1394/7/15 ۱۰:۱۴
خطبه اردشیر در متن عربی از سه بخش تشکیل شده است: بخش نخست بر ستایش خداوند متمرکز شده است و با اندرز اردشیر به سردار سپاه در دومین آیین اردشیر کاملاً هماهنگ است: «هنگام پیروزی روی سوی خدا کن؛ زیرا که بیگمان اوست که تو را هدایت میکند.» فردوسی اینگونه روحیه شاهانه را اساسی تلقی میکرده و از اینجاست که گناه جمشید را غرور او و اینکه پیروزی را محصول کار خود دانسته، قلمداد کرده است. از دیدگاه سیاسی نیز این روحیه از آن پادشاهانی بوده است که پیروزی را نشانه تأیید الهی میدانستهاند.
ترجمه محمدعلی امیرمعزی: خطبه اردشیر در متن عربی از سه بخش تشکیل شده است: بخش نخست بر ستایش خداوند متمرکز شده است و با اندرز اردشیر به سردار سپاه در دومین آیین اردشیر کاملاً هماهنگ است: «هنگام پیروزی روی سوی خدا کن؛ زیرا که بیگمان اوست که تو را هدایت میکند.» فردوسی اینگونه روحیه شاهانه را اساسی تلقی میکرده و از اینجاست که گناه جمشید را غرور او و اینکه پیروزی را محصول کار خود دانسته، قلمداد کرده است. از دیدگاه سیاسی نیز این روحیه از آن پادشاهانی بوده است که پیروزی را نشانه تأیید الهی میدانستهاند.
بخش نخست از سه بند تشکیل شده است:۱) ستایش خداوندی که پیروزی را از آن اردشیر ساخته است. فردوسی به سلیقه خود این موضوع را بازنویسی کرده: در جهان تنها نام نیک ماندنی است. اردشیر خدا را میستاید، خدایی که در ازای توکل اردشیر، به وی پیروزی میبخشد. اردشیر برای آبادانی کشور کوشش درست روا داشته و بهویژه در گذاشتن و برداشتن مالیات دادگر بوده است. فراخوانی زیردستان به ستایش خدا و عمل در راه خشنودی او. در اینجا نتیجه گرفته میشود که انگیزه نیککرداری آیندة زیردستان در نیککرداری گذشتة خدا و شاه نهفته است.
بخش دوم از یک مجموعه اندرز تشکیل شده است. اندرزها به صورت عددی در پنج مجموعه گردآوری شدهاند. بند ۴ حاوی پنج فضیلت است: توکل به خدا، التزام و احترام به سنن نیک، اطاعت از دستورات، احترام به دانشمندان، معاشرت با حکیمان.
چنان که پیداست، دستهبندی اندرزها کاملاً کهن است و طبعاً ذهن نسلهای پیاپی را تحت تأثیر قرار داده است. فردوسی پنج پند متفاوت آورده است. بند ۵ حاوی سه پند در مورد استفاده درست از ثروت است که با کم و بیش اختلافی، فردوسی نیز آنها را آورده است. بند ۶، پنج پند در باب تمایلات بشری است که فردوسی عیناً بازنویسی کرده است.
بخش سوم از یک گفتار در دو نکته تشکیل شده که در متن عربی با هماهنگی از پی هم آمدهاند. نیکی برای خدا، راستی برای روان، درستی برای انسان و بالاخره دادگری برای پادشاه حقوقی به همراه دارند و هر کسی که از این نعمتها منتفع شود، این حقوق را با رفتارهای معین مراعات میکند. در جهت عکس، شخص حق دارد انتظار این نعمتها را داشته باشد اگرچه زیر دین برود.
میتوان گفت که در اینجا سخن از نوعی نظام سرسپردگی اخلاقی است که ریشه در سنت اردشیری دارد و در ادبیات فارسی عمر طولانی داشته است. فردوسی خلاصهای از نکته اول بخش سوم را آورده و تشویق اخلاقی زیردست شاه را چنان که عادت اوست، به آن افزوده است.
شاعر متوجه مقصود متن عربی نشده و نکته دوم این بخش را در مورد طبقهبندی چهارگانه مردم نادیده گرفته است. در متن عربی این طبقهبندی به عنوان نتیجه اخلاقی آنچه در فصل دهم آمده معرفی شده است. مردم چهار طبقهاند: آنان که عمر خویش را در مراعات حقوق خدا صرف میکنند؛ آنان که حق شاه را مراعات میکنند و او را در اعمال عدالت یاری میدهند؛ آنان که با کلام و بیان درخدمت شاه و مردمند؛ و بالاخره آنان که با اندوختن ثروت در پییاری دیگراننند. به این ترتیب، با اخلاقی کردن نظام طبقات چهارگانه (موبد، جنگجو، دبیر و تولیدکننده) تمایز طبقات ناممکن شده است و بر عکس، نمونه یک نظام متکی بر چهار کمال اخلاقی ارائه شده که با جامعهای که در آن فاصلههای طبقات اجتماعی گذشته برداشته شدهاند، انطباق دارد. بخش سوم خطبه در روایت عربی «نهایه» به گمان ما نمونه بارز انطباق یک اصل جامعه ساسانی با جامعه جدید اسلامی است؛ اصلی که به کمک آن سلسله مراتب طبقات برپا داشته شده است.
خطبه شاه در برابر بزرگان با ستایش پایان گرفته و این ستایش را سرکردة حاضران که فردوسی او را «خراد» نامیده است، ایراد کرده است. ستایش که با متأثر کردن خواننده، قصد متقاعد کردن او را دارد، مبین اهمیتی است که به سنت اخلاقی و سیاسی منسوب به اردشیر داده میشد.
وصیت اردشیر به شاپور به روایت فردوسی
بیگمان فردوسی (و یا منبع او) عهد اردشیر را از طریق متن «نهایه» شناخته بوده است. «نهایه» از شش موضوع عهد، فقط سه موضوع را برگرفته و همین سه موضوع در شاهنامه نیز آمده است. بهعلاوه هم در «نهایه» و هم در «شاهنامه»، مخاطب «عهد اردشیر» نه جانشینان او، بلکه پسرش شاپور معرفی شده است.
این سه موضوع عبارتند از: رابطه ملک و دین، اندرز به پادشاه و اندرزهای شاه به اطرافیان و پیشگویی ویرانی مملکت. در شاهنامه در نهایه، اردشیر کشور را به شش منطقه آباد تقسیم کرد.
بند یک مضمون رابطه میان دین و ملک را بسط داده است: این دو همچون دو برادرند و هر یک به دیگری نیازمند. دین مغز دادگری است(بیت ۵۶۸). بند۲ مجموعه اندرزهایی خطاب به پادشاه است و در آن مطالب عهد در روایت «نهایه» محسوس است؛ اما در مجموع ترکیب این اندرزها با عهد فرق بسیار دارد و از اندرزهای کوتاه و متعدد تشکیل شده که عاری از هر گونه ترتیب منطقی و عقیده ویژهاند.
میتواند گفت که در مقایسه با عهد، متن فردوسی بسیار پیشپا افتاده است و نسبت به منبع خود به قهقرا رفته است. شاید هم فردوسی مسئول کمبودها و افزودههای متن خویش نسبت به عهد نیست و منبعی که برای ما ناشناخته مانده، واسطه بوده است. احتمال این امر کم نیست؛ زیرا که نوشتههای قدیم عربی حاوی سخنانی منسوب به اردشیر هستند که شاید از منابعی که فردوسی از آنها استفاده میکرده، برگرفته شده بودهاند. تنها نکته جالب توجه متن فردوسی، قدمت برخی از گفتههای اردشیر است که در دورههای بعد به کرّات در ادبیات فارسی آمدهاند.
سنت اردشیری
چنین مینماید که متونی که معرفی کردهایم، متعلق به سنتی باشند که با وجود دگرگونیهای احتمالی، در طی تحول خویش، همیشه مقصود مشخصی داشتهاند و آن تربیت پادشاه و اطرافیان او بوده است. هیچ یک از متون، بازنویسی متنی دیگر نیست، بلکه هر یک از آنها نکات پر اهمیت یکی دیگر را برگرفته و بخشی جدید به آن افزوده است. «آیین اردشیر» با اینکه تنها متنی است که به سازمان اداری شاهی پرداخته، اما در بخش مهم ششم خویش، موضوع جاسوسان شاه را با استفاده از متون دیگر آورده است.
پیداست که این نوشتهها پاسخگوی مسائل گوناگون در موقعیتهای سیاسی و فرهنگی مختلف بودهاند. بنابراین قسمتهای اصلی آنها متعلق به دورههای متفاوت است. هدف «نامه تنسر» مشخص کردن وظایف شاهی و هماهنگ کردن آن با دین است و به این منظور به تعریف شرایط جانشینی و وظایف دوگانه شاهی یعنی طبقهبندی چهارگانه اجتماع و «سیاست» عادلانه زیردستان پرداخته است. «عهد» همه این نکات را پذیرفته و افق خویش را در برابر اندرزهای اخلاقی و سیاسی به شاه و اطرافیان او گشوده است.
فردوسی و «آیین اردشیر»، هر یک به شیوه خود، این قسمت اخلاقی را روایت کردهاند و بالاخره در خطبه دیگر شاه مخاطب اندرز نیست، بلکه اردشیر خود حکمت خویش را در اختیار همگان گذاشته است. همین متن است که به طبقات چهارگانه اجتماعی باستانی بعدی اخلاقی بخشیده است.
سنت اردشیری مطلقاً بر شخص «شاه نمونه»، بنابر تعبیر درست کریستنسن متمرکز شده است. تنسر مشاور زاهد تنها به معرفی و توجیه رفتار شاه پرداخته است. بزرگمهر و ارسطو (وزیران خردمند) خیلی پیش از این به زندگی اخلاقی پادشاه خود پرداختهاند و تأکید بر ارزش آنان به عنوان مشاوران فرمانروا در متون پیش از اسلام، یعنی سرچشمههای اخلاق مورد نظر ما، بسیار آمده است.
از سنت اردشیری، متنی ماقبل اسلامی به دست ما نرسیده، اما بنابر آنچه در دست است، میتوان گفت که این سنت از نقش انتقادی مشاور شاه بیخبر بوده است در اندرزهای خطاب به شاه در مورد اطرافیان، هشدار در مورد ایشان بیش از تشویق به شنودن توصیههای آنان آمده است. فردوسی نیز خود را با این نکته وفق داده است.
نکتهای که خود نمایانگر قدیمیتر بودن سنت اردشیری نسبت به دو سنت دیگر است، یعنی سنت اسکندر و ارسطو و سنت انوشروان و بزرگمهر که در آنها توجه بر پادشاه و مشاور همچون زوج لاینفک متمرکز شده است. در سنت اردشیری، شاه خود حکیم است و حکمت خویش را از مشاور دریافت نمیکند، مشاوری که ضرورت وی را تاریخ دورههای بعد نشان داده است.
*اخلاقیات (نشر دانشگاهی، با تلخیص)
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید