1394/6/8 ۱۱:۲۴
اشاره: مرحوم علامه مغنیه از روحانیان و مفسران معاصر لبنانی است که کتابهای متعددی نگاشته و آنچه در پی میآید، بخشهایی از مقدمه تفسیر ایشان است.
هر چیزى تابع اسباب و عوامل واقعى خودش است، خواه این چیز پدیدهاى طبیعى باشد نظیر طوفان و زلزله، یا پدیدهاى اجتماعى باشد همچون بىسوادى و ندارى، یا از امور مربوط به قلب باشد، همانند ایمان و کفر. هیچ چیز بدون سبب و تدبیر و به طور تصادفى وجود نمىیابد. این مطلب، مقدمهاى است براى پرسش و پاسخ زیر: «چرا نسل جدید به ارزشهاى دینى، آن گونه که نسلهاى گذشته اهمیت مىدادند، اهمیت نمىدهد؟ براى نمونه، بیشتر جوانان این نسل از عبادات و مراسم دینى روگردان شدهاند، حتى گوش دادن به موعظه و اندرزى که به نحوى با دین ارتباط پیدا مىکند، برایشان سنگین است، نیز ارزشهاى انسانى نظیر برادرى، برابرى، صلح، همیارى، راستى و عدالت در دل آنان طنینى ندارد؟»
ملتهاى اسلامى تنها به اصل و ارزشى تکیه مىکردند که از کتاب خدا و سنت پیامبرش سرچشمه مىگرفت. از این رو، براى آنان نه سوسیالیزم ارزشى داشت، نه اگزیستانسیالیسم، نه دمکراسى، نه ملىگرایى و نه هیچ چیز دیگرى، مگر وحى آسمانى که اصول عقیده و شیوه رفتارى خود را از آن مىگرفتند، روشهاى آموزشى آنان بر طبق وحى بود، قوانین و احکام لازمالاجرا در دادگاهها و ادارات و نیز سایر احکام فردى و اجتماعى از وحى (قرآن کریم) استنباط مىشد؛ از این رو تعالیم دین در اذهان بسیارى از مردم روشن بود. مردم آنچه را شریعت مىپذیرفت و بدان دستور مىداد و یا از آن نهى مىکرد، به خوبى مىشناختند. همه مسلمانان به کسى که متدین بود و بر اساس دین زندگى مىکرد، اعتماد مىکردند و امانت خود را بدو مىسپردند و اگر کسى از دین منحرف مىشد، او را بر هیچ چیزى امین نمىدانستند و به او اعتماد نمىکردند. این سخن بدان معناست که در واقع ارزشهاى اجتماعى، درست همان ارزشهاى دینى بود و اگر احیاناً فردى از این ارزشها تخلف مىکرد و به مخالفت با آنها برمىخاست، به منزله کسى بود که بر ضد یک نظام سالم و استوار جامعه بشورد و آن را برهم زند.
آنگاه روزگار دگرگون شد و با نفوذ و تسلط غرب بر کشورهاى اسلامى، دگرگونى بزرگى روى داد. استعمار غرب، نخست احکام قرآن را هدف قرار داد و آثار آن را از دادگاهها محو کرد و قانون عرفى و مدنى فرانسوى و انگلیسى را جایگزین آن ساخت. آموزش عقاید و اخلاق دینى را از نظام آموزشى حذف نمود و زمینه را براى رواج قمار، گناه، میخوارگى و هر کارى که موجب فساد عقیده و اخلاق مسلمانان مىشد، آماده کرد. در نتیجه، ویژگیهاى قرآن و سنت پیامبر اکرم(ص) از زندگى اجتماعى رخت بربست و ناپدید شد، حتى بر سر زبان عربى همان آمد که بر سر عقیده و اخلاق دینى آمد. نسل جدیدى که به عقیده و اخلاق اهمیت نمىدهد، نتیجه اوضاع آلودهاى است که در آن به وجود آمده و تربیت یافته است؛ بنا بر این طبیعى است که این نسل، سایه و انعکاسى از این اوضاع اجتماعى باشد و اگر ما به نسلى، جدا از جامعه و محیطش بنگریم، راه خطا پیمودهایم. واقعیت همان است که فلاسفه گفتهاند: معلول، نتیجه و محصول علت خود مىباشد.
درمان
درد را بیان کردیم، اما درمان آن چیست؟ حقیقت آن است که پاسخ به این سؤال تنها کار یک روشنفکر نیست، بلکه باید اندیشوران بزرگ و اخلاصمند در باره آن تأمل کنند و به تبادل نظر بپردازند؛ چرا که هرگاه اخلاق و آداب و رسوم مختلف در محیط جامعهاى پدید آید و مدت زیادى در آن حاکم شود، به صورت حقیقت و واقعیتى ماندگار درمىآید که از بین بردنش، کار سادهاى نیست؛ زیرا همان گونه که عوامل طبیعى در عالم طبیعت اثر دارد، اخلاق و آداب و رسوم نیز بر روانها اثر مىگذارد و تغییر این عادتها نیازمند تلاش و کوشش طولانى و سخت است، همان گونه که پیامبر اکرم(ص) براى دگرگون کردن عقاید و عادتهاى مردم دوران جاهلیت کوششهاى طاقتفرسایى به عمل آورد.
در احادیث نیز بدین نکته اشاره شده؛ از جمله اینکه: «اسلام با غربت آغاز گردید و بار دیگر همچون دوران آغازین خود غریب خواهد شد.» غبار غربت از چهره اسلام زدوده نمىشود و چشمان پیامبر اکرم(ص) با بازگشت اسلام روشن نمىگردد، مگر به وسیله رهبرى که همانند او باشد و اصحابى که همچون مهاجران و انصار باشند. البته براى خدا مشکل نیست که روزى وضعى را به وجود آورد که در آن، بار دیگر حکومت و آیین و اخلاق قرآن بازگردد؛ ولى وظیفه ما این است که بهاندازه توان خود تلاش کنیم و منتظر معجزه آسمانى نباشیم. کارهایى که ما هم اکنون مىتوانیم انجام دهیم، از این قرار است:
۱ـ در مدارس جایگاه والایى براى دین قائل شویم، بهویژه براى قرائت، حفظ و تفسیر قرآن؛ زیرا قرآن به مثابه سنگ پایه است.
۲ـ هر یک از روحانیان وظیفه خود را با کمال اخلاص انجام دهد و خود را آماده کند که رهبرى آگاه باشد و نیز بشناسد که از کجا مىتواند در دل جوانان نفوذ کند و چگونه مىتواند به آنها بباوراند که دین منبع و سرچشمه ارزشهایى است که مىتواند زندگى بهترى را براى آنها فراهم سازد.
۳ـ حقایق دینى را به صورت روشن و قابل فهم، براى مردم بیان کنیم و آن را به وسیله کتابها، سخنرانیها، مقالهها و نشریهها منتشر سازیم و نیز براى بىخبران و شکآورندگان اثبات کنیم که اسلام با عقیده، آیین و اخلاقش از نیازهاى روحى و مادى انسان سرچشمه مىگیرد و براى حل مشکلات انسان، راههاى مناسب ارائه مىدهد و مىخواهد سعادت این جهان و آن جهان او را تأمین کند.
خواننده دلیل این ادعا را در همین تفسیر خواهد یافت؛ تفسیرى که دین را به انواع مظاهر زندگى مرتبط مىسازد و به جنبه انسانى قرآن بیش از جنبه بلاغت کلمات آن اهمیت مىدهد.
لوازم تفسیر قرآن
واژه «تفسیر» در لغت به معناى آشکار کردن و در اصطلاح، علمى است که در آن از معانى الفاظ قرآن و ویژگیهاى آن بحث مىشود. آشنایى با این علم، نیاز به یک سلسله مقدمات و آمادگیهایى دارد که برخى از آنها عبارتند از: آشنایى با انواع علوم عربى، علم فقه و اصول آن، علم حدیث و علم کلام، تا مفسر از روى دلیل بداند که چه چیزى بر خدا و پیامبران جایز است و چه چیزى بر او و آنان محال. برخى مىگویند: علاوه بر علوم پیش گفته، دانستن علم تجوید و قرائت نیز بر مفسر لازم است.
چیز دیگرى نیز هست که مفسر بدان نیاز دارد و این از تمام آنچه مفسران در مقدمه تفسیرشان یاد کردهاند، مهمتر و با عظمتتر است؛ زیرا پایه و محور فهم کلام خدا به شمار مىرود و آن اینکه: کسى معانى قرآن، حقیقت و عظمت آن را هرگز درک نخواهد کرد و نخواهد شناخت، مگر آنکه از ژرفاى دلش این معانى را حس کند و قلب و اندیشهاش با آنها هماهنگ شود و ایمان او به آنها، با خون و گوشتش درآمیزد. راز سخن امام امیرالمؤمنین(ع) نیز در همین جا نهفته است که مىفرماید: «آن، قرآن صامت است، و من قرآن ناطقم.»
اگر مفسرى چیز تازه و بىسابقهاى در تفسیر نیاورد، هرچند این چیز ارائه یک اندیشه در تفسیر باشد، این مفسر اندیشهاى عالمانه و پویا ندارد، بلکه صرفاً اندیشه یک خواننده را دارد که آنچه را براى دیگران مىخواند، در اندیشهاش نقش مىبندد؛ نظیر صورت چیزى که با همان رنگ و اندازه خود در آینه نقش مىبندد. این موضوع بدان جهت است که معانى و مفاهیم قرآن بىنهایت ژرف است و هیچ کس هرچند به مقام والایى از دانش و فهم رسیده باشد، نمىتواند به عمق آن برسد؛ هر کسى تنها به میزان معلومات و شایستگىهاى خود مىتواند معانى را استنباط کند؛ بنابراین اگر مفسر پیشین در مرزى معین بازایستاده باشد و آنگاه مفسر بعدى بیاید و راه او را ترسیم کند و حتى یک قدم هم فراتر نرود، مانند نابینایى است که به عصاکشى تکیه مىکند و هرگاه او را از دست مىدهد، بر جاى خود میخکوب مىشود…
دعوت قرآن
اگر کسى آیات قرآن را بررسى نماید و در باره معانى آن بیندیشد، درمىیابد که در وراى این آیات، یک مَقسم مشترک و یک چارچوب کلى وجود دارد که تمام قواعد، اصول، سورهها و آیات قرآن را به یکدیگر پیوند مىدهد و این رابط یا مقسم مشترک، عبارت است از: فراخواندن مردم به زندگى پاک و پاکیزهای که امنیت و عدالت در آن حاکم باشد و فراوانى و صلح، آن را فرا گیرد: «اى کسانى که ایمان آوردهاید، چون خدا و پیامبرش شما را به چیزى فراخوانند که زندگىتان مىبخشد، دعوتشان را اجابت کنید.»
فراخواندن خدا و پیامبر اکرم(ص) به سوى زندگى، شیوه خاصى دارد و بر پایههایى چند استوار است. اما شیوه فراخوانى را خداوند در سخن خود، خطاب به پیامبر(ص) مشخص مىکند: «مردم را با حکمت و اندرز نیکو به راه پروردگارت بخوان و با بهترین شیوه با آنان مجادله کن.» مراد از حکمت و اندرز نیکو آن است که پیامبر، دل و عقل مردم را مخاطب خود قرار دهد و در دعوت خود به سوى خدا، زیبایى آفریدگان و شگفتىهاى موجودات را به نمایش بگذارد: «به زودى آیات قدرت خود را در آفاق و در وجود خودشان به آنها نشان خواهیم داد تا برایشان آشکار شود که او حق است.»
ادامه دارد
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید