حافظه زنده جامعه‌شناسی در گفت‌وگو با دکتر غلامعباس توسلی

دوشنبه 16 اسفند، سومین همایش از سلسله همایش‌های «جامعه‌شناسان ایرانی و جامعه ایرانی» با هدف نقد آثار و افکار غلامعباس توسلی به همت انجمن جامعه‌شناسی و در محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد که میزبان جمعی از اهالی جامعه‌شناسی بود. از این رو، فرصت را مغتنم دیدیم تا به این بهانه سال‌های دانشجویی استاد را با او به گفت‌وگو بنشینیم. نام غلامعباس توسلی با علم جامعه‌شناسی در ایران عجین است. به گونه‌ای که می‌توان گفت بیشتر چهره‌های امروز جامعه‌شناسی ایران از دانشجویان وی هستند.




شاگرد اول دانشسرا؛ دانشجوی نمونه پاریس

سیرآنوش موسوی: دوشنبه 16 اسفند، سومین همایش از سلسله همایش‌های «جامعه‌شناسان ایرانی و جامعه ایرانی» با هدف نقد آثار و افکار غلامعباس توسلی به همت انجمن جامعه‌شناسی و در محل دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار شد که میزبان جمعی از اهالی جامعه‌شناسی بود. از این رو، فرصت را مغتنم دیدیم تا  به این بهانه سال‌های دانشجویی استاد را با او به گفت‌وگو بنشینیم. نام غلامعباس توسلی با علم جامعه‌شناسی در ایران عجین است. به گونه‌ای که می‌توان گفت بیشتر چهره‌های امروز جامعه‌شناسی ایران از دانشجویان وی هستند. احسان شریعتی، درباره او می‌گوید: «غلامعباس توسلی حافظه زنده جامعه‌شناسی است.» در کنار این چهره علمی، توسلی در دوره‌ای چهره سیاسی نیز داشت. اما به گواه نزدیکانش، هیچگاه «سیاست» و «علم» را با هم خلط نکرد و با تعهد به نهال ضعیف جامعه‌شناسی در ایران، کاری کرد که امروز این رشته، دستاوردهای پژوهشی و آموزشی مهمی را تجربه ‌کند. از توسلی بیش از ده‌ها جلد کتاب تألیفی و ترجمه به چاپ رسیده است. او می‌گوید با مشورت دکتر علی شریعتی، تحصیل در رشته جامعه‌شناسی را انتخاب کرده است. او با ما سال‌های دانشجویی‌اش را مرور کرده است که در ادامه می‌خوانید:

 

جناب دکتر توسلی، از دورانی برایمان بگویید که وارد دانشسرای عالی تهران شدید. چرا شما از بین سه رشته ادبیات، زبان فرانسه و فلسفه که در هر سه رتبه برتر شدید، تحصیل در رشته «زبان فرانسه» را در دانشگاه انتخاب کردید؟
من نفر نخست آزمون در رشته زبان فرانسه شدم به همین دلیل ادامه تحصیل در این رشته را برگزیدم. در آن دو رشته دیگر که شما نام بردید نفر دوم و سوم شدم به همین دلیل چندان مایل به ادامه تحصیل در این رشته‌ها نبودم. البته علاقه چندانی به یادگیری زبان فرانسه هم نداشتم و بیشتر مایل بودم که ادبیات فارسی بخوانم چون در آن روزها در ایران، ادامه تحصیل تا مقطع دکتری برای رشته ادبیات فراهم بود.
در سال 1321، دانشسرای عالی بتازگی از دانشگاه تهران مستقل شده بود و دکتر بنایی ریاستش را به عهده داشت. ایشان، ساختمانی را در خیابان بزرگمهر، نزدیک چهارراه ولی‌عصر اجاره کردند. دانشجویان برای ورود به این دانشسرا باید علاوه بر کنکور اصلی، آزمون دیگری را هم می‌گذراندند. در این کنکور، وضعیت دانشجویان را در مواردی نظیر مسائل بهداشتی و... بررسی می‌کردند، چون آنجا یک مرکز شبانه‌روزی بود از این‌رو رعایت بهداشت اهمیت زیادی داشت.
دوره دانشسرای عالی سه ساله بود. آن سال‌ها به دلیل اینکه دانشسرا بتازگی مستقل شده بود اوضاعش تا حدودی بسامان بود. استاد هشیار، که بهترین استاد تعلیم و تربیت آن سال‌ها بود، آنجا تدریس می‌کرد. در دانشسرا سال اول و دوم تحصیل، بیشتر درس‌هایی عمومی را گذراندم و بسیار کم دروس تخصصی را انتخاب کردم. درس‌های عمومی هم شامل تاریخ، جغرافیا و... بود. بین این دروس، زبان فرانسه جای داشت ولی فقط دو واحد بود. بنابراین این شرایط، به ذوق همه نمی‌خورد. چون همه دوست داشتند زود به سراغ رشته‌های تخصصی خودشان بروند، اما چون دانشسرا استاد نداشت یا می‌خواست دانشجویان، رشته‌های به غیر از رشته‌هایی که قبول شدند را بخوانند این شرایط را به وجود آورده بود.
 

بعد از پایان تحصیل در دانشسرای عالی، به پاریس رفتید. چطور زمینه سفر و تحصیل شما در فرانسه فراهم شد؟
 با تلاش بسیار موفق شدم بعد از سه سال تحصیل در دانشسرای عالی، نفر اول آن دوره شوم. دانشسرا این شانس را به نفرات برتر می‌داد که بلافاصله بعد از فارغ‌التحصیلی، به‌عنوان دبیر تدریس کنند و بعد از انجام کار قانونی خود برای ادامه تحصیل به پاریس بروند تا در رشته تخصصی خود، دکترا دریافت کنند. به این اعتبار، من یک سال در دانشگاه عالی تدریس کردم و بعد از آن در اول مهر سال ۱۳۳۹ راهی پاریس شدم.
 

شما با وجود اینکه در ایران رشته «زبان فرانسه» را برای تحصیل انتخاب کرده بودید ولی برای تحصیلات تکمیلی در پاریس، به رشته «جامعه‌شناسی» گرایش پیدا کردید. دلیل این تغییر رشته چه بود؟
داستان ادامه تحصیل من در رشته جامعه‌شناسی طولانی است. زمانی که به پاریس مهاجرت کردم نخست مشغول تحصیل در رشته «ادبیات فرانسه» شدم، ولی این رشته چندان ایده‌آل من نبود که بخواهم مدت ۴سال اقامت در پاریس فقط ادبیات فرانسه بخوانم. از این رو، تصمیم گرفتم تغییر رشته بدهم و در رشته اقتصاد تحصیل کنم. در آن چهار سال نمی‌تونستم هم موفق به اخذ دکترا شوم و هم لیسانس در رشته دیگری را بگیرم.
در آن سال‌ها دکتر علی شریعتی هم در پاریس بودند با ایشان و دیگر دوستان که مشورت کردم به این نتیجه رسیدم که در رشته علوم اجتماعی ادامه تحصیل دهم. این رشته بتازگی در دانشگاه‌های پاریس تأسیس شده بود و علاقه‌مندان زیادی داشت. دانشمندان زیادی از دیگر کشورها به پاریس می‌آمدند و در این حوزه سخنرانی می‌کردند. طولی نکشید که من شیفته این رشته شدم؛ این بود که تصمیم گرفتم غیر از دکترای ادبیات فرانسه یک لیسانس دیگر هم بگیرم.
 

پس در پاریس دو رشته را به صورت همزمان خواندید؟
بله، علوم‌اجتماعی را در سطح کارشناسی و زبان فرانسه را در سطح دکترا تحصیل کردم. آن سال‌ها در ایران تحصیل در رشته زبان فرانسه در حال کمرنگ شدن بود و به جای آن، رشته زبان انگلیسی قوت می‌گرفت. من و دیگر دانشجویان اعزامی به سراغ سرپرست دانشجویان در پاریس رفتیم و از ایشان خواستیم که اجازه بدهند که ما در رشته‌ای به غیر از ادبیات فرانسه درس بخوانیم. خوشبختانه با این درخواست ما موافقت شد و به ما گفتند: آزادید در هر رشته‌ای که می‌خواهید ادامه تحصیل دهید.
 آن سال‌ها بیشتر رشته‌ها با هم مشترک بودند در سطح دکترا دو نوع دکترا وجود داشت؛ نخست، دکترای دولتی و دیگری دکترای دانشگاهی. این دو در عمل با یکدیگر متفاوت بودند. دانشجویانی که از تهران به پاریس می‌رفتند و در دانشگاه تحصیل می‌کردند در واقع «دکترای دانشگاهی» دریافت می‌کردند. اما آنهایی که در پاریس لیسانس می‌گرفتند و همانجا اقامت داشتند موفق به اخذ «دکترای دولتی» می‌شدند، در واقع «دکترای دولتی» به معنی تأیید دانشجویان از سوی دولت فرانسه بود.
اگر من در تهران زبان فرانسه نخوانده بودم نمی‌توانستم دکترای دولتی بگیرم. بنابراین آن سه سالی که در ایران درس خواندم آمادگی بیشتری برای خواندن رشته‌های اقتصاد و جامعه‌شناسی را برای من فراهم کرد.
 من در رشته جامعه‌شناسی، چهار دانشنامه با عناوین جامعه‌شناسی عمومی؛ روانشناسی‌اجتماعی؛ اقتصاد اجتماعی و مبانی جامعه‌شناسی را گذراندم. دانشجویان در آن دوره باید اقتصاد اجتماعی را در دانشکده اقتصاد می‌گذراندند.
 

از همکلاسی‌ها و همدوره‌ای‌هایتان برایمان بگویید؛ کدامیک بعدها چهره‌های معروفی شدند؟
در دوره لیسانس، مرحوم شهید رجایی و استاد به‌نیا -که الان بازنشسته شده است- همدوره‌ای من بودند. شخصیت‌های بزرگ دیگری هم همدوره‌ای من بودند که همگی سطوح بالای اجتماعی و سیاسی را احراز کردند. از افراد معروف دیگر می‌توانم به دکتر علی شریعتی و پاکدامن اشاره کنم. من چهار سال از دوران تحصیل خود در پاریس را با دکتر شریعتی گذراندم. دکتر پاکدامن نیز بعدها در دانشگاه تهران رشته اقتصاد را تدریس می‌کردند.
 

 کدامیک از استادهای شما بیش از همه باعث شد مسیر زندگی‌تان تغییر کند؟ به عبارت دیگر کدام شخصیت به اندیشه شما جهت‌گیری خاصی داد؟
در سطح پایین تحصیلی، آقای خسرویان بود –متأسفانه نام کوچک ایشان را به یاد ندارم- که بعد از اتمام چهار سال دبیرستان، ایشان من را راهنمایی کردند که بتوانم برای تحصیل به دانشسرا بروم. من هم، بنا به توصیه ایشان، برای پذیرش در دانشسرا امتحان دادم و خوشبختانه قبول شدم.
دوره دبیرستان را در تربت‌حیدریه گذراندم و جزو دانشجویان ممتاز آنجا بودم همین مسأله باعث شد که به من یک کتاب خوب ورزشی هدیه بدهند. من از همان دوران در خانه شروع به ورزش کردم. هر چند ورزش قهرمانی نبود، ولی از لحاظ ورزیدگی بدنی به من کمک کرد و این کتاب تأثیر خوبی در زندگی من برجای گذاشت.
 

جریان فکری غالب آن دوره در بین عموم مردم و جامعه‌شناسان چه بود؟ خودتان بیشتر متمایل به کدام جریان فکری بودید؟
بعد از ۲۸ مرداد، همه‌چیز به شاه ختم می‌شد دانشجویان عموماً مخالف شاه بودند. در آن شش سالی که در خارج از کشور بودم غالباً در ایران وقایع اعتراضی انجام می‌گرفت که مسبب آنها دانشجویان بودند. ماجرای اصلاحات ارضی در ایران یک جریان فئودالیته را ایجاد می‌کرد. آنها می‌خواستند ایران را به کشوری پیشرفته تبدیل کنند تا موجودیت خودشان را به اثبات برسانند. من و دانشجویان دیگر، در خارج از کشور نسبت به مسائل سیاسی-اجتماعی ایران بی‌تفاوت نبودیم. هر چند بیشتر درس می‌خواندیم و وقت‌مان را در کتابخانه می‌گذراندیم، ولی نسبت به اتفاقات سیاسی- اجتماعی آن سال‌های ایران و فرانسه بی‌‌تفاوت نبودیم. این فعالیت‌های دانشجویان خارج، در تضعیف موقعیت شاه بسیار تأثیرگذار بود چرا که آنها آزادی و تحرک بیشتری داشتند. هرچند خود ما نیز زیر نظر بودیم ولی در فعالیت‌ها و انجمن‌ها شرکت می‌کردیم. البته دانشجویان کارشناسی ارشد و دکترا فعال‌تر بودند. ولی، اجباری در پیوستن به این فعالیت‌ها وجود نداشت و هرکس که کششی به این مسائل داشت به سراغ آنها می‌رفت.
کار دیگری که آن سال‌ها انجام می‌دادم این بود که در هر تعطیلاتی به کشورهای مختلف اروپایی مسافرت می‌کردم: یونان، اسپانیا، آلمان، انگلستان، سوئد و نروژ و... خلاصه از فرصت تعطیلات بهره می‌بردم. اروپا دو تعطیلات طولانی مدت داشت. در دومین سال اقامتم در پاریس در تعطیلات عید پاک -که تقریباً معادل عید نوروز ایران است- به ایتالیا، اسپانیا و انگلستان رفتم. بعد از این سفر یک ماهی با ماشین شخصی خود به همراه دوستان به کشورهای شمال اروپا مانند دانمارک، هلند، نروژ، سوئد و آلمان شمالی سفر کردم.
 

در این سفرها کارهای علمی هم انجام می‌دادید؟ به‌عنوان مثال فرهنگ عمومی آن کشورها را با ایرانیان مقایسه می‌کردید؟
این کار خود به خود انجام می‌شد چون در آن کشورها همه چیز برای ما تازگی داشت و ما در آن سفرها علاوه بر بازدید از آنها، مطالعات تاریخی خود را بالا می‌بردیم.
 

به نظرتان کدام کشورها به لحاظ فرهنگی به ایران نزدیک‌تر هستند و قرابت بیشتری بین فرهنگ‌های آنها وجود دارد؟
فرهنگ ترکیه و اسپانیا به ایران بسیار نزدیک بود، ولی هر چه به کشورهای شمال اروپا نزدیک می‌شدیم اختلاف بیشتر می‌شد. نظم و ترتیب، تمدن و فرهنگ آنها با ما بسیار متفاوت بود و برای من بسیار تازگی داشت.
 

کمی از رساله دکتری خود برای ما بگویید چه کسانی مشاور و راهنمای شما شدند؟ آیا از رساله دکتری شما استقبال شد؟
 عنوان رساله دکتری من «جامعه سنتی ایران از دید اروپائیان؛ مقایسه دیدگاه انگلیسی‌ها و فرانسویان» بود. این انتخاب خود من بود. من برای تحقیق به انگلستان رفتم و در کتابخانه‌های آنجا و بایگانی اسناد تاریخی شروع به یادداشت‌برداری کردم. خیلی از دانشجویان ایرانی به آنجا می‌رفتند و موضوع رساله آنها غالباً در رابطه با ایران بود اما من موضوعی را انتخاب کردم که مدارکش در اروپا و سندش در ایران بود. برای همین من دو قرن تاریخ قاجار را انتخاب کردم. همه کسانی که این رساله را مطالعه کردند پسندیدند و خوشبختانه این رساله با کمک مالی «مرکز تحقیقات علمی فرانسه» قبل از دفاع من از آن، به چاپ رسید.


منبع: ایران