1394/9/3 ۱۰:۴۲
یک اتفاق می تواند انسان را در مسیری قرار دهد که زمانی فکرش را هم نمی کرد مثل اتفاقی که برای «هدیه شریفی» دانشجوی زبان روسی و کتابدار کتابخانه ملی بخش زبان روسی در 1990 میلادی افتاد ودر کنفرانس احیای تمدن شرق در تاجیکستان مقاله «ادبیات کودک و نقش آن در احیای تمدن شرق» وی را به همراه یک هیات علمی برای ارائه مقاله و سخنرانی راهی تاجیکستان کرد
صديقه موسوي: یک اتفاق می تواند انسان را در مسیری قرار دهد که زمانی فکرش را هم نمی کرد مثل اتفاقی که برای «هدیه شریفی» دانشجوی زبان روسی و کتابدار کتابخانه ملی بخش زبان روسی در 1990 میلادی افتاد ودر کنفرانس احیای تمدن شرق در تاجیکستان مقاله «ادبیات کودک و نقش آن در احیای تمدن شرق» وی را به همراه یک هیات علمی برای ارائه مقاله و سخنرانی راهی تاجیکستان کرد. تجربه ویژه خروج از کشور و حرف زدن با زبان مادری در نقطه ای دیگرو رفتن به سمرقند و دیدن زنان چهل گیس در لباس های قدیمی و سنتی با چهره های آشنای مینیاتوری ایرانی که به جای نشستن در کنار معشوق و پیاله گردانی با انبانی از علم به سمت دانشگاه می رفتند آنقدر خاص بود که یک باره احساس بودن در تونل تاریخ را برای وی تداعی کرد، تفاوت های بسیار جدی فرهنگی آغاز شروع کاری 18 ساله شد برای وی تا اشتراکات فرهنگی این مرزها را بعد از سالها در کسوت دکتر «هدیه شریفی» بازیابی کند. بازیابی ای که با راه پنبه معنا می شود؛ برنامه ای که 80 قسمت در رادیو نمایش تولید و پخش شد در قالب بحث علمی مبنی بر این که افسانه ها چه هستند و ما در کدام ایستگاه با چه ویژگی ای هستیم و اجرای افسانه به صورت نمایشی و خوانش بخشی از افسانه به زبان فارسی تاجیکی که با اتمام فصل اول امید برای اتمام فصل دوم وجود دارد، و جذابیت کار مرکز پویا نمایی صبا را بر آن داشته که 50 قسمت انیمیشن از این روایت ها درست کند و میراث فرهنگی هم به دنبال اصل افسانه ها برای چاپ باشد؛ کاری که به گفته دکتر شریفی بعد از ویرایش تطبیقی فارسی آخرین کاری است که می خواهد انجام دهد.
****
یک سفر آکادمیک وعلمی این ایده را به شما داد که در مورد اشتراکات و فرهنگ یکسان بین ایران و مرزهای شرقی اش تحقیق و بررسی کنید؟
این سفر من را متوجه کرد که چقدر اختلاف های جدی بین این دو فرهنگ وجود دارد، یعنی یک باره برای من بحث شرق و غرب دریای خزر جدی شد، یک سوال مطرح شد که فقط یک دیواره آب بین این دو است اما بحث اصلی چه چیزی می تواند باشد، مسکو برای من جای خاصی بود و طبیعتا به علت آشنایی با زبان روسی برایم جای تمرین زبان بود اما تاجیکستان چیز دیگری شد، با مطالعاتی که کردم و دوستانی که در آنجا پیدا کردم مانند دکتر محی الدین عالم پور، پروفسور شکوروف، آقای میرزا ملا احمد، و رفت و آمدهایی که آن ها به ایران داشتند، در من چیزی زنده شد و آن این بود که این ها فامیل و عموزادههای من هستند، خب ما در زبان اشتراک داریم اما به غیر از آن اعتقادات و آداب و رسومی داریم که مثل هم است، بعدها بحث خراسان بزرگ را شنیدم و در موردش تحقیق کردم، ماوراء النهر را بیشتر فهمیدم و ارتباط آن با خوارزم برایم معنا شد و به این ترتیب بود که با سفرهای بسیار مانند مارکو پولو وارد این موضوع شدم.
یعنی شما هم مسیر سفر مارکوپولو را روی نقشه داشتید و رفتید؟
دقیقا من مسیر مارکوپولو را رفتم ؛ چطور؟ در این سفرها جا به جایی هوایی به دردم نخورد یک باره به این نتیجه رسیدم که مسیر زمینی برای من می تواند بهتر باشد و در میان این همه سفر در طول سال ها فقط دوبار هوایی رفتم و بقیه را زمینی.
یعنی از نا امنی و شلوغی و گذشتن از مرزهای خطرناک نمی ترسیدید و این کار را انجام می دادید؟
البته سومین سفرم که در سال 1993 بود مصادف شد با سال های جنگ های داخلی تاجیکستان که اتفاق خیلی ویژه ای بود اما من این سفرها را انجام می دادم یعنی بلیت قطار می گرفتم اما معلوم نبود که بتوانم سوار قطار بشوم یا نه؟ و البته این سفرها به من دستمایه نوشتن یک رمان را داد همچنین این سفرهای زمینی به من این امکان را داد؛ که به شهرهای مختلف و حتی روستا ها دسترسی داشته باشم، در دوره شوروی سابق راه آهنی که از دوره تزار شروع شده بود گسترش پیدا کرد و تا ده کوره ها و شهرهای کوچک هم این راه آهن کشیده شد برای این که می خواستند تولیدات کالخوز و سالخوز را از شهرهای متعدد به شهرهای دیگر برسانند، خب این مسیر راه آهن که در واقع خیلی هم منطبق با مسیر جاده ابریشم است ریل هایی هستند که از میان پنبه زارها می گذرند، شرق دریای خزر در دوره شوروی سابق و همین الان محل کشت پنبه و قطب کاشت درتمام دنیا است و در بسیاری از مسیرها قطار در طول راه از کنار پنبه زارها می گذشت.
برای همین اسم برنامه رادیویی و رمان شما راه پنبه شد؟
بله، رمان من در واقع از دوره گلاسنت و فروپاشی و بعد از فروپاشی شروع می شود، در این مدت من با دوستان تاجیک که در تاجیکستان ،ترکمنستان و ازبکستان بودند زندگی کردم و باید بگویم که همه این راه را نمیتوانند بروند اما من چند ویژگی مثبت داشتم که ناآگاهانه با من بود و بعدا خودم متوجه آن شدم، اولین ویژگی این بود که من روسی بلد بودم و این یعنی که من خودی بودم. نکته دیگر این که دعوت نامه های من از آکادمی علوم بود و این جمهوری ها به آکادمیسین ها خیلی احترام می گذارند و ویژگی آخر این بود که زن بودم و حجاب داشتم.
این ها تحت حکومت کمونیستی صرف بودند؛ چطور موضوع حجاب برایشان جالب و ارزشمند بود؟
ارزش زیادی داشت مسلمانی که روسی بلد است و حجاب دارد، من سه پارامتری را داشتم که برای آن ها ارزش است و خیلی ناآگاهانه این اتفاق برای من افتاد و در سفرهای بعدی متوجه شدم که برایشان ارزش است،به هر حال آنها مسلمان بودند و این شد که در سفرهای بعدی که می رفتم تنها سوغاتی که برایشان می بردم جزء سیام قرآن روی کارت ها بود که برایشان خیلی باارزش بود.
یک سوال در اینجا پیش می آید در تمام این تغییر و تحولات فرهنگی ای که شوروی در این مناطق ایجاد کرد از خط و مذهب و چیزهای دیگر چطور شد که در لباس و پوشش این کار را نکرد به همان ترتیبی که شما گفتید در سمرقند دخترها را با آن شیوه دیدید؟ نتوانست یا نخواست؟
نه نتوانست، واقعا نتوانست در تاجیکستان، قرقیزستان ، قزاقستان ، گرجستان و تمام نقاط این اتفاق نیفتاد، باید گفت که نگاه شوروی سابق ادعای کار برای توده های زحمتکش بود و این که آنها مهم هستند پس در واقع برایشان لباس مهم نبود و حتی در بسیاری از مواقع زمینه را برای رشد هنرها منجمله در آثار دستی و بوریا و گلیم بافی فراهم می کردند و ظروف و لباس را جزو آثار هنری می دیدند، من دل خوشی از شوروی سابق ندارم اما کارهایی که انجام داد نباید منکر شد منجمله بهداشت، تحصیل، کار ومسکن نه در سطح بالا اما عمومی و فراگیر انجام داد . در تاجیکستان بعد از فروپاشی ما یک بی سواد نداشتیم ؛ همه کار ، مسکن و بهداشت داشتند اما کاری که انجام داد و به ضررش تمام شد مبارزه با اعتقادات مذهبی مردم بود که مردم مقابلش ایستادند و نماز ، روزه و آداب و رسوم را در خانه رعایت کردند.
زبان برای من مهم است . این زبان را چطور نگاه داشتند؟ به واقع فارسي زبانی نبود که رسمی باشد و مکاتبات ، مراسلات و آموزش رسمی هم به این زبان نبود.
ببینید شما در یک جامعه زبانی که به دنیا می آیید زبان مادری زبان اول شما است مگر این که زبان جامعه زبان اول شما باشد، خب این چیز سختی نبود، بچه ای که در یک خانواده تاجیک به دنیا می آمد پدر و مادرش با او تاجیکی حرف می زدند و بنابراین زبان فارسی تاجیکی زبان اولش بود و کتاب ها ی آن ها هم به زبان فارسی تاجیکی بوده به خط سرلیک و در کنارش زبان روسی هم بوده، پس یک زبان رسمی بین جمهوری ها بود، برای مراودات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و یک زبان مادری خودشان را داشتند، ما هم در ایران همین طور هستیم، مثلا کسی در مازندران به دنیا میآید ولی در دانشگاه و مدرسه با زبان فارسی با دوست آبادانی خودش ارتباط دارد، در ایران این برای ما خیلی آشنا است. سختگیری هایی که شوروی انجام می داد حزبی ، عقیدتی و سیاسی بود؛ این که همه برابریم که البته این نبود به قول «جورج اوروول» که میگوید همه برابریم و بعضی ها برابرتر؛ آنهایی که در حزب بودند از دید جامعه شوروی برابرتر بودند و به تدریج این سخت تر و سخت تر شد و متوجه نبودند که وقتی آدمها را در منافع اجتماعی دخیل نکنی این آدم ها منفعل میشوند و تمام جمهوری ها حتی جمهوری روسیه سفید منفعل شدند و بعد از فروپاشی نمی دانستند چه کار باید بکنند و همه منتظر بودند که ببینند مسکو چه می خواهد بگوید؟ و متاسفانه رویه روسی کردن استالین خیلی به این مردم لطمه زد و همین باعث فروپاشی شوروی شد.
حالا برگردیم به افسانه ها و این که این جمع آوری افسانه ها چطور شکل گرفت؟
من اسم این طرح را گذاشتم «راه پنبه»، من مدعی هستم که این قطارهمان طور که کالاها را از یک شهر به شهر دیگری برد و آمیختگی به وجود آورد آمیختگیای هم بین اقوام اتفاق افتاد ؛ در نتیجه ما دیگر بعد از 70 سال نتوانستیم بگوییم که این افسانه مال کجاست؟ مثل انسانهایی که با هم رفت و آمد داشتند و ازدواج کردند و آمیختگی قومی و نژادی اتفاق افتاد؛ در مورد افسانه ها هم این به وقوع پيوست و در شهرهای مختلف شکل های مختلف به خودشان گرفتند به این ترتیب برای من در این تحقیق مرزها ، زبان ، قوم و نژاد شکسته شد و تنها چیزی را که داشتم تا بتوانم راجع به آن حرف بزنم ایستگاه ها بود.
و این ایستگاه ها چه چیزهایی هستند؟
این ایستگاه ها شهرها هستند، ایستگاههایی که در مسیرها می ایستادم و پیاده می شدم و با مردم حرف می زدم و افسانه ها را می گرفتم و وصل می کردم و بسامدش را می دیدم و می گفتم این افسانه را شما دارید یا ندارید و یا شنیده اید؟ پس برای من فقط یک معیار مطرح شد و آن این که این افسانه ای که به تدریج از منابع شفاهی و مکتوب به دست آورده بودم در کدام شهر و ایستگاه بیشترین بسامد گفتن را دارد و مردم بیشترین آشنایی را با آن دارند و آن افسانه شد برای آن ایستگاه، من نمی توانم بگویم زادگاه و خاستگاه هر افسانه کجاست اما می توانم بگویم
ایستگا هها کجاست و به این ترتیب در مسیر راه قطار من توانستم مثل مسیر راه ابریشم این افسانه ها را دنبال کنم.
و چرا در یک نقطه و ایستگاه یک افسانه محبوب تر و عمومی تر می شود؟
این دیگر بستگی به مردم آن منطقه و تاریخ و جغرافیای آن ها دارد . برای من خیلی جالب بود که زمانی که از گرگتپه رد می شدیم دو تا هم کوپه ای داشتم یک پسر ترکمن و نامزد روسش که به من گفتند آن دور را نگاه کنید و دیدم که یک مجسمه اسب سوار است و گفتم این مجسمه وسط این بیابان چه می کند؟ گفتند که این مجسمه «عوض خان» است، عوض خان پسر خوانده «گوراوغلی»است و ببینید افسانه چقدر اینجا نقش دارد که در وسط بیابان آمدند و یک مجسمه گذاشتند، خب این یعنی این که این مردم با این افسانه ها زندگی کردند یعنی اسب و این جنگجو آنجا معنا داشت چون عوض خان در وسط بیابان در چاهی می افتد و گوراوغلی می آید و نجاتش می دهد، اما خب افسانه نهال درخت کاشته نشده نمی توانست آنجا عینیت داشته باشد و یا افسانه بی بی خانم همسر امیر تیمورکه بسیار هم دوستش داشت این نمی توانست در جای دیگری به جز سمرقند باشد، چون افسانه ها در جاهای مختلف نقش های مختلفی دارند و این به جغرافیا، تاریخ و آداب و رسوم بر می گردد، تک تک افسانهها ویژگیهای مختلف دارند و من در مقاله ای نوشتم که این افسانه ها در جاهای مختلف چه ملاک هایی دارند و نقشهای متفاوتی اجرا می کنند و به ضرورت های متفاوت در شهرها نشسته اند.
یعنی می توان گفت که یک افسانه واحدی بوده که در نقاط مختلف ضرورت آن نقطه و ایستگاه و شهر را به خود گرفته است ؟
بله و حتی خیلی وقت ها نقش عوض شده و عناصر تغییر کرده، من نمی توانم بگویم چه کسی این تغییر را داده اما می توانم بگویم که این افسانه همان افسانه است، مثلا افسانه سه شرط پادشاه و سه دروغی که هر کدام 40 دروغ باشد یک افسانه است ولی گونه های مختلف به خودش گرفته.
در این تحقیق افسانه ای هم بوده که ببینید در دو یا سه ایستگاه عمومیت زیادی داشته باشد و مردم آنجا مدعی باشند این مال ما است؟
بله، جالب است که بگویم این جور افسانه ها را در خراسان دیدم و بیشتر در خراسان شمالی اما در بین مردمان غرب ایران ندیدم و خود این نشان می دهد که در واقع بحث خراسان بزرگی که دارند جدی است، من انتظار داشتم وقتی که از جیحون رد می شدم و از ترکمنستان به ازبکستان می رفتم افسانه ها خیلی تغییر کند اما این اتفاق نیفتاد، مسیر به من گفت ما چیزی به نام ماوراء النهر نداریم. ماوراءالنهر توران زمین است یعنی تا مرز توران این افسانهها مشترک است یعنی افسانه ها از آب ها هم گذشته اند و بعد یاد افسانه سیاوش افتادم که از خراسان به کنار دریاچه ارومیه آمد و آن زمان ارزش فردوسی و شاهنامه را متوجه شدم و این که شاهنامه یک کار بی پایه و اساس نیست و فردوسی بیش از هر چیز یک محقق است و خوب فهمیده که چه اتفاق هایی افتاده و چقدر این سینه به سینه شدن نقل ها با اهمیت است و باید دقیق به آن نگاه کرد.
در نقاط مختلف این جمهوری ها و ایران هستند کسانی که مدعی ثبت این افسانه ها باشند و بگویند ثبت معنوی این اثر مال ما است، حالا برای شما هم باشد اما حقوق معنوی این اثر صرفا برای ما است؟
ببینید خیلی ها از این بازی ها دارند و از این حرف ها می زنند و می گویند این برای ما است اما این حرف چه فایدهای دارد و چه چیز می خواهند؟
برای ساختن سابقه تاریخی و هویت تاریخی بیشتری برای خودشان شاید نیاز دارند که بگویند، شما قبول ندارید؟
به نظر من افسانه ها جهانی هستند و ریشه در ابعاد انسانی دارند، ترس ها، خشونت ها، شادی هاو غم ها اینها ریشه های انسانی و پیوند های انسان با پدیده های جهانی را دارد، چطور می توانیم بگوییم این اریکه فقط مختص من است؟ می توانیم در جاهایی بگوییم که بله مثلا افسانه «کور اوغلو» با افسانه «گوراوغلی» فرق میکند، کور اوغلو یعنی پسر کور و گور اوغلی یعنی کسی که زاده گور است. این دو افسانه؛ هم متفاوت است و حالا چه شده که با هم فرق دارد و این به آن راه پیدا نکرده دلیلش دریای خزر است وگرنه این که شما بگویید این افسانه گور اوغلی مال قرقیزها یا قزاق ها است دیگر واقعا خیلی سخت است یعنی اصلا ما در شرق دریای خزر در هر جمهوری گوراوغلی خان داریم .گروه گوراوغلی خان مثل شاهنامه خوان ها و پرده خوان های ما که افسانه را با ساز و آواز تعریف می کنند، من این افسانه را در 400 صفحه جمع کردم و این را دیگر شما واقعا نمی توانید بگویید مال چه کسی است، درست است که در جاهای مختلف شکل های مختلف می گیرد ولی همه شبیه هم هستند و این نشان می دهد که این افسانه به عنوان یک پدیده این قدر قدرت دارد که هویت مستقل از مرز ، جغرافیا، قوم و نژاد بگیرد و خودش یک پدیده زنده است.
در این مسیر از ایران به ترکمنستان و تاجیکستان افسانه ای بوده که مشترک باشد و همه به یک صورت آن را روایت کنند؟
بله ،خیلی زیاد؛ همان افسانه گوراوغلی یک افسانه قوی و مشترک هست البته در ایران نه ولی دوستی می گفت در ایران هم هست اما من ندیدم.
خب ما با تاجیکستان اشتراک شاهنامه را داریم. منظور من بیشتربا ترکمنستان و ازبکستان است.
ببینید شاهنامه یک اثر مکتوب است و این فرق می کند با آثار افسانه که تاریخ شفاهی است. چیزی که من جمع کردم این افسانه های شفاهی است. که البته قبلا هم جمع شده بودند و من ورژن های مختلف را گرد آوری کردم و اصلا می خواستم ببینم این تاریخ چقدر باقی مانده و البته بعضی ها هم بودند که در هیچ کتاب خاصی نبود.
این افسانه ها خوانش خاصی دارند؟ مثل همین گوراوغلی با ساز و ادوات خاصی باید ادا شوند یا با همین بیان خاص داستانی روایت میشوند؟
نه ،در واقع با یک مراسم خاصی نمی خوانند مثل پردهخوان های ما هستند، مردم جمع می شوند و افسانه را میخوانند، افسانه های دیگری هم بوده مانند عید نوروز و شب چله و برداشت محصول که الان دیگر در شهرهای بزرگ نیست و در روستاها بیشتر وجود دارد و جوانان دیگر طبعشان این چیزها را نمی پسندد و برای من این که چقدر از این افسانه ها مانده و چقدر نمانده و چقدر پررنگ شده و چقدر کم مهم بود که حدود 700 افسانه با ورژن ها و شکل های مختلف شد و جالب است که بگویم در این نقاط افسانه های آوازی و جن و پری کم دارند و افسانه هایی که قدرت زنانگی نه حیله گری در آن باشد هم زیاد است، افسانه های متکی به کشاورزی یا باد ، اسب و پادشاه های خردمند هم زیاد دارند همچنین افسانه هایی با نقش بچه ها ی فعال.
سوال آخر؛ افسانه هایی با قهرمان بچه، این افسانه ها حالت الگو سازی و قهرمان پروری برای بچه ها بوده؟
بله، زیاد است و معمولا حالت تعلیمی دارند و انتقال تجربه هستند، آن هایی که من پیدا کردم بچه های خردمند و هوشیار هستند که گلیم خود را از آب بیرون میکشند و مثل هانزل و گرتل نیستند که جادوگر بخواهد آنها را بخورد. بچه های زرنگ و توانمندی بودند ؛یا مثل سفید برفی نیستند که دختر مهربانی باشد که گول بخورد بلکه دختر زیرکی است که غالب می شود و رفتارهايشان هم کودکانه نیست و حساب شده و بزرگانه است.
منبع: روزنامه قانون
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید