعسسان پیشانی سوخته افضل‌اند. آنان دانایان قوم و حاملان حکمت ایرانی و اسلامی‌اند. اگر هویتی قابل ذکر برای ایرانیان معاصر بتوان سراغ کرد، حاصل پژوهش‌ها و محصول نوشته‌های امثال دکتر زرین‌کوب است. اتفاقاً هویت، برنامه‌ای بی‌هویت بود که سازندگانش حتی جرأت نکردند نام خود را در عنوان یا پایان برنامه ذکر کنند. دزدی ناجوانمرد و ترسو در نیمه شب سنگی پرتاب کرده و رفته است. چند روز بعد فرصت دیدار استاد دست داد. ایستاده در میان کتاب‌ها و نوشته‌هایش که عزیزترین دارایی‌اش بود. به محبت بسیار سخن گفت. مرا شرمگین ساخته و برایم دعا کرد. استاد عزیز و نازنین مصاحبه را شنیده بودند و فرمودند که با استماع آن، ناراحتی اهانت‌های آن فرومایگان تا حدی زایل شده است. دعای زرین‌کوب، گوارا و گرانبها بود و هنوز لذت سخنان شیرینش در گوشم هست. همچنان که طنین کلامش در همه دیدارهای کوتاه و مکالمات و مصاحبه‌ای که با آن خسرو شیرین داشتم، از یادم نخواهد رفت.

زرین‌کوب، راد و شریف بود. جانش از خرد آکنده و دلش به مهر پیوسته بود. سخت اخلاقی و مقید به اصول و ارزش‌های بنیادین انسانی بود. این شعر کهن پارسی، سروده ابوشکور بلخی، شاعر قرن پنجم را، نخست بار از زبان استاد زرین‌کوب شنیدم و یادداشت کردم. حقیقتاً مصداق همین ابیات بود:

خردمند گوید خرد پادشاست

که برخاص و بر عام فرمانرواست

خرد را تن آدمی لشکرست

همه شهوت و آرزو چاکرست

جهان را به دانش توان یافتن

به دانش توان رشتن و بافتن

به دانش شود مرد پرهیزگار

چنین گفت آن بخرد هوشیار

که دانش ز تنگی پناه آورد

چو بیراه گردی، به راه آورد

وقتی از ایشان درباره شباهت دیدگاه ابوشکور با فردوسی گفتم، تأیید کردند و فرمودند: «موعظه ابوشکور برای بحث ما کفایت می‌کند، بلندی سخن فردوسی از سر ما زیاد است»... مکثی کردند و ادامه دادند: «کاش همه مردم ایران شاهنامه می‌خواندند، کاش آموزش را با شاهنامه ادامه می‌دادند... کاش... راستی می‌دانید که زمانی پیشنهاد کرده بودم رشته فردوسی‌شناسی در دانشکده ادبیات تأسیس شود؟» گفتم: نه نمی‌دانستم. استاد به تفصیل توضیح دادند که چنین چیزی را در نظر داشته‌اند، اما با وقوع تحولات اواخر دهه پنجاه مسکوت مانده و چند روز قبل در میان اوراق‌شان پیش‌نویس طرحی که در این باره تهیه می‌کردند را دوباره یافته‌اند. پرسیدند: «آیا فکر می‌کنی می‌توان یک دوره فوق لیسانس یا دکترای شاهنامه و فردوسی دایر کرد؟  خدمتشان عرض کردم: لازم است اما شرایط مهیا نیست، ولی زودتر از آنچه تصور شود  حق پدر زبان فارسی ادا خواهد شد و رشته‌ای شامل شاهنامه پژوهی، اسطوره‌های ایرانی، تاریخ باستانی، ریشه‌های زبان ملی، نسخه پژوهی و سبک‌شناسی شاهنامه و همه مسائل مربوط بدان تأسیس خواهد شد. لبخند زدند و فرمودند: «شما این‌طور فکر می‌کنید؟» خدمتشان عرض کردم: فکر نمی‌کنم، مطمئنم، ایمان دارم، زیرا فردوسی مام فرهنگ و پناهگاه ماست. حتی تفسیر و دیدگاه دینی ما هم از همان زاویه خردگرا و علاقه‌مند به اهل بیت سرچشمه گرفته است...؛ دیدگاه مرا پسندیدند و صورتم را بوسیدند. من هم دست عزیزشان را بوسیدم و – دریغا دریغ – دیگر توفیق زیارتشان را نداشتم تا آن لحظه که خبر درگذشت استاد را شنیدم و گریستم.

نماند بر این خاک، جاوید کس

تو را توشه از راستی با دو بس

به آغاز گنج است و فرجام رنج

پس از رنج رفتن ز جای سپنج

سپهر بلند ار بود زین تو

سرانجام خشت است بالین تو

استاد دکتر عبدالحسین زرین‌کوب، به حکم قضا، جان گرامی به پدر باز داد و کالبد تیره به مادر سپرد اما هیچگاه جهان اندیشه و ادب و فرهنگ ایرانی بی‌میراث او معنا نخواهد شد:

رودکی رفت و ماند حکمت اوی

می بریزد، نریزد از می بوی

 

 زندگی و منزلت علمی و فرهنگی زرین‌کوب

دکتر زرین‌کوب در چند حوزه مهم فرهنگ ایرانی، قلم زده و پژوهش کرده است. سرمایه او در موفقیت‌هایش اولاً پشتکار و همت بلند، دوم دانش وسیع و وثیق، سوم تیزهوشی و سرعت انتقال، چهارم شخصیت قوی، پنجم علاقه ژرف و عاشقانه به ایران و بالاخره فروتنی و خاکساری ذاتی اوست که بسیاری از معاشران و دوستانش بدان گواهی داده‌اند.

عبدالحسین زرین‌کوب، متولد اسفند 1301 خورشیدی در شهر بروجرد، فرزند استاد عبدالکریم عبایی معروف به شیخ زرگر، مردی اهل کار و عبادت بود. دوره تحصیلات بدوی را در مدرسه‌های کمال و اعتضاد به پایان برد (1307). سپس یک چند به مدرسه دینی رفت و به خواندن صرف و نحو و فقه و اصول و حکمت در حوزه علمیه بحرالعلوم بروجرد پرداخت. استاد ادیبی داشت به نام شیخ علی جواهری که او را به شعر و ادب عربی علاقه‌مند کرد و نکته‌ها به او آموخت. مدرسه متوسطه را هم تا سال پنجم در تنها دبیرستان شهر خواند و برای سال ششم راهی تهران شد ود ر رشته ادبی دیپلم گرفت. در امتحان ورودی دانشکده حقوق شرکت کرد و نفر اول شد، اما به خواست پدر به زادگاهش بازگشت و مدتی معلمی پیش گرفت. در سال 1324 وارد دانشکده ادبیات شد و در رشته زبان و ادبیات فارسی تا اخذ درجه دکتری تحصیل کرد. از آن پس فقط به تحقیق، آموزش و تألیف اشتغال داشت. در بسیاری از دانشگاه‌های داخل و خارج درس داد و خطابه ایراد کرد و در زمینه‌های گوناگون پژوهش کرد. زبان‌های فرانسوی، انگلیسی، اسپانیایی، ایتالیایی و آلمانی را آموخت و در سال‌های 1327 تا 1329 در دانشگاه کالیفرنیا و پرینستون تدریس کرد و مدتی هم در فرانسه بود، اما عمر گرانمایه‌اش غالباً در ایران مصروف تدریس ادب فارسی و تاریخ و تصوف شد و پژوهش فراوان و تألیف و ترجمه، بیشترین وجه زندگی او را دربرمی‌گرفت. جزئیات زندگی او، در دوران تحصیل، تدریس، سفرها و سمینارها، استادانی که دیده و شاگردانی که تربیت کرده، آثار متعددش، مجلاتی که سرپرستی کرده یا در آن مقاله نوشته و سرانجام تحقیقات تازه و بکر و نثر پخته و کم نظیرش سبب شده تا به عنوان یکی از استوانه‌های ادبیات فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران در روزگار معاصر شناخته شود. زرین‌کوب به تاریخ 24 شهریور 1378 در سن 77 سالگی خرقه خاکی را وانهاد و همنشین جهان نور شد.

حوزه وسیع مطالعات استاد زرین‌کوب، در تاریخ، فلسفه، ادبیات، تصوف و عرفان و تاریخ ادیان خلاصه نمی‌شود. آشنایی با معارف قدیم و جدید، علوم اسلامی و روش‌های تحقیق نوین و فراگیری زبان‌های باستانی ایران از او دانشوری جامع و برجسته ساخته است. دکتر سید جعفر شهیدی، ادیب فقید نامدار و دوست و همشهری زرین‌کوب، درباره وی نوشته است:

«درباره شخصیت علمی دکتر زرین‌کوب و پایه تحقیق او چیزی نمی‌نویسم که اگر در این باره بخواهم نوشت، صفحه‌ها را سیاه باید کرد. آنان که کتاب‌های او را در زمینه عرفان، تصوف، تاریخ اسلام و نقدالشعر دیده‌اند، دانند که در آنچه می‌نویسم مبالغتی نیست. یکی از خصوصیات آقای دکتر زرین‌کوب این است که هیچ حادثه‌ای، هر چند هم تحمل آن دشوار باشد، او را از کار تحقیق بازنمی‌دارد. در این سالیان، مصیبت‌های سختی را دید؛ از فقدان برادر، بیماری، عمل جراحی و... اما او با ایمان راسخی که دارد از تألیف و تدریس دست برنمی‌دارد، همچنان به کار مشغول است و سالی نیست که کتابی ارزنده به مشتاقان و علاقه‌مندان تقدیم نکند... سال‌هاست در مثنوی مولانا جلال‌الدین به مطالعه پرداخته و مشکل‌هایی از بیت‌های آن را آسان ساخته است.» (درخت معرفت، ص104)

 

 تاریخ‌نگاری و نظریه‌پردازی تاریخ

بخش مهمی از آثار استاد زرین‌کوب، آثار تاریخی ایشان است. از نخستین اثر وی که شهرتی جاودان یافت، یعنی «دو قرن سکوت» تا دو کتاب مفصل و عالی «تاریخ اسلام پیش از اسلام» و «تاریخ ایران پس از اسلام»، کتب و مقالات متعدد دیگری هم در کارنامه زرین وی دیده می‌شود. آثاری در تاریخ اسلام هم به خامه او نوشته شد که «کارنامه اسلام» و «بامداد اسلام» بسیار معروف است. «روزگاران ایران» نیز در سه جلد، بخشی دیگر از کارهای ممتاز اوست، اما با این حال، نگاهی به تاریخ داشت که مورخان دانشگاهی چندان پایبند آن نبودند. زرین‌کوب کلیت تاریخ و درک سیر و دغدغه شناخت و معرفتی منسجم از ایران و پیشینه تاریخی‌اش را داشت. در واقع، او هیچگاه همچون مورخان آکادمیک، جزءنگری و دقت و تفصیل در یک برهه یا یک چهره یا یک موضوع تاریخی را وجهه همت و هدف خود قرار نداد. او – به گمان من – پروژه‌ای داشت که در طی آن خوانندگان معاصر را به درکی مفید و سازنده و در عین حال واقعی از ایران رهنمون سازد. ایران همه چیز او بود و آموزش‌ها و پژوهش‌های تاریخی وی، دیباچه‌ای بر فهم تاریخ پرماجرا و دیریاب ایران محسوب می‌شد.

تاریخ‌نگاری زرین‌کوب، پیرو فلسفه و دیدگاه تاریخ‌نگرانه‌اش، از نوعی اعتدال برخوردار بود، دائماً بهبود می‌یافت و تصحیح می‌شد. نمونه‌اش چاپ اول و توضیحات فروتنانه بر چاپ‌های پسین در «دو قرن سکوت» بود. استاد بر دیدگاه شعوبی و ناسیونالیسم خام خود در جوانی خرده می‌گیرد و طریقت اعتدال پیش می‌نهد. بتدریج، در آثار بعدی که نوعی تریلوژی تاریخ باستانی ایران (تاریخ اسلام و تاریخ ایران پس از اسلام) را در پی آورد، دکتر زرین‌کوب به این نتیجه رسید که جامعیت نگاه تاریخی برای انسجام بخشی به فرهنگ ایرانی ضرورت دارد. جنبه‌های مختلف این فرهنگ را تنها در پرتو این نگاه جامع و جامعیت نگاه تاریخی می‌توان درک کرد.

اما زرین‌کوب فقط مورخ نبود. او نظریه‌پرداز علم تاریخ و بی‌شک یکی از بهترین تبیین‌کنندگان این مسأله بود. شاهد مدعا، کتاب کلاسیک «تاریخ در ترازو» که هنوز بهترین است و به زبان‌های فرنگی هم ترجمه و منتشر شده است. پرویز اذکایی این کتاب را به دقت مورد ارزیابی و توصیف قرار داده که خوانندگان را بدان ارجاع می‌دهم. این چند جمله را هم خود بدان می‌افزایم که: نظریه‌پردازی و توصیف علم تاریخ در کتاب مستطاب «تاریخ در ترازو»، نه تنها پیوسته به امتیازات و خصوصیات علم تاریخ، بلکه وابسته به هدف و مقصد مورخ نیز هست و مورخ نمی‌تواند فارغ از تعالی یا انحطاط جامعه خود و فارغ از رذیلت‌ها یا فضیلت‌های خود و مردمش درباره گذشته تبارش قلمفرسایی کند. همچنان که استاد زرین‌کوب (در ص 263- تاریخ در ترازو) به ما می‌آموزد: «اگر تاریخ انسانیت را بتوان در ترازو نهاد، آنچه در گذشته و حال مایه شرم و پستی انسان می‌تواند شد، نسبت به آنچه مایه سرفرازی اوست، وزن زیادی ندارد.»

 

 ادب‌دان و منتقد ادبی

استاد زرین‌کوب، به همان اندازه که در تاریخ برجسته بود، در ادبیات زبده و شایسته بود و بلکه در عرصه ادبیات ممتاز بود و کمالاتی داشت که دیگران فاقد آن بودند، بخش عظیمی ازآثار وی درباره ادب و شعر است وشامل چند دسته کتب و وسایل و مقالات تواند بود.

1- تایخ ادبیات و تاریخ تحلیلی شعر و نثر فارسی/ نظیر: با کاروان حله، سیری در شعر فارسی، تاریخ تطور شعر و شاعری یا فلسفه و شعر، ادبیات فرانسه در قرون وسطی و رنسانس، از گذشته ادبی ایران، از گذشته‌های نثر فارسی و...

2- نقد ادبی و تئوری ادبیات/ نظیر: فن شعر ارسطو، ارسطو و فن شعر/ آشنایی با نقد ادبی، شعر بی‌دروغ- شعر بی‌نقاب و بنیاد شعر فارسی.

3- تک‌نگاری‌های ادبی بی‌نظیر: از کوچه رندان، پیرگنجه، شعله طور، جهان صائب، خاقانی، زندگی و اندیشه سعدی، نردبان شکسته و...

4- نقد ونظرها درباره متون وکتب ادبی، که غالباً به صورت مقاله‌هایی تحریر و تألیف شده است.

5- مولوی‌شناسی و مثنوی‌پژوهی/ شامل:  از نی‌نامه، پله‌پله تا ملاقات خدا، سر نی و بحر در کوزه- که این مجموعه در مرز ادب و تصوف پژوهی قرار دارد و از مهمترین منابع مثنوی‌پژوهی در روزگار ماست.

6- داستان‌ها، داستان‌واره‌ها، نمایشنامه‌ها، ترجمه‌های ادبی و اشعار.

در میان این مجموعه از آثار ادبی یا درباره ادبیات، بی‌تردید، آثار مربوط به تاریخ ادبیات و تحلیل سیر و تطور ادب، تک‌نگاری‌ها و نقد و نظریه ادبی غنای فراوانی دارد. نگاهی به فهرست کتب و وسایل و مقاله‌های استاد زرین‌کوب- اعم از ترجمه و تألیف- نشانگر تنوع و جامعیت او در پرداختن به گوشه و کنار ادبیات فارسی و مسائل ادبیات است.

دکتر زرین‌کوب، بی‌گمان درنقد ادبی پیشگام و سرآمد بوده است. او هنگامی «نقد ادبی» خود را منتشر کردکه هنوز تصور علوم بلاغی قدیم بر اذهان اهل ادب چیره بود. داستان‌نویسان و مترجمان بزرگی همچون هدایت و جمالزاده و میرزا حبیب اصفهانی و چوبک و علوی ظهور کرده بودند، اما اندیشه «ادبیات مساوی است با شعر» (آن هم شعر کهن)، همچنان بر اذهان حکومت می‌کرد. شعر نیز صرفاً با معیارهای بیان و معانی و بدیع کلاسیک سنجیده می‌شد و سنجیدارهای ادب شاعرانه از عهد «حدائق‌السحرفی دقایق‌الشعر» و «المعجم فی‌معاییر اشعار العجم» فراتر نرفته بود. دگرگونی مفهوم ادبیات به نحوی که رابطه آن با شعر به «عموم و خصوص من وجه» بدل شود، با نقد ادبی دکتر زرین‌کوب آغاز شد.

دیدگاه کلی و فلسفی‌ای که در نخستین مباحث این کتاب ملاحظه می‌شود، با تمام کسانی که قبل از زرین‌کوب یا در عرض وی اقدام به طرح مباحث نقدادبی و تئوری ادبیات کرده بودند تفاوت داشت. زرین‌کوب توانست از پیش‌فرض‌ها و ذهنیات سنتی دور شود و سپس نظرگاهی فلسفی برای طرح مباحث تئوریک ادبیات اتخاذ کند. این استعلای ذهنی و فکری که ضمناً نافی دانش سنتی و ارزش‌های کهن نیز نیست، مبنایی تازه برای بحث‌های ادبی فراهم ساخت. بعدها استاد زرین‌کوب با ترجمه وتفسیری جالب و درخشان از «فن شعر» ارسطو و بیان بنیان‌های نظریه ادبی یونان و غرب، نشان داد که چرا شایسته بهترین مقام در تاریخ نقد وتئوری ادبیات در ایران است، عنوانی که به گمان من: «بنیانگذار و راوی نقد ادبی جدید و نظریه‌پرداز فلسفه و فن ادب در ایران معاصر» است. حداقل تا بیست سال بعد از چاپ نقد ادبی دکتر زرین‌کوب، کتابی به اهمیت آن، یا نزدیک بدان در زبان فارسی منتشر نشد.

 

 تصوف‌پژوهی و ادیان

بخش مهمی از فعالیت‌ها و علایق استاد فقید، معطوف به پژوهش و نگارش کتب و مقاله‌هایی درباره تصوف بود. هم از حیث ذاتی این موضوع، هم از جهت رابطه مهم و گسترده‌اش با شعر فارسی و هم از لحاظ اثری که بر تاریخ و فرهنگ ایران نهاده است.

معروف‌ترین کتاب او در این زمینه، کتابی کلاسیک به نام «ارزش میراث صوفیه» است. این کتاب از موثق‌ترین و منسجم‌ترین کتب درباره مسائل و تاریخ تصوف است. نثر آن روان، شیوه تدوینش معقول و منطقی، مباحث و منابعش موثق، حدود هر بحث مشخص و نثر نویسنده عالی و ممتاز است. اما دکتر زرین‌کوب فقط تصوف پژوه نبود، او آثار متعددی همچون «در قلمرو وجدان»، «یادداشت‌ها و اندیشه‌ها»، «نهج البلاغه و شریف رضی»، «کشمکش اهل کتاب در قلمرو اسلام- مشاجرات ادیان»، «غزالی و ابن رشد»، «زندقه و زنادقه»، «فرار از مدرسه» و آثار مفید دیگری درباره ادیان و کلام تألیف کرد. وی در ضمن تحصیل در دوره دکترای ادبیات فارسی، به علم ملل و نحل و مباحث مربوط به کلام و مناظرات که در سال‌های قبل هم دنبال کرده بود بسیار علاقه‌مند شد. مدتی نیز در مؤسسه وعظ و تبلیغ علوم اسلامی به تدریس تاریخ کلام و تاریخ ادیان پرداخت. مدتی هم در درس تاریخ اسلام و علوم اسلامی، معاون و همکار سیدحسن تقی‌زاده بود.

دکتر زرین‌کوب، در مسافرت‌های خارج که برای شرکت در مجالس بین‌المللی، از جمله کنگره‌های شرق‌شناسی، مجامع اسلامی و کنگره‌های تاریخ و تاریخ ادیان برگزار می‌شد با تعداد زیادی از علمای اسلامی و غیراسلامی آشنایی یافت. در تهران مدتی نزد بعضی کشیشان به تعلیم زبان لاتین و برخی زبان‌های باستانی و تفسیر اناجیل پرداخت. با این همه، این جنبه از تحقیقات و تألیفات او کمتر مورد توجه قرار گرفت.

کتاب «در قلمرو وجدان» دکتر زرین‌کوب، بی‌شک یکی از آثار ممتاز ادیان و ملل و نحل در ایران است، اما در عرض دیگر کتب او مغفول و متروک واقع شده است.

اما آن دسته از آثار استاد که به تصوف و عرفان اختصاص دارد، بیشتر حاوی نظرگاه‌های تاریخی عرفان ایرانی و پردازش زندگی و اندیشه عرفانی بلندمرتبگان تصوف در تاریخ کلاسیک صوفیان ایرانی و اسلامی است. اوج کارهایش البته در مولوی‌شناسی و مثنوی‌کاوی دیده می‌شود. این آثار از آن جهت که خود دایره‌المعارفی است در تاریخ و تحلیل و زندگینامه و اصطلاحات عرفانی و تمثیل، بسیار حائز اهمیت قلمداد می‌شود. 10 اثر برجسته در موضوع تصوف از دکتر زرین‌کوب به چاپ رسیده که بجز مقالات، رسالات، سخنرانی‌ها و گفت‌وگوهای وی در این باب است. مهم‌ترین آن‌ها، دو جلد کتاب مفصل ایشان به نام‌های «جست‌وجو در تصوف» و «دنباله جست‌وجو در تصوف» است. «بحثی در عرفان تطبیقی»، «در باب ادب و نقد صوفیه» و «سیری در گلشن راز» نیز دیگر رسایل ایشان است. اما هیچ یک به اهمیت جست‌وجو و دنباله جست‌وجو در تصوف نیست. تاریخ تطور تصوف، شرح اصطلاحات، اشارات و عبارات صوفیه، نقد و نظر ایشان، میراث و مرده‌ریگشان و سرانجام وزن و جایگاه هر بخشی از این میراث کهن، به زیبایی در این اثر بازتاب یافته است.

 

 فضیلت نثر

عنوان گذاری کتب دکتر زرین‌کوب، خود منظومه‌ای زیباست و: تو خود حدیث مفصل بخوان ازین مجمل. یکی از برتری‌های زرین‌کوب، نثر شیوا و انحصاری او بود. شیوه‌ای در نوشتن که در عین روایتگری، فاخر و زیباست و خواننده را در پی خود می‌کشاند.

زرین‌کوب سهم فراوانی در شکوفایی نثر معاصر فارسی داشته و دو نوع نثر تحقیقی و هنری عرضه کرده است. در این دو نوع نثر، در عین غنای واژگان و دقت‌های معنایی، انواع شگردهای بیان ادبی را نیز به کار گرفته تا از ظرفیت‌های زیباشناسانه زبان فارسی حداکثر بهره‌برداری را بنماید. نثرش متین و محجوب و در عین حال سرکش و دلنشین است. نوعی ایجاز در نثر زرین‌کوب دیده می‌شود که آگاهانه و در اثر ممارست طولانی مدت ظهور کرده و پرورده شده است. مثلاً در سطرهایی از کوچه رندان می‌نویسد: «در روزگاری که ارباب بی‌مروت دنیا دین و قدرت را سنگر می‌سازند برای اغفال و تجاوز، کدام وجدان انسانی است که به آنچه منشأ ناروایی‌هاست بی‌چون و چرا تسلیم باشد؟ (ص37) در شهر رندان که حتی شیوخ و مشایخ نیز گه‌گاه به شراب و افیون و شاهد متهم یا مبتلایند، چند تن نفوس مستعد می‌شد یافت که حتی در روزگار «افتد و دانی» به دام این‌گونه هوس‌ها نیفتاده باشند. (ص21)

باری، فضایل استاد عزیز فقید ما چنان بسیار است که هرچه اوراق تازه و سپید را مسطور کنیم باز چیزهایی مستور خواهد ماند. پس قلم می‌گذارم و از سخن می‌گذرم و با درود به روح پرفتوح عبدالحسین زرین‌کوب، با این بیت‌های محزون از سروده‌های میرزا عبدالقاهر بیدل دهلوی، فرجام قال و انجام

مقال می‌کنم:

زبعد ما نه غزل، نی قصیده می‌ماند

زخامه‌ها دو سه اشک چکیده می‌ماند

ثبات عیش که دارد که چون پر طاووس

جهان به شوخی رنگ پریده می‌ماند

شرار ثابت و سیاره رام فرصت کیست؟

فلک به کاغذ آتش رسیده می‌ماند

کجا بریم غبار جنون که صحرا هم

زگردباد به دامان چیده می‌ماند

زغنچه دل بلبل سراغ پیکان گیر

که شاخ گل به کمان کشیده می‌ماند.

روزنامه ایران