1394/6/7 ۰۹:۵۷
اشاره: چندی پیش در مأموریتی دانشگاهی، موفق شدم به همراه جناب آقای دکتر طهرانچی ـ رئیس محترم دانشگاه شهید بهشتی ـ و همکاران عزیز و ارجمندم جناب آقای دکتر فقیهی معاون آموزشی و جناب آقای دکتر شیرانی مدیر روابط بینالملل، دیداری از دانشگاه «الفارابی» در آلماتی ـ مرکز قزاقستان ـ داشته باشم. یادداشتی که میخوانید، در پی احساسی است که جمع بازدیدکننده از وضعیت زبان فارسی در قزاقستان داشتند؛ احساسی که نهایتاً منجر به این شد که زبان فارسی با همه حضور و نفوذی که در زبان قزاقی دارد، غریب و غایب است و باید برایش چارهای اندیشید و جایگاه این زبان شریف را که بدون تردید دومین زبان دینی اسلام ـ و شاید در بعضی مناطق از جمله قزاقستان ـ نخستین زبان دینی به شمار میرود، تبیین و در حفظ و صیانت آن بیش از پیش کوشید.
گذری برگذشته زبان فارسی و نظری به موقعیت امروز آن
اصولاً زبان هر قوم و ملتی از جهات مختلف حائز اهمیت و شایان بررسی است. قدمت زبان، گستردگی، تأثیرگذاری، قدرت ماندگاری، قابلیت بالندگی و مقبولیت جهانی ازجمله این جهات است. زبان فارسی با پیشینهای کهن و تاریخی، همواره یکی از زبانهای تأثیرگذار و ابزار انتقال فرهنگ و تمدن بوده است. گذشته زبان فارسی حکایت از آن دارد که قلمرو آن بسیار گسترده و از «مدیترانه» تا «سند» و از «بینالنهرین» تا «سیحون» را در بر میگرفته است. این گستردگی البته در طول زمان محدود شد و ابتدا قلمرو آسیای صغیر را از دست داد و با روی کار آمدن صفویان یا اندکی پیش از آن، بر اثر کشمکشهای سیاسی و مذهبی بخشهای آسیای مرکزی از آن جدا شد. استعمار انگلیس هم اندکی بعد ارتباط زبان فارسی شبهقاره هند را با پارسی ایران قطع کرد.
بیشتر از دو سده پیش، بخشهای گستردهای از قلمرو زبان فارسی در افغانستان به گونهای دیگر عرصة تاخت و تاز و استعمار قرار گرفت. بعدها که که سرزمین نه چندان بزرگ تاجیکستان پدید آمد، زبان پارسی رایج در آن نواحی به نام «تاجیکی» احراز هویت کرد؛ چنان که پارسی افغانستان هم «دری» نامیده شد. تنها زبان رایج در قلمرو جغرافیایی ایران، همچنان فارسی باقی مانده و به حیات تکاملی خویش ادامه داد.
تقسیم زبان واحد فارسی به سه نام «فارسی»، «دری» و «تاجیکی» سبب شد که در سدههای اخیر تدریجاً هر یک از این شاخههای سهگانه، تحولات خاص خود را پشت سر بگذارد و به دلایل متعدد فرهنگی، اقلیمی، اجتماعی، سیاسی و… در ساختار و واژگان و بهویژه در تلفظ و گونههای زبانی تفاوتهایی پیدا کنند. بر این تفاوتها باید بیگانگی این سرزمینها بایکدیگر را هم افزود.
بدیهی است زبان فارسی همچون زبانهای زندة دیگر در طول عمر دراز خود از فرهنگها و زبانهای مختلف تأثیر پذیرفته است و تدریجاً کمبودهای خود را در ادوار و مقاطع خاص برطرف کرده است. زمانی از یونانی و سریانی، روزگاری از عربی، یک چند از ترکی و مغولی و در صد و پنجاه سال اخیر از زبانهای اروپایی. البته با وجود این، نه تنها زبان فارسی در دل زبانهای مهاجم حل نشده، بلکه بسیاری از واژگان این زبانها را از آنِ خود کرده و به غنای بیشتری دست یافته است. پیشینه و گستره جغرافیایی زبان فارسی حکایت از آن دارد که این زبان اصیل از نظر مکانی و زمانی چه جایگاه شکوهمندی را در اختیار داشته است:
شبهقاره هند
سرزمین پهناور هند در طی بیش از هشتصدسال یکی از مراکز مهم و بزرگ علم اسلامی و مهد پرورش فرهنگ اسلامی و ایرانی بوده است. از اوایل سدة پنجم هجری (اوایل سدة یازدهم میلادی) که زمینة تبلغ اسلام در هند به صورتی گسترده شکل گرفت، گروهی از عالمان دینی، دانشمندان و هنرمندان ایرانی به سرزمین هند مهاجرت کردند و به نشر و بسط علوم و فرهنگ اسلامی و ایرانی در این خطه همت گماشتند. در اینباره پژوهشگران و صاحبنظران تاریخ معتقدند گرچه حضور مسلمانان در هند، نخستین بار در اوایل سدة هشتم میلادی (سال ۷۱۲ م) صورت گرفت، اما مؤثرترین گامها در تصرف هند در سدة یازدهم میلادی برداشته شد که در پی آن رواج و گسترش زبان فارسی با مهاجرت فارسیزبانان به این دیار آغاز گردید. سپس بر اثر حملة مغول و مهاجرت گروههای ایرانی به هند، دامنة رواج زبان فارسی توسعة بیشتری یافت. از اینرو زبان فارسی در کشمیر به سبب کوچ سادات همدان از نفوذ و گسترش فراوانی برخوردار شد. سادات همدان که از ظلم و ستم تیمور به ستوه آمده بودند، در سدة چهاردهم میلادی به آن دیار پناه بردند و افزون بر ترویج اسلام، زبان و ادب فارسی را نیز در آن دیار رونق بخشیدند.
در سدههای پانزدهم و شانزدهم میلادی خواندن و نوشتن زبان فارسی در شبهقاره گسترش بیشتری یافت؛ چنان که سلطان سکندر لودی، هندیان را ناچار به آموختن، خواندن و نوشتن زبان فارسی نمود و زبان فارسی را در هند زبان رسمی و اجباری اعلام کرد. در دو سدة یادشده گسترش زبان و ادبیات فارسی در سند بسیار شگفتآور بود. شاهزادگان ارغون و ترخان مغولی، شماری زیاد از دانشمندان و ادیبان ایرانی را به سند دعوت کردند و شاهحسین ارغون که خود نیز شاعری علاقهمند بود، مدارسی برای آموزش زبان و ادبیات فارسی در سند تأسیس کرد.
به هنگام امپراتوری اکبر در سال ۱۵۸۲م به فرمان راجه تدارمال وزیر دارایی وقت در سراسر شبهقاره، در امور دیوانی، زبان فارسی جانشین زبان هندی گردید و مقرر شد تمامی دفترهای دیوانی و دفترهای حساب بهجای زبان هندی به زبان فارسی نوشته شود.
در سال ۱۲۰۴م یعنی زمانی که اختیارالدین محمد بن بختیار خالزی، «بنگال» را فتح کرد، زبان فارسی به گونهای رسمی وارد زبان بنگالی شد و تا اول ماه دسامبر سال ۱۸۳۷ زبان فارسی، زبان رسمی دربار بنگال بود. در این مدت طولانی یعنی ۶۳۳ سال، بسیاری از شعرا، تاریخنویسان، پژوهشگران بنگالی از زبان فارسی به عنوان وسیلهای برای بیان افکار خود استفاده میکردند.
کتاب مشهور فارسی در زمان حکومت سلطان علیمردان خالزی در بنگلادش (۱۲۱۶ـ ۱۲۰۹م) به زبان فارسی نوشته شد. این کتاب «بحرالحیات» نام داشت و ترجمهای از یک کتاب سنسکریت به نام امریتاکوندا و دربارة «یوگا» بود و بعدها نویسندة آن مسلمان شد.
دکتر محمد عبدالله، دانشپژوه بخش زبان فارسی و اردو در دانشگاه «داکار» در کار تحقیقاتی معتبر خود، تحت عنوان «ادبیات فارسی در بنگلادش» فهرست و شرح حال کوتاهی از نویسندگان و آثار ادبی بنگلادش در قرن نوزدهم را ارائه کرده است.
شایان ذکر است که به علت تأثیر زبان و ادبیات فارسی بر زبان ادبیات بنگالی، بسیاری از کتابهای فارسی در همان دوران به بنگالی ترجمه شد. در قرنهای هفدهم و هجدهم برخی از نویسندگان مسلمان بنگالی از رسمالخط عربی برای نوشتن آثار خود به زبان بنگالی استفاده کردند و هنوز هم حدود هشت درصد از کل واژههای متداول در میان بنگالها و بیست درصد از واژههای متداول در میان مسلمانان بنگالی از واژههای فارسی نشأت میگیرد.
گستره ادب فارسی نهتنها در حوزه شبه قاره هند، بلکه در اقصی نقاط جهان نیز چشمگیر بوده است.
چین
قرن چهاردهم میلادی یا قرن هشتم هجری، آغاز آشنایی ملتهای ساکن در منطقة خاور دور، مخصوصاً چینیها و ژاپنیها با آثار ادب فارسی است. «گلستان» سعدی جزو نخستین آثاری است که ابتدا در چین مورد توجه واقع شد و جزء کتب درسی مسلمانان این کشور قرار گرفت. به غیر از گلستان، مردم چین در قدیم با غزلیات سعدی نیز آشنا بودهاند و شاهد این امر، ابنبطوطه، جهانگرد معروف مراکشی است. بنا بر نوشتة وی، هنگامی که او در حدود سال ۱۳۴۸م از شهر «هان جوی جین» (که در آن وقت نامش سینتزه بود) دیدن و به درخواست مهماندارانش، بر روی رودخانهای قایقسواری میکرده، از دهان یک آوازخوان چینی سرودی را به زبان فارسی میشنود که یکی از غزلیات سعدی است.
بنا به گزارش جهانگردانی مانند پادری اودوریک، مارکوپولو و ابن بطوطه، در دوران فعالیت راه ابریشم، زبان فارسی، زبان بینالمللی و بازرگانی در مناطق چینی راه ابریشم بود و به دستور امپراتوران چین، در چین قدیم مدرسههایی برای تدریس زبان فارسی و تربیت کارمندان فارسیدان تأسیس شده بود که در اسناد تاریخی و رویدادهای چینی به آن اشاره شده است.
علاوه بر این، زبان فارسی در چین زبان فرهنگی و دینی مسلمانان بوده است و هنوز هم در آموزشگاههای اسلامی که زبان چینی «نظام آموزشی مسجدی» خوانده میشود، زبان فارسی برای دانشجویان معارف اسلامی تدریس میگردد. واژة هویهوی (Hoi Hoi) که امروزه در زبان چینی به معنای مسلمان است، در چین قدیم معنای فارسیزبان و زبان فارسی داشت و چون فارسی، زبان دینی و فرهنگی مسلمانان بوده، بهتدریج هوی هوی در زبان چینی معنای مسلمان گرفته است.
نشانههای تاریخی رواج زبان فارسی هنوز در اصطلاحات روزمرة دینی رایج در میان مسلمانان و بعضی از واژههای فارسی که وارد زبان چینی شدهاند، همچنین در کتیبهها و سنگنوشتههای تاریخی که به زبان فارسی در سراسر چین وجود دارند، نمایان است. تعداد نسخههای خطی فارسی نیز در چین فراوان است.
اینکه فارسی در سرزمین چین رواج و رونق داشته امر شگفتآوری نیست؛ چرا که بین دو کشور ایران و چین از دورانهای باستان تا عصر حاضر، روابط نزدیک در زمینههای مختلف تجاری، سیاسی و فرهنگی وجود داشته و رفت و آمد ایرانیان به چین و سکونت آنان در شهرهای مختلف و ازدواج اغلب آنها با دختران چینی باعث میشده که زبان و فرهنگ ایرانی نیز در چین نفوذ یابد. در اسناد چینی از مردمان غیرچینی به نام «پوسو» یا «پوسیو» یا «پوسه» نام برده شده که به پارسیان و پارسایان و ایرانیهایی که از راه دریای پارس به چین وارد میشدهاند، اطلاق شده است.
از اینها گذشته واژههای فارسی در زبان چینی کم نیست. شواهد تاریخی نشان نیز میدهد که ورود اسلام به چین بهوسیله زبان فارسی بوده و مطالعات اسلامی بدین زبان دلنشین در دل مردم آن دیار رخنه کرده است. نیاز چینیان به زبان فارسی، چنان بوده که در زمان سلسلة«مینگ» (۱۶۴۴ـ ۱۳۶۸م)، یک فرهنگ چینی ـ فارسی در چین تألیف شد.
آنچه مسلم است اسلام چینیان از همان ابتدا، رنگ و مایة ایرانی به خود گرفته، بهطوری که پس از گذشت چند قرن، مسلمانان آن کشور، قسمتی از نماز را به فارسی میخوانند و نیت قبل از نماز را به طور کامل به فارسی بیان میکنند؛ نمازهای خود را با عناوین فارسیِ «نماز بامداد»، «نماز پیشین»، «نماز پسین»، «نماز شامگاه» و روزهای هفته را نیز به اسامی فارسی: شنبه، یکشنبه و … میخوانند و به جای الله، «خدا»، به وضو «آبدست» و به طهارت «پاکی» میگویند و تمام موعظههای مذهبی آنها با جملة فارسی «به نام خداوند بخشندة مهربان» آغاز میشود. همچنین بر سردر بعضی از مساجد کلمة «نمازخانه» و بر سردر برخی از آبانبارها کلمة «سرداب» دیده میشود و بسیاری از اسامی نقش شده بر سنگهای گورستان آنجا نیز اسلامی و ایرانی است.
ژاپن
در سال ۱۸۶۳م که روابط سیاسی و بازرگانی میان ایران و ژاپن برقرار شد و نخستین سفیر ژاپن به نام بوشیدا همراه با چهار بازرگان و یک مترجم به دربار ناصرالدینشاه قاجار آمدند و نامهای از امپراتورشان برای پادشاه ایران آوردند، در واقع فتح بابی برای اقبال ایراندوستان ژاپنی به فرهنگ و زبان و ادبی ایرانی بهحساب میآید.
گرجستان
از منطقه قفقاز نیز کشور گرجستان بیشترین تأثیرپذیری را از زبان فارسی داشته است اگرچه کشورهای دیگر مانند جمهوری آذربایجان نیز به سهم خود تحت تأثیر فرهنگ ایرانی و زبان فارسی است.
گرجستان در طی قرنهای متمادی، همواره با ایران در تماس بود و بالنسبه بیش از دیگران تحت نفوذ ادبیات ایران قرار گرفته است و علاوه بر ترجمه و تقلیدهایی که از شعرای ایران شده، نفوذ ادبیات ایران در گرجستان چندان شدید بوده که برخی از شعرای گرجی به سبک شعرای فارسی زبان و شعرای ایران شعر میگفتهاند؛ چنان که تیموراز (طهمورث) پدر هراکلیوس اول که از شعرای معروف گرجی بوده، منظومههای «لیلی و مجنون، یوسف و زلیخا، شمع و پروانه و گل و بلبل» را که در ادبیات فارسی شهرت دارند، با همان سبک شعرای ایران به زبان گرجی به رشتة نظم درآورده است. در باب بزرگترین شاهکار ادبیات منظوم گرجستان یعنی داستان «پهلوان پلنگینهپوش» که شوتا روستاولی بزرگترین شاعر ملی گرجستان سروده است، بنا به قول جمعی از پژوهشگران و اقرار ضمنی سرایندة داستان در آغاز کلام، برگرفته از یک داستان ایرانی است.
بهطور کلی باید گفت که فرهنگ گرجی، پیوندهای عمیقی با فرهنگ ایرانی دارد. صرف نظر از حدود بیستهزار گرجی ساکن فریدن (یزدانشهر) و سایر مناطق ایران و خانوادههای گوناگونی که نام گرجی دارند، این منطقه در طول تایخ دیرینة خود، مدتها بخشی از ایران به شمار میآمد؛ اما پس از جدایی نیز رابطة دوستی را حفظ کرده است.
گرجیان خود را از دودمان و تبار آریان کارتولی (Aryan Kartaveli) میخوانند. بخش نخست این واژه یعنی آریان یادآور ایران است و بخش دوم (کارتولی) به کلمة کرد شباهت دارد. واژة «گُرج» نیز نامی ایرانی است. در طی قرون متمادی طوایف کارتولی روابط نزدیکی با اقوام متعدد ایرانی زابن (مادها، پارسیان، پارتها، سکایان و آلانها) داشتند. در نتیجه این تماسها، بسیاری از واژگان و اصطلاحات زبانهای ایرانی که منعکسکنندة چگونگی سیر تطور آنها بودهاند، در زبانهای کارتولی راه یافته و متداول گشتهاند. در بعضی موارد، لغات مأخوذ جرء لاینفک مجموعة واژههای زبان گرجی گردیده و چنان داخل بافت لغات زبان وامگیرنده شده که تنها با مطالعه و موشکافی دقیق و حرفهای میتوان به ایرانیالاصل بودن آنها پی برد.
انگلیسیزبانان
با آنکه پای انگلیسیزبانان از دورة صفوی (سدة دهم هجری قمری)، رفتهرفته به ایران باز شد، ولی آغاز آشنایی دانشمندان انگلیسی با علوم و حکمت اسلامی ایران را باید در نیمة دوم سدة پنجم و آغاز سدة ششم هجریر سدة دوازدهم میلادی جستجو کرد.
در همین زمان بود که ترجمة آثار دانشمندانی چون؛ محمد بن زکریّای رازی، ابونصر فارابی، ابوعلیسینا، و امام محمد غزالی از دو زبان پارسی و عربی به لاتین، آشنایی اروپائیان را با ایران پررنگتر کرد و نه تنها دانشمندان انگلیس با علوم پزشکی، ریاضی، نجوم و الهیات ایران آشنایی یافتند، بلکه با فرهنگ خاور زمین نیز بیشتر آشنا شدند. از این دوره به بعد، اندکاندک نوشتههای جهانگردانی که در خلال سدههای ششم و هفتم هجری از ایران دیدار کرده بودند، ظاهر شد و انگلیسیها از این طریق نیز با فرهنگ و زبان ایران آشناتر شدند.
در روزگار شاهعباس اول رشتههای دوستی و همپیمانی با انگلستان از سال ۱۰۰۷ر ۱۵۹۸ بهوسیلة برادران شرلی به شیوهای بنیادی درآمد. این دو برادر (آنتونی و رابرت) که برای پدید آوردن پیوند دوستی میان انگلیس و ایران و آماده کردن شاهعباس برای جنگ با عثمانی به ایران آمده بودند، حدود سال (۱۰۰۶قر ۱۵۹۸م) با بیستوشش نفر از همراهانشان در قزوین به حضور شاهعباس رسیدند. اینان با همراهان خود در برابر مهماننوازی شاه صفوی به تعلیم و تربیت سپاه ایران پرداختند و به سرعت افراد ارتش ایران را با وسایل جدید جنگی غرب آشنا کردند.
مورخان و تاریخ ادبیاتنویسان، یکی دیگر از عوامل رونق، رشد و گسترش زبان و ادب فارسی در اواسط قرن هجدهم میلادی در انگلستان و برخی مستعمرات سابق آن مانند هند را وجود کمپانی هند شرقی دانستهاند. کارگزاران کمپانی هند شرقی دریافتند که بدون دانستن زبان و آشنایی با معتقدات مردم خاور زمین نمیتوانند به آسانی انجام وظیفه کنند؛ لذا با توجه به همین ضرورت، عدهای از انگلیسیها با هزینة کمپانی به فارسیآموزی روی آوردند و در صف اولین ایرانشناسان قرار گرفتند.
آنچه به اجمال گفته شد، حکایت از آن دارد که این زبان با همة فراز و فرودهای سیاسی و اجتماعی و فرهنگی تاریخ ایران، استواری و استحکام خود را حفظ کرده و هویت ایرانی را حتی در دورة اسلامی ـ که غلبه با زبان عربی بوده است ـ بر دوش کشیده و در مقاطع مختلفی از تاریخ، زبان علمی دانشمندان ایرانی بوده و قلمرو گستردهای را تحت پوشش خود داشته است؛ بهگونهای که امروز بسیاری از مدارک و اسناد افتخارآمیز بعضی از ملل مانند هند و پاکستان و ترکیه و دیگر کشورهای آسیایی به خط و زبان فارسی است و این خود به خود گویای قدرت زبان فارسی و شکوه دانشمندان و ادیبانی است که با تلاشهای علمی و ادبی خود، به تقویت زبان فارسی همت گمارده و آن را به عنوان زبان علمی و رسمی در کنار زبان ملّی کشورهای دیگر نشاندهاند.
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید