آئین نقاره كوبی در ایران و پیشینه آن / یحیی ذكاء

1394/10/23 ۱۲:۲۷

آئین نقاره كوبی در ایران و پیشینه آن / یحیی ذكاء

پژوهشی در پیشینه نقاره كوبی (نوبت نوازی) درایران در دوره‌های هخامنشی ساسانی، به استثناء ساسانی، به استثناء آثار بجای مانده در تخت جمشید و سخنان نظامی، فردوسی،‌گزنفون، هرودوت، پیرنیا ـ رسوخ آئین نوبت نوازی در دوره اسلامی به نقل از ابوالحسن هلال (359-448 ه.ق) دركتاب رسوم دارالخلافه ـ دفعات نوبت نوازی و موارد دیگر آن، آئین نقاره‌زنی در عهد صفویه، وصف نقاره زنی از جهارنگردان خارجی،‌ "پیترودلاواله ـ "Pietro della valle ،‌"شاردن ـ "Chardin ، و سایرین ـ اصطلاحات مخصوص نقاره و كرنا ـ نقاره كوبی در دوره قاجاریه و ادامه آن تا مشروطیت.

 

خلاصه: پژوهشی در پیشینه نقاره كوبی (نوبت نوازی) درایران در دوره‌های هخامنشی ساسانی، به استثناء ساسانی، به استثناء آثار بجای مانده در تخت جمشید و سخنان نظامی، فردوسی،‌گزنفون، هرودوت، پیرنیا ـ رسوخ آئین نوبت نوازی در دوره اسلامی به نقل از ابوالحسن هلال (359-448 ه.ق) دركتاب رسوم دارالخلافه ـ دفعات نوبت نوازی و موارد دیگر آن، آئین نقاره‌زنی در عهد صفویه، وصف نقاره زنی از جهارنگردان خارجی،‌ "پیترودلاواله ـ "Pietro della valle ،‌"شاردن ـ "Chardin ، و سایرین ـ اصطلاحات مخصوص نقاره و كرنا ـ نقاره كوبی در دوره قاجاریه و ادامه آن تا مشروطیت.

 

آگاهی ما از پیشینه ‹‹ نوبت نوازی›› با بزبان دیگر ‹‹ نقاره كوبی›› بر در سرای یا ایوان كاخ پادشاهاه و فرمانروایان كه یك آیین دیرین ایرانی است چندان فراوان نیست، لیك از اینكه آنرا بهنگام بر آمدن و فرو رفتن خورشید مینوازند، چنین پیداست كه پیشینه بس كهن و باستانی دارد و چه بسا تاریخ آن به زمانهای بسیار تاریك و پرستش خورشید برسد و اینكه در افسانه های ایرانی، گذاردن آیین نوبت نوازی را همچون بسیاری از آیین های دیگر به ‹‹جمشید›› شهریار نوآور و نیرومند و بزرگ دوره های اساطیری نسبت داده اند، خود دلیلی بر كهن بودن این آیین ایرانی است.

اگر چه در شاهنامه فردوسی در سرودن داستان جمشید، از این آیین سخنی نرفته است، لیك نظامی گنجه یی در این بیت اشاره یی بدین موضوع كرده و گفته است:

چار بالش نهاد چون خورشید-پنج نوبت نواخت چون جمشید

برخی نیز این آیین را از اسكندر دانسته اند، چنانكه شاعری گفته است:

چو بنیاد نوبت سكندر نهاد-سه از وی بدو پنج سنجر نهاد

ابوالحسن فراهاین در شرح قصیده های انوری نوشته است كه ‹‹ واضع نقاره اسكندر بوده است›› لیك با بودن بیت نظامی، پیداست كه سخن اینان بنیاد درستی ندارد.

گذشته از این آگاهیهای افسانه آمیز، از سوی دیگر نیز می دانیم كه ‹‹ نقاره›› یا طبل دوگانه یی كه در نقاره خانه ها به مراهی كوس و كرنای، از آن  برای درآوردن صداهای بم و زیر، استفاده می كردند پیشینه بس دراز دارد و بگواهی نوشته های تاریخی ، یونانیان و رومیان این افزار موسیقی را از بیگانگان یا بگفته خودشان ‹‹باربارهای›› مشرق زمین گرفته در میان خود رواج داده بودند.

در دانشنامه بریتانیكا درباره ‹‹نقاره›› (Kettle drum) می نویسد: ‹‹ بنیاد و سرچشمه نقاره ناروشن است وباید آنرا درمشرق زمین جست، رومیها و نیز یونانیان، آنرا بخوبی می شناختند، لیك در همان حال به آن مانند یك ساز رزمی بیگانه می نگریستند.››   

در زمانهای باستان، در ایران، بیگمان كرنای و كوس و دهل و نقاره در لشكر كشی ها و آیین های دیگر بكار می رفته است زیرا در داستانها و افسانه های تاریخی و ملی ما، در باز نمودن چگونگی كارزارها و لشكر آرایی ها از این افزارهای موسیقی رزمی، بارها سخن بمیان آمده است.

فردوسی در شاهنامه چنانكه گفتیم ، با آنكه هیچ سخنی درباره ‹‹ نوبت نوازی›› و ‹‹ نقاره كوبی›› بمیان نمی آورد، لیك در جای جای از افزارهایی كه در آن بكار گرفته می شد نام برده وسروده است:

ز شیپور و نالیدن كرنای

یكی بزمگاهست گفتی بجا

بر آمد ز دهلیز پرده سرای

به شبگیر آواز و شیپور و نای

 سراسر به جنبید لشكر ز جای

بر آمد ز در ناله كره نای

برآمد ز دهلیز پرده سرای

بفرمودتا كوس رویین و نای

همان زنگ زرین و هندی درای

خروشید كوس با كره نای

همی كس ندانست سر را ز پای

ز بس ناله كوس با كرنای

كوس و دهل و نقاره و كره نای و شیپور، همانگونه كه در میدانهای نبرد و كارزارها برای برانگیختن جنگجویان و آماده گردانیدن آنان برای رزم و پیكار یا در لشكركشی ها و گشودن دژها و شهرها و جاهای دیگر بكار برده میشد، بهنگام آرامش و آسایش نیز در آیین های گونه گون بكار گرفته میشد، چنانكه بهنگام تخت نشینی و درآمدن پادشاهان، در برچیدن اردوگاه ها، در آگاهی دادن پیشامدهای بزرگ، در فراخواندن مردم بجایی، در جشنها و بزمها و سرانجام در بر آمدن وفرو رفتن خورشیدن نیز از این افزارها سود می جستند.

در داستان جشن واگذاری فریدون پادشاهی ایران را به منوچهر، فردوسی میگوید:

شده در جهان میش انباز گرگ

بجشنی نو آیین و روز بزرگ

ز نیلگون شد  هوا آبنوس

بر آمد ز درگاه آواز كوس

گر چه در نوشته ها و تاریخهای كهن، از بودن موسیقی رزمی در دوره هخامنشیان آشكارا سخنی بمیان نیامده است، لیك چون در چندین جا آورده اند كه لشكریان سرودهای رزمی خوانده و با گامهای یكسان و شمرده ره سپردند، پیداست كه موسیقی نظامی نیز داشته اند، زیرا خواندن سرود دسته جمعی و راه رفتن با گامهای مساوی سپاهیان جز با موسیقی نشدنی است.

 

گز نفون در كتاب ‹‹ پرورش كوروش››می گوید:

‹‹ كوروش هنگام تاخت به لشكر آشور، بنابر عادت خود، سرودی آغاز كرد كه سپاهیان با آوازی بلند و با پاس و احترام بسیار، دنبال آنرا خواندند و چون سرود بپایان رسید، آزاد مردان با گامهای مساوی و با سامان تمام براه افتادند.››

درباره نواختن شیپور در سپاه نیز اشاره یی بگونه زیر در همین كتاب آمده است:

‹‹… كوروش دستور داد همه بار و بنه خود را گرد آورند و سپس همین كه شیپور آماده باش را شنیدند در جاهایی كه معین شده بود بایستند.››

باز در جای دیگر می نویسد: ‹‹ … كوروش برای حركت سپاه چنین دستور داد كه صدای شیپور نشانه عزیمت خواهد بود و همین كه صدای شیپور بلند شد باید همه سربازان آماده باشند و حركت كنند››. پس از چند جمله دیگر می افزاید: ‹‹… در نیمه شب كه آواز شیپور عزیمت و كوچ بلند شد، كوروش سردار سپاه را فرمان داد تا با همراهان خود در پیشاپیش رده های سپاهیان راه رود و سپس كوروش گفت همین كه به برابر دشمن رسیدم و هنگام تاختهای دو سپاه نزدیك شد، سرود جنگی را می خوانم و شما بی درنگ به من پاسخ دهید، و هنگام تاخت چنانكه گفته بود، او سرود جنگ را آغاز كرد و سپاهیان نیز با وی هم آواز شدند.››

در كاوشهای تخت جمشید، در بالای آرامگاه اردشیر سوم پادشاه هخامنشی كرنای بلندی بدست آمده كه اكنون در موزه تخت جمشید نگاهداری می شود بلندی این نای فلزی، 20/1 متر و قطر دهانه اش پنجاه سانتیمتر و قطر لوله اش در جایی كه باریكتر گردیده، پنج سانتیمترست و چون باریكی آن باید تا بآن اندازه باشد كه در دهان نوازنده قرار گیرد، پس دارازی لوله آن بسیار بیشتر از این بوده است و خوشبختانه همین تنها نمونه از افزارهای موسیقی رزمی هخامنشی، بودن موسیقی ارتشی را در دوره هخامنشیان ثابت كرده، نوشته های تاریخ نویسان كهن را استوار می دارد.

آنچه نشان می دهد كه نواختن موسیقی در برآمدن و فرو رفتن خورشید در دوران هخامنشی معمول بوده است جمله یی است از هرودوت كه می نویسد: ‹‹ ایرانیان برآمدن و فرو رفتن خورشید را با نواختن افزارهای موسیقی آگاهی می دادند›› و هیم تنها اشاهر هرودوت، پیشینه تاریخ ‹‹ نقاره كوبی›› و ‹‹ نوبت نوازی›› را تا دو هزار و پانصد سال پیش، بالاتر می برد و سر آغاز آنرا نشان می دهد.

از راه نوشته های پلو تارخ می دانیم كه در دوره اشكانیان ‹‹ نقاره›› همچون افزار موسیقی رزیم بكار برده می شده است.

همو در داستان جنگ میان ایرانیان بسرداری ‹‹سورنا›› و رومیان بسرداری ‹‹ كراسوس›› می نویسد:

‹‹… همین كه رومیان نزدیك شدند، سردارشان (سردار پارتیها) فرمان داد بیكبار سراسر دشت پر از صدای ‹‹نقاره›› و خورشهای بیمناك و دلخراش گردید. زیرا اشكانیان سپاه را با شیپور و مانند آن بجنگ بر نمی انگیزند و بجای آن نقاره ها دارند كه در این گوشه و آن گوشه گذارده و همه را بیكباره بصدار درمی آورند كه ولوله دلخراشی همچون آواز جانوارن درنده پدید می آید و در میان آوازهایی همچون غرش رعد بیرون می آورند. این نكته را آنان نیك دریافته اند كه از همه حسهای آدمی، حس شنوایی بیشتر تكانش میدهد و هر آنچه از راه گوش دریافته شود، زودتر از هر چیزی چیرگی می یابد و بیشتر كارگر می افتد…››.

شادروان پیرنیا (مشیر الدوله) نیز در تاریخ ایران باستان، از گفته های تاریخ نویسان باستانی آورده است كه: ‹‹ اشكانیان سپاه را با شیپور و مانند آن بجنگ بر نمی انگیزند و بجای آن ‹‹ نقاره›› ها دارند كه در این گوشه و آن گوشه گذارده و همه را بیكبار بصدا در می آورند كه ولوله و صدای دلخراشی همچون آواز جانوران درنده پدید می آورد››.

اگر بپذیریم كه بسیاری از آیین های رزمی و جنگ افزارها و درفشها و سازهای موسیقی رزمی و بزمی و جز آنها كه فردوسی در شاهنامه آورده است، خود بازتابی است از دوره ساسانی و آنچه در شاهنامه در این زمینه ها آمده است، بیشتر به آیین ها و افزارهای دوران ساسانی باز می گردد، ناچار باید پذیرفت كه همه آیینهای نوبت نوازی و نقاره كوبی و زدن كوس و كرنای وشیپور وجز آنها، در دوره ساسانی رواج فراوان داشته است و اگر اشاره های آشكاری در نوشته ها و كتابها در این زمینه نیست، باری پیكره هایی كه بر روی جامهای سیمین وزرین و سنگ نگاره ها، بجا مانده، بودن چنین آیین و افزارها را استوار می دارند.

كنده كاری روی یك جام سیمین ساسانی كه گرد فرو گرفتن دژ استواری را – كه چه بسا دژ ‹‹آمد›› باشد نشان می دهد- داستانهای بسیاری را برای ما روشن میسازد كه از آن میان، چگونگی بنیاد دژها و كنگره ها وسنگ اندازها و مزغلها و آرایشهای بیرونی آنها و كلاه خود و زره و سپر و گرز وشمشیر و تیردان و كمان دان و زین و برگ و درفشهاست، لیك آنچه در كنده كاری این جام، از دیده سخن ما، بسیار پر ارزش است، چگونگی كرنایهای دوره ساسانی و نواختن آنهاست.

در روی این جام در درون دژ گرد فرو گرفته شده، هفت كرنازن، برده ایستاده ، یك دست خود را بكمر زده، با دست دیگر لوله كرنای بلندی را رو ببالا گرفته، می نوازند.

شكل این كرناها با كرناهای دوران هخامنشی كه پیش از این از آنها سخن گفتیم فرقهایی دارد، بدین سان كه لوله این كرناها كه از سه بند تشكیل شده خمیده و دهانه آنها تنگتر است.

نقش همین جام سیمین، بكار بردن كرنا و بوق را در جنگها در زمان ساسانیان بخوبی نشان می دهد.

در سنگ نگاره های طاق بستان در كرمانشاهان كه یك مجلس شكار جرگه را نشان می دهد، در یك گوشه نیمه كاره یی از شكارگاه در رده یكم دو تن كرنازن و یك تن دهل زن ایستاده اند كه دهل دو رویه یی را از گردن آویخته با دست آنرا می نوازد و كرنا زنها نیز همچون كرنازنهای جام سیمین ساسانی، دست چپ خود را بكمر زده با دست راست، بحالت كشیده، كرناهای بلندی را گرفته مشغول نواختنند، در رده پشت سر آنان سه تن دیگر دست بسینه ایستاده اند كه كار آنان در این میان روشن نیست و شاید آوازهایی متناسب با دهل و كرنا از دهان بیرون می آورده اند.

در رده سوم، سه تن دیگر بحالت نشسته نشان داده شده اند كه طبل و بوق و نقاره می نوازند.

اسوس كه ریزه كاریهای این گوشه از سنگ نگاره به جهت نیمه تمام ماندن آن و ریختگی و شكستگی كه در آن پدید آمده و رسوب آهكی كه روی آنرا پوشانیده است، چندان روشن نیست و بیش از این نمی توان از آن سود جست، لیك در هرسان بكار گرفتن دهل و طبل و بوق و كرنا و نقاره را در شكارگاههای دوران ساسانی بخوبی آشكار می سازد، و نیز می توانیم بپذیریم كه آیین نقاره كوبیدن و در كرنا دمیدن و دهل نواختن در برآمدن و فرو رفتن خورشید نیز معمول بوده است، زیرا بزودی می بینیم كه این آیین دیرین ایرانی، در میان مسلمانان با دست ایرانیان رواج گرفته، تا امروز ادامه یافته است.

چنین می نماید كه ‹‹ نقاره زدن›› یا ‹‹ نوبت نوازی›› بر بنیاد ادامه آیین های ایرانی، در صدر اسلام در ایران زمین، همچنان رواج داشته است و ایرانیان می كوشیده اند كه این آیین را در اسلام نیز وارد كنند و بآن رسمیت بدهند، لیك گاهی درپذیرفتن آن از سوی خلیفگان بغداد ایستادگیهایی نشان داده می شد و اجازه به برگزاری آن نمی داده اند.

گویا این دیلمیان بودند كه برای نخستین بار خلیفگان بغداد را وادار به پذیرفتن آیین نوبت نوازی كردند و بآن جنبه مذهبی اسلامی نیز دادند، بدینسان كه همراه با بانگ نماز، برای فرا خواندن مردم برای برگزاردن نماز، نقاره نیز كوبیده می شد ومردم با شنیدن صدای آن، در مسجدها گرد می آمدمند و یا در ماه رمضان با صدای آن روزه خود را می شكستند یا سحری می خوردند و یا از خوردن و آشامیدن بار می ایستادند.

كهن ترین آگاهی كه از برپا داشتن آیین نوبت نوازی دركشورهای اسلامی بویژه در مركز خلافت – بغداد – در دست داریم، آگاهیی است از ابو الحسن هلال فرزند محسن صابی (359 –448 ه ق) كه در كتاب خود بنام ‹‹ رسوم دارالخلافه) آورده است.                 .

او درباره پیشامدهای سال 334 ه . ق . می نویسد: ‹‹ پیش از این عادت بر آن نبود كه ، هنگام نماز در پیشگاه، جز برای خلیفه نوبت زنند، سپس آزادی داده شد كه برای ولیعهدان و امیران سپاه در اوقات سه گانه نماز كه عبارتست از: بامداد، شام، خفتن، نوبت زده شود، در صورتی كه در سفر باشند یا از پیشگاه سلطان بدور باشند و آلت آن طبل بود نه دنبله (مترجم یم افزاید كه شاید در اصل دنبكه باشد) و هنگامی كه معز الدوله فرمانروایی یافت، (بسال 334) سخت شوقمند بود كه بر در سرای او در مدینه السلام نوبت بزنند و او در ساری مونس كه مجاور دارالخلافه بود نشیمن داشت.

در این كار از المطیع لله – رحمت الله علیه – دستوری خواست و او اجابت نكرد، با این كه كمتر بر خلاف میل او رفتار می كرد، گفت این كاری است كه عادت بر آن نبوده است.

معز الدوله سرای خویش بر دروازه ‹‹ شماسیه›› بنا كرد و همان پرسش و پاسخ تكرار شد، به المطیع گفتند: سرای او در طرف شهر است، در نزدیكی لشكرگاه، آنگاه دستور داد، شرط آن كه در كوفتن طبل بردری كه بسوی صحرا گشوده می شود، تجاوز نشود.

در آنجا چند چادر برای دنبلك داران برپا شد و در اوقات سه گانه نماز كه یاد كردیم ، طبل می زدند.

اگر چنین اتفاق می افتاد كه معز الدوله به سرای خویش در شهر می رفت ایاشن در جای خویش می ماندند.

این كار همچنان برای عز الدوله جریان داشت تا اینكه عضدالدوله وارد شد (در سال 367)، وی از الطائع لله دستوری خواست تا بر در سرای او كه در ‹‹ مخرم›› است – و امروز سرای مملكت ( دارا لمملكه) نامیده می شود و در گذشته از آن سبكتكین حاجب بود – طبل زده شود و این كار را كرد. این روش در مورد فرزندان و جانشینان او نیز ادامه یافت.››

ابن خلدون نیز در مقدمه خود این موضوع را بگونه یی دیگر آورده می نویسد: ‹‹ اما نواختن طبلها  و دمیدن در نایها یا بوقها را مسلمانان در آغاز ظهور مذهب اسلام بكار نمی بردند و از لحاظ اجتناب از شهرت كشور داری و فرو گذاشتن كیفیات آن و تحقیر ابهت و عظمتی كه بهیچ رو متكی بحق نیست از بكار بردن آنها امتناع می ورزید تا آنكه خلافت بپادشاهی تبدیل یافت و مسلمانان در بحبوحه شكفتگی و ناز و نعمت دنیا واقع شدند و موالی ایرانی ورومی كه كشورهای ایشان دولتهای كهن داشتند با مسلمانان آمیزش كردند و این گروه شیوه های جلال و شكوه وتجمل پرستی را كه دولتهای پیشین ایران و روم معمول می داشتند بمسلمانان نشان دادند. از اینرو مسلمانان از جمله آداب و رسومی كه پسندیدند بكار بردن ساز كارزار بود. چنانكه آنرا متداول كردند و بكار گزاران شان اجازه دادند از لحاظ سر فرازی كشور و مردم، آن ساز كارزار را بكار برند و بسیاری از اوقات خلیفه عباسیان یا عبیدیان (فاطمیان) دستور می داد درفش كارگزاری را بمرزبانی یا سرداری سپاه برگزیده شده بود ببندند و ترتیب دهد و از خانه خلیفه یا خانه خود در میان موكبی از بند داران و دارندگان و نوازندگان ساز كارزار خارج میشد… اما طبلها را در دولت تركان بسیار متداول دارند و در فزونی آنها راه مبالغه را می پیمایند و آنها را ‹‹ كوسات›› می نامند وبهر امیر یا سردار لشكری اجازه می دهند و آنچه بخواهد این نوع ساز كار زار مرا بكار بر ولی نمی گذارند آن عصابه را كه مخصوص پادشاه است بكار برند.››

پیش از این گفتیم كه چون نواختن طبل و تبیره و كوس و دمیده كرنای و بوق و كوبیدن دهل روزانه در چند نوبت انجام می گرفت از اینرو از سده دوم باین سو، این آیین را ‹‹ نوبت›› و ‹‹ نوبت زدن›› و ‹‹ نوبت نوازی›› و ‹‹نوبت نواختن›› می گفتند و نوازندگان و اجرا كنندگان آن را، ‹‹ نوبت زن››، ‹‹ نوبتی››، ‹‹ نوبتیان››، ‹‹ نوبت نواز›› رئیس آنان را ‹‹ نوبتی دار›› و جای نواختن آنان را ‹‹ نوبتخانه›› و ‹‹ نوبتگاه›› وسازهای آنان را ‹‹ اسباب نوبت›› و ‹‹آلات نوبت زدن›› نامیده اند، و گاه از راه ‹‹ اطلاق كل به جزء›› خود طبل یا دهل یا دنبلك را نیز ‹‹ نوبت›› و اسب و شترانی كه افزارهای نوبتیان را با خود می كشیدند، ‹‹ اسب نوبت››، ‹‹ شتر نوبت›› گفته اند.

نوشته اند كه در آغاز نوبت زدن بر در ساری شاهان روزانه دوبار بهنگام برآمدن و فرو رفتن خورشید انجام می گرفت، لیك اسكندر آنرا سه نوبت كرد، دو نوبت در روز و یك نوبت در شت می نواختند ولی برخی از شاعران، سه نوبت را از پادشاهان روزگار باستان ایران دانسته، نامی از اسكندر نبرده اند. چنانكه مجیر بیلقانی گوید:

زان سه نوبت كز ملوك باستان آمد پدید

چار ركن خانه اقبال تو ویران مباد

نیز نوشته اند، سه نوبت سپس چهار نوبت شد و سلطان سنجر پادشاه سلجوقی آنرا به پنج نوبت رسانید:

سه از وی بدو پنج سنجر نهاد

چو بیناد نوبت سكندر نهاد

درباره انگیزه پدید آمدن پنج نوبت نوشته اند كه : دشمنان سلطان سنجر جادوگران را برای كشتن او نشانده بودند كه سحر و جادو می كردند و سلطان روز بروز رنجورتر و لاغرتر می شد، دانایان آن زمان بفراست دریافتند و گفتند كه سلطان درگذشت و دیگری بر تخت نشست، و چنان كردند، چون جادوگران وساحران شنیدند، دست از كار كشیدند و سلطان بهبود یافت و نواختن نوبت پنجم را بفال نیك گرفت و آنرا همچنان نگاه داشت و از آن پس همواره در تختگاه ها نوبتیان روزانه ‹‹ پنج نوبت›› و در شهرهای دیگر روزانه سه نوبت می زدند.

 

لیك نوبت نوازی تنها در همین پنج نگاه انجام نمی گرفت و زمانها و جاهایی پیش می آمد كه در آن هنگام نیز آیین نوبت زنی بكار بسته می شد، بدینسان:

 

الف – برای نمایاندن شكوه پادشاهی و فرمانروایی، بامدادن و شامگاهان بر در كاخ وسرای شاهی یا بر ایوان و بام كوشك شهریاری نوبت می زدند و آنرا در جای بلندی می نواختند كه آوازش در همه شهر به پیچد و همگان آنرا بشنوند.

فرخی در اشاره به كوبیدن نوبت در دربار گوید:

سیمین شندف زنند و زر ین مزمار

تا بدر خانه تو، برگه نوبت

نظامی در اشاره به نوبت بامدادان كه آنرا ‹‹ بام زد›› نیز می گفتند آورده است:

كز كوس و دهل نمی كند یاد

نوبت زن صبح را چه افتادست               

سعدی گوید:

یا مگر روز نباشد شب تنهایی را

سعدیا نوبتی امشب دهل صبح نكوفت

دیگر در اشاره به نوبت نوازی در شب گوید:

كه خفتن در بر یار است بیداران شبها را

بتشویش دهل رنجه مشو ای نوبتی امشت

خاقانی در اشاره به كوفتن پنج نوبت در تختگاه سراید:

لا در چار بالش وحدت كشد ترا

ای پنج نوبه كوفته در دار الملك لا

سعدی در اشاره به زدن نوبت به در كاخ گوید:

نوبت بدیگری بگذاری و بگذری

گر پنج نوبتت به در قصر می زنند

یا گوید:

یا از در سرای اتابك غریو كوس

تا نشونی ز مسجد آدینه بانگ صبح

 

ب – در جشنها و عیدها و عروسیها و تولد شاهزادگان در پذیرفتن فرستادگان و آگاهی دادن بر نشستنو پادشاهان به تخت شهریاری كه آنرا نوبت ‹‹ شادیانه›› می نامیدند.

مجیر در اشاره به نوبت زدن آغاز سال نو گوید:

زان نوبتی بدولت و شادی برآمده

سال  كهن به بخت و سعادت برون شد

ابو الفضل بیهقی در تاریخ مسعودی در درآوردن فرستاده خلیفه به كاخ شاهی نویسد: ‹‹ رسول را برنشاندند و آوردند، آواز بوق و دهل وكاسه پیل بخاست گفتی روز قیامتست››.           

در پذیرایی فرستاده القائم بامرالله كه منشور برای سلطان مسعود آورده بوده گوید:

‹‹ در مجلس پذیرایی رسول القائم بامرالله در غزنین آواز بوق و دهل بخاست و نعره برآمد، گفتی قیامتست›› و نیز نویسد: ‹‹ در روزی كه رسول خلیفه القائم بامرالله منشور برای مسعود آورده بود مصلی افكندند و امیر رو بقبله كرد و بوق های زرین كه در میان باغ بداشته بودند، بدمیدند و آواز به آواز دیگر بوق ها پیوست و غریو بخاست و بر درگاه كوس فرو كوفتند و بوقها و آینه پیلان بجنبانیدند و گفتی رستخیز است››.

 

 ج – هنگام آگاهی دادن پیروزیها و یا رسانیدن فرمان شاه بگوش مردم:

انوری در اشاره به نواختن نوبت پیروزی كه آنرا ‹‹ ضرب الفتح›› نامند گوید:

نوبت خوبی بزن هین كه سپاه خطت-كشور دیگر گشاد، لشكر دیگر شكست

 

د – هنگام بیرون آمدن لشكر برای جنگ:

فردوسی در این باره گوید:

چو برخیزد آواز طبل رحیل-به خاك اندر آید سر شیر و پیل

 

ه – در نواختن نوبت آغاز جنگ نظامی گوید:

چو نوبت زن شاه زد كوس جنگ- جرس دار زنگی بجنباند زنگ

و پادشاهان چون كسی را بجایی فرمانروا می كردند و بدانجا گسیل می داشتند برای او بوق و دبدبه و درفش می فرستادند و در مقر فرمانروایی او بر در خانه اش نوبت می زدند: بیهقی در اشاره باین آیین می نویسد:

‹‹ خداوند سلطان را برین حریص كرده اند كه آنچه ببرادرش داده بصلت: لشكر را، و احرار ، و شعرا را، تا بوقی و دبدبه زن را و مسخره را، باید ستد››.

‹‹ نوبت زدن›› را گاهی از راه ‹‹ اطلاق جز به كل›› با نام یكی از افزارهای موسیقی كه درگروه نوبت زنان نواخته می شد خوانده اند و چون یكی از افزارهای آن یك گونه دنبك یا طبل جفتی است كه – از مس ساخته می شود و پوسیتی بر روی آن می كشند – ونقاره اش می نامند، از اینرو‹‹ نوبت زنی›› را ‹‹ نقاره زنی›› هم گفته اند، چنانكه هنوز هم آنرا در آذربایجان بنام یكی دیگر از افزارهای نوبت نوازی یعنی ‹‹ كرنای›› یا ‹‹ كارنای›› به گویش بومی ‹‹ كره نی›› و ‹‹ كره نی خانا›› (كرنای خانه) و ‹‹ كره نی چالماخ›› (كرنای زنی) می گویند.

من درباره پیشینه ‹‹ نقاره›› در زبان فارسی پژوهشی نكرده ام و نمیدانم این واژه از چه زمانی در زبان فارسی بكرا رفته است، لیك پیشینه آنار از نیمه یكم سده پنجم هجری در سروده های ناصر خسرو سراغ دارم كه گفته است:

ای كوفته نقاره بی باكی-كه این نفیر شب ماست یا نقاره صبح

جای شگفتی است كه چگونه این نام نوین، نام كهن نوبت نوازی را اندك اندك در زبانها از میدان بدر برده، خود جای این آنرا گرفته است آن چنانكه امروزه كسی این آیین نوازندگی را جز بنام ‹‹ نقاره زنی›› نمی شناسد.

از این واژه نیز در زبان فارسی اصطلاحهای زیر پدید آمده است:

نقاره زنی، نقاره كوبی، نقاره زن، نقاره چی، نقاره چیان، نقاره خانه، شتر نقاره، فیل نقاره، اسب نقاره، سیفی می گوید:

مه نقاره چی من كه شهر شهرت اوست-گذشت نوبت خوبان ، عصر نوبت اوست

آغاز زدن چوب را بر كوس و نقاره چاشنی می گویند و آواز بلندی كه نقاره چیان هنگام نواختن نقاهر بیكباره می كشیدند ‹‹ گلبام›› گفته میشد:

گلبام زند كوست گلفام شود كاست-كاتش بگلاب آرد خماز بصبح اندر

و نقاره یی از كه پیش از شب می كوبیدند ‹‹ آخشام زدن›› می گفتند، اخشام كه بمعنی عصر و نزدیك غروب هنوز در زبان آذربایجانیان بكار میرود، همان شكل كهن ‹‹ خشام›› یا ‹‹ شام›› است با پیشوند ‹‹آ›› و این همان نقاره شمگاه است كه در فرو رفتن خورشید می نواختند و بآن ‹‹ آفتاب زرد›› نیز می گفتند.

اسماعیل ایما می گوید:

در آخر عمر عیش پیران-نقاره آفتاب زرد است

در مرگ پادشاهان پس از نواختن آخرین نقاره بنام شاه، پوست نقاره را پاره می كردند و یا ‹‹ طبل و نقاره›› او را واژگون ساخته گلیمی بر آن انداخته همره تابوت او می بردند:

 

انوری گوید:

موافقان تو بر بام چرخ برده علم-  مخالفان ترا طبل مانده زیر گلیم

مار كوپولو كه در دوران مغولها از ایران گذشت و بچین به دربار قوییلان قاآن، امپراتور بزرگ مغول در خانبالغ رفت، در سفرنامه خود سخنی نیز درباره نقاره آورده می نویسد:

آنها (تاتارها) رده آرایی جنگی خودشان را با خواندن و نواختن دلپسندی ادامه می دهند تا صدای نقاره بزرگ شاهزاده شنیده شود و همینكه صدای آن بلند شد، جنگ از هر دو سو آغاز می شود، لیك هرگز پیش از نواخته شدن نقاره شاهزاده، كسی را یارای آن نیست كه به جنگ پیش دستی نماید.››

كلنل سرهنری پول كه ترجمه سفرنامه ماركوپولو را انجام داده و توضیح های فراوانی برای روشن شدن نوشته های او آورده است درباره این سخن ماركوپولو در حاشیه می نویسد:

‹‹ به صدا در آوردن ‹‹ نقاره›› بعنوان نشانه آغاز جنگ، یك روش بسیار كهن مردم آسیاست، لیك من این عادت شگفت تاتارها را كه همگی پیش از جنگ می خواندند و می نواختندتا هنگامی كه فرمان جنگ با غرش طبل بزرگ بصدا در بیاید در نوشته های تاریخ نویسان نتوانستم پیدا كنم.

‹‹نقاره›› یا ‹‹نكاره›ت یك طبل یا دهل بزرگی بود بشكل دیگ برنجی كه هر چه پایین تر می رفت باریكتر میگردید و روی آن كه قطرش نزدیك یا 4 پا بود، با پوست گاو میش پوشیده می شد.

برنییر (Bernier)  در اثر خود از نقاره یی سخن می گوید كه در دربار دهلی بكار می برده اند و دهانه آن را از یكسو به سوی دیگر كمتر از یك ذرع و 12 گره نبوده است و تود (Tod) از یك گوه نقاره در كاپیتانا گفتگو می كند كه نزدیك به هشت تا ده پا قطر داشته است.

من چنین گمان می برم كه نقاره های تاتارها بیشرت بر روی شتر برده می شده است و سپس قوییلای قاآن برای بردن آنها از فیلها استفاده كرد، چنانكه هنوز هم در هند بدینسان است.     

ونیز پیترود لا واله از گونه یی از آنها گفتگو میكند كه از آن فرستاده هند در اصفهان بوده است: ‹‹ سفیر همراهی می شد تا مجموعه یی از آلات موسیقی شگفت آور جنگی بویژه با این گونه ‹‹ نقاره›› در اندازه بسیار بزرگ كه جفتی از آنها بر روی فیل برده می شد در حالی كه یك تن هندی با پاهای باز میان آنها بر روی فیل سوار شده بود و با هر دو دست خود چوبی گاه باین و گاه بآن می نواخت. حال این كوس بزرگ چه غو غا و ولوله یی پدید می آورد و تا چه اندازه تماشایی بود، تصورش را بگردن خواننده می گذارم.››

جوین ویل (Join Ville) نیز از نقاره یی بنام نشانه آغاز جنگ سخن می گوید: ‹‹ پس او سپاهش را تا نیمروز رده بندی میكرد و سپس دستور می داد تا آن طبل ها را كه نقاره می نامند بصدا در می آوردند و پیاده و سواره براه می افتادند.››

از چند تاریخ شرقی چنین بدست می آید كه نقاره بزرگ تاتارها ‹‹ كور كه›› نامیده می شده است.

من این واژه را در فرهنگهایی كه در دسترس داشتم، نتوانستم بیابم، لیك در ‹‹ آیین اكبری›› بگونه ‹‹ گورگه›› بنام افزاری جدا از نقاهر نوشته شده است.››

سرهنری یول پس از آوردن سخنانی درباره واژه نقاره و رفتن آن پس از جنگهای صلیبی به زبانهای اروپایی می افزاید:

‹‹ گفته اند كه دسته نوازندگان بیبرس بند قداری از چهل جفت نقاره و چهار طبل و چهار سورنا و بیست نفیر تشكیل می یافت.››

نام ‹‹ نقاره›› همراه با نوبت و نوبت نوازی تا سده های هشتم و نهم هجری، گاه این، گاه آن بكار می رفت. در دستور الكاتب می نویسد:

‹‹ طبل و علم و نقاره و اسبان نوبت›› لیك از سده دهم باینسو دیگر اصطلاح ‹‹ نوبت و نوبت نوازی›› پاك فراموش می شود و دركتابهای و نوشته های تنها ‹‹نقاره›› بكار می رود.

آیین ‹‹ نقاره زنی›› در دروه صفویان با وسعت و فراوانی برگزار می گردید و در تاریخها و نوشته های آن زمان، بارها از موارد و مواقع بكارگرفتن آن سخن رفته است و اینك برای نمونه چند مورد از تاریخ ‹‹ عالم آرای عباسی›› آورده می شود.

در بازگشت پیروزمندانه از جنگ: ‹‹ قاصد خجسته پیام رسیده، مژده فرح بخش ورود موكب ظفر فرجام رسانیده … غلغله مسرت و شادمانی باوج آسمان رسیده، نقاره های شادیانه بنوازش در آوردند.››

‹‹ مقارن این حال خبر فتح هرات و استیصال لشكر اوزبك بدیشان رسیده، نقاره های شادمانی بنوازش در آوردند›› در جای دیگر ‹‹ مردم بخارا مظفر و منصور بازگشته بهشر آمدند و نقاهر های شادمانی بنوازش درآوردند››

 

آگهی دادن بمردم از تخت نشینی یا پادشاهی نوین:

‹‹ عمله بیوتات پادشاهی بارخانه ها را انداخته رفتند، عمله نقاره خانه كره نا و نقاره های پادشهای را برداشته بشهر بردند و در آنجا بنام نامی حضرت اعلی بنوازش برآورده بلند آوازه گردانیدند.››

‹‹ بر تخت سلطنت جلوس كرد و نقاره های شادمانی باسم او بنوازش درآوردند…››

‹‹ علی الغفله حارس آن برج را در خواب بقتل در آورده… به نقاره خانه رفته، نقاره های شادمانی بنام الغ بیك بنوازش در آورد…››

در جشن زاده شدن شهزادگان: ‹‹ چند روزی نقاره های شادمانی بنوازش در آورده …››

در پیشواز كردن از شاه: ‹‹ خلایق استقبال موكب همایون نموده و نقاره های شادمانی بلند آوازه گردید… ››

در اغاز بجنگ: ‹‹ با كمال امیدواری بظفر ونصرت حضرت باری عز اسمه، امر فرمودند كه در اردوی معلی نقاره های پادشاهی بنوازش در آوردند و بترتیب مقدمات جنگ پرداخته … سایر اسباب محاربه انتظام دادند.››

 

دادن نقاره همچون امتیازی به امیران:

‹‹ دیگر حسینقلی خلفاء در درگاه معلی منصب خلیفه الخلافائی داشت، میر صاحب نقاره و علم نبود، اما بغایت معتبر و مشیر و مشارالیه بود.››

‹‹ تا آنكه چرخچیان تركمان از صولت سپاه استاجلو منهزم گشته، شاهقلی سلطان برادر امیر خان بقتل رسید، سر او را با نقاره خان ویراق او آوردند…››

‹‹ ایالت با وزارت جمع كرد بخلعت از تاج و كمر مرصع و اسب با زین و لجام مرصع و چارقت طلا دوز و علم و نقاره كه مخصوص امراء نامدار است سر افراز گردید.››

گذشته از این مواقع، كوبیدن نقاره در بامدادان و شامگاهان و نیمه شبان در ایوان نقاره خانه اصفهان كه در دو سوی سردر بازار قیصریه در میدان نقش جهان قرار داشت بشیوه روزگاران باستان معمول بود.

تاورنیه گوهر فروش و جهانگرد فرانسوی در این باره می نویسد:

‹‹ دور تا دور یك ایوان و گالری میدان را احاطه كرده كه از همه طرف باز است، زیرا كه فقط یك سقفی دارد كه روی ستونها ایستاده است و در روی این گالری یا ایوان است كه اول غروب آفتاب و نصف شب نقاره و كرنا مشغول دادن كنسری می شوند كه صدایش در تمام شهر شنیده می شود، بای اینكه حقیقت و راستی گفته شود، باید گفت این یك موزیك خوش آهنگی نیست و گوشهای ظریف بهیچ وجه از آن محظوظ نمی شوند، در بعضی از نقاط  این گالری یا ایوان، اطاقهای كوچك برای منزل این نقاره چی ها ساخته شده و در همه شهرهای خان نشتین به حكام این امتیاز داده شده كه نقاره خانه داشته باشند.››

باز می نویسد: ‹‹ در طلوع و غروب و نصف شب در هر شهری جماعتی موظفند كه یك ربع ساعت از اقسام آلات موزیك، مثل نقاره و دهل و سرنا و سنج، كنسری بدهند، این جماعت می روند در یك بلندی می ایستند كه صدای نقاره شان بهمه شهر برسد. یك قسم كرنا هم دارند كه  هفت هشت پا طول دارد و دهانش خیلی گشاد است و صدای آن تا نیم ‹‹لیو›› مسافت میرود اما كرنا فقط در پایتخت و كرسی ایالت زده می شود و در تمام اعیاد و اوقاتی كه شاه یك حاكم تازه یا صاحب منصب بزرگی معین میكند هم نقاره خانه می كوبند و این نقاره چیها حق دارند كه بهر خانه یی  در آنجا اولاد ذكوری متولد شده باشد بروند ونقاره بزنند، صاحب خانه هم مجبور است یك مبلغی بآنها بدهد.››

شاردن جهانگرد و پژوهنده دیگر فرانسوی كه دوبار بایران آمده و در اصفهان تختگاه صفویان زیسته است درباره نقاره خانه چنین می گوید:

‹‹ سمت سردر بازار شاه، دو ایوان سرپوشیده است كه آنرا نقاره خانه خوانند و هنگام غروب و سحر، با نقاهر وكوس و دهل كه قطر آن سه برابر طبلهای اروپاست، می زنند، محل این نقاره خانه در قیصریه كهنه بود و قبل از شاه عباس بزرگ، بهنگام شام وسحر نقاره می زدند، تا آنكه میدان شاه را ساختند و نقاره خانه بآنجا انتقال یافت.››

در جای دیگر می نویسد: ‹‹ در یكی از گوشه های این میدان (میدان محله عباس آباد) نقاره خانه یی مانند نقاره خانه میدان شاه است كه بهنگام غروب آفتاب، در آن نقاره می زنند و این یكی از امتیازات شهرهای بزرگ است. شاه عباس اول برای جلب مردم بدین محله، نقاره خانه یی بآنجا داد و می خواست به محله جلفا كه مسكن مسیحیانست و مقارن و مقابل با ساختمان این بخش، بنا شده است، نیز نقاره خانه بدهد ولی ارامنه از ترس خرجی كه برایشان تحمیل می شد، از قبول آن خودداری كردند.››

سانسون مبلغ مسیحی كه او نیز در زمان شاه سلیمان صفوی به ایران آمده است درباره رسم نقاره زنی در سفر نامه خود می نویسد:

‹‹ تمام این والیها بیگلربیگی نیز می باشند و اجازه دارند تا دوازده كرنا داشته باشند و آنها را بصدا در آورند.

كرنا شیپورهای بلندی است كه در آن از ته گلو فریاد می كنند واین فریاد ها با صدای قره نی ها و نقاره ها و طبل ها هم آهنگی می كند. طبل ها و نقاره ها را معمولا" در اول غروب آفتاب و دو ساعت بعد از نیمه شب بصدا در می آورند.

فقط والیها و خان ها به نسبت عظمت قلمرو حكومتشان می توانند كم و بیش تعدادی از این كرناها را داشته باشند، والی ها و خان ها وقتی مسافرت می كنند یا به شكار می روند دسته كرنا را با خود همراه می برند.

حكام زیر دست والیها و خان ها كه طبعا" مقامشان پایین است حق دارند فقط از قره نی ونقاره وطبل استفاده نمایند.››

در جای دیگر زیر عنوان موسیقی ایرانی می افزاید: ‹‹ در قسمت شمال میدانی كه قبلا" به ذكر آن پرداخته ام طالاری بسیار عالی و زیبا وجود دارد كه نوازندگان شاه هر روز هنگام غروب آفتاب و دو ساعت بعد از نیمه شب و ظهر در آنجا بنواختن می پردازند، ولی در روزهای عید سر و صدا و جار و جنجال آنها شب و روز ادامه دارد، من نوازندگی آنها را باین دلیل جار و جنجال نامیدم، زیرا نوازندگان متجاوز از شصت نفرند كه سازهای مختلف را در هم وبرهم لاینقطع بصدا در می آورند. عده یی طبل بزرگ می زنند، و عده یی طبلهای كوچك را بصدا در می آورند، عده یی شیپور و قره نی می نوازند و عده یی از ته گلو در بوقهایی فریاد می كشند. بطوری كه قبلا" نوشته ام این فریاد با بوق علامت تشخص مقامات عالیه می باشد.››

آیین های درباری ایران با دست نوادگان امیر تیمور كه در هند بنیاد پادشاهی نهادند، موبمو بلكه با تشریفات گسترده تر و بیشتر بكار بسته می شد و چون خوشبختانه نویسندگان آن سامان، چنانكه در نقاشیهایشان نیز دیده می شود، بسیاری از كارها و گوشه های زندگی روزانه و آیینها را در نوشته های خود یاد كرده اند، از اینرو آن نوشته ها روشنگر بسیاری از آیینهای درباری ایران نیز تواند بود.

چنانكه درباره همین ‹‹ نقاره زنی›› و چگونگی نواختن آن و سازها و افزارهای موسیقی كه در دسته نقاره زنان بكار می رفته است در آیین اكبری آمده است:

‹‹ نقاره بیست جفت و كم وزیاد در نوازش دارند.

دهل: چهار از آن به نوا در آید.

كرنا: از زر و سیم و برنج و جز آن برسازند و كم از چهار ننوازند.

سرنا: عجمی و هندی نه تا بسرایند

نفیر: عجمی وفرنگی و هندی بود و از هر كدام چندی بنوازند.

سنگ: (بكسر سین و نوه خفی و كاف فارسی) از مس بسان شاخ گاو انتظام یابد و دو تا را بكار برند.

سنج: سه جفت از آن نواخته شود.

پیشتر هر گاه چهار گهری از شب و همان قدر از روز ماندی نواخته شدی، كانون نخست در نیم شبان كه نور افزاری جهان روز رو بفراز نهد و دیگر هنگام پیدایی آن گیتی فروز.

پیشتر از آن بیك گهری جادو نفسان، سحر پردازان بنواختن سرنا زمزمه آگهی در دهند و غنودگان را بیدار گردانند. و پس از یك گهری، چاشنی كنند، كور گه زا لختی بآواز در آوردند و كرنا و نفیر و دیگر اسباب شكوه را – جز نقاره – بكار برند و پس از اندك زمانی باز سرنا پردازند و به نفیرهای نشاط بخش اصول نگاه دارند.

و چون یك گهری دیگر سپری شود در نقاره نوازی كوشش رود و همه هنرمندان كارپرداز صیت اقبال را بلند گردانند و هفت چیز عشرت افزاید:

نخستین مرسل، آغاز مرسلی نماید و آن اصولی است خاص، سپس به برداشت پردازد و آن نیز اصولی چند است.

درین هنگام همگی هنر پردازان بنواختن در آیند، پس از آن نیز نمایند و از بلندی به پستی گرایند.

دوم ساییدن چهار اصول: اخلاطی، ابتدایی، شیرازی، قلندری، نكر قطره و آنرا بخود قطره هم گویند، یك گهری و بدین نمط نشاط افزایند.

سوم نواختن خوارزمیهای باستانی و تازه.››

میرزا ابوالفضل می نویسد كه اكبر امپراتور هند نه تنها آموزش خوبی در موسیقی دیده بود بلكه یك نوازنده خوبی نیز،بود بویژه ‹‹ نقاره›› را نیك می نواخته است و نواختن نقاره بدست شخص پادشاه، در واقع یك توجه و عنایت ویژه یی درباره این آلت موسیقی بوده است.

آیین نقاره زنی در مواقع گوناگون همچنان در دوره نادری و زندیه و قاجاریه ادامه یافته تا زمان ما رسید، لیك آداب آن تفاوتهایی پیدا كرد كه در گفتگو از آنها روشن خواهد گردید.

نخستین چیزی كه در آیین نقاره زنی پیش آمد كاهش افزارها وشماره نوازندگان آن بود، تا جایی كه در پایان كار، دسته نقاره زنان تنها از پنج وشش تن تشكیل می یافت و افزارها عبارت بود از كرنای و نقاره و كورگه و سورنا كه گاه گاه سنج و دهل نیز بر آنها افزوده می شد.

‹‹ كارنای›› یا ‹‹ كرنای›› یا ‹‹ كرنا›› و ‹‹ كره نای›› همه نام یك گونه افزار برنجی بلند بادی است كه دارای صدای بم می باشد وچون ‹‹ قمیش›› (ویبراتور) و سوراخ ندارد با انگشتان نواخته نمی شود از اینرو تنها برای ‹‹ دم دادن›› بكار می رود.

‹‹ كار›› در فارسی باستان و زبانهای كهن ایرانی بمعنی جنگ و لشكر است و كارزار در فارسی كنونی به میدان جنگ گفته می شود و نام ‹‹ كاراپت›› در زبان ارمنی از فارسی گرتفه شده و معنی سرلشكر و رئیس سپاهیان و سالار جنگ می دهد بنابر این ‹‹ كارنای›› یعنی ‹‹ نامی رزمی›› و در برابر آن ‹‹ سورنای›› است كه بمعنی ‹‹ نای بزمی›› است. اسدی در گرشاسب نامه آنرا ‹‹ نای نبردی›› نامیده و سروده است:

غوكوس در لشكر افكند جوش

ز نای نبردی بر آمد خروش

زمین گرد شد گشت با چرخ راست

غو  و كوس و نای نبردی بخاست

كرنای در دستگاه نقاره زنی از افزارهای اصلی شمرده می شود، لیك شكل آن در هر دوره و زمانی به تناسب محیط و آداب و رسوم و پیشرفت فرهنگ و هنر جداییهایی یافته است، گونه هایی از آن ‹‹ اژدرنای›› و ‹‹ مارنای›› و ‹‹نفیر›› و ‹‹برغو›› نامیده می شود و هم اكنون چندین گونه كرنای از جمله كرنای چوبی و فلزی فارسی، كرنای نیی استانهای شمالی – كرنای فلزی خراسانی در ایران هست.

در عربی آنرا با سورنا بیك معنی بكار می برند چنانكه نوشته شده: صرنایه، آله طرب ینفخ فیها و الكلمه من الدخیل وتسمیها العامه كرنیته.

‹‹ نقاره›› یا ‹‹ نقاره›› یا بصورت آذربایجانی آن ‹‹ ناغارا›› دو طبل كوچك مسی یا برنجی با پوست گاو چسبیده بهم است كه یكی بزرگتر با صدای ‹‹ بم›› و دیگری كوچكتر با صدای ‹‹زیر›› می باشد و آنرا با دو چوب بنام ‹‹چوب نقاره›› و با دو دست می نوازند و گاهی یك دست در بم و دست دیگری در زیر كار می كند و گاه هر دو چوب، به بم یا بزیر می خورد. یك گونه نقاره كوچك جفتی در میان كردها بكار می رود كه آنرا در جنگها به گرده اسب می بندند و با در دوال در آن می كوبند.

گورگه gaverge یا ‹‹ گبرگه›› یا ‹‹ كورگه›› یكی از سازهای ضربی رزمی باستانی است كه شكل آن عبارتست از كاسه یی مخروطی شكل از سفال یا فلز كه سر آن بریده شده و در قاعده گشادش پوستی كلفت كشیده شده است (همچون گلدانهای سفالین) و آنرا بر زمین می گذارند و با دو تركه می نوازند.

در حبیب السیر می نویسد: ‹‹ چون آفتاب طلوع نمود جماعتی كه بر بالای كوشك انتظار پادشاه می كشیدند، كور كه و دهل و دمامه و سنج ونی و ناقوس فرو كوفتند…››

یا در نقاره الآثار آورده:

گذشت از فلك نعره داروگیر

بر آمد ز هر سو خروش نفیر

تزلزل فكند اندر ایوان ماه

صدای گور گه از آن عرصه گاه

در عالم آرای عباسی نیز در جاهای فراوان از این ساز نام برده شده است.

‹‹ آواز كرنای وصدای كور كه و كوس در گنبد آبنوس پیچید.›› 

لیك جای شگفتی است كه در لغت چغتای آنرا نوعی افزار بادی بشمار آورده می نویسد ‹‹ كوركا بر نوع بوری و سورنی اسمیدر: مثال

ینه كره نای و كوركا اونی-قلیب آشكارا قیامت گونی.››

گویا نویسنده كتاب اشتباه كرده است یا علت دیگری دارد كه ما نمیدانیم.

‹‹ سورنا›› یا ‹‹ سرنا›› یا ‹‹ سورنای›› برخلاف ‹‹ كرنا›› سازیست كه در بزم ها و سورها نواخه می شود و بهمین انگیزه هم آنرا ‹‹ سور + نای›› نامیده اند كه در برخی جاها بشكل ‹‹ زورنا›› یا ‹‹ زرنا›› در آمده است.

این ساز بادی دارای نای چوبی است با هفت سوراخ در رو و یك سوراخ در زیر وبرای تغییر صدا به سر آن ‹‹قمیش›› (ویبراتور) می گذارند و در سرتاسر ایران در جشنها و شادیها و عروسیها ایلی و روستایی نواخته می شود، این ساز با اینكه رزمی نیست لیك دردسته نقاره زنی نواخته می شود ‹‹ هنگامی كه دو نوازنده سورنا در میان نقاره چیان باشند، یكی از آنها نغمه (ملودی) را میزند و دیگری باصطلاح نقاهر چیان، دم میدهد باین گونه كه صدای پرده اصلی (تونیك Tonique) را مرتبا" می كشد.››

همه سازهایی كه یكایك بر شمردیم در دوره قاجاریه در سردر نقاره خانه روزانه چندین بار بنابر آیین های باستانی بصدا در می آمدند.

سر در نقاره خانه در میدان ارگ تهران روبروی سر در حیاط تخت مرمر ساخته شده به برج وباروی جنوبی ارگ چسبیده بود و دروازه یی داشت كه راه رفت و آمد میان شهر و ارگ را فراهم می آورد، در دو سوی آن اطاقهای دو طبقه ساخته شده بود كه پاسداران ارگ و سربازان كشیك در آنجا نشیمن داشتند.

این دروازه شبها پس از بصدا درآمدن شیپور ارگ بسته می شد و سربازان تا بامداد از آن نگهبانی می كردند، در بالای دروازه ارگ اطاق بی در و پنجره یی بود كه همه روزه نقاره چیان در آنجا گرد آمده طبل وبوق وكرنای و گورگه ونقاره های خود را بصدا در می آوردند.

نقاره چیها در دوره سلطنت ناصر الدین شاه كلاهی از پوست سیاه با طاق سرخ كه یراق دوزی شده بود و نیم تنه های ماهوت سرخ با مغزیهای مشكی و شلوارهای بهمین رنگ می پوشیدند كه سر دست ویقه نیم تنه ها از پوست سیاه بود و دگمه های برنجی شیر و خورشید داشت و كریم شیره یی معروف سرپرست آنان بود. در نقاره خانه سلطنتی همه روزه سه نوبت طبل مینواختند دو نوبت نیز هنگام برآمدن و فرو رفتن خورشید نقاره می كوبیدند.     

چون یكساعت از شب می گذشت طبل ‹‹ خبردار›› زده می شد و طبل زن معمولا" هنگام نواختن طبل بدور خود میچرخید تا صدای آن بتمام بخشهای شهر برسد. ساعت دو از شب رفته طبل ‹‹ برچین›› را می زدند كه دكانداران و كاسبان آغاز به برچیدن بساط و بستن دكانهای خود می كردند، ساعت سه طبل ‹‹ بگیر وبه بند›› را زده و شیپور ارگ را می كشیدند و درها بسته می شد، چون پنج ساعت از شب می گذشت جز ‹‹ گزمه››ها و سر دم داراها كه صدایشان طنین انداز بود، دیگر جنبنده یی در كوچه و بازار دیده نمی شد و اگر كسی بعلتی ناچار بود دیرهنگام بخانه بازگردد، پیشاپیش نزد داروغه میرفت و ‹‹ اسم شب›› می گرفت و آن تنها نشانه و رمز رفت و آمد در شب هنگام و وقت ‹‹ قرق›› بود.

گذشته از مواردی كه یاد كردیم در دوره قاجاریه در این هنگام ها نیز نقاره كوفته می شد:

1-   هر بامداد و شامگاه در بر آمدن وفرو رفتن خورشید.

2-   در روزهای عید كه سلام رسمی برگزار می شد.

3-در روز عید قربان، كه در این روز شتر قربانی را با نقاره چی ها و نوازندگان دیگر به پیشگاه شاه می آوردند و پس از گردانیدن آن در كوچه و بازار در میدانی نحر می كردند.

4-   در شبهای ماه رمضان هنگام افطار و شكستن روزه و سحری خوردن.

5-   در روزهای اسب دوانی كه چنن شاه سوار می شد تا وقتی كه به پوش سلطنتی برسد شاطرها و شترهای نقاره كش پیشاپیش او راه می رفتند و نقاره می كوبیدند.

6-   درتعزیه تكیه دولت.

 

در این دوره گذشته از تهران كه تختگاه بود، در شهرهایی كه زمانی پایتخت شده بودند و معمولا" آنها را دارالسلطنه می نامیدند، نقاره خانه ها برپا بود و به نقاره كوبی می پرداختند و از این رده اند: تبریز، اصفهان، شیراز، قزوین، هرات ، مشهد كه از این میان اكنون تنها در مشهد آنهم در آستان حضرت رضا نقاره زنی پایدار است وبه كار خود ادامه می دهد و روزهای آدینه در شاه چراغ شیراز نیز نقاره می كوبند.

 

شادروان خالقی در سرگذشت موسیقی ایران می نویسد: هنگامی كه مشروطه تازه به ایران آمده بود، برخی از كسان كه در خودنمایی به تجدد خواهی راه زیاده روی می پیمودند و چنین می اندیشیدند كه هر چه از زمانهای كهن و پیش مانده باید از میان برود، از جمله نقاره خانه و نقاره چیها شدند و چندین ماه به آنان حقوق نپرداختند، لیك نقاره زنان از میدان در نرفته هر بامداد وشامگاه و حتی شبهای ماه رمضان نیز كار خود را دنبال كردند، بآنان پیغام فرستاده شد كه بی جهت خود را رنجه مدارند و باد در سرنا وكرنا ندمند، دیگر حقوقی بنام مقاره كوبی بآنها پرداخت نخواهد شد، نقاره زنان پاسخ دادند كه ما این كار را برای افتخار و زنده نگاه داشتن یك آیین دیرین كشورمان و شكوه پادشاهی ادامه می دهیم و از كسی هم حقوق نمی خواهیم اگر بایوان سر در ارگ ونقاره خانه كه جای نوازندگی ماست نیاز دارند دستور دهند در آنجا را تیغه بكشند و گرنه تا راه را نبسته اند ما از كار خود دست بر نمی داریم، كوتاه سخن آنكه همین نیك اندیشی و ایستادگی چندین ماهه آنان، سبب شد كه دوباره نقاره خانه و نقاره زنی، برپا گردید و حقوق آنان نیز پرداخت شد.

                       

در پایان های دوره قاجاریه چون ایوان نقاره خانه رو به ویرانی نهاده بود و در سر در باغ ملی نیز بدستوررضا شاه در دوره وزارت جنگ ایشان تازه ساخته شده بود، نقاره خانه از ایوان ارگ به سر در باغ ملی انتقال یافت و سالها بهمان شیوه و آیین كهن هر بامداد و شامگاه نواخته می شد، لیك سپس بر اثر بی توجهی، رفته رفته این رسم چندین هزار ساله از میان رفت. و ای كاش گردانندگان دستگاه هایی كه این گونه كارها بآنان مربوط است باندازه آن نقارچیان همت و حمیت داشتند و نمی گذاشتند یك آیین باستانی و ملی كه بیش از سه هزار سال پیشینه دارد، باین سادگی و آسانی از میان برخیزد و فراموش گردد.

‹‹پاورقی ها››

1-    رسوم دارالخلافه ص 115 و 116.

2-    تاریخ بیهقی چاپ فیاض و غنی ص 289 و 370 و 371.

3-    تاریخ بیهقی چاپ فیاض و غنی ص 289 و 370 و 371.

4-    دیوان انوری ج 1 ص 90.

5-    تاریخ بیهقی ص 258.

6-    دیوان جامی ص 295.

7-    دستور الكاتب ص 173.

8-    عالم آرا ج 1 ص 60.

9-    عالم آرا ص 577.

10- عالم آرا ص 592.

11- عالم آرا ص 37.

12- عالم آرا ص 577.

13- عالم آرا ص 890.

14- عالم آرا ص 532.

15- عالم آرا ص 586.

16- عالم آرا ص … .

17- عالم آرا ص 140.

18- عالم آرا ص 338.

19- عالم آرا ص 431.

20- سفر نامه تاورنیه ص 602.

21- سفر نامه تاورنیه ص 935 – 936.

22- سفرنامه شاردن ص 31-141.

23- سفر نامه سانسون، تقی تفضلی ص 59.

24- سانسون ص 71-72.

25-گهری (گری) بمعنی فنجان یا پنگان (ساعت آبی) است و امروزه بمعنی ساعت (واحد زمان) و ساعت مچی در اردو و هندی بكار می رود.

26- آیین اكبری ص 47.

27- گرشاسنامه ص 284.

28- گرشاسنامه ص 290.

29- حبیب السیر ج 4 ص 640.

30- نقاوه الاثار ص 91.

31- عالم آرا ص 760.

32- سرگذشت موسیقی ص 208.

33- یادداشتهایی از زندگی خصوصی ناصر الدین شاه ص 250 و تاریخچه ارگ سلطنتی تهران ص 32 و 33.

منبع: مجله هنر و مردم؛ دوره 15، ش 180 (مهر 56)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: