پس از ترجمه فلسفه یونانی و ورود آن به جهان اسلام، اظهار شگفتیها از اینگونه نگرش به هستی و عالم و آدم، یعنی فلسفه و مشاهده تقابل آن با شیوه نگرش قرآنی به هستی و عالم و آدم و طبیعتا مخالفتها با آن نیز آغاز شد. از اهل حدیث و نمایندگان سرشناسشان همچون احمد حنبل و مالک بنانس و پیروان بعدیشان در سدههای پسین، بهویژه ابوالحسن اشعری و رهروان راه اشعریت و بهطورکلی، از اهل شریعت مخالف فلسفه، میتوان بهسرعت عبور کرد و در قرن پنجم به ابوحامد غزالی رسید.
پس از ترجمه فلسفه یونانی و ورود آن به جهان اسلام، اظهار شگفتیها از اینگونه نگرش به هستی و عالم و آدم، یعنی فلسفه و مشاهده تقابل آن با شیوه نگرش قرآنی به هستی و عالم و آدم و طبیعتا مخالفتها با آن نیز آغاز شد. از اهل حدیث و نمایندگان سرشناسشان همچون احمد حنبل و مالک بنانس و پیروان بعدیشان در سدههای پسین، بهویژه ابوالحسن اشعری و رهروان راه اشعریت و بهطورکلی، از اهل شریعت مخالف فلسفه، میتوان بهسرعت عبور کرد و در قرن پنجم به ابوحامد غزالی رسید. به نظر میرسد که غزالی از حیث تبیین روشمند تفاوت عظیم و شکاف عمیق دو شیوه تفکر یونانی و قرآنی نقطه عطفی است. او بر مبنای منابع ترجمهشده، دستدوم و با مطالعه آثار فیلسوفان مسلمان، با شامه تیز خود، ریشههای متفاوت و مبانی متعارض دو گونه مواجهه، یعنی اندیشیدن یونانی و بینش اسلامی را تشخیص داد و با تمام وجود به تفکیک اندیشه یونانی از عقاید و باورهای قرآنی- که بهزعم او فیلسوفان مسلمان، علیالخصوص فارابی و ابنسینا، درهم آمیخته بودند- قائل بود. هرچند او به تفکیک صرفِ فلسفه و دین بسنده نکرد و از موضع دفاع از دین در کسوت متکلمی سنی و مبارزه خصمانه با فلسفه در آن فضای خاص اقتدار خلافت و اختناقهای ناشی از آن، آنقدر پیش رفت که فیلسوفان را کافر دانست و در مقام حجت موجه اسلام سختگیر سنی و بهعنوان یکی از مقربان صاحب نفوذ حاکمیت وقت تکلیف هر علاقهمند به اندیشیدنِ آزاد و فلسفهورزی را در عالم اسلام، دستکم تا مدتها، مشخص کرد.
در روزگار ما، در ایران جریانی به نام مکتب تفکیک وجود دارد که بنابر اسم منتخب و شهرتش، طبعا در جهت تفکیک فلسفه و دین فعالیت میکند این جریان نیز هرچند شیعی است اما تفکیکشان میان فلسفه و دین، مانند تفکیک غزالی، اولا بیطرفانه و بیغرضانه نیست، یعنی صرفا طرفدار تفکیک به معنای قول به ارزش برابر و اعتبار یکسان دو طرف نیست بلکه مشخصه و مقصود اصلیاش ضدیت و خصومت با فلسفه به طور عام و فلسفه صدرالدین شیرازی به طور خاص و دفاع از اسلام به روایت شیعه امامی است؛ ثانیا، در کار تفکیک این مکتب، آرا و افکار فلسفی از منابع درجه اول و بنا به روش درونی فلسفه کاویده و تحلیل نمیشود و آنان مواضع و رویکردها و روشهای دو طرف را دقیقا روشن نمیکنند و صرفا به دفاع از عقاید دینی، نقل آیات و اخبار و احادیث ائمه میپردازند. به دیگر سخن، مکتب تفکیک جانب یک جانب نزاع را گرفته و طرفدار یک طرف است و هیچگاه از سر تأمل و متفکرانه به ریشهیابی و تکوین تاریخی مفاهیم و مقولات فلسفه یونانی و غربی و جریانهای اصلی و اثرگذار آن در عالم اسلام وارد نمیشوند تا تفکیکشان متوازن و مناسب باشد و بتوانند به تطبیق دست بزنند.
مکتب تفکیک، اینک، جریانی تاریخدار و هویتدار با نمایندگان و سخنگویان و آثاری شناختهشده، است اما در ایران دو نفر را میتوان نام برد که اولا نه در جرگه مکتب تفکیکاند و نه ضدفلسفه و با وجود این به تفکیک فلسفه از اسلام و قرآن معتقدند. ثانیا آگاهی و دانش تقریبا یکسانی از سنت فلسفی یونانی و غربی و فرهنگ و فرادهش اسلامی دارند. ثالثا برخلاف مکتب تفکیک، درباره تفکیک اندیشه یونانی از تفکر قرآنی محققانه کار میکنند و متفکرانه نظر میدهند نه صرفا متعصبانه و مقلدانه: احمد فردید و عبدالجواد فلاطوری. شرح و بیان ماجرای قول به تفکیک احمد فردید به دلایل بسیاری از جمله شهرت کنونیاش در جامعه فلسفی ایران بهعنوان فیلسوف شفاهی و نداشتن آثار مکتوب، برداشتهای متفاوت و گاه متعارض شاگردان اصلی و جدی و برخی مدافعان پرشور و آتشین بعد از انقلابش از سخنان او و وجود دشمنان آشتیناپذیرش که گاه آرا و اقوال عجیبوغریبی به او نسبت میدهند، پیچیدهتر است و ازهمینرو به مجال و مقال دیگری موکول میشود.
عبدالجواد فلاطوری که رساله ارزشمند و عالمانهاش با عنوان «دگرگونی بنیادی فلسفه یونان در برخورد با شیوه اندیشه اسلامی»، با ترجمه فارسی محمدباقر تلغریزاده از اصل آلمانی، اخیرا چاپ و منتشر شده، ریشههای فلسفه یونانی و اصول و مبانی آموزههای قرآنی را در عمقشان کاویده، فحص کرده و وجوه افتراقشان را بازنموده و بازگفته است. او مفردات کلیدی و مفاهیم بنیادی دو شیوه تفکر یونانی و قرآنی را از مبنا و از درون تحلیل و تشریح کرده، بهگونهای که تمایز اساسی فلسفه یونانیان و حکمت ایمانیان خودبهخود آشکار شده است. با تز فلاطوری، وضع و جایگاه و کارکرد مفاهیمی مانند هستی (وجود)، عقل (عقلانیت)، صدور (فیض)، حدوث و قدوم، علیت، حرکت، زمان و مکان در فلسفه اسلامی و تفاوت معنای آنها در خاستگاه نخستین یونانی و در عالم اسلام و نیز نحوه تحول و تطور مفهوم آنها در فلسفه اسلامی روشن شده و بسیاری از نسبتها و برچسبها مانند افلاطونی، ارسطویی (مشائی)، نوافلاطونی و عربی که از سوی مستشرقان و پیروانشان در جهان اسلام به فلسفه اسلامی داده و زده شده، رفع شده است. در نظر فلاطوری، اندیشمندان مسلمان بنا به ساختار و بافتار ذهنی خود که تاروپودش اسلامی بوده است، از مفاهیم بنیادی فلسفه یونانی فهم و برداشتی خاص داشتند و همین امر به دگرگونی آن مفاهیم از محتوا و صورت یونانی به محتوا و صورت اسلامی انجامید و بنیان و شاکله چیزی را پی ریخت که فلسفه اسلامی نامیده و شناخته میشود.
براساس نظریه فلاطوری، این فلسفه، اسلامی است. پس فلاطوری، برخلاف بیشتر مخالفان فلسفه اسلامی، هویت و موجودیت فلسفه اسلامی را به رسمیت میشناسد اما معنا، تعریف، حدود و ثغور آن را کاملا مشخص میکند.
مقصود فلاطوری آن بوده است که با شناسایی و استخراج و پیرایش عناصر غریبه و مؤلفههای بیگانه از درون فکر و فرهنگ اسلامی به اصالت و خلوص اندیشه قرآنی دست یابد تا از این طریق اصالت و خلوص طرز تفکر یونانی نیز عیان شود و به اینگونه نوعی دقیق و عمیق از فلسفه تطبیقی معنایی محصل یابد. او، برخلاف غزالی و پیروان مکتب تفکیک، با استفاده از امکانات و منابع گسترده این عصر و شناخت ژرف از سنت فلسفی غرب- کرانه راه یادگیری زبانهای اروپایی و آشنایی با متون دستاول فیلسوفان یونانی و متفکران جدید و معاصر غربی برایش ممکن و میسر شده است – و با بهرهگیری از ذخیره غنی و پشتوانه قوی دانش ادبی، اصولی، فقهی، کلامی و فلسفی که در ایران اندوخته بوده، به این کار دست زده است. نیز برخلاف غزالی و مکتب تفکیک، هدف او خصومتورزیدن با فلسفه نبوده و به هر صورت، آنچه حاصل شده است بازخوانی و بازشناسی اندیشمندانه و برخاسته از حس دانشدوستی و حقیقتطلبی دو سنت اندیشگی متغایر است. چنین تطبیقی از ذهن و زبان هرکسی برنمیآید و تنها کسی میتواند دو سنت را – که شکافی عظیم و عمیق میانشان هست- اینگونه مقایسه کند که هر دو را در ذات و حقیقتش زیسته و به جان آزموده باشد و فلاطوری چنین کسی است. آثار تطبیقی مهدی حائرییزدی نیز واجد ویژگیهای مشابهی است؛ خصیصههایی که در آثار تطبیقیای که هر روز در هرجومرج بازار کتاب کشور منتشر و عرضه میشود، پاک غایب است. میتوان از برنهاد فلاطوری پرسش و دربارهاش چونوچرا کرد اما در وضع کنونی تفکر فلسفی در ایران پیش از هرچیز باید قدر اندک آثار پرمایه و بااهمیت را که فراتر از کلیشهها و تکرارها و تکلفهای اخیر قرار دارند، دانست و معرفیشان کرد. اگر نیک و منصفانه بنگریم و بخواهیم نمونهای در موضوع فلسفه تطبیقی نشان دهیم، باید بگوییم فلسفه تطبیقی یعنی این: کتاب عبدالجواد فلاطوری.
منبع: روزنامه شرق