اندرزهای ایرانی در کتابهای دوران اسلامی / دکتر احمد تفضّلی

بسیاری از اندرزها، کلمات قصار و لطیفه‌ها و قصه‌های اخلاقی که جنبه حکمت علمی و تجربی داشته‌اند، پس از اسلام مورد توجه دانشمندان ایرانی مسلمان قرار گرفته و در کتابهای ادب و اخلاق و تاریخ به عربی ترجمه شده و بعضی از آنها به فارسی نیز راه‌ یافته‌اند.

 

بسیاری از اندرزها، کلمات قصار و لطیفه‌ها و قصه‌های اخلاقی که جنبه حکمت علمی و تجربی داشته‌اند، پس از اسلام مورد توجه دانشمندان ایرانی مسلمان قرار گرفته و در کتابهای ادب و اخلاق و تاریخ به عربی ترجمه شده و بعضی از آنها به فارسی نیز راه‌ یافته‌اند. کمتر کتاب عربی تألیف شده در سده‌های نخستین دوران اسلامی را می‌یابیم که در آن از این گونه مطالب نقل نشده باشد. فهرست همه این کتابها در اینجا غیر لازم است.

اصل پهلوی بسیاری از این اندرزها از میان رفته، ولی اصل بعضی دیگر را می‌توان باز شناخت. ترجمه اندرزهای بزرگمهر عیناً در کتاب «جاویدان خرد» ابن‌مسکویه آمده و تقریباً جمله به جمله قابل تطبیق با متن اصلی است. همین سخنان را فردوسی نیز به نظم کشیده است.

اصل پهلوی بعضی از سخنان آذرباد مهر سپندان نیز، که در کتاب ابن مسکویه نقل شده، قابل شناخت است. همچنین اصل پهلوی بعضی از اندرزهای پهلوی نقل شده در این کتاب ابن‌مسکویه و در منابع دیگر عربی و فارسی مشخص شده است، گرچه در انتساب این سخنان به بزرگمهر یا آذرباد و دیگران در این منابع اختلاف نظر دیده می‌شود.

ابن ندیم در [الفهرست در] فصلی با عنوان «اسامی کتابهای تألیف شده در مواعظ و آداب و حکم ایرانیان و رومیان و هندیان و تازیان» تعدادی از کتابهای اخلاقی و تعلیمی پهلوی را که به عربی ترجمه شده بود، نام می‌برد. در این فهرست، بنا به تحقیق اینوسترانتسف، از ۴۴ کتاب نام برده شده که از میان آنها ۱۴ کتاب خاصتاً رابطه مستقیم با منابع ایرانی داشته‌اند.

آنچه در اینجا می‌آید، کتابها و رسالاتی است که تنها نامشان برجای است و از محتوای آنها اطلاع‌ زیادی نداریم. احتمالاً همة این آثار از نوع اندرزها و حکم عملی بوده که رنگ دینی خاصی نداشته‌اند:

۱) کتاب زادان فرّخ در تأدیب پسرش که احتمالاً کتاب یا رساله‌ای مشتمل بر اندرزهای این حکیم به پسرش بوده است، همانند اندرز آذرباد مهر سپندان.

۲) کتاب مهر آذرگشنسپ فرمدار به بزرگمهر بُختگان.۱ این کتاب ظاهراً به صورت نامه‌ای مشتمل بر مواعظ و حکم بوده و با این جمله آغاز می‌شده است: «هیچ دو نفری نیستند که در نظری با هم اختلاف داشته باشند و (لزوماً) یکی به خطا و دیگری به صواب باشد.» این کتاب را احتمالاً علی ‌بن عبیده ‌الریحانی، معاصر مأمون و مترجم کتابهای حکمت به عربی، ترجمه کرده بود؛ زیرا ابن ندیم در ضمن برشمردن کتابهای این مترجم از کتاب مهرآذرگشنسپ نام برده است.

۳) کتاب موبدان موبد در بر دارندة اندرزها و کلمات قصار.

۴) کتابی مشتمل بر مطالبی در کشورداری (تدبیر) که اردشیر دستور داده بود از کتابهای حکما در این باره برگزینند.

۵) کتابی به نام «سیره‌نامه» از حکیمی به نام خدابود۲ ـ پسر فرخّزاد ـ مشتمل بر اخبار و حکایت‌ها و لطیفه‌ها. احتمالاً این کتاب مشتمل بر حکایات اخلاقی بوده است.

بعضی از کتابهای دیگر مذکور در این فهرست نیز احتمالاً از زمرة کتابهای اخلاقی ایرانی است؛ مانند «نامه شاهی از شاهان گذشته خطاب به پسرش درباره تعلیم و تربیت» یا «نامه خسرو به پیشوایان رعیتش دربارة سپاسگزاری»۳ بعضی از کتابهای دیگر ترجمه شده از ادبیات ملتهای دیگر، مانند هندیان و رومیان، نیز احتمالاً از روی ترجمه پهلوی این آثار به عربی برگردانیده شده و بعضی از سخنان منسوب به ارسطو و فیثاغورث نیز از نظر مضمون بیشتر شباهت به اندرزهای ایرانی دارد.۴

علاوه بر کتب و رسالاتی که نام‌ آنها برای ما بر جای مانده، در نوشته‌های عربی و فارسی جملات و عبارات پندآمیز و لطیفه‌هایی از شاهان و بزرگان ایرانی، و از میان آنان، بیش از همه از اردشیر۵ و انوشیروان۶ و بزرگمهر (بزرجمهر)،۷ نقل گردیده است. از دیگر شاهان ساسانی مانند بهرام‌گور، قباد، هرمز(پسر انوشیروان)، خسروپرویز و یزدگرد نیز سخنان حکمت‌آمیز نقل شده است. علاوه بر این، از شاهان افسانه‌ای مانند فریدون، بهمن (پسر اسفندیار) و دارا نیز نقل قول شده است.

ثعالبی فصل چهارم یکی از کتابهای خود را به کلمات قصار شاهانی که بر ایران فرمانروایی داشته‌اند، اختصاص داده و در آن، اندرزهایی از فریدون تا یزدگرد سوم ـ آخرین شاه ساسانی ـ نقل کرده است. در این فهرست کلمات قصاری از پشنگ، افراسیاب و اسکندر و نیز از رستم، پکور (افقور)، شاه اشکانی، آمده است. همچنین به سخنان حکیمانی مانند مهبود،۸ مه‌آذر(یا ماه آذر)،۹ آذرگشسپ، بُرزمهر، وِهشاپور و دیگران بر مزدک‌نامه (مزدک نامگ) قائل شده‌اند. از میان آثاری که ابن مقفع از پهلوی به نثر عربی ترجمه کرده و ابّان لاحقی به شعر عربی درآورده بود، «کتاب مردک» بود. مسلماً این کتاب ارتباطی با مزدک نداشته است؛ زیرا هیچ یک از نویسندگان دوران اسلامی که به شرح عقاید مزدک پرداخته‌اند، از این کتاب یاد نکرده‌اند.

حمزه اصفهانی کتاب مردک (مروک) را در کنار کتابهایی مانند سندباد و شِماس(؟) و غیره از زمرة کتابهای دوران اشکانی یاد کرده است و البته حمزه به‌خوبی می‌دانست که مزدک در زمان قباد ساسانی ظهور کرده بود و نه در زمان اشکانیان.

طبری در شرح وقایع ۲۲۵ هجری از قول هارون بن عیسی، که ناظر و شاهد محاکمة افشین بود، نقل می‌کند که افشین متهم بود که کتاب کفرآمیزی را در خانة خود نگاه می‌داشت.

وی در دفاع از خود خطاب به مسلمانانی که در محاکمة او شرکت داشتند، گفت که آن کتاب از پدرش به وی به ارث رسیده و سخنان حکمت‌آمیز ایرانیان را در بر داشته (فیه أدب من آداب العجم) و داشتن آن دلیل نامسلمانی وی نیست؛ چنان‌که: «شما هم کتاب کلیله و دمنه و مردک را در خانة خود دارید.»

به نوشتة جاحظ، دبیرانِ زمان او از نصایح و حِکَم بزرگمهر و عهد اردشیر بهره می‌گرفته و برای آنان کتاب مردک همچون معدن علم و کتاب کلیله‌ و دمنه به مثابة گنج حکمت بوده است.

همین نویسنده شعری را از اصمعی (درگذشتة ۲۱۳ هـ) در ذمّ برمکیان نقل می‌کند که در آن آمده است که: «هرگاه بر آنان آیه‌ای از قرآن خوانده شود، از مزدک نقل قول می‌کنند.»

تمام این شواهد و قرائن می‌رساند که کتاب مردک همچون کلیله و دمنه و گفته‌های بزرگمهر از زمرة کتابهای ادب و اخلاق بوده که از پهلوی به عربی ترجمه شده و نزد ادبا از محبوبیّت برخوردار بود.

این کتاب امروز در دست نیست؛ اما از آن نقل ‌قولهایی در کتابهای عربی آمده است: ۱) نقل قولی از آن در شعر ابوالمظفّر البلخی به نقل از ثعالبی، ۲) دو نقل قول از آن در کتاب طرطوشی. علاوه بر آن، آبی نیز جملة حکیمانه‌ای را از او به صورت سؤال و جواب آورده است: «از مردک پرسیدند که: تفاوت میان اندوه و خشم چیست؟ گفت: هرگاه کار از جانب کسی باشد که برتر از توست، تو را اندوهگین می‌کند و هرگاه از جانب کسی باشد که از تو فروتر باشد، تو را خشمگین می‌کند.»

طبری آورده است که از زمرة کتابهایی که از خانة افشین مصادر کردند، یکی هم کتابی از مجوس بود به نام «زراوه». از محتوای این کتاب اطلاعی در دست نیست؛ اما اگر از نوع کتابهای دیگری باشد که او در خانه داشته است، مانند کتاب مردک و کلیله و دمنه، باید آن را نیز از نوع کتب اخلاقی به شمار آورد.

از زمره اندرزهای منقول در کتابهای عربی و فارسی، اندرزهایی است که به قول نویسندگان اسلامی بر روی نگین انگشتری شاهان ساسانی کنده شده بود؛ مانند نوشتة روی خاتم بهرام‌گور و نوشتة روی خاتم انوشیروان. صحت گفتة نویسندگان دوران اسلامی را نمونة این نوع سخنان حکیمانه بر روی مهرهای ساسانی موجود تأیید می‌کند.

علاوه بر آن، این نویسندگان سخنان حکیمانه‌ای از شاهان و بزرگان را بر روی اَستودان‌ها (= استخواندان‌ها، ناووس‌ها) یا دخمه‌های آنان نقل کرده‌اند؛ مانند آنچه نویسندة «نهایه‌الأرب» از ناووس یکی از ایرانیان در یمن به خط عربی ـ فارسی نقل کرده و به عربی برگردانیده است.

اسدی طوسی نیز نوشته‌ای را از روی تابوت زرینی که به گفتة وی، متعلق به سپامک بوده، به شعر درآورده است.

از همین قبیل است دو نوشته‌ای که کسروی (یعنی عیسی بن موسی کسروی، یکی از مترجمان ـ گردآورندگان خداینامه) آورده و بیهقی از او نقل کرده است: یکی نوشته‌ای بر روی ناووسی در ری و دیگری بر روی ناووس مَهیار بن مَهْ‌فیروز٫ از زمان زندگی این شخص، که به ظاهر نامی زردشتی دارد، اطلاعی نداریم. عبارات نقل شده از کسروی به شعر عربی است و چنین می‌نماید که شاعری آنها را از پهلوی به شعر عربی درآورده است.

نمونه دیگر از این گونه اندرزها، نوشته‌ای بوده بر گور بهرام، پسر شاپور پسر هرمزد (ملقّب به کرمانشاه) یعنی بهرام چهارم (۳۸۸ تا ۳۹۹ م) که به قول حمدالله مستوفی، از چوب آبنوس ساخته شده بود.

از همین قبیل است جملة حکمت‌آمیزی که گفته‌اند بر روی سنگی در یکی از خزائن شاهان ایرانی نوشته شده یا نوشته‌ای که روی صخرة کوهی حک گردیده بود. به قول مسعودی، انوشیروان خوان بزرگی از طلا داشت که بر اطراف آن نوشته‌های حکیمانه‌ای کنده شده بود.

در خردنامه، با عنوان «گفتار اندر نکته‌هایی که اندر گنج شاپور یافتند»، اندرزنامه‌ای در ۱۹ بند آمده و گفته شده که این اندرزنامه را که بر روی لوحی زرّین نوشته شده بود، در میان گنجهای شاپور، در دژی در استخر فارس، یافته‌اند و دانایان پارس آن را ترجمه کرده‌اند.

همچنین در «ترجمة تفسیر طبری» دو اندرزی که گفته شده بر روی پردة سرخ و سبز انوشیروان، یکی به خط سبز و دیگری به خط سرخ نوشته بود،‌ نقل گردیده است.

ابن قتیبه نیز ترجمة عربی اندرزی را آورده است که به قول وی بر کمربند بزرگمهر نوشته شده بود.

در کتابهای عربی و فارسی به نوشته‌های حکمت‌آمیزی که گفته شده بر روی تاج بعضی شاهان مکتوب بوده، اشاره شده است؛ اما تا کنون، جز روی مهرهای ساسانی، کتیبه‌ای که متضمّن سخنان حکمت‌آمیز باشد، بر سنگ یا فلز و غیره به دست نیامده است.

احتمالاً بسیاری از آنچه در این مورد در کتابهای دوران اسلامی آمده، منقول از کتابهای پهلوی یا اقوال شفاهی ایرانیان بوده است.

*تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام (انتشارات سخن، با تلخیص)

پی‌نوشتها :

۱ـ عنوان آن به عربی «کتاب مهرادرجسنس الفرمدار الی بزرجمهر البختکان». اسامی خاص در این عنوان، همچون بعضی اسامی دیگر ایرانی در نسخه‌های الفهرست، تصحیف شده است. جسنس صورت معرب گُشنَس (گشنسپ) است.

فرمدار (در پهلوی framadar) به معنی «رئیس، سروَر، رهبر» است. این عنوان برای روحانیون نیز به کار می‌رفته است. در بعضی نسخه‌ها به جای آن الموبدان آمده است که درست نیست.

۲ـ در نسخه‌ها این نام به صورت خداهود تصحیف شده است. اینوسترانتسف به احتمال آن را تصحیف خداهویه دانسته است. اسامی خاصّ مرکب ایرانی با جزء دوم «بود» در عهد ساسانی معمول بود.

۳ـ الفهرست، عنوان آنها به عربی چنین است: «کتاب من الملوک الخالیه الی ابنه فی التأدیب» و «کتاب کسری الی زعماء الرعیه فی الشکر».

۴ـ اینوسترانتُسف، ۱۳۵۱، ص۲۸ تا ۳۱٫

۵ـ مجموعه‌ای از این اقوال را احسان عباس به صورت تکملة «عهد اردشیر»، ۸۵ تا ۱۱۷، آورده است. نیز نک به ترجمة فارسی این کتاب از محمد علی امام شوشتری.

۶ـ از سخنان او در اغلب کتابهای عربی نقل شده است و می‌توان به فهرست‌های این کتاب مراجعه کرد؛ از جمله ابن‌قتیبه، عیون الاخبار؛ عامری، السعاده و الاسعاد؛ جاحظ، المحاسن و الاضداد؛ بیهقی، المحاسن و المساوی؛ راغب اصفهانی، محاضرات الادباء؛ «صفت منادیان نوشروان عادل» و «پندنامة نوشروان عادل» در خردنامه، ۶۲ تا ۶۵٫ در مورد اهمیت انوشیروان در ادبیات فارسی نک به مرزبان‌راد، ۱۳۵۶٫

۷ـ در مورد بزرگمهر، علاوه بر منابع مذکور، نیز نک به کریستن سن، «داستان بزرجمهر حکیم» ترجمة فارسی میکده، ۱۳ـ ۱۳۱۲٫ همچنین نصایحی از او در خردنامه، ۴۶ تا ۵۲، نقل شده است.

۸ـ فردوسی، شاهنامه، چ مسکو، ج۸، ۱۴۶ به بعد؛ راغب اصفهانی، محاضرات، ج۲، ۷۰۲، که در آن کلمه به صورت «مهنود» تصحیف شده است. قس مجمل التواریخ، ۹۶؛ طرطوشی، سراج الملوک، ۱۰۳، که از او جملة حکیمانه‌ای نقل شده است.

۹ـ فردوسی، شاهنامه، ج۸، ۳۱۹؛ راغب اصفهانی، محاضرات، ج۲، ۷۰۲(به صورت مهادر). این نام در مجمل التواریخ، ۹۶، به صورت «مهابود» تصحیف شده است.

منبع: اطلاعات بین المللی