انسان شناسی اخلاقی و سیاسی نزد فارابی / عسگر سلیمانی امیرى

ابونصر محمد بن محمد فارابیفلسفه به معنای عام کلمه، مشتمل بر علوم گوناگون است. در اصطلاح قدما واژه فلسفه به مجموعه علوم حقیقی اطلاق می شود که خود به علوم نظری و علوم عملی قابل تقسیم است.

 

 

ابونصر محمد بن محمد فارابیفلسفه به معنای عام کلمه، مشتمل بر علوم گوناگون است. در اصطلاح قدما واژه فلسفه به مجموعه علوم حقیقی اطلاق می شود که خود به علوم نظری و علوم عملی قابل تقسیم است. منظور از علوم نظری آن دسته از دانش هایی است که هدف از فرا گرفتن آن ها خود دانش است؛ یعنی یاد می گیریم تا بدانیم. اما علوم عملی آن دسته از دانش هایی است که هدف از فراگیری آن ها عمل است؛ یعنی یاد می گیریم تا عمل کنیم. علوم نظری به طبیعیات، ریاضیات و الهیات (ما بعدالطبیعیه = متافیزیک) تقسیم می شوند و علوم عملی به اخلاق، تدبیر منزل و علم سیاست.

فارابی تقریباً این تقسیم بندی را در تألیفاتش رعایت کرده است. برای مثال، دو کتاب تحصیل السعاده و التنبیه علی سبیل السعاده را در علم اخلاق نگاشته و دو کتاب السیاسه المدنیه و آراء اهل المدینه الفاضله را در علم سیاست. اما او در عین حال، معتقد است که این دو علم دو جزء یک علم واحد محسوب می شوند. فارابی آن علم واحد را «علم انسانی»۱ یا «علم مدنی» ۲ می نامد؛ ۳ چرا که هر یک از دو علم سیاست و اخلاق یک هدف عمده را، که همانا رسیدن انسان به سعادت است، دنبال می کند.

آن چه در این مقاله به آن می پردازیم گزارشی اجمالی از علم انسانی فارابی است. به تعبیر دیگر، گزارشی است از علم اخلاق و علم سیاست. مباحث علم اخلاق از دو کتاب “التنبیه علی سبیل السعاده” و “تحصیل السعاده” و مباحث علم سیاست از دو کتاب “السیاسه المدنیه” و “آراء اهل المدینه الفاضله” استخراج شده است.

 

علم انسانی

در نزد فارابی رسیدن انسان ها به سعادت از اهمیت فراوانی برخوردار است. به نظر وی انسان به سعادت نمی رسد مگر این که اولاً، همه علوم منطقی، ریاضی، طبیعی و الهی را فرا گرفته باشد و ثانیاً، خود را به اخلاق فاضله متخلّق کرده باشد. انسان در صورتی متخلّق می شود که خود و قوای مختلف خود و غایتی را که برای آن خلق شده است بشناسد و با اراده خود به سوی آن غایت حرکت کند و به آن برسد. از نظر فارابی وصول به غایت انسانی بدون اجتماع ممکن نیست و اجتماع بدون رئیس پا نمی گیرد. از این رو، فارابی وقتی می خواهد علم مدنی را به نگارش درآورد نه تنها به مباحث اخلاقی و سیاسی می پردازد، بلکه شمه ای از مباحث علم الهی و طبیعی را، که دانستن آن ها تأمین کننده بخشی از سعادت انسان است، مطرح می کند. ۴

 

سعادت انسان

از نظر فارابی چهارچیز سعادت انسان را در دنیا و آخرت تأمین می کند: فضایل نظری، فضایل فکری، فضایل خلقی و صناعات عملی. ۵

 

فضایل نظری

فضایل نظری علومی است که هدف نهایی آن تعقّل موجودات توسط انسان به نحو یقینی است. ۶ فارابی کسب علوم را برای رسیدن به سعادت درجه بندی می کند. او با تقسیم علم به مبادی و نظری و ضرورت فراگیری منطق برای رسیدن به علوم نظری، مدارجی را برای فراگیری علوم نظری مختلف به ترتیب زیر ذکر می کند: ۷

ابتدا بهتر است با علم حساب، سپس هندسه (ریاضی) و آنچه به این دو مربوط می شود شروع کند؛ چرا که ذهن در این علوم حیرت و اضطراب ندارد و راحت می پذیرد. ۸

پس از علوم ریاضی، شروع به علوم طبیعی کند به ترتیب از جسم، جسم آسمانی، زمین، آب و هوا، آتش و بخار، پس از این به سنگ، معدن، نبات، حیوان غیرناطق و حیوان ناطق. ۹

فارابی جایگاه علم النفس را از نظر فراگیری پس از طبیعیات و پیش از الهیات قرار می دهد. ۱۰ پس از الهیات، نوبت به انسان شناسی یا علم مدنی ـ موضوع مورد بحث در این مقاله ـ فرا می رسد. ۱۱

در علم انسانی، از غرض آفرینش انسان، یعنی همان کمالی که انسان باید بدان نایل آید، بحث می شود. سپس ازخیرات و فضایل و نیکی هایی که در رسیدن به آن کمال نافع اند و در مقابل، شرور و نقایص و سیئاتی که مانع رسیدن به کمال اند بحث می شود و این علم همان علم مدنی است که هر یک از شهروندان با اجتماع شهری شان به مقداری از کمال که به طور فطری مستعد آنند ]با اراده و اختیار[ نایل می شوند؛ ۱۲ چرا که بدون اجتماع به کمال نمی رسند.

فارابی به دو نوع قوانین اجتماعی اشاره می کند: قوانینی که تا حدود زیادی دوام دارند و قوانینی که زود تغییر می کنند. هر یک از این دو نوع قانون ثمره قوه فکری است که قادر بر استنباط امور نافع تر و خیرتر برای فرد یا امت یا مدینه می باشد. ۱۳

 

فضایل فکری و فضایل خلقی

از نظر فارابی فضایل فکری و فضایل اخلاقی اکتسابی و قایم به اراده انسان اند. اما این دو برخاسته از مبادی اند که به طور فطری در نهاد انسان قرار شده است. چرا که از نظر او فضایل خلقی بعد از فضایل فکری و از آن ها استنباط می شود، کما این که فضایل فکری بعد از فضایل نظری و از آن ها استنباط می شود. بنابراین، باید همراه فضایل نظری به طور طبیعی و فطری فضیلتی غیرفکری باشد تا با قوه فکری از آن فضیلت فکری استنباط شود و نیز باید همراه فضیلت خلقی به طور طبیعی و فطری فضیلتی غیرخلقی باشد تا فضایل خلقی از آن انتزاع شود.

این نوع فضایل غیرفکری و غیر خلقی با آن که فضایل ارادی از آن ها نشأت می گیرند عین فضایل ارادی نیستند، بلکه شبیه ملکاتی اند که در حیوانات موجود است؛ مانند شجاعت شیر و مکر روباه. بنابراین، هر انسانی مفطور است به فضیلتی از فضایل و ملکه ای از ملکات. از همین روست که انجام کاری برای او آسان تر از انجام ضد آن است. ۱۴

این ویژگی از نظر فارابی اختصاص به فضایل فکری و اخلاقی ندارد، بلکه به طور کلی در هر نوع فضیلتی که انسان با اراده باید بدان نایل آید جاری و ساری است.

فارابی از این بیان نتیجه می گیرد که هر کار بزرگی از هر کسی ساخته نیست چرا که زمینه آن را ندارد. از این رو، می گوید: فضایل خلقی جزیی، همراه با فضایل فکری جزیی است، کما این که فضایل خلقی بزرگ همراه با فضایل خلقی بزرگ است. بنابراین، بعضی از انسان ها به طور فطری برای فضیلتی که بزرگ می نماید همراه با قوه فکری که بالطبع در آن ها بزرگ است سرشته شده اند. سایر مراتب فضایل خلقی نیز به همین ترتیب است که بعضی برای آن خلق شده اند. پس هر انسانی دارای قوه بزرگ صناعت و فضیلت خلقی و فکری نیست؛ زیرا پادشاهان صرفاً با اراده پادشاه نیستند، بلکه بالطبع قوّه فرمانروایی را دارند و با در اختیار گرفتن قدرت، آن قوه به فعلیت می رسد. و نیز خدمتکاران، بالطبع قوه خدمت به دیگران را دارند و با انجام کارها برای دیگران به صورت ارادی به فعلیّت می رسد. ۱۵

 

راه تحصیل فضایل

اگر انسانی زمینه طبعی سابق الذکر را داشته باشد، باید تحصیل فضایل جزیی کند تا با اراده دارای آن فضایل شود. و راه تحصیل فضایل جزیی تعلیم و تأدیب است؛ زیرا تعلیم ایجاد فضایل نظری و تأدیب ایجاد فضایل خلقی و صناعات در ملت است.

برانگیختن به انجام کار، گاهی قولی و گاهی به فعل است. ۱۶ تعلیم صرفاً قولی است و تأدیب به این است که ملت و شهروندان را به کارهایی که از ملکات عملی ناشی می شود عادت دهند تا عزم و اراده شان به عمل برانگیخته شود و ملکات و کارهای صادر از آن ها بر نفوس سیطره یابد و چونان عاشق گردند. بنابراین، از نظر فارابی اراده و اختیار در کسب فضایل نقش اساسی دارد.

فارابی پس از اشاره به این که معلمان علوم نظری یا امامان اند یا پادشاهان و یا کسی که راهش حفظ علوم نظری است، به این امر می پردازد که فیلسوف کامل علی الاطلاق با رئیس اول یکی است. و بین این دو عنوان فرقی نیست، هم چنان که واضع قوانین بدون فلسفه نمی تواند وضع قانون کند؛ زیرا تا سعادت برتر را با قوه فکری خود نشناسد نمی تواند قانون درستی جعل کند. بنابراین، معنای امام، رئیس اول، فیلسوف و واضع نوامیس یکی است. ۱۷

 

مبانی اخلاقی

سعادت، کمال و غایت هر انسان است و انسان از آن روی که کمال و غایت را خیر خود می داند، مشتاق آن است و آن را انتخاب می کند و از آن جایی که خیرها بسیارند، سعادت پرفایده ترین، بزرگ ترین و کامل ترین خیرات منتخب اوست. بعضی از خیرات، مانند نوشیدن دارو، برای رسیدن به غایتی دیگرند، اما برخی دیگر بالذّات برگزیده می شوند. روشن است آن که بالذّات برگزیده می شود نسبت به آن که برای غایتی دیگر برگزیده می شود نافذتر و کامل تر است. و نیز آن که بالذّات برگزیده می شود گاهی به جهت غیرهم برگزیده می شود؛ مانند کسب علم برای رسیدن به ثروت. ولی بعضی از خیرات بالذّات و برای همیشه برگزیده می شوند و این نوع خیرات نافذتر، کامل تر و برتر از آن خیری است که گاهی برای غایتی دیگر برگزیده می شود. از آن جایی که ما وقتی به سعادت می رسیم، برای رسیدن به غایتی دیگر، تلاش نمی کنیم، معلوم می شود سعادت را بالذّات برگزیده ایم و سعادت غایت بالذّات است. ۱۸

 

وصول به سعادت

انسان به وسیله حالاتی از خود که متصف به مدح و ذم می شوند، به سعادت می رسد. و احوال انسانی قابل اتصاف به مدح و ذمّ سه دسته اند:

۱. کارهایی مانند قیام، قعود، رفتن، دیدن و شنیدن که انسان بدان ها محتاج است.

۲. عوارض نفس مثل شهوت، غضب، خوف و شوق، رحمت و غیرت و مانند آن.

۳. تمییز دادن ذهنی.

اگر از انسان افعال قبیح سرزند ملامت می شود و اگر کار نیک انجام دهد مورد تحسین قرار می گیرد و نیز اگر بر نفسْ حالاتی ناشایست دست دهد، مورد مذمت واقع می شود و اگر حالاتی پسندیده عارض شود، مورد ستایش قرار می گیرد. و نیز اگر امور را نیک تشخیص دهد، تحسین می شود و اگر بد، مورد سرزنش قرار می گیرد. تمییز و تشخیص نیکو آن است که برای انسان اعتقاد حق حاصل شود یا بر تشخیص آن چه بر او عرضه می شود قادر باشد. تشخیص بد آن است که انسان نفهمد آنچه بر او عرضه می شود حق است یا باطل. ۱۹

از نظر فارابی رسیدن به سعادت در گرو اراده و اختیار است:

انسان در صورتی به سعادت می رسد که با طوع و اختیار همه افعال زیبا را در تمام عمرش انجام دهد. نیز لازم است با اراده و اختیار به حالات نفسانی خوب برسد؛ چه این که تشخیص و خوش فهمی او هم باید ارادی باشد، اما تشخیص خوب به طور اتفاقی مفید به حال او نیست. شقاوت و بدبختی در صورتی دامن گیر انسان می شود که افعال و حالات و تشخیص او ضد آن چه گفته آمد باشد. ۲۰

 

گرایش دو سویه غیراختیاری در انسان

از نظر فارابی انسان فطرتاً دارای قوه ای است که هم می تواند افعال زیبا انجام دهد و هم افعال زشت؛ هم می تواند با انجام کارهایی دارای حالات و ملکات نفسانی زیبا شود و هم دارای ملکات و حالات نفسانی زشت. و نیز هم می تواند امور را خوب تشخیص دهد و هم بد. این همه برای او با داشتن آن قوه به طور مساوی است. بنابراین، با این قوه به همان اندازه ای که می تواند کار خوب انجام دهد، می تواند کار بد انجام دهد و نیز به همان اندازه ای که می تواند ملکات نیکو کسب کند، می تواند ملکات سیئه کسب کند و نیز حالت تشخیص او هم دو سویه است.

 

گرایش یک سویه اکتسابی

گرچه از نظر فارابی، انسان در کسب فضایل و رذایل فکری و خلقی و در تشخیص امور به طور فطری دو سویه است، اما پس از مدتی از حالت تساوی خارج می شود؛ بدین معنا که برای بعضی از انسان ها امکان کار نیک بیش تر از امکان کار زشت است و برای بعضی دیگر به عکس. همچنین است کسب ملکات و حالات نفسانی و قوه تشخیص امور به درستی یا نادرستی. گرچه آن قوه دو سویه، که انسان به طور فطری داراست، غیر اکتسابی است، اما این حالت دوم یک سویه امری اکتسابی است. ۲۱ از این رو، فارابی می گوید: اما حالت اکتسابی به دو صنف تقسیم می شود: یکی از آن ها چیزی است که با آن ها تشخیص خوب رخ می دهد که از آن به قوت ذهن ]تیز ذهنی [یاد می کنند و یا تشخیص بد که از آن به ضعف ذهن ]کند ذهنی[ یا بلادت یاد می کنند و صنف دیگر با آن افعال و عوارض نفس تحقق می یابد که از آن به خلق نام می برند. اگر خلق جمیل و قوت ذهن به صورت ملکه درآید که همیشه تشخیص هایش مصاب باشد، سعادت حاصل می شود و انسان با این دو، نبیل ]نجیب و بزرگوار[، خیّر و فاضل می گردد و سیره او در زندگی سیره فاضله می گردد و همه تصرفاتش نیکو می شود. ۲۲

 

عادت دادن، راه رسیدن به ملکات

ملکات انسانی، چه خوب و چه بد، حالات نفسانی ای هستند که ممکن نیست به سهولت آن ها را از نفس جدا کرد. از این رو، این پرسش قابل طرح است که چگونه در انسان اخلاق جمیل ملکه می گردد به گونه ای که زوال آن ناممکن یا سخت باشد؟ فارابی به این پرسش این گونه پاسخ می دهد:

انسان می تواند با اراده خلق خود را، چه خوب باشد و چه بد، تغییر دهد و به ضد آن خلق برسد و این کار از راه عادت انجام می گیرد؛ یعنی یک کار را در دفعات بسیار متعدد در زمان طولانی با فواصل زمانی کم تکرار کند تا با این کار، ملکه انجام کار در او پیدا شود. با تکرار کارهایی که در رده افعال قبیح قرار دارد خلق قبیح حاصل می شود و با تکرار کارهایی که در رده کارهای زیبا قرار دارد خلق نیکو حاصل می شود، هم چنان که مهارت در نویسندگی با تکرار ]و تمرین[ حاصل می شود و قبل از تمرین صرفاً قوه مهارت نوشتن به طور فطری در شخص وجود دارد.

دلیل بر این که اخلاق از روی عادت حاصل می شود نمونه هایی است که در شهرها می بینیم؛ زیرا سیاست مدارانْ شهروندان را با عادت دادن به افعال خیر، خیّر بار می آورند. ۲۳

 

اعتدال

فارابی کمال انسان را در خلقیات، به کمال بدن انسان تشبیه می کند. همان طور که اگر کمال بدن انسان، که صحت و سلامتی است، حاصل باشد، باید حفظ گردد و اگر حاصل نباشد، باید به دست آید، هم چنین اگر کمال اخلاقی انسان حاصل باشد، باید حفظ شود و اگر حاصل نباشد، شایسته است حاصل شود.

همان گونه که صحت با حالت وسط حاصل می شود و برای حصول به حالت وسط، هم باید تناول خوراکی متوسط باشد تا صحت حاصل آید و هم فعالیت بدنی در حد متوسط باشد تا نیرو به دست آید، افعالی هم که موجب خلق نیکو می شوند باید متوسط باشند تا خلق نیکو حاصل شود و اگر انسان به کارهایی که از مرز اعتدال بیرون است عادت کند، از خوی های نیکو محروم می شود و سبب تحصیل خلق قبیح می شود و یا خلق قبیح موجود باقی می ماند.

همان طور که حد وسط در فعالیت بدنی و مصرف اغذیه متوسط که سلامت بدن را به ارمغان می آورد وابسته به کثرت و قلّت، شدت و ضعف و طولانی یا کوتاه بودن زمان آن هاست، در اخلاق نیز اعتدلال در افعال وابسته به کثرت و قلّت، شدت و ضعف و طولانی و کوتاه بودن زمان افعال است. ۲۴

فارابی می گوید: معیار خلق متوسط آن است که حالات نفسانی بر افعال تطبیق شود و وقتی افعال با حالاتی که بر آن ها منطبق است مقایسه شود علم به اعتدال ]و عدم اعتدال[ در افعال حاصل می شود و برای آگاه شدن به میزان اعتدال در افعال، باید زمانی و مکانی را که فعل در آن واقع می شود بشناسیم و نیز شخصی را که فعل از او صادر می شود. و آگاه شویم که فعل برای چه کسی انجام می گیرد و آنچه را که فعل از آن صادر می شود و آنچه را فعل به وسیله آن صادر می شود و آنچه را فعل برای آن و به خاطر آن صادر می شود بشناسیم و هرگاه فعل با توجه به همه این موارد سنجش شده باشد، در حد اعتدال است و اگر نه، فعل زیاده از حد اعتدال است یا کم تر از حد اعتدال. البته قلّت و کثرت این امور دائماً یک اندازه نیست. ۲۵

 

بررسی چند نمونه

فارابی به عنوان نمونه چند مورد از اخلاق نیکو را، که در حد اعتدال قرار دارند، بررسی می کند:

«شجاعت» خلق نیکو است و آن با میانه روی در اقدام بر چیزهایی که ترسناک است و باز ایستادن از آن ها حاصل می شود. زیاده روی در اقدام بر اشیای ترسناک موجب «تهوّر» و نقصان در اقدام موجب «جبن» می شود که خوی زشت و ناپسندی است.

«سخاوت» با میانه روی در حفظ مال و انفاق در مال حاصل می شود و زیاده در حفظ مال و کم انفاق کردن موجب «تقتیر» (تنگ گرفتن) می شود که قبیح است و زیاده در انفاق و نقص در حفظ مال موجب «تبذیر» می شود.

«عفت» نیز با میانه روی در لذت بردن در خوراکی و نکاح حاصل می شود و زیاده روی در آن موجب «شره» ]شهوت رانی[ و نقصان در آن موجب عدم درک لذت می شود که مذموم است. ۲۶

 

بررسی ملکات در انسان

برای این که معلوم شود انسان چه خلق هایی دارد، باید فهرستی از تمام خلق هایی که انسان ها دارا می شوند تهیه کرد و سپس مشخص نمود که کدام یک از آن ها در شخص موجود است و آیا آنچه دارد خلق نیکو است یا خیر؟ انسان برای این که بداند چه خلقی را داراست، باید ببیند آن فعلی که از این خلق صادر می شود برای او لذت بخش است یا خیر؟ اگر لذت بخش باشد، معلوم می شود او دارای این خلق هست. حال اگر این خلق نیکو باشد، باید حفظ گردد و اگر زشت است، باید از نفس زدوده شود؛ زیرا خلق زشت نفسانی مرض نفسانی است و مانند طبیب که مرض جسمانی را به حالت سلامت برمی گرداند، ما هم باید خلق زشت را بزداییم و نفس را به سلامت بازگردانیم.

نفسی که در اعتدال نیست، باید به اعتدال برسد. اگر نفس دارای ضعف در خلق نیکو است، باید آن را برای مدتی به کارهایی که این خلق را ایجاد می کند عادت دهیم و اگر زیاده از حد اعتدال است، باید آن را مدت زمانی به کاری، که ضد آن خلق را ایجاد می کند، عادت دهیم تا به حد اعتدال برسد. اگر در این فرایند به حد اعتدال نزدیک شد، کار را ادامه دهیم و اگر از حد اعتدال به طرف ضدش حرکت کرد، کاری را که موجب خلق قبلی است مدتی تکرار کنیم تا نفس به حد میانه برسد.

خلاصه هر گاه دیدیم که نفس به یک طرف میل پیدا کرده، آن را به کارهای طرف دیگر عادت دهیم. این کار مرتب تکرار می شود تا نفس حتی الامکان به حد وسط برسد. ۲۷

 

معیار تشخیص حد اعتدال

اما چگونه می توان تشخیص داد که نفس در خلقیات در حد اعتدال قرار دارد؟ فارابی می گوید: باید ببینیم کدام یک از دو کاری که سبب نقصان خلق و یا سبب زیاده از اعتدال می شود برای نفس آسان یا مشقت بار است. اگر هر دو کار برای نفس آسان باشد و یا به یک اندازه مشقت بار، معلوم می شود نفس در حد اعتدال است. ولی اگر یکی از دو کار برای نفس لذت بخش باشد و کار دیگر ناگوار، معلوم می شود نفس به حد اعتدال نرسیده و یا اعتدال را از دست داده است. ۲۸

 

موانع رسیدن به اعتدال

فارابی به دو عاملی، که ممکن است سبب شوند انسان به حد اعتدال در اخلاق نرسد، اشاره می کند و نسبت به آن دو هشدار می دهد:

۱. ممکن است یکی از دو طرف حد اعتدال خلقی شبیه حد اعتدال باشد و شخص گرفتار آن گردد و گمان کند که در حد میانه است؛ مثلاً، تهور و افراط در اقدام به کارهای ترسناک شبیه به شجاعت است و شخص ممکن است گمان کند که دارای شجاعت است و نیز تبذیر شبیه سخاوت است و یا تملّق که شبیه تودّد است و یا تذلّل که شبیه تواضع است و نیز تصنّع که شبیه صداقت نفسانی است.

۲. انسان در بعضی از خلق ها طبعاً به یکی از دو طرف حد اعتدال متمایل است و این سبب می شود ناخواسته به همان سمت روی آورد و از اعتدال در آن خلق باز ماند؛ مانند نقصان از اقدام بر امری که ترسناک است که انسان به طور طبعی از اقدام در آن گریزان است یا تقتیر و امساک از انفاق که انسان نسبت به آن تمایل بیش تری دارد.

 

ایجاد انگیزه برای وصول به خلقیات نیکو

فارابی به این نکته اشاره می کند که صرف دانستن این که مثلاً «شجاعت خوب است» کافی نیست که انسان به سوی شجاعت روان شود: «باید وسیله ای را بشناسیم که با به کارگیری آن انجذاب از یک طرف به طرف دیگر یا به وسط بر ما آسان شود؛ زیرا تفکر به تنهایی بدون به این وسیله چه بسا کافی نباشد.»۲۹ فارابی به نکات زیر توجه می کند:

۱. ما گمان می کنیم که غایت در هر فعلی لذّت است و فعل قبیح لذّت آفرین است. از این رو، انجام آن برای ما آسان است و از طرفی، فعل نیکو تولید ناخوشی می کند. از این رو، از آن گریزانیم.

۲. بعضی از لذّات حسی اند؛ یعنی پس از احساس حاصل می شوند و بعضی معنوی اند؛ مانند لذتی که از راه ریاست، استیلاء و غلبه به دست می آید و درک این دو در یک سطح نیست.

۳. از آن جا که گرایش به لذّت حسی در وجود ما از نظر زمانی زودتر پیدا شده است، ما دایماً خواهان لذّات حسی هستیم و گمان می کنیم که هدف زندگی و کمال آن در همین است. از سوی دیگر، چون برخی از این لذّات حسی از امور ضروری اند، مانند لذت تغذیه و یا میل جنسی برای بقای نسل، از این رو، گمان می کنیم لذّات حسی هدف زندگی است و سعادت هم در همین است.

۴. لذّت حسی نزد ما آشناترست و ما از آن درک شدیدتری داریم و وصول به آن برای ما آسان تر است.

۵. تنها با نظر و تفکر معلوم می شود که لذّت حسی جلوی بیش تر خیرات را می گیرند و بازدارنده بزرگ ترین چیزی هستند که سعادت بدان حاصل می شود؛ زیرا هرگاه ببینیم که لذّتی حسی سبب تفویت فعل نیکو است متمایل می شویم فعل نیکو را منکوب کنیم. و هرگاه نیروی انسان بدان حد برسد که این لذّات را بکلی کنار گذارد یا به اندکی از آن اکتفا کند به خلق های پسندیده نزدیک می شود.

۶. لذّت و خوشی، چه حسی و چه معنوی، و نیز رنج (ضد لذت)، یا عاجل (فوری) است یا فرجامین. و فعلی که منجر به لذّت یا الم می شود همیشه یکی از آن دو را به طور طبیعی در پی دارد؛ مانند لذت جنسی یا سوزش سوختگی و یا رنج و الم پس از انجام کاری به موجب قانون (شریعت) و نه به طور طبیعی تحقق می یابد؛ مانند قتل قاتل یا مجازات زانی.

۷. از طرفی، کارهای زیبا که درد و رنج فوری دارند، لذّت فرجامین به بار می آورند؛ چه این که کارهای زشت که مستتبع لذت عاجل است، در نهایت رنجی را در پی دارد.

فارابی با اشاره به نکات مزبور، ایجاد انگیزه را برای ترک کار زشت و انجام کار خوب، اندیشه کردن در فرجام کارها می داند؛ مثلا، اگر شخصی به سوی کار قبیحی روان است، عواقب کار را بسنجد و مشکلات آن را در نظر آورد تا زمینه شود از آن کار دست بشوید. فارابی می گوید: سزاوار است افعالی را که لذّت یا رنج در پی دارند فهرست کنیم و آن هایی را که لذّت فوری و رنج نهایی در پی دارند، جدا سازیم. اگر ما به کار ناشایستی، به گمان این که منجر به لذّت می شود، میل کردیم، این لذّت را با رنجی که در نهایت دامن گیر ما می شود مقابله بیندازیم. با این سنجش، لذّتی که ما را به فعل قبیح وا می دارد، قلع و قمح خواهیم کرد و در نتیجه، ترک قبیح برای ما آسان خواهد شد.

اگر کار نیکو را به سبب رنج فوری ای که در پی دارد، با لذّتی، که در نهایت در پی دارد، مقابله بیندازیم، بدین وسیله رنجی را که ما را از انجام آن باز می دارد، از بین خواهیم برد و در نتیجه، کار نیکو برای ما آسان می شود. ۳۰

 

دسته بندی انسان ها در کسب خلقیات

فارابی انسان ها را به چهار گروه تقسیم می کند و بیان می دارد چه گروهی با چه زمینه ای دارای اخلاق نیکو خواهند شد:

۱. انسان حر: کسی است که هم خوش فکر است و هم بر آن چه فکر ایجاب می کند عزم راسخ دارد.

۲. انسان بهیمی: کسی است که هیچ یک از آن دو ویژگی انسان آزاد در او نیست.

۳. عبد بالطبع: کسی که خوش فکر است اما عزم راسخ ندارد.

۴. انسانی که عزم راسخ دارد ولی خوش فکر نیست. این گروه خود دو دسته اند:

الف. کسانی که تابع و منقاد یک متفکرند و در بیش تر کارهایشان تابع او می باشد. این دسته به همین سبب از بردگی رها می شوند و با گروه احرار مشارکت می کنند.

ب. کسانی که منقاد نیستند. این ها ملحق به انسان بهیمی اند.

فارابی لذّت و الم را، که در اثر کار دامن گیر انسان می شود و توجه به آن در تصمیم گیری بر انجام کار مؤثر است، به لذّت فوری و حسی و جز آن تقسیم می کند و می گوید: لذّاتی که پس از فعل پدیدار می شود، بعضی از آن ها شناخته شده ترند و ما بدان ها درک بیش تری داریم و آن لذّت یا رنجش فوری و حسی می باشد و بعضی مخفی تر، و آن چیزی است که فوری و حسی نیست. و مخفی تر از آن چیزی است که بالطبع نباشد و فرجامین و مبهم باشد. ۳۱

اما احرار هرگاه خواستند انجام کار نیک و ترک زشتی را به وسیله لذّت یا المی بر خود هموار کنند، برایشان فرق نمی کند لذّت یا الم مخفی باشد یا ظاهر؛ زیرا لذّتی که آن ها را به زشت وا می دارد با رنجشی، اگر چه مخفی باشد، ریشه کن می شود؛ چون آن چه که برای دیگران مخفی است بر ایشان به مثابه ظاهر است.

اما دیگران لذّاتشان را با رنجش ظاهرتر ریشه کن خواهند کرد. گروهی از این ها با قرار دادن مانعی لذیذ از قبیح صرف نظر می کنند. ۳۲

اما کسانی که با موانع لذیذ از کار ناشایست باز داشته نمی شوند، باید با رنجشی مانند ترس و اندوه و ضیق صدر مانع شان شد تا از کار زشت باز داشته شوند. اما اگر برای عده ای از حیوان صفتان این مقدار بازدارندگی کافی نباشد، باید بعد از ارتکاب تنبیه بدنی شوند. ۳۳

 

ضرورت زندگی جمعی و تعاون انسان ها

انسان به طور فطری برای رسیدن به برترین کمالش به چیزهای زیادی نیازمند است که به تنهایی قادر به برطرف ساختن آن ها نیست. او به گروه هایی نیاز دارد که هر کدام بخشی از مایحتاج زندگی وی را تأمین کنند. بنابراین، رسیدن به کمال بدون تعاون انسان ها و تشکیل جامعه ممکن نیست. ۳۴ تشکیل جامعه به گونه های مختلفی امکان پذیر است. اجتماعی که در آن شخص بتواند به سعادت برسد، مدینه فاضله است و جز آن، غیرفاضله است که از نظر فارابی انواعی دارد.

اجتماعاتی که انسان ها تشکیل می دهند از سه حال خارج نیست:

الف. اجتماعات انسانی کامل که به اجتماع بزرگ، متوسط و کوچک تقسیم می شود. اجتماع بزرگ از همه گروه ها در کل مناطق مسکونی زمین تشکیل می شود. اجتماع متوسط، اجتماع امتی در جزئی از مناطق مسکونی است و اجتماع کوچک از اهالی شهری در جزئی از مناطق مسکونی تشکیل می شود.

ب. اجتماع انسانی غیرکامل به اجتماع اهالی یک قریه، اجتماع اهالی محله، اجتماع کوی (سکه) و پس از آن اجتماع منزل که کوچک ترین آن هاست اطلاق می شود. محله و قریه برای شهر هستند با این تفاوت که قریه خادم شهر و محله جزء شهر است و کوی جزء محله و منزل جزء کوی است و مدینه جزئی از محل زندگانی امت است و امت جزئی از کل اهالی مسکونی زمین. ۳۵

بهترین خیر و کمال نهایی ابتدا به مدینه می رسد نه به اجتماعی که از مدینه ناقص ترند. از آن جایی که شأن خیر و شرّ آن است که انسان ها با اختیار بدان برسند، ]و اختیار دو سویه است[ از این رو، ممکن است مدینه با تعاون به غایاتی برسد که شرّند. پس رسیدن به سعادت برای مدینه ممکن است. [نه ضروری]

 

مدینه فاضله

شهری مدینه فاضله است که مقصود از اجتماع در آن، تعاون بر اموری باشد که موجب سعادت است. اجتماع افراد با این هدف، اجتماع فاضل است. و امتی امت فاضله است که شهرهای آنان براموری تعاون کنند که موجب حصول سعادت باشد. اگر همه امت ها همین گونه باشند، مناطق مسکونی کره زمین مناطق فاضله خواهند بود. ۳۶

فارابی مدینه را با بدن انسان، که یک عضو اصلی دارد و تمام عضو از آن دستور می گیرند، مقایسه می کند. از نظر او مدینه هم رئیسی دارد که عده ای از او دستور می گیرند و برای به اجرا درآوردن دستور او به دیگران دستور می دهند و آن ها به گروه پایین تر. این سلسله مراتب با فرض شایسته سالاری تا به جایی رعایت می شود که به کسانی برسیم که فقط دستورات دیگران را اجرا می کنند. تفاوت مدینه با بدن در این است که خود بدن و حالات و قوای آن جملگی طبیعی اند، اما اجزای مدینه با وجود طبیعی بودن، به واسطه هیئات و ملکاتی که اعضای آن دارند و براساس آن سمت های اجتماعی آن ها مشخص می شود، ارادی و غیر طبیعی اند. ۳۷

 

رئیس مدینه فاضله

هرکسی نمی تواند رئیس مدینه فاضله باشد؛ زیرا ریاست قائم به دو چیز است: اولاً، او به طور فطری و طبعی برای این کار مستعد باشد و ثانیاً، دارای حالات و ملکات ارادی باشد. از این رو، ممکن نیست هرکس با داشتن صنعتی از صنایع ریاست مدینه را به عهده بگیرد؛ زیرا بسیاری از صنایع، صنایع خدمت اند که در شهر خدمت می کنند و اغلب فطرت های انسانی فطرت های خدمت اند. بدین روی، چنین کسانی نمی توانند عهده دار ریاست شوند. ۳۸

فارابی با توجه به مراتب عقول از عقل هیولانی، عقل منفعل، عقل مستفاد و عقل فعال که انسان می تواند بدان برسد و هر یک نسبت به بعدی به مثابه ماده است، نتیجه می گیرد که کسی می تواند رئیس مدینه فاضله باشد که به مرحله عقل فعال رسیده باشد. هرگاه دو قوه ناطقه او، یعنی قوه نظری و قوه عملی، با عقل فعال متحد شده باشد و نیز قوه متخیله او هم مستعد شود که با واسطه با عقل فعال ارتباط یابد، او انسانی است که خدا بر او به توسط عقل فعّال وحی می کند.

آن چه خدا به عقل فعال افاضه می کند، عقل فعال به عقل منفعل به واسطه عقل مستفاد افاضه می کند، سپس به قوه متخیله می رسد. بنابراین، این انسان کامل ترین انسان است و به بالاترین درجه سعادت رسیده است. ۳۹

 

شرایط رئیس مدینه فاضله

رئیس مدینه نه تنها باید با عقل فعال ارتباط داشته باشد، بلکه باید بتواند آنچه را خود عمل می کند برای مردم بیان کند و به بهترین وجه آن ها را ارشاد کند و نیز باید از سلامت بدنی بهره مند باشد تا اعمال جزیی را خود انجام دهد.

کسی می تواندرئیس اول شودکه ازدوازده خصلت برخوردار باشد:

۱. اعضای بدنی او کامل باشد که به راحتی کارها را انجام دهد.

۲. خوش فهم باشد؛ به گونه ای که به راحتی هر چیزی را به او گفته اند مطابق با نفس الامر دریافت کند.

۳. خوش حافظه باشد که هر چیزی را می بیند یا می شنود به حافظه بسپارد و فراموش نکند.

۴. زیرک باشد؛ به گونه ای که اگر چیزی را با کوچک ترین شاهدی دید، در جریان امر قرار گیرد.

۵. خوش بیان باشد.

۶. دانش دوست باشد و در کسب دانش خسته نشود.

۷. برخوردن و نوشیدن و نکاح حریص نباشد و از بازی گریزان باشد.

۸. دوست دار راست گویی و راست گویان باشد و از دروغ و دروغ گویان روی گردان.

۹. بزرگوار و دوست دار کرامت باشد و نفس خود را از امور پست دور دارد.

۱۰. درهم و دینار و سایر متاع دنیا در نظرش پست باشد.

۱۱. طبعاً دوست دار عدالت و اهل آن بوده از ظلم و جور و ظالمان متنفر و در صدد برپایی عدالت باشد.

۱۲. عزم راسخ بر بایسته ها دارد و بر انجام آن جسور و بی باک باشد. ۴۰

 

مدینه غیرفاضله

چند مدینه مضاد با مدینه فاضله است: مدینه جاهله، مدینه فاسقه، مدینه مبدّله و مدینه ضاله. اهالی مدینه غیرفاضله مضاد با اهالی مدینه فاضله اند. ۴۱

 

مدینه جاهله

اهالی مدینه جاهله سعادت واقعی را نمی شناسند و آن چه سعادت می پندارند سلامتی، رفاه، خوش گذرانی و آزادی در خواسته ها است. از نظر اهالی این مدینه، اگر همه این امور در مدینه جمع شود، به سعادت بزرگ رسیده اند. از نظر آن ها اضداد این امور موجب شقاوت است. مدینه جاهله به مدینه های ریزتری تقسیم می شود:

۱. مدینه ضروریه: قصد اهالی آن اقتصار بر امور ضروری است که قوام بدن هایشان به آن هاست؛ مانند خوراک، پوشاک، مسکن و ازدواج، و تعاون براستفاده از این امور.

۲. مدینه بدّاله: هدف اصلی اهالی آن رسیدن به رفاه و ثروت است.

۳. مدینه پستی و سقوط: هدف اهالی آن خوش گذرانی است.

۴. مدینه کرامت: هدف اهالی آن اشتهار یافتن در بین ملل دیگر است.

۵. مدینه تغلّب: هدف اهل شان آن است که قاهر و غالب بر دیگران باشند و هرگز مغلوب نشوند.

۶. مدینه جماعیه: هدف اهل شان این است که آزاد باشند هرچه خواستند انجام دهند. ۴۲

 

مدینه فاسقه

مدینه فاسقه مدینه ای است که اهالی آن عقایدی مانند عقاید مدینه فاضله دارند؛ یعنی خدا و مراتب عقول و عقل فعال و هر چیزی را، که اهالی مدینه فاضله باید بشناسند، می شناسند ولی کارهایشان مانند اهالی مدینه جاهله است. ۴۳

 

مدینه مبدّله

مدینه ای است که اعتقادات و نیز کارهای اهالی مدینه فاضله را رها کرده، به اعتقادات و کارهای دیگر روی آورده اند. ۴۴

 

مدینه ضالّه

اهالی این مدینه پس از آن که به صورت ظّنی سعادت را شناختند، آن ها را تغییر داده و درباره خداوند و عقول و عقل فعال به اعتقاداتی رسیده اند که صحیح نیست. و رئیس اول آن گمان می کند که بر او وحی فرود می آید، در حالی که چنین نیست. ۴۵

 

نوابت و حیوان صفتان

فارابی در السیاسه المدنیه گروهی را تحت عنوان نوابت نام می برد که مانند علف هرزه ها در مدینه فاضله می رویند. پست تر از نوابت گروهی هستند که بالطبع حیوان صفت اند که بعضی از آن ها مانند حیوانات اهلی، بعضی مانند حیوانات وحشی و بعضی مانند درندگان زندگی می کنند. بعضی از اینان در بیابان ها به طور پراکنده پناه می گیرند و بعضی گروهی زندگی می کنند و مانند حیوانات وحشی در خوردن به غذا حملهور می شوند. بعضی دیگر نزدیک شهرها زندگی می کنند. تعدادی از آن ها گوشت خام می خورند و بعضی از علف صحرایی تغذیه می کنند. این دسته از آنان که مضر نیستند و به حال مدینه مفیدند به بردگی گرفته می شوند. و اما نسبت به آنان که مضر به جامعه اند، باید مانند حیوانات وحشی رفتار شود. و نیز شایسته است نسبت به اولاد کسانی از اهالی مدینه فاضله حیوان صفت اند همین گونه برخورد شود. ۴۶

 

خلاصه

اگر بخواهیم انسان شناسی فارابی را با این فرض که انسان موجودی کمال پذیر است، در کل و یک پارچه نگاه کنیم، فلسفه او را یک مجموعه انداموار می یابیم که تمام اجزای آن در جای مخصوص به خود قرار گرفته اند و کل هستی، از بالاترین مرتبه تا دانی ترین آن، محور این فلسفه است. در رأس این هستی خدا قرار دارد. اما از نگاه دیگر، محور هستی انسان است. البته این نگاه نگاهی انسان شناسانه به کل هستی است، از آن روی که شدنِ انسان و کمال یافتن او با همه هستی مرتبط است؛ چرا که این انسان است که باید به کمال و سعادت خود برسد و این جز با دریافت کلی از کل هستی، از جمله انسان، حاصل نمی شود.

بنابراین، انسان باید خود و کمال و سعادت خود را بشناسد. سعادت انسان در گرو کسب علوم نظری و عملی و کسب خلقیات یا ملکات حسنه است که این دو برای شخص حاصل نمی شود مگر با تعاون و همکاری انسان ها. و تعاون و همکاری برای رسیدن به سعادت جز در سایه اجتماع فاضل حاصل نمی شود و اجتماع فاضل باید دارای رئیس باشد تا تمشیت امور کلی به دست او صورت بگیرد و رئیس باید ازعلم کامل برخوردار باشد و این حاصل نمی شود مگر با اتحاد با عقل فعال که از این رهگذر هم فیلسوف به معنای واقعی کلمه می شود و هم مستعد دریافت وحی. فارابی با این طرح کلی می خواهد بین فلسفه و دین ارتباط برقرار کند. از نظر او فیلسوف واقعی همان پیامبر است.

 

پی نوشت ها

۱ـ فارابی، تحصیل السعاده، الاعمال الفلسفیه، تحقیق جعفر آل یاسین، بیروت، دارالمناهل، ۱۴۱۳، ص ۱۱۹

۲ـ احصاء العلوم، ص ۱۲۴ و ۱۲۷ / تحصیل السعاده، ص ۱۲۰ / التنبیه علی سبیل السعاده «الفلسفه المدنیه صنفان: احدهما یحصل به علم الافعال الجمیله والاخلاق التی تصدر عنها الافعال الجمیله و القدره علی اسبابها و به تصیر الاشیاء الجمیله قنیه لنا و هذه تسمی الصناعه الخلقیه و الثانی یشتمل علی معرفه الامور التی بها تحصل الاشیاء الجمیله لاهل المدن و القدره علی تحصیلها لهم و حفظها علیهم و هذه تسمی الفلسفه السیاسیه» ص ۲۵۷

۳ـ از نظر فارابی علم انسانی یا اخلاق و علم مدنی یا سیاست دو روی یک واقعیت اند، اگر از این بعد که انسان باید به کمال برسد، به آن نگاه کنیم، علم اخلاق است و اگر از این بعد که رسیدن به این کمالات جز از راه اجتماع ممکن نیست نگاه کنیم، علم مدنی و سیاست است.

۴ـ در هر دو کتاب آراء اهل المدینه الفاضله… و السیاسه المدنیه فصولی را به علوم نظری اختصاص داده است؛ زیرا از نظر فارابی، انسان بدون دست یابی به علوم نظری به غایت نمی رسد.

۵ و۶ و۷ و۸ و ۹ و۱۰ و۱۱ و۱۲ و۱۳ و۱۴ و۱۵ و۱۶ و۱۷ ـ تحصیل السعاده، الاعمال الفلسفیه، ص ۱۱۹/ ص ۱۱۹ / ص ۱۱۹ ـ ۱۲۲ / ص ۱۲۸ ـ ۱۳۰ / ص ۱۳۴ / ص ۱۳۷ / ص ۱۴۱ / ص ۱۴۳ / ص ۱۴۴ ـ ۱۵۵ / ص ۱۶۰ ـ ۱۶۳/ ص ۱۳۶ ـ۱۲۴/۱۶۴ـ ۱۶۵/۱۸۷ـ۱۹۰

۱۸ و۱۹ و۲۰ و۲۱ و۲۲ و۲۳ و۲۴ و۲۵ و۲۶ و۲۷ و۲۸ و۲۹ و۳۰ و۳۱ ـ فارابی، کتاب التنبیه علی السعاده، الاعمال الفلسفیه، ص ۲۲۷ـ ۲۲۸ / ص ۲۲۹ـ ۲۳۱ / ص ۲۳۱ـ۲۳۲ / ص ۲۳۲ـ۲۳۳ / ص ۲۳۲ـ۲۳۵ / ص ۲۳۵ـ۱۳۷ / ص ۱۳۸ـ۲۳۹ /ص ۲۴۰ / ص ۲۴۱ـ ۲۴۲/ص۲۴۳ ـ۲۴۵/ص۲۴۶/ص۲۴۷/ص۲۴۸ـ۲۵۰/ص۲۵۱

۳۲ـ از نظر فارابی شایسته است بچه ها را این گونه تربیت کنیم، یعنی با قرار دادن لذیذی آن ها را از کارهای ناشایست بازداریم.

۳۳ـ همان، ص ۲۵۰ـ۲۵۳

۳۴ و۳۵ و۳۶ و۳۷ و۳۸ و۳۹ و۴۰ و۴۱ و۴۲ و۴۳ و۴۴ و۴۵ـ آراء اهل المدینه الفاضله و مضادتها، ص ۱۱۲ / ص ۱۱۲ـ۱۱۳ / ص ۱۱۳ / ص ۱۱۴ـ۱۱۵ / ص ۱۱۸ / ص ۱۱۸ـ۱۲۱ / ص ۱۲۲ـ ۱۲۴ / ص ۱۲۷ / ص ۱۲۷ـ۱۲۸ / ص ۱۲۹ / همان / ص ۱۲۹ـ۱۳۰

۴۶ـ کتاب السیاسه المدنیه، ص ۹۹ـ۱۰۰

منبع: ماهنامه معرفت شماره ۵۴، ویژه نامه فلسفه اسلامی/  نصور