«معنا»ی فرگه‌ای و منتقدان آن

1394/8/17 ۱۰:۱۸

«معنا»ی فرگه‌ای و منتقدان آن

فرگه مبنای مهمی را در باب معنا پایه‌ریزی کرد. او برخلاف پیشینیان خود کلمه را از معنا تهی و جمله را حامل معنا و اندیشه معرفی کرد، اصلی که نه‌تنها جایگاه مهمی در فلسفه فرگه دارد بلکه نقش مهمی هم در اندیشه‌ورزی فلاسفه بعد از او مانند ویتگنشتاین داشته است. یکی از سنگ‌بناهای فلسفه فرگه، معناداری در بستر گزاره است نه کلمه. درواقع به زعم فرگه ما باید واژه را در یک ساختار یا یک گزاره بفهمیم.

همراهان فرگه

فرگه مبنای مهمی را در باب معنا پایه‌ریزی کرد. او برخلاف پیشینیان خود کلمه را از معنا تهی و جمله را حامل معنا و اندیشه معرفی کرد، اصلی که نه‌تنها جایگاه مهمی در فلسفه فرگه دارد بلکه نقش مهمی هم در اندیشه‌ورزی فلاسفه بعد از او مانند ویتگنشتاین داشته است. یکی از سنگ‌بناهای فلسفه فرگه، معناداری در بستر گزاره است نه کلمه. درواقع به زعم فرگه ما باید واژه را در یک ساختار یا یک گزاره بفهمیم. معنای یک کلمه در داخل یک گزاره فهم می‌شود و ما مستقل از آن نمی‌توانیم چنین معنایی را برای واژه‌ای قائل باشیم. این گزاره و آموزه‌محوری فرگه را می‌توانیم به این شکل بفهمیم که فیلسوفانی مثل جان‌لاک مشخصا وقتی در باب معنا سخن می‌گفتند، معنا را با تصویر ذهنی یکی می‌دانستند و معتقد بودند مثلا وقتی شما می‌گویید واژه درخت و این واژه بر زبان شما جاری می‌شود، معنای آن هنگامی محقق می‌شود که شباهتی میان تصویر ذهنی شما از درخت، با مدلول و مصداق بیرونی برقرار شود. به این معنا توضیح می‌دادند که معناداری چگونه محقق می‌شود؛ اما در سیستم فرگه، مساله کاملا برعکس است و کاملا سابقه روانشناختی معنا، یعنی اینکه پای صور ذهنی در میان باشد را از میان برداشت. در سیستم او تک‌کلمه دیگر واحد معناداری نیست بلکه گزاره و جمله واحدهای معناداری هستند و یک کلمه در یک گزاره، آن هم در یک قلمروی افلاطونی، معنا می‌یابد. معنا دیگر سویه سابژکتیو ندارد بلکه سابقه ابژکتیو دارد.

 

برتراند راسل به‌عنوان همکار فرگه پروژه نقد روانشناسی‌گرایی را که فرگه مطرح کرده بود، دنبال نکرد اما ویتگنشتاین و اعضای حلقه‌وین تحت‌تاثیر آموزه‌های فرگه بودند. در نیمه اول قرن بیستم، عموم فیلسوفان شأن فلسفی برای ذهن قائل نبودند. لودویگ ویتگنشتاین یکی از فیلسوفانی است که بسیار از اندیشه فرگه وام گرفته و تاثیر آن را در تراکتاتوس می‌توان ردیابی کرد و مشهود است که در آنجا هم واحد معناداری، گزاره است. اما منطق ویتگنشتاین طنین فرگه‌ای ندارد و آرای او در باب منطق، متضمن نقد فرگه و راسل است. او در مقدمه کتابش از فرگه و راسل نام می‌برد و معتقد است دین زیادی به هر دو، مشخصا به فرگه دارد.  درواقع نظام منطقی فرگه و راسل آکسیوماتیک است؛ یعنی شما از یک‌سری آکسیوم‌ها شروع می‌کنید و قوانین بعدی را از آنها استنتاج می‌کنید؛ اما نزد ویتگنشتاین منطق به نحو استنتاجی به دست نمی‌آید بلکه به قول خود او «منطق باید از خود مراقبت کند»؛ به‌این‌ترتیب نظام منطقی او استنتاجی نیست. برای ویتگنشتاین منطق بسیار نقش مهمی داشته و او برخلاف فرگه در باب اشیای منطقی قائل به قلمروی مستقلی نبوده است. این‌گونه نبوده که بخواهد از این منظر حرکت کند بلکه او نوعی نگرش و مفروض ترانسندنتال برای منطق قائل است.

منبع: روزنامه فرهیختگان

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: