گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی نقاشی که او را سالوادر دالی ایران می‌دانند

1394/2/23 ۰۹:۵۴

گفت‌وگو با علی‌اکبر صادقی نقاشی که او را سالوادر دالی ایران می‌دانند

علی‌اکبر صادقی چهره ماندگار، نقاش، طراح، انیماتور در 77 سالگی همچنان پرکار است. با اینکه از پنج سالگی نقاشی را آغاز کرده است و در تمام این سال‌ها هنر مهم‌ترین دغدغه زندگی‌اش بوده اما همچنان صبح‌ها به عشق نقاشی کشیدن از خواب بیدار می‌شود و دنیای بدون نقاشی را نمی‌تواند تصور کند. او تاکنون بارها آثارش را در گالری‌های مهم ایران و جهان به نمایش گذاشته و در دی‌ماه سال گذشته نیز مجموعه‌ای از نقاشی‌هایی که در سفر کشیده بود در گالری فرهنگسرای ارسباران به نمایش گذاشته شد. پیش‌تر از سوی موزه هنرهای معاصر تهران اعلام شده بود که در اردیبهشت‌ماه سال‌جاری نمایشگاهی از آثار او در موزه برپا خواهد شد اما چون این پیشنهاد آن‌گونه که باید به مرحله اجرا نرسید، صادقی از برپایی این نمایشگاه منصرف شد. او برخلاف بسیاری از هنرمندان که همواره ایده‌های پیشین خود را تکرار می‌کند، ایده‌های بکری دارد و همین امر موجب شده که آثار متعددی از او فرصت نمایش عمومی پیدا نکنند و ماه به ماه نیز به تعدادشان افزوده شود. آثار علی‌اکبر صادقی تاکنون در قالب چندین مجلد کتاب منتشر شده‌اند اما بزودی یک کتاب از آثار او منتشر خواهد شد کتابی که تا زمان انتشار صادقی ترجیح می‌دهد داستانش همچون راز باقی بماند و لذت انتشار این کتاب را در مراسم رونمایی با مخاطبانش سهیم شود. بسیاری از منتقدان آثار صادقی را با سالوادر دالی مقایسه می‌کنند اما او با همه احترامی که برای دالی قائل است این باور را دارد که آثارش کاملاً ایرانی و متأثر از عرفان ایرانی است. با علی اکبر صادقی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

 

سوررئال من با <دالی> متفاوت است

مریم آموسا: علی‌اکبر صادقی چهره ماندگار، نقاش، طراح، انیماتور در 77 سالگی همچنان پرکار است. با اینکه از پنج سالگی نقاشی را آغاز کرده است و در تمام این سال‌ها هنر مهم‌ترین دغدغه زندگی‌اش بوده اما همچنان صبح‌ها به عشق نقاشی کشیدن از خواب بیدار می‌شود و دنیای بدون نقاشی را نمی‌تواند تصور کند. او تاکنون بارها آثارش را در گالری‌های مهم ایران و جهان به نمایش گذاشته و در دی‌ماه سال گذشته نیز مجموعه‌ای از نقاشی‌هایی که در سفر کشیده بود در گالری فرهنگسرای ارسباران به نمایش گذاشته شد. پیش‌تر از سوی موزه هنرهای معاصر تهران اعلام شده بود که در اردیبهشت‌ماه سال‌جاری نمایشگاهی از آثار او در موزه برپا خواهد شد اما چون این پیشنهاد آن‌گونه که باید به مرحله اجرا نرسید، صادقی از برپایی این نمایشگاه منصرف شد. او برخلاف بسیاری از هنرمندان که همواره ایده‌های پیشین خود را تکرار می‌کند، ایده‌های بکری دارد و همین امر موجب شده که آثار متعددی از او فرصت نمایش عمومی پیدا نکنند و ماه به ماه نیز به تعدادشان افزوده شود.  آثار علی‌اکبر صادقی تاکنون در قالب چندین مجلد کتاب منتشر شده‌اند اما بزودی یک کتاب از آثار او منتشر خواهد شد کتابی که تا زمان انتشار صادقی ترجیح می‌دهد داستانش همچون راز باقی بماند و لذت انتشار این کتاب را در مراسم رونمایی با مخاطبانش سهیم شود.  بسیاری از منتقدان آثار صادقی را با سالوادر دالی مقایسه می‌کنند اما او با همه احترامی که برای دالی قائل است این باور را دارد که آثارش کاملاً ایرانی و متأثر از عرفان ایرانی است. با علی اکبر صادقی گفت‌وگویی انجام دادیم که در ادامه می‌خوانید.

***

 این روزها چه می‌کنید؟

این روزها طبق روال همه روزهایی که پشت سر گذاشته‌ام و پیش‌رو دارم، مشغول نقاشی کشیدن هستم و قریب به یک ماه است که مجموعه جدیدی از نقاشی‌هایم را در تلفیق با تکنیک کلاژ آغاز کرده‌ام. این مجموعه را براساس شش فیلمی که برای کانون پرورش ساخته‌ام، خلق کرده‌ام. در واقع نقاشی‌های این مجموعه براساس نگاتیوهای به جا مانده از شش فیلم «رخ»، «ملک خورشید»، «هفت شهر»، «گلباران»، «من آنم که» و«زال و سیمرغ» با تکنیک کلاژ، تکنیک هاشور و با مرکب‌های رنگی خلق کرده‌ام.

 

 وجه 6 نقاشی‌های این مجموعه در چیست؟

نقاشی‌های این مجموعه در واقع براساس انیمیشن‌هایی که ساخته‌ام، خلق می‌شوند و وجه اشتراک‌شان تکنیک کلاژ است. تمام نقاشی‌های این مجموعه در ابعاد 150 در150 خلق شده‌اند و برای خلق این مجموعه، بوم‌های جدیدی ساخته‌ام که خاص این آثار است و روی این نقاشی‌ها، چاپ‌های سنگی و نگاتیوهای انیمیشن‌هایم را کلاژ کرده‌ام. بخشی از این نگاتیو تصویری از سربازهایی است که در بیشتر آثار من حضور دارند. شاید برخی تصور کنند که من این سربازها را از تصاویر به‌جا مانده در دل تاریخ وام گرفته‌ام، اما چنین نیست. حتی نوع چهره و لباس‌های آنها ابداع خودم است و نمونه آن را در اثر هنرمند دیگری نخواهید دید.

 

 وجه اشتراک 6 انیمیشن را چه عواملی می‌بینید؟

من این شش انیمیشن را در فاصله ســال‌های 1349 تا 1356 به سفارش کانون پرورش فکری خلق کرده‌ام و شاید وجه اشتراک این آثار در صلح‌طلبی و جنگ ستیزی باشد. مثلاً در فیلم گلباران، دو پادشاه تصمیم می‌گیرند که بر سر یک پرنده با هم جنگ کنند، اما هنگامی که سربازان دو سپاه با توپ و تفنگ تصمیم می‌گیرند که با یکدیگر جنگ کنند، به جای گلوله از تفنگ‌ها گل به یکدیگر شلیک می‌کنند و این گونه جهان پر از صلح و دوستی می‌شود یا در فیلم هفت شهر موضوع اصلی فیلم عشق و آگاهی است که پیری برای رسیدن به عشق سفرهای متعددی را طی می‌کند و درنهایت زمانی که به سرزمین موعود می‌رسد متوجه می‌شود که عشق را نیافته است. او مدتی در این سرزمین با گل پژمرده‌ای همنشین می‌شود و با او به گفت‌وگو می‌پردازد، زمانی که می‌خواهد او و سرزمین موعود را ترک کند ناگهان گردنبندش که تصویری از یک قلب است از گردنش باز می‌شود و بر زمین می‌افتد و آن لحظه او متوجه می‌شود که تمام مدت عشق در وجود خودش بوده است، در واقع دراین لحظه تمام قفل‌های جهان گشوده می‌شود و جهان رنگ صلح و دوستی را به خود می‌بیند.

 

 با توجه به اینکه شما همواره در حال نقاشی کشیدن هستید آیا موضوعی در حال حاضر وجود دارد که ذهن‌تان را درگیر خودش کرده اما هنوز به مرحله اجرا نرسیده است؟

بله. مدت‌هاست که می‌خواهم داریوش شاه را درحالی که روی تخت نشسته و سربازانش را که در حال هدیه آوردن برای او هستند در ابعاد بزرگ خلق کنم، اما به دلیل حساسیتی که به این ایده دارم هنوز کار روی این طرح را آغاز نکرده‌ام. البته شاید مدتی خلق نقاشی‌های مجموعه اخیرم را به تأخیر بیندازم تا این اثر را بسازم.

 

 پیش از خلق این مجموعه شما به طور همزمان مجموعه «مجسمه‌های بزرگ جهان با صندلی‌های لهستانی و کلاغ‌ها» را با مجموعه‌ نقاشی‌هایی که حال و هوای ایرانی دارند و به نوعی یادآور شب‌های ایرانی هستند، کار کردید، چگونه می‌توانید به طور همزمان دو ایده کاملاً متفاوت را با هم پیش ببرید؟

برای من فرقی نمی‌کند هر ایده که هر زمان برای من قوی‌تر باشد، روی آن کار می‌کنم و من به عنوان یک هنرمند هرگز در پی تکرار خودم نیستم، از این رو باید هر اثرم با اثر دیگری‌ام فرق کند. من به عنوان یک هنرمند همواره ذهن پر ایده‌ای دارم گاه نیمه شب یک ایده چنان بر ذهن من هجوم می‌آورد که از رختخواب برمی‌خیزم و شروع به کشیدن آن طرح می‌کنم. راستش را بخواهید من هر زمان که مشغول خلق اثری هستم باور دارم که بهترین اثرم را خلق می‌کنم و به بهترین شکل ممکن ایده‌هایم را اجرا می‌کنم، اما زمانی که آن اثر تمام شد می‌بینیم که آن اثر هنوز با آن چه که من در نظر دارم فاصله دارد و این چرخه با خلق هر اثر ادامه پیدا می‌کند و همین امر موجب می‌شود که من همواره در پی این باشم که اثر امروزم از اثر دیروزم بهتر باشد و به چیزی قانع نشوم و همین امر موجب می‌شود که هر اثرم با دیگری تفاوت کند.

 درباره مجموعه «10 مجسمه معروف دنیا و صندلی و کلاغ‌ها» می‌شود توضیح بدهید.

در واقع من در این مجموعه 10مجسمه معروف دنیا را به جهان جدیدی دعوت کرده‌ام و آنها را درکنار صندلی‌‌های لهستانی و کلاغ‌ها به تصویر کشیده‌ام در برخی از این آثار سربازان و خودم به عنوان شاهد عینی حضور دارم. در واقع من به این مجسمه‌ها با تفکر بسیار مدرن برخورد کرده‌ام. این مجموعه را با تکنیک راپید، مرکب‌های رنگی و ورق طلا خلق کرده‌ام.

 

 از مجموعه نقاشی‌های ایرانی که یادآور شکوه و جلال بزم‌ها و شب‌های ایرانی هستند‌، بگویید.

نقاشی‌های این مجموعه را در یک‌سال اخیر با تکنیک هاشور خلق کرده‌ام. دراین مجموعه چند پرده از زندگی ایرانی‌ها به نمایش گذاشته شده است. مثلاً در یک نقاشی سه لته‌ای که هریک شب خاصی را برای مخاطب تداعی می‌کنند مراسم عروسی ایرانی را با جلال و شکوهش به تصویر کشیده‌ام و در یکی دیگر از نقاشی‌های این مجموعه شاهد جشن تولد پادشاه هستیم. در این تابلو همه مشغول جشن و شادی هستند و نوازنده‌ها سازهای‌شان را به صدا در آورده‌اند اما پادشاه در گوشه‌ای به خواب رفته است. این مجموعه از ریزه‌کاری‌های متعددی برخوردار است و رنگ‌های شاد و درخشان آن حس خوبی را به مخاطب القا می‌کند.

 

 با توجه به پشت سرگذاشتن دوره‌های متعدد درعرصه نقاشی آیا نقاشی بوده که احساس کنید متأثر از او بوده‌اید؟

نه به هیچ‌وجه من همیشه تلاش می‌کنم که در نقاشی خودم باشم و افکار خودم را به تصویر بکشم و غلام و بنده دیگری نباشم.

 

 برخی از منتقدان شما را سالوادر دالی ایران می‌نامند؛ آیا رگه‌هایی از تشابه فضای برخی از آثار شما با دالی موجب شده که چنین لقبی به شما داده شود؟

سالوادر دالی براساس تفکراتش که ریشه در فرهنگ اروپایی دارد، نقاشی می‌کند و من یک هنرمند ایرانی هستم که آبشخور اصلی آثارم فرهنگ و عرفان ایرانی است. شاید وجه تشابه آثار من و دالی در ساختن فضاهای سوررئال است اما بی‌شک جنس سوررئال من با سوررئال دالی فرق می‌کند، اما برای من باعث افتخار است که آثارم با دالی مقایسه شود و با اینکه می‌گویند من سالوادر دالی ایران هستم، باید بگویم من علی‌اکبر صادقی هستم. اشتباه همه این است که می‌خواهند سوررئال را مختص به غرب بدانند اما اگردقیق شویم سوررئال در سنت نقاشی ایران جایگاه ویژه‌ای دارد و بیشتر مینیاتورها سوررئال هستند.

 

 برای نقاش شدن‌ با چه دشواری‌هایی روبه‌رو بودید؟

چون تنها پسرخانواده بودم، پدرم دلش می‌خواست من دکتر یا مهندس بشوم. اما از‌‌همان دوران من دلم می‌خواست نقاش بشوم و همین امرمانع بزرگی برای من بود. من فقط نقاشی می‌کشیدم و از درس خواندن خبری نبود و کلاس هفتم و نهم هم رفوزه شدم.

حتی در دوران نوجوانی که آیدین آغداشلو همسایه دیواربه دیوار ما بود، ما به‌جای اینکه با هم قرار کوچه و خیابان را بگذاریم قرار می‌گذاشتیم و می‌رفتیم خانه یکدیگر تا با هم نقاشی کنیم. در سال پایانی دبیرستان وضیعتم فرق کرد. دیگر همه معلم‌هایم به این باور رسیده بودند که من روزی نقاش خوبی می‌شوم و با اینکه هرثلث سه چهار تا تجدید می‌آوردم اما آن سال با کمک معلم‌ها قبول شدم. بعد کنکور دادم و نفراول رشته نقاشی شدم. یادم می‌آید سال‌ها پیش یک خبرنگار تیتر گفت‌و‌گویی که با من انجام داده بود را گذاشته بود «علی اکبر صادقی از بس نقاشی کرد رفوزه شد.»

من برای نقاش شدن خیلی مقاومت کردم تا توانستم پدرم را راضی کنم. تا پیش ازقبول شدنم در کنکور پدرم دیگر قبول کرده بود که من در نقاشی موفق‌ترم و اجازه داد که من راحت‌تر نقاشی کنم و اتفاقاً کلاس نهم آن‌قدر اصرار کردم تا خودش مرا برد پیش آواک هایراپتیان تا نقاشی یاد بگیرم.

من پیش آواک هایراپتیان مثل همه شاگردهای آن روزگار پادویی می‌کردم او هم در ازایش به من نقاشی یاد می‌داد. وقتی که من وارد دانشگاه شدم پدرم خیلی خوشحال شد. سال آخرمدرسه؛ با دو تن از دوستانم آتلیه‌ای در شاه آباد اجاره کرده بودیم و در آنجا نقاشی می‌کردیم. آن زمان دیگر پدرم به این نتیجه رسیده بود که اکبر نقاش شده است.

یکی از دلایلی که پدرم دوست نداشت من نقاش شوم این بود که تصورش از نقاشی تنها نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای بود و فکر می‌کرد، در قهوه‌خانه نقاشی قهوه‌خانه‌ای می‌کشم و تریاکی می‌شوم. با گذشت زمان از خودم راضی هستم و فکر می‌کنم پدرم را رو سفید کرده‌ام اما یکی از حسرت‌های زندگی‌ام این بود، زمانی که چهره ماندگار شدم پدرم نبود تا ببیند یک نقاش هم می‌تواند موفق و تأثیرگذار باشد. البته پدرم ۸۱ سال عمر کرد و شاهد بخشی ازموفقیت‌های من بود.

من با اینکه ۷۷ ساله‌ام؛ اما روزانه ۷ ساعت نقاشی می‌کنم، زندگی بدون نقاشی برایم غیرممکن است. تا زمانی که صبح نشده من چند بار از خواب بیدار می‌شوم و از پنجره بیرون را نگاه می‌کنم تا ببینم کی صبح می‌شود که آتلیه‌ام را بازکنم و کارم را شروع کنم و اگر روزی به هر دلیلی برنامه نقاشی کشیدنم به‌هم بخورد، آرامشم به‌هم می‌ریزد.

 

  با توجه به تجربیات متعددی که در زندگی داشتید چه چیزی کمک کرد تا نقاش شوید؟

فقط عشق و علاقه‌ام به هنر و مداومتم درخلق اثر هنری و کشف و تجربه کردن. خیلی وقت‌ها نقاش‌های جوان از من می‌خواهند راهنمایی‌شان کنم، پیشنهادم استمرار در خلق اثر هنری و دیدن است. یک هنرمند باید کار خودش را کند. هرگز به خاطر پول نباید کار کرد.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: