1394/3/2 ۱۰:۱۸
همین طور که فقها در اصل مطلب گفتند، در میان کسانى که قدرت نقد و استقلال فکرى دارند و بهاصطلاح داراى نیروى اجتهاد هستند و مىتوانند مسائل را تجزیه و تحلیل کنند، وجود افکار مخالف نه تنها زیانىندارد، بلکه سود هم دارد. (بناست ما این را با موازین عقلىبحث کنیم). همیشه وجود افکار مخالف سبب ترقى و پیشرفت حقیقت است. تجربه تاریخى هم نشان داده وقتىکه یک فکر مایهاى از حقیقت داشته باشد، اگر با فکر مخالف مواجه شود، قویتر و نیرومندتر مىشود؛ درست همین حالتى که در موجودات زنده، نبات و حیوان و بدن انسان، گفته مىشود که به هر نسبت که بیشتر با موانع روبرو و با آنها گلاویز شود و مجاهده کند، نیرومندتر مىشود.
فکر انسان هم همین طور است. اگر یک فکر و عقیده زندهاى در انسان وجود داشته باشد، هر اندازه که بیشتر با فکرهاى مخالف مواجه شود، قویتر مىشود. البته در یک حدودى این طور است؛ یک نظامى دارد؛ عقیده ضعیف یکمرتبه از بین مىرود؛ ولى به طور کلى وجود فکر مخالف سبب نیرو گرفتن فکرحق مىشود، نه سبب از بین رفتن آن. حق نباید از مواجههبا باطل بترسد و واقعاً هم بیمى بر او نیست، این خلاصهمطلب است.
خدمت ناخواسته کسروى
برعکس، هر وقت دورهاى پیش آمده که فکر مخالف و ضدى وجود نداشته، آن فکر حق درست مثل آبى که راکد باشد و سر جاى خودش بماند، بعد تدریجاً عفونت پیدا کند و خزهها و چیزهاى دیگرى در آن پیدا شود که ماهیتش را به کلى عوض کند، عیناً همین حالت را پیدا کرده. ما مکرر در قم۱ همین حرف را مىزدیم و در تهران هم که قهراً این حرف را زیاد مىزدیم. کسروى مسلّماً دشمن شیعه بود، با تشیع دشمن بود و رسماً ائمه شیعه را سبّ مىکرد، به امام صادق علیهالسلام رسماً دشنام مىداد. طبعاً این آدم زیانهایى هم بر عالم تشیع وارد کرد، به این معنا که عده قلیلى را از شیعه جدا کرد؛ ولى به نظر من اگر پاى حساب در میان باشد و سود و زیانهاى کتابهاى کسروى را مجموعاً در نظر بگیریم، سودش بیشتر بوده؛ به این معنا که همین کتابهاى کسروى سبب شد مسائلى که در طول چهارصد سال و بیشتر اصلاً کسى روى آنها فکر و بحث و استدلال نمىکرد و حالت آب راکدى پیدا کرده بود و عقاید عوامى جزء عقاید اصلى شده بود و یک چیز شلمشوربایى درآمده بود، [مطرح شود و] یک عده افراد محقق براى اینکه جواب به کسروى بدهند، کتابهاى بسیار عالى نوشتند و این عقاید را تنقیح کردند. البته این به معنى تجویز عمل کسروى نیست، بلکه مثل همان بلا و مصیبت است. بلا و مصیبت و شداید به حال شخص مفید است؛ اما این نه به معناى این است که ما بلا و شداید را تجویز مىکنیم. پس بر فردى مصائب وارد کنیم و بگوییم به دلیل اینکه به حال تو مفید است، من حق دارم مصیبت بر تو وارد کنم! بلکه مىخواهم بگویم این اثر مفید بر آن بار است.
اختلاف و تنوع، لازمه پیشرفت
حتى در محیطهایى که هیچ مخالف وجود ندارد، اگر بشود در یک شرایط کنترلشدهاى مخالف مصنوعى درست کرد، باز وجودش براى تنقیح و اصلاح عقاید حق مفید است. به طور کلى اختلاف و تنوع براى پیشرفت لازم و ضرورى است. در کشورهاى دمکراتیک هم که مىبینید مسئله اکثریت و اقلیت [مطرح است،] اگر اکثریت و اقلیت واقعى باشد، واقعاً وجود اقلیت را مفید مىدانند حتى به حال اکثریت، نه اینکه وجود اقلیت فقط به حال طرفداران اقلیت مفید است، بلکه اصلاً وجود اقلیت واقعى و منتقد و مخالف براى همه جامعه مفید است و از آن جمله براى خود اکثریت.
بنابراین در عین اینکه باید عقاید عامه مسلمین را حراست و حفاظت کرد و افرادى را که ضعیف هستند و تاب مقاومت در مقابل افکار مخالف را ندارند، دور نگه داشت و تقویت کرد و وقتى که آنقدر نیرو گرفتند که بتوانند مقاومت کنند و یک نوع مصونیت روحى پیدا کردند، تماس میان آنها و افکار مخالف برقرار کرد؛ در عین اینکه این گونه تدابیر باید به کار برده شود، ولى به نظر من اگر کسى عقیدهاى را روى فکر خودش اظهار مىدارد و مخالف است، دلیلى نداریم بر اینکه ما باید جلوى اصل اظهار عقیده او را بگیریم.
روش قوىپرورى
باید از روش قوىپرورى پیروى کنیم نه از روشضعیفپرورى، همان طور که پزشکان این جور چیزها راتوصیه مىکنند. بهداشت یک بچه را یک وقت کسى به این شکل حفظ مىکند که همیشه او را از محیطهاى آلوده دور نگه مىدارد که نتیجهاش این است که اگر کوچکترین آلودگى پیدا کند، مثلاً میکروب کمى هم وارد بدن این بچه بشود، او را از پا درمىآورد؛ و یک وقت شما در عین اینکه او را در اختیار میکروبهاى پرخطر قرار نمىدهید، ولى در عین حال طورى بچه را تربیت مىکنید که یک حالت مصونیتى داشته باشد؛ یعنى همیشه بدنش را در حالت مبارزه نگه مىدارید که تا حد زیادى بتواند در مقابل میکروبهاى مضر مقاوم باشد. تا میکروب مضرى وجود نداشته باشد، بدن مقاومى وجود پیدا نمىکند.
چند سال پیش آقاى دکتر [محمد] قریب یک سخنرانى در رادیو کردند که من خودم گوش کردم. ایشان یک مقدار در مضارّ آب لولهکشى (مضارّ این گونه نه مضارّ مستقیم) صحبت کرد که از وقتى که آب لولهکشى آمده، فلج اطفال زیادتر شده، براى اینکه این بچهاى که همیشه آب پاک مىخورد، بدنش کوچکترین مقاومتى در مقابل میکروب از جمله میکروب فلج ندارد؛ ولى آن بچهاى که در سابق بود [بدنش مقاوم بود.] درست است که خیلى بچهها هم از بین مىرفتند، ولى آنهایى که مىماندند، قویتر بودند از بچههایى که امروز باقى ماندهاند و باقى مىمانند. کارل هم در کتاب «انسان، موجود ناشناخته» آنجا که از جنبههاى بهداشتى صحبت مىکند، بیشتر تکیهاش روى این است که ما نباید حفظ الصحّه را بر اساس دور نگهداشتن از میکروبها رعایت کنیم، بلکه باید براساس تقویت بنیه مزاجى باشد؛ و مضارّى براى تمدن ذکر مىکند و مىگوید متأسفانه تمدن، بشریت را به سوى ضعف مىبرد، انسانهایى تدریجاً به وجود مىآورد که در مقابل طبیعت، ضعیف بار خواهند آمد.
حال عین این قانون در مسائل روحى هم هست. در حدودى که شما به خودتان و به بچهتان اجازه مىدهید که با بیماریها گلاویز باشد، در همین حدود مىتوانید به خودتان و به بچهتان اجازه بدهید که با افکار مضر هم تماس داشته باشد و در حدودى که لازم مىدانید، او را از بیماریها نگهدارى کنید؛ در همین حدود باید او را از افکار مضر نگهدارى کرد. به نظر نمىرسد که اگر کسى در این حدود نگهدارى را توصیه کند، کارى برخلاف منطق کرده باشد. بیش از این لازم نیست درباره کتب ضلال بحث کنیم؛ چون بحث زیادى ندارد. گفتیم ما در قرآن و حدیث یک نصّ صریح و قاطعى [در این موضوع] نداریم جز همین مقدارى که عرض کردم.
مسئله تفتیش عقاید
مسئله دیگر مسئله تجسس در عقاید و افکار یا تفتیش عقاید است. این هم احتیاجى به بحث زیادى ندارد. قدر مسلّم این است که در اسلام تجسس و تفتیش عقاید به هیچ شکل جایز نیست. این یک مسئله خیلى روشن و صریحى است. قرآن مىگوید: «و لا تقولوا لمن ألقى الیکُمُ السّلام لست مُؤمنا»۲ همین قدر که کسى خودش به شما مىگوید من مسلمانم، شما به حکم بدگمانى که دارید نگویید که نه، تو مسلمان نیستى. بهترین دلیلش مسئله منافقین مدینه در زمان پیغمبر اکرم(ص) است. قرآن بدون آنکه اسم ببرد، یاد مىکند که در میان مسلمین عده زیادى منافق هستند که اینها به ظاهر مسلماند، در مسجد پیغمبر شرکت مىکنند و مسلمین با آنها معامله مسلمان مىکنند؛ ولى درباطن مخالفند و بدبختى مسلمین را مىخواهند. اینها در هر شرایطى حتى در جنگها آرزو مىکردند که کفار بر مسلمین غلبه پیدا کنند. اصلاً کافر باطنى بودند.
قرآن از طرفى مسلمین را به خطر چنین اشخاصى متوجه مىکند، شدید هم متوجه مىکند، عاقبت اینها را هم عاقبت بسیاربد و بدترى از کفار تلقى مىکند (انّ المنافقین فى الدّرک الاسفل من النّار)؛۳ اما صرف اینکه کسى مىآمد اظهار اسلام مىکرد و مىگفت من در جماعت مسلمینم، [مسلمانان به پیروى از قرآن] نمىگفتند ما باید از عقیده تو تفتیش و جستجو کنیم؛ این حرفها ابداً در کار نبود؛ مگر آنچه که از کسى ظاهر شود. وقتى که از کسى یک عمل خلاف اسلام و ضد اسلام ظاهر شد، طبعاً ما باید او را از حوزه اسلام و مسلمین خارج بدانیم.
پینوشتها:
۱٫ [یعنى در دوره طلبگى]
۲٫ نساء ر ۹۴٫ ۳٫ نساء ر ۱۴۵٫
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید