«استدلال» در جعبه ابزار فیلسوف / جولیان بگینی و پیتر فسل / ترجمه سید محسن اسلامی

فلسفه برای خرده‌گیر‌هاست. البته، نه این‌که تلاشی واهی باشد؛ حاشا و کلا. فلسفه به برخی از مهمترین پرسش‌هایی می‌پردازد که آدمیان از خود می‌پرسند. دلیل آن‌که فیلسوفان خرده‌گیر هستند، این است که آن‌ها این دغدغه و توجه را دارند که آیا باورهای ما درباره جهان با استدلال‌ عقلانی حمایت و پشتیبانی می‌شوند یا نه. از آنجا که این دغدغه جدی است، دعوت به دقت در جزئیات برای آن‌ها مهم است. افراد به شیوه‌های متنوعی استدلال می‌کنند و از تکنیک‌های مختلفی بهره می‌برند که برخی درست و برخی نادرست هستند. گاهی فقط در صورتی که محتوا و ساختار استدلال با نهایت تلاش موشکافی شود، می‌توان تفاوت استدلال خوب و بد را فهمید.

 

فلسفه برای خرده‌گیر‌هاست. البته، نه این‌که تلاشی واهی باشد؛ حاشا و کلا. فلسفه به برخی از مهمترین پرسش‌هایی می‌پردازد که آدمیان از خود می‌پرسند. دلیل آن‌که فیلسوفان خرده‌گیر هستند، این است که آن‌ها این دغدغه و توجه را دارند که آیا باورهای ما درباره جهان با استدلال‌ عقلانی حمایت و پشتیبانی می‌شوند یا نه. از آنجا که این دغدغه جدی است، دعوت به دقت در جزئیات برای آن‌ها مهم است. افراد به شیوه‌های متنوعی استدلال می‌کنند و از تکنیک‌های مختلفی بهره می‌برند که برخی درست و برخی نادرست هستند. گاهی فقط در صورتی که محتوا و ساختار استدلال با نهایت تلاش موشکافی شود، می‌توان تفاوت استدلال خوب و بد را فهمید.

حال، استدلال چیست؟ در نظر بسیاری از مردم، بحث یا استدلال به معنی مجادله میان دو یا چند نفر است که با هم اختلاف نظر دارند. بحث به این معنا می‌تواند شامل داد و فریاد، انگ زدن، و حتی کمی دست به یقه شدن باشد، نیز ممکن است – اما لازم نیست – دلیل آوردن را شامل شود.

برعکس، منظور فیلسوفان از «استدلال»، دقیق و محدود است. در نظر آنها استدلال، بنیادی‌ترین واحد کامل دلیل‌آوری یا یک خرده‌دلیل است. «استدلال» یعنی استنتاج از یک یا چند نقطه شروع (ادعای صدقی به نام «مقدمه» یا «مقدمات») به سمت یک هدف (ادعای صدقی به نام «نتیجه»).

باید «استدلال» از «تبیین» متمایز شود. قاعده راهنمای عامی که می‌‌توانیم در ذهن داشته باشیم این است که استدلال می‌کوشد نشان دهد که چیزی درست و صادق است، در حالی که تبیین می‌کوشد نشان دهد چگونه درست است. برای مثال، فرض کنید با زنی ظاهراً مرده مواجه شده‌اید، تبیین مرگ زن یعنی نشان دادن این‌که چگونه چنین اتفاقی افتاده است. («وجود آب در شش‌های این زن مرگ او را توضیح می‌دهد.») استدلال این است که نشان دهیم که واقعاً زن مرده است («چون قلب او نمی‌زند و هیچ علائم حیاتی دیگری ندارد، می‌توانیم نتیجه بگیریم که او واقعاً مرده است.») یا نشان دهیم یک تبیین از تبیین دیگر بهتر است («عدم خونریزی از جراحتی روی سرش و آبی که در شش‌هایش هست، نشان می‌دهد که زن بر اثر خونریزی نمرده، بلکه غرق شده است.»)

خیلی‌ها نمی‌دانند بخش اعظم فلسفه درباره دلیل و استدلال است. بسیاری فکر می‌کنند که فلسفه در اصل درباره ایده‌ها یا نظریات درباره سرشت جهان و جایگاه ما در آن است. در واقع آن است که فیلسوفان چنین ایده‌ها و نظریاتی را ارائه می‌دهند، اما در بیشتر موارد، قوت و آزادی عمل آن‌ها در بحث به سبب آن است که با استدلال عقلانی و از مقدمات مقبول حرکت خود را آغاز کرده‌اند. البته، بسیاری دیگر از عرصه‌های حیات انسان عموماً شامل استدلال است و گاهی ممکن است تعیین تمایز دقیق فلسفه از آن‌ها غیرممکن باشد. (در واقع، این‌که آیا این کار ممکن است یا نه خود از مباحث داغ فلسفی است.)

برای مثال، علوم طبیعی و اجتماعی زمینه‌هایی از کاوش عقلانی‌اند که گاه مرزهایشان با فلسفه درمی‌آمیزد (بویژه در پژوهش‌های مربوط به ذهن و مغز، فیزیک نظری و انسان‌شناسی)، اما نظریاتی که این علوم را تشکیل می‌دهند، عموماً به وسیله رویه‌های صوری آزمایشی و تأملی مشخص حاصل می‌شوند که فلسفه نمی‌تواند چندان به آن‌ها بیفزاید. تفکر دینی نیز از عقلانیت یاری می‌گیرد و در مرزهایی غالباً بحث‌برانگیز با فلسفه اشتراک دارد، اما در حالی تفکر دینی اساساً (شاید از طریق نوعی وحی، اصول عقاید یا آیین‌های دینی) به امر الهی، مقدس یا متعالی مربوط است، فلسفه برعکس، عموماً چنین نیست.

البته آثار برخی شخصیت‌های سنت فلسفه غرب ابعاد قطعاً ناعقلانی یا حتی ضدعقلانی دارد (شخصیت‌هایی نظیر هراکلیتوس، کرکگارد، نیچه، هایدگر و دریدا). به علاوه، بسیاری کسان، از جمله  متفکران آسیایی (کنفوسیوسی‌، تائویی، شینتویی)، آفریقایی، ساکنان اولیه و بومیان امریکایی ذیل عنوان فلسفه می‌گنجد، در حالی که به نظر می‌رسد از استدلال استفاده اندکی کرده‌اند.

لیکن، شاید به رغم مقصود نویسندگان، حتی آثار متفکران نامتعارف هم به نحوی مربوط به مدعیات عقلاً موجه و شکل‌های ظریفی از استدلال‌ورزی باشد و در بسیاری از موارد، استدلال و دلیل‌آوری در صحنه می‌ماند، دست کم همچون نیرویی که باید به آن جواب پس داد.

با این اوصاف، فلسفه یگانه حوزه‌ای نیست که در آن عقلانیت مهم است. اینطورهم نیست که هر چه تحت عنوان فلسفه قرار می‌گیرد استدلالی باشد، اما می‌توان با اطمینان گفت که بدون آموختن نحوه استفاده از ابزار استدلال، حتی نمی‌توان تسلط بر گستره تفکر فلسفی را شروع کرد. پس برای جمع‌و‌جور کردن جعبه ابزار فلسفی‌ خود شروعی بهتر از پایه‌ای‌ترین مؤلفه‌های عقلانیت و اجزای استدلال نداریم.

منبع:

(The Philosopher's Toolkit: A Compendium of Philosophical Concepts and Methods)