گفت‏گو با گروه رستاک : در باورمان نمی‌گنجد

1392/4/20 ۰۰:۲۵

گفت‏گو با گروه رستاک : در باورمان نمی‌گنجد

از سال 76 یک استیج چهار نفره داشتیم که خیلی جدی هم کار می‏کردیم، بعد همینطور گروه بزرگ‏تر شد و گروه‏مان الان چیزی حدود ارکستر سمفونیک ایران شده است. اولین اجراهایمان را با چهار نفر در ژاپن انجام دادیم که به دعوت سازمان میراث فرهنگی بود. بعد همین تور بود که با شش نفر اجرا کردیم،

سید حمید رضا منبتی : سری قبل که به بهانه اجرای گروه رستاک در جشنواره موسیقی فجر سال 90 به سراغ رستاکی‏ها رفتم، مدیر برنامه‏های گروه گفت که اولین فرصت ما برای انجام گفت‏وگو حدود 3 ماه بعد است! اما بچه‏های رستاک (و به ویژه فرزاد مرادی) «تجربه»خوان درجه‏یک از آب در آمدند و آن گفت‏وگو در شرایطی ویژه و با کمبود وقت انجام شد. حالا رستاک آلبوم سوم خود را هم منتشر کرده و به شدت درگیر تورهای مختلف داخلی و خارجی است. آنها این روزها آموزشگاه موسیقی خود را هم افتتاح کرده‏اند تا سرشان از همیشه شلوغ‏تر باشد. با سیامک و فرزاد در یکی از اتاق‏های پرسروصدای استودیو و در حالی که صدای سازهای مختلف از اتاق‏های کناری به گوش می‏رسید، از روزهای اول رستاک تا این روزهای شهرت و محبوبیت حرف زدیم.

****

از آخرین باری که با هم گفت‏وگو کردیم، حدود 17 ماه  می‏گذرد و در آن زمان شما به شدت سرتان شلوغ بود؛ طوری که برای انجام آن گفت‏وگو به سختی زمان پیدا کردیم. هنوز هم رستاکی‏ها همان‏قدر درگیرند؟

سپهری: راستش واقعاً بله. اتفاقی که خیلی از مواقع می‏افتد این است که آدم با خودش فکر می‏کند این کار را که انجام بدهم، کمی سرم خلوت می‏شود و استراحت می‏کنم. اما خبر ندارد که آن کار و تبعات‏اش اضافه می‏شود به درگیری‏های قبلی. ما 19 و 20 اردیبهشت در تهران اجرا داشتیم و داریم برای تور اروپا آماده می‏شویم، ضمن اینکه و ممکن است چند اجرای شهرستان هم به اینها اضافه شود که البته هنوز قطعی نیست.

معمولاً آدم وقتی  از نزدیک درگیر جریانی باشد مشکل است که از بیرون به تحلیل آن بنشیند. شما تابه‏حال از فاصله کمی دورتر به این فکر کرده‏اید که دلیل موفقیت و محبوبیت رستاک چه بوده است؟

سپهری: یکی از کارهایی که ما دائم انجام می‏دهیم و حتی بر اساس آن نوع تنظیم‏های رستاک -در فضای کارگاهیِ گروه - شکل می‏گیرد، این است که ما از زاویه‏ای دیگر به نقد و تحلیل قطعات‏مان می‏نشینیم. مثلاً اگر در تمرینات، کسی ایده‏ای می‏دهد، 10-12 نفر دیگر به نقد و تحلیل آن می‏پردازند و سعی کرده‏ایم این نگاه را همیشه حفظ کنیم. یعنی جایگاه فعلی رستاک و موفقیت‏اش -اگر موفقیتی باشد- به همین برخورد نقادانه اعضای گروه با محصول ما برمی‏گردد.

به نظر من این نکته می‏تواند دلیل « تداوم» موفقیت گروه باشد. اما بد نیست کمی به عقب‏تر برگردیم و ببینیم چه اتفاقی افتاده که یک گروهی که نواهای محلی را اجرا می‏کنند، به این حد محبوبیت می‏رسند. مثلاً عامه‏پسند کردن آن نغمه‏ها می‏تواند دلیل این مسئله باشد یا ترکیب جوان‏پسند گروه یا تصویری بودن آلبومی که رستاک با آن به موفقیت رسید و یا چیزهای دیگر؟

سپهری: به نظر من یک عامل برای شکست می‏تواند کافی باشد، اما عواملی که دست به دست هم می‏دهند تا یک کار گروهی به موفقیت برسد، بسیار متعددند. فکر می‏کنم تمام چیزهایی که گفتید دست‏به‏دست هم دادند تا مجموعه رستاک به موفقیت برسد. یک بخش آن می‏تواند مربوط به متریال این کار باشد. سوژه‏ای که انتخاب شده، از دل یک فرهنگ بیرون آمده و با گذشت زمان توسط انسان‏های زیادی صیقل خورده و این‏گونه است که در یک سنت شنیداری ما به یک سوژه دست پیدا می‏کنیم. البته چیزی که شما به آن اجرای عامیانه‏تر می‏گویید را من «اجرای به‏روزتر» تعبیر می‏کنم، اجرایی که قابلیت ارتباطش با فرهنگ‏های دیگربسته به گروهی که آن را بازخوانی می‏کنند- ممکن است بیشتر باشد. به طور مثال، اگر ما یک قطعه کردی را دوباره تنظیم می‏کنیم، به‏طور همزمان ممکن است چندین نگاه روی آن باشد؛ مثل نگاه فرزاد و بهزاد که خودشان در بطن آن فرهنگ رشد کرده‏اند و یا نگاه 10-12 نفر از بچه‏های گروه که هر کدام از فرهنگ‏های دیگری آمده‏اند و با نگاه دیگری در حال صیقل دادن آن قطعه هستند که طبعاً این موضوع به آن اثر، جامعیت بیشتری می‏دهد و من فکر می‏کنم که آن جامعیت به نحوی به اصل وجودی آن موسیقی کمک می‏کند. در کنار این موضوع، انتشار تصویری آلبوم هم تأثیر زیادی در این امر داشت. ضمن اینکه نوع ارائه تصویری آن هم خیلی مهم بود، چون ما کلیپ نساختیم و آن مجموعه درواقع یک فیلم-اجرای نیمه‏مستند بود که در آن سعی کردیم به تمام ریزه‏کاری‏ها پایبند بمانیم و نعل‏به‏نعلِ ورژنِ صوتیِ آن، ورژن تصویری‏اش را هم پیش ببریم. فکر می‏کنم نوع اجرا هم خیلی تاثیر داشت، چون به شدت تلاش کردیم حس قطعه با حس اعضا همگون باشد و بتوانیم این حس را در تصویر هم جاری کنیم. از دیگر موارد اثرگذار، نوع پخش این اثر بود که برای طیف وسیعی از مخاطبان در نظر گرفته شده بود. با وجود نگاه‏های موافق و مخالفی که به این نوع پخش فرآورده‏های موسیقایی وجود دارد، فکر می‏کنم این جنس پخش، با این نوع کار همگون بود و به هر حال، نتیجه تمام این عوامل در کنار هم چیزی شد که اکنون شاهد آن هستید.

فکر می‏کنم یکی دیگر از این عوامل این است که گروه شما نماینده ‏ای از فرهنگ‏های مختلف در ترکیب خودش دارد و این به نگاه جامعی که اشاره کردید کمک زیادی می‏کند؛ به نحوی که انگار تمام مردم ایران در حال نظر دادن درباره آن اثر هستند.

سپهری: بله. موضوعی که به آن اشاره کردید اتفاقی است که هرچه جلوتر رفتیم، بیشتر شاهد تأثیرش بودیم. در وهله اول با وجود فرزاد و بهزاد بود که این اتفاق افتاد. کار اصلی فرزاد خوانندگی نیست و یکی از نوازنده‏های توانای تنبور در جامعه موسیقایی‏ای است که من می‏شناسم. فرزاد تمام زیروبم موسیقی منطقه کرمانشاه را می‏شناسد. ما در گروه فردی مثل «یاسر نوازنده» را هم داریم که نماینده جدی از موسیقی مازندران است و شناخت خوبی هم از آن دارد. هر کدام از بچه‏ها به واسطه فضای فرهنگی که در آن رشد کرده‏اند، مسیر اصل سوژه را نشان می‏دهند و در درجه بعدی حواشی قطعه است که به آن اضافه یا کم می‏شود.

مرادی: ما در طول مسیر کاری‏مان به تجربه دریافتیم که معمولاً بین کسانی که در فرهنگ‏های مختلف رشد کرده‏اند، اشتراکاتی وجود دارد. البته در خیلی از موارد هم این اشتراکات به چشم نمی‏خورد و هر کدام از اینها روی مواردی تعصب دارند. مثلاً مردم آذربایجان این حساسیت را درباره زبان خود دارند یا در برخی فرهنگ‏ها، به این اهمیت می‏دهند که ملودی حتماً باید با همان شعر اجرا شود و در فرهنگ دیگری ملودی را مبنا قرار داده و شعر را تغییر می‏دهند. این حساسیت‏ها موجب می‏شود کسانی که خارج از آن فرهنگ محلی هستند هم آنها را درک کرده و ما کم‏کم به این شناخت رسیده‏ایم.

پس برای رعایت این حساسیت‏ها باید دردسر های زیادی هم کشیده باشید.

مرادی: دردسر که همیشه هست، اما خیلی از این موارد را به تجربه حل کرده‏ایم و همانطور که گفته‏ام در طی این مدت به این نتیجه رسیده‏ایم که اقوام مختلف روی کدام عنصر ترانه‏های فولکلورشان حساسیت دارند که ما حتماً باید آنها را رعایت کنیم.

برای کار کردن در همین فرهنگ بومی چه حساسیت‏هایی داشته‏اید و چه‏قدر تحقیق پشت این پروژه است؟ به هر حال این هم می‏تواند مثل یک معماری قدیمی باشد که اگر به‏طور ناصحیح بازسازی شود می‏تواند کل بافت را خراب کند و برای آیندگان هم همانطور اشتباه باقی بماند و در مقابل اگر به طور صحیح بازسازی شود به همان اندازه می‏تواند تأثیر مثبت داشته باشد.

سپهری: چیزی که فرزاد می‏گوید کاملاً درست است. اگر قرار باشد با همان خصلت‏ها دوباره روایت شود، ممکن است خیلی زیبا شود و از آن لذت هم ببریم، اما کاری که ما می‏کنیم قصدش این است که از ابتدا تغییر ایجاد شود و این تغییر تا جایی که امکان دارد به ظرافت‏ها دست نزند. به هر حال تمام این فرهنگ‏های شنیداری که ما سعی در وارد شدن به آنها داریم، برای خودشان حساسسیت‏هایی دارند و وارد شدن به آنها کار پردردسری است. وقتی یک اثر را از ابتدا خلق می‏کنید، آن اثر کاملاً متعلق به خودتان است؛ اما در این فضا این‏گونه نیست و به هر حال ما از اِلمان‏هایی استفاده می‏کنیم که گاهی اوقات به صورت نمادین هستند و سعی‏مان براین است که اساس کار در همه آنها حفظ شود. مثلاً ما دقت می‏کنیم که تا آنجا که امکان دارد به کلام دست نخورد و فضای ریتمیک و ملودیک هم حفظ شود. بعد از آن در برخی قسمت‏ها ممکن است فضایی را بشکنیم و یک فضای دیگر نشان دهیم، ممکن است یک قطعه را کاملاً به صورت اوریجینال اجرا کنیم و بعد از چند ثانیه کاملاً فضا را بشکنیم یا به فضایی که به نوعی «فضای رستاکی» است، نزدیک‏اش کنیم. اما باز هم سعی می‏کنیم این تفاوت‏ها تا جایی که ممکن است به لحاظ فنی و حسی قابل دفاع باشد.

با تجربه به این موضوع رسیدید یا با مشورت با اهالی فن؟

دقیقاً این دو مورد با هم اتفاق افتاده است. یک جنبه خیلی مهم کار ما مربوط به ارتباطی است که با اساتید مناطق مختلف داریم و ممکن است آن فرد فقط در زمینه موسیقی صاحب‏نظر نباشد. یعنی ممکن است در یک منطقه یک ادیب یا یک مردم‏شناس باشد. به طور مثال، قطعه بوشهری آلبوم که فکر می‏کنم ضبطش حدود یک سال و نیم تا دو سال طول کشید، جزو اولین قطعاتی بود که رکورد شد، اما آخرین قطعه‏ای بود که تکمیل و سازهای کوبه‏ای آن بسته شد، چون حساسیت خیلی بالایی داشت. به لحاظ تجربی هم این کار، یک جنس از موسیقی تجربی است. ما خودمان نمونه‏ای از آن نداشتیم که چنین تنوع سازی از آن در کنار هم وجود داشته باشد و این موضوع یک‏مقدار کار را سخت می‏کرد. به هر حال خیلی از اتفاقاتی که الان می‏افتد، نتیجه تجربیاتی است که رستاک در این چند سال به آن دست پیدا کرده است.

این تیم تحقیقاتی که به آن اشاره کردید از بچه‏های خود گروه هستند یا خارج از گروه‏اند؟

در ابتدا کاملاً مربوط به خود گروه بود، اما خوشبختانه بعد از آلبوم اول، فضای این ارتباطات وسیع‏تر شد و الان از کمک فکری و تجربی خیلی از دوستانی استفاده می‏کنیم که بودن‏شان برای کاری که انجام می‏دهیم یک قوت‏قلب است.

اتفاقی که درباره «رستاک» افتاد این بود که آلبوم اول‏تان به این اندازه شنیده نشد، اما بعد از اینکه کار دوم به صورت تصویری منتشر شد، کار اول هم مورد استقبال قرار گرفت. دلیل این اتفاق چه می‏توانست باشد و اینکه با دید و نگاه امروزتان، آلبوم اول‏تان را چطور ارزیابی می‏کنید؟

مرادی: یکی از اتفاقات منحصربه‏فردی که در گروه ما می‏افتد، این است که به همان اندازه که تمرین می‏کنیم، به همان اندازه هم جلسات گفتگو داریم. ساعت‏ها با هم صحبت می‏کنیم، گذشته را تجزیه و تحلیل و آینده را پیش‏بینی می‏کنیم. دائماً در حال برسی کردن ایده‏ها، البته نه صرفاً موسیقایی هستیم. مثلاً اتفاقی که در کار قبلی ما افتاد، ایده‏ای بود که در سال 80 شکل گرفت و 6 سال بعد انتشار یافت و متاسفانه در زمان خودش منتشر نشد. خودم به شخصه آلبوم «رنگ‏واره‏های کهن» را خیلی دوست داشتم و هنوز هم آن را دوست دارم، یک اثر یک‏تکه که از یک نقطه شروع می‏شد و به یک نقطه ختم می‏شد. جنس آن آلبوم مربوط به زمانی بود که سال 80، 82 آن ایده را داشتیم و من همیشه نسبت به آن زمان می‏سنجم‏اش. نظرم این است که آن اثر برای من و رستاک کار بزرگی بود، اما با ایده‏ای که رستاک در حال حاضر دارد، نمی‏تواند آن آلبوم را در کنسرت اجرا کند. ممکن است خیلی جذاب و زیبا هم باشد، اما الان نمی‏توانیم این کار را بکنیم چون آن اثر برای ده سال پیش بوده است.

به خاطر خودتان یا به خاطر مخاطب‏تان که الان رستاک را با این مختصات می‏شناسد؟

سپهری: من که به خاطر خودم دوست ندارم این کار را انجام دهم!

مرادی: وقتی به سیامک می‏گویم بیا فلان قطعه از آن آلبوم را اجرا کنیم، می‏گوید باید دوباره آن را تنظیم کنیم.

سپهری: همانطور که فرزاد می‏گوید پروسه آن اثر طی شده و ایده آن واقعا برای سال 80 تا 82 بود. از نظر من هیچ فعالیت هنری بدون مخاطب معنا ندارد. کاری که به خصوص الان در مورد رستاک انجام می‏شود، یک کار فولک است که معنایش در هر جامعه‏ای پاپ‏ترین موسیقی دنیا است (البته پاپ به لحاظ اجتماعی، نه پاپ به لحاظ فنی با مختصاتی که کار پاپ دارد) بنابراین فکر می‏کنم که یک بخش این کار تولید‏کننده آن است، حتی کسی که دوباره آن را بازخوانی می‏کند و بخش دیگرش هم مخاطبی است که آن کار را شکل داده است. بنابراین من فکر می‏کنم در مورد سوالی که پرسیدید، برآیند این دو با هم در ذهن من چیزی می‏شود که این کار را فعلاً انجام ندهم.

مرادی: این را هم در نظر بگیریم که الان امکانات اجرایی خیلی بیشتر شده، البته منظورم این نیست که آن آلبوم کار ضعیفی است، چون از نظر من «رنگ‏واره‏ها» سطح خیلی خوبی دارد، اما شیوه بیان‏اش با شیوه‏ای که الان داریم متفاوت است.

علت منتشر نشدن آلبوم «رنگ‏واره‏ها» در فاصله سال 82 تا 86 پیدا نشدن تهیه‏کننده بوده است؟

سپهری: یک‏بار آقای درویشی جمله‏ای گفتند که برای من خیلی جالب بود و معتقدم که در آن زمان اشتباه کردم. فکر می‏کنم حدود سال 76، 77 بود که کار را برای آقای درویشی فرستادیم که نظرات‏شان را به ما گفتند و پرسیدند که چرا این کار را منتشر نمی‏کنیم؟ در آن دوره ایده من و بچه‏ها این بود که زمانی باید کاری را منتشر کرد که فکر کنیم تمام قسمت‏هایش همان چیزی است که می‏خواهیم. اما نظر ایشان این بود که هر کاری که تمام می‏شود را منتشر کنید و چند سال پای آن نمانید که بهترین اثرتان را منتشر کنید. فکر می‏کنم حدود سال 76 بود که آن زمان برای من موسیقی New Age (ترکیب فضاهای بکر با موسیقی الکترونیک) جذابیت داشت و کارهای زیادی هم با بچه‏ها در این زمینه انجام دادیم و به نظرمان جذاب بودند، اما در حال حاضر خودم هم دیگر نمی‏توانم آنها را گوش کنم، ولی آن زمان خیلی مستعد انتشار بودند و بهتر بود منتشر شوند و نقد شوند تا اینکه اتفاقات دیگری برایشان بیفتد.

و این حرکت‏ها احتمالاً در تکامل سیر رستاک تا رسیدن به امروزش هم نقش زیادی داشته‏اند.

سپهری: دقیقاً این اتفاق افتاد. فکر می‏کنم در مورد آلبوم «همه اقوام من» هم اگر همچنان همان نگاه را داشتیم حتما آن را نگاه می‏داشتیم و می‏گفتیم فعلاً یک کار دیگر آماده کنیم تا بعد. به هر حال خوشبختانه آقای مهدوی آن کار را به دلیل کنسرتی که در تالار اندیشه اجرا کرده بودیم شنیده بودند و به نظرشان یک کار نو و جالب آمده بود و پیشنهاد انتشارش را به ما دادند. زمانی که ما در گیرودار تصمیم برای انتشار آن آلبوم بودیم، همزمان شده بود با صحبت‏هایی که آقای درویشی با ما کرده بودند و این شد که آن زمان تصمیم گرفتیم کار را منتشر کنیم.

شنیدم نظر آقای درویشی نسبت به کار چندان مثبت نبود و شما در بروشور آلبوم منتشرش نکردید. درست است؟

چیزی که آقای درویشی نوشتند متن بروشوری نبود، چون ما از ایشان خواسته بودیم که نقدی روی این آلبوم بنویسند و به ذهن‏مان نرسید که می‏توان آن را به عنوان متنی در بروشور استفاده کرد. بروشوری که ما برای آن کار استفاده کردیم، کلیت‏اش با هدف این آلبوم هماهنگی داشت. هدف ما در این آلبوم به نوعی شبیه هدف‏مان در آلبوم «همه اقوام من» بود. قصدمان این بود کاری انجام دهیم که در عین حالی که یک روایت جدید است، تا حد زیادی هم امکاناتی داشته باشد که مخاطبین عام هم بتوانند با این جنس از موسیقی ارتباط برقرار کنند. در بروشور آن کار سعی کردیم تمام سازها را معرفی کنیم، در عین حال درباره قطعات توضیخات نسبتاً فنی دادیم و انگیزه‏مان را از انتشار آن اثر نوشتیم. درباره سوال شما هم من تنها چیزی که می‏دانم همان متنی است که آقای درویشی در واقع برای خودمان نوشتند و نوع نگاه‏شان را بیان کردند. این متن برای ما خیلی جذاب بود، چون ما همیشه در حال نقد کردن خودمان هستیم و سخت‏گیرانه‏ترین نقدها را هم خودمان انجام می‏دهیم. فکر می‏کنم بخش‏هایی که ما را تایید کرده بودند برایمان هیجان‏انگیز بود و برخی از بخش‏های اثر هم که از نظر ایشان باید تغییر می‏کرد یا حذف می‏شد، نقدهایی بود که خیلی از آنها برای خود ما هم وجود داشت. اما از نظر من همیشه باید یک مسئله را درباره این موضوع مدنظر قرار داد و آن هم اینکه اصولاً فلسفه اینکه شما کاری را انجام می‏دهید چیست؟ در آلبوم «همه اقوام من» ماجرا این بود که یک تعداد از ملودی‏هایی که یا شناخته شده‏اند یا امکان ارتباط بیشتری دارند را انتخاب کنیم. دلیلش هم این بود که می‏خواستیم مخاطبان بیشتری با این جنس از موسیقی ارتباط برقرار کنند. ممکن است کسی انتقادش این باشد که این ملودی‏ها خوب نیستند یا خیلی دست‏خورده‏اند و... من فکر می‏کنم اگر فلسفه آن کار مورد بررسی قرار داده شود که علت انتخاب آن ملودی‏ها چه بوده، شاید بتوان کمی دقیق‏تر راجع به آنها صحبت کرد و نظر داد. هدف رستاک از ابتدا این بوده که طیف وسیعی به لحاظ سنی و نوع نگاه در کشورمان بتواند با این جنس از موسیقی ارتباط برقرار کند، به آن احترام بگذارد و به تدریج جزو یکی از اقلام فرهنگی ذهنی یا خانوادگی‏شان قلمداد شود. در واقع این موضوع دلیل و فلسفه اصلی تولید این کار بوده، ضمن اینکه خودمان هم خیلی از آن لذت می‏بریم. چند وقت پیش ما در اراک اجرا داشتیم که بیشترین اجرای ما مربوط به قطعه لری «بارون» بوده است. وقتی در حال اجرای این کار بودیم متوجه شدم با اینکه ما این کار را زیاد اجرا کرده‏ایم -ممکن است کم‏کم حال‏مان از اجرای مکرر یک قطعه به هم بخورد- اما باز هم از انرژی آن لذت می‏بریم و جالب اینجا بود که فرزاد هم همین حرف را به من زد.

زمانی که کار رستاک را به صورت جدی‏تر شروع کردید پیش‏بینی این موفقیت را داشتید؟ و آیا سقفی که برایش در نظر گرفته بودید این بود که در همه جای ایران و خارج از ایران کنسرت بگذارید؟

مرادی: از زمانی که با سیامک آشنا شدم به دو خاصیت او پی بردم؛ کمال‏طلبی و بلندپروازی. امکان ندارد به جایی برسد که فکر کند دیگر هیچ‏کاری در موسیقی برای انجام دادن نمانده است. فکر می‏کنم این قابلیت در موسیقی وجود دارد که موسیقی محلی ما بتواند در دنیا حرفی برای گفتن داشته باشد. همیشه فکر می‏کردیم که چرا باید مثلاً کسی مثل «راوی شانکار» را تمام دنیا بشناسند. حتی خود من، چرا باید این هنرمند هندی که سیتار می‏نوازد را بشناسم و از آن لذت ببرم؟ همیشه دوست دارم به جایی برسیم که بتوانیم به وسیله موسیقی با همه مردم دنیا صحبت و در دل‏شان نفوذ کنیم. شاید آرزوی بزرگی باشد و شاید اصلاً به آن نرسیم، اما یکی از بزرگ‏ترین آرزوهای ما است.

آرزوی روز اول‏تان بود یا آرزوی این روزهای شماست؟

نه، از روز اول چنین آرزویی داشتیم. به یاد دارم که اوایل دهه هشتاد در حال گوش کردن یکی از کارهای مینیمال فیلیپ گلس بودیم که «راوی شانکار» در آن نواخته بود. آن زمان هم سیامک به کارهای مینیمال خیلی علاقه داشت. خیلی برایمان جالب بود و با خودمان فکر کردیم که دو نفر از نقاط مختلف دنیا کاری را انجام می‏دهند که برای منِ ایرانی هم جذاب است. سیامک روی هر کاری که دست می‏گذارد، دوست دارد به نهایت کیفیتی که امکان دارد برسد. بارها شده که یک کار را تنظیم و اجرا کرده‏ایم و برای ضبط آماده شده، اما از آن خوش‏اش نیامده و گفته آن را کنار بگذاریم. بارها اتفاق افتاده که یک ملودی را از ابتدا دوباره تنظیم کرده‏ایم یا اصلاً به این نتیجه رسیده‏ایم که یک قطعه دیگر کار کنیم.

سپهری: در مورد اینکه گفتید آیا فکر می‏کردیم به اینجا برسیم یک نکته را عرض کنم که اتفاقی در راه افتاد که اصلاً فکر نمی‏کردم پیش بیاید. هیجان‏انگیزترین اتفاقی که برای من به لحاظ هنری امکان داشت بیفتد کاری بود که یک کارشناس و متخصص در این حوزه کاری به آن بها دهد، تا حدی که درموردش نقد بنویسد و مخاطبان عام هم با آن ارتباط برقرار کنند. فکر می‏کنم این جمله از رومن رولان است که می‏گوید: «بدترین اتفاقی که ممکن است برای یک اثر هنری‏ بیفتد این است که از کنارش عبور کنندو این خیلی وحشتناک است. قصد ما این بود بتوانیم کاری تولید کنیم که فضای دو‏سویه داشته باشد. با این نگاه، حس من این‏گونه بود که برای گروهی که فقط در آن ساز سنتی و محلی وجود دارد، فضایی مثل برج میلاد پُر می‏شود. خیلی هیجان‏انگیز بود و برایم از موسیقی‏مان حس غرور را تداعی می‏کرد البته نه صرفاً به این دلیل که ما این کار را انجام می‏دهیم. چیزی که اصلاً باورم نمی‏شد اتفاق بیفتد، قشر عظیمی بود که با این کار ارتباط برقرار کردند، مثل افرادی در سن 13-14 سال تا 27-28 سال که از آنها خیلی انتظار چنین استقبالی نمی‏رفت. شاید اگر شما جماعتی که قبل از شروع کنسرت پشت در ایستاده بودند را می‏دیدید با خود فکر می‏کردید که حتماً چه کنسرتی قرار است برگزار شود. به جز آن، یک گروه خیلی کم‏سن مثل دو، سه سال تا چهار، پنج سال و یک گروه با سن و سال زیاد هم برایم خیلی عجیب بودند و به هیچ عنوان فکر نمی‏کردم که این اتفاق پیش بیاید.

کسی که 12-13 سال پیش در حال استارت زدن این کارها بوده، موزیک الکترونیک گوش می‏کرده و طرفدار موسیقی مینیمال بوده آیا الان هم همچنان آن موسیقی‏ها را گوش می‏دهد؟ و آیا امکان دارد یک پروژه از «رستاک» را به شکل الکترونیک منتشر کنید؟ چون چند ریمیکس از کارهای گروه «رستاک» در این زمینه شنیدم که دیگران آن را انجام داده بودند.

سپهری: بله من هم چنین چیزی را شنیدم، اما هنوز نتوانسته‏ام آن را گوش کنم. در آن جنس از موسیقی که آن زمان به آن فکر می‏کردم، همچنان آهنگ‏ساز مورد علاقه‏ام فیلیپ گلس است و هنوز ناخواسته -با اینکه واقعاً نمی‏خواهم چنین اتفاقی بیفتد- رگه‏هایی از آن در کارهایم نمود پیدا می‏کند. اما فکر می‏کنم فضایی که در آن هستیم، هنوز اشباع نشده و هنوز نمی‏دانیم که دیگر چه کاری می‏توانیم در این فضا انجام دهیم. الان حس می‏کنم که به مقدار زیادی در حال آشنا شدن با توانایی سازهای محلی و ایرانی هستم که این موضوع کمک می‏کند هنوز از پیشنهادی که برای استفاده از یکی از این سازها در تنظیم‏ها داده می‏شود ذوق‏زده شویم و چه بسا اصلاً به‏کل، فضا را تغییر دهیم. فکر می‏کنم تا زمانی که هنوز این حس برای ما وجود دارد از بودن در همین فضا لذت ببریم و تلاش کنیم که هیچ‏وقت حالت مرداب‏وار پیدا نکنیم.

در صحبت‏هایتان اشاه کردید که نواها را برداشته‏اید و آنها را به‏روز می‏کنید. این به روز شدن برای مردم ایران دیده شده یا همزمان با اینکه مردم امروز ایران از آن لذت می‏برند، خارجی‏ها هم از آن لذت می‏برند؟ می‏خواهم بدانم عکس‏العمل مردم خارجی با این موسیقی در کنسرت‏های خارج از کشور چگونه بوده است؟

سپهری: ما سعی می‏کنیم لحنی که خودمان از آن لذت می‏بریم و به نوعی از دید خودمان یک نوع بیان رستاکی است را با کارها عجین کنیم. ما از بازخورد و فیدبکی که مردم به ما می‏دهند خیلی می‏آموزیم و سعی می‏کنیم همیشه موجی که در کنسرت‏هایمان به وجود می‏آید را ببینیم. اینکه کجا به اوج خودش می‏رسد و کجا اُفت می‏کند. درباره مخاطب خارجی هم تجربه جالبی داشته‏ایم و متوجه موضوعات جالبی شده‏ایم. مثلاً فهمیدیم که مردم اسپانیا خیلی راحت با کلیت موسیقی ما -که منظورم همان موسیقی ایران است- ارتباط برقرار می‏کنند. مثلاً اگر قطعه‏ای با فضای شش‏و‏هشت اجرا می‏کردیم خیلی راحت آن را درک می‏کردند و می‏توانستند حتی از فضای ریتمیک آن هم لذت ببرند. اما در مقابل در کشور فرانسه مثلا خیلی با موسیقی شش‏و‏هشت ارتباط برقرار نمی‏کردند و ری‏اکشن مردم ایتالیا هم چیزی بین این دو کشور بود. در حال حاضر فکر می‏کنم چیزی که بیشتر برایمان جذابیت دارد، مخاطب وسیعی است که در ایران حضور دارد و با فرهنگ ایران آشنا است. طبعاً بلندپروازی عجیبی است، اما خب فکر می‏کنم بتوانند این موسیقی را هم جزو سبد فرهنگی‏شان قرار دهند و با آن ارتباط برقرار کنند.

در اجراهای خارجی، خاطره یا برخورد خاصی از مردم به یاد دارید؟

مرادی: ما خیلی چیزها را از خارجی‏ها یاد گرفتیم و باعث شد در برخی از موارد روی برخی مسائل تأمل کنیم تا به نتیجه برسیم. یکی از آنها این بود که همگی نسبت به تنظیم بخشی از کارهایمان یک حس مشترک داشتند. خیلی با هم بحث کردیم که دلیل‏اش چه می‏تواند باشد. به برخی از آنها رسیدیم و برخی هنوز برایمان مبهم است.

سپهری: ما سال 86 در یک جشنواره جهانگردی در کشورهای مختلف دنیا مثل آلمان، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه اجرا داشتیم که طی این سفر ارتباط خیلی خوبی بین ما و هنرمندان دیگر برقرار شده بود و مسافرت از یک کشور به کشور دیگر را با خیلی از این هنرمندان به‏طور همزمان می‏رفتیم. اواخر اجرا که مربوط به اجرا در کشور آلمان می‏شد به دلیل اینکه اجراها خیلی پشت هم و سنگین بودند، صدای فرزاد گرفت. چون همه افرادی که اطراف کشور ایران برنامه اجرا می‏کردند فرزاد و ما را می‏شناختند، همه متوجه شدند که اتفاقی در گروه افتاده است. صدای فرزاد آن‏قدر گرفته بود که اصلاً نمی‏توانست حتی حرف بزند! آنجا خیلی سرد بود و فکر کردیم که شاید به خاطر سرما اینچنین شده باشد. از همان اولین کشوری که فرزاد را دیدند هر کدام‏شان یک تجویزی برای او کردند و فرزاد در فاصله بیست دقیقه هرچیزی که هر کسی می‏گفت را انجام می‏داد! (خنده) خلاصه کار به آنجا رسید که دیگر صدایش اصلاً درنیامد و کار به بیمارستان کشید!

اجرا را چه کردید؟

سپهری: بدون کلام اجرا کردیم و برخی قسمت‏ها هم گروهی شروع به خواندن کردیم. یک گروه از سوریه بود که موسیقی کردی ما را تقریباً حفظ شده بودند و در اجراها با ما می‏خواندند. در آن اجرا هم آنها بین تماشاچیان در حال خواندن بودند. خلاصه که یکی، دو ماهی طول کشید تا صدای فرزاد به حالت عادی برگردد. آخرین ضربه‏ای هم که خورد این بود که گفتند در همان آلمان یک پزشک ایرانی است که می‏تواند او را درمان کند. دکتر گفت او را بیاورید تا با یک آمپول درستش کنم و دو ساعته حالش خوب شود که اتفاقاً آمپول خیلی گرانی هم بود (حدوداً 600 یورو!) خلاصه آن آمپول هم هیچ اثری نداشت و بهبودی در صدایش حاصل نشد. (خنده)

شما کنسرت‏های خارجی را با ترکیب کامل گروه می‏روید؟

سپهری: از سال 76 یک استیج چهار نفره داشتیم که خیلی جدی هم کار می‏کردیم، بعد همینطور گروه بزرگ‏تر شد و گروه‏مان الان چیزی حدود ارکستر سمفونیک ایران شده است (خنده). اولین اجراهایمان را با چهار نفر در ژاپن انجام دادیم که به دعوت سازمان میراث فرهنگی بود. بعد همین تور بود که با شش نفر اجرا کردیم، بعد از آن فکر می‏کنم هشت نفره اجرا داشتیم و بعدش هم ده نفره توانستیم به اجرای مالزی برویم و گروه همین‏طور بزرگ‏تر شد تا الان که شانزده نفر هستیم. هر یک نفری که به گروه اضافه می‏شود واقعاً بیش از یک نفر اثرگذار است. الان فکر می‏کنم فرزاد، خانم نادری و بهزاد هر کدام‏شان در کنسرت‏ها حداقل چیزی حدود پنج ساز عوض می‏کنند. یعنی اگر ما در یک اجرا ده نفره برویم، چیزی حدود سی‏ساز مختلف با خودمان می‏بریم. یکی از برنامه‏هایی که خیلی جدی به آن فکر کرده‏ایم این بود که کیفیت را فدای کمیت نکنیم و اگر بنا به شرایط نمی‏توانیم یک اجرا را با تعداد مورد نیاز برویم، آن را کنسل کنیم.

اخیراً گروهی آغاز به کار کرده که نوع فعالیت و حتی نام‏شان شبیه گروه شما است. دیدن این اتفاق برایتان خوشحال‏کننده بود یا ناراحت‏کننده؟

سپهری: به هر حال یک متریالی وجود دارد که هر کس به هر طریقی می‏تواند از آن استفاده کند. این که شما ببینید نوع نگاهی که دارید ممکن است به نوعی برای افراد دیگر هم جالب باشد، این قسمت‏اش جالب است، به هر حال امیدوارم کار خوبی باشد و ارتباط خوبی هم با آن برقرار شود.

مرادی: ترجیح می‏دهیم با انرژی بیشتری کار خودمان را انجام دهیم چون اگر بخواهیم به این چیزها فکر کنیم تمرکزمان را از دست می‏دهیم. یک کار ممکن است مورد استقبال قرار گیرد و باقی هم دوست داشته باشند آن مسیر را بروند، اما به هر حال کار پرمشقتی است و این‏طور نیست که بخواهیم فقط سطح آن را نگاه کنیم. من خودم خوشحال می‏شوم که این اتفاق بیفتد اما کیفیت درست و خوبی باید داشته باشد.

سپهری: برنامه‏ای که همیشه سعی داشته‏ایم در گروه داشته باشیم این است که سعی کنیم وارد هیچ حاشیه‏ای نشویم. در فضای مطبوعات هم بین کسانی که با آنها کار می‏کنیم برای خودمان یک‏جور گلچین درست کرده‏ایم و چون این فضا با وجود برخی افراد سودجو فضای مسمومی است، اصرار زیادی برای مصاحبه نداریم. اگر قرار باشد برای ما اتفاق مثبتی بیفتد، با آن مصاحبه اتفاقی نمی‏افتد؛ بلکه با کارمان است که این اتفاق برایمان به وجود می‏آید.

فکر می‏کنم رستاک در این چند سال بیش از یک‏بار در جشنواره موسیقی فجر شرکت نکرده است. دلیل این موضوع چیست؟

سپهری: از زمانی که شروع به فعالیت موسیقایی کردیم، فقط یک‏بار قرار شد که در جشنواره شرکت کنیم آن هم به این دلیل که از ما خواستند این کار را انجام دهیم و دلیل اصلی آن حضور دکتر «ریاحی» به عنوان دبیر جشنواره بود، چون همان زمان که کارهای آلبوم اول را با بچه‏ها انجام می‏دادیم، برخوردی از دکتر «ریاحی» دیدم که واقعاً برایم عجیب بود و باور نمی‏کردم که شخصی در آن سطح و جایگاه که چنین اشرافی بر موسیقی کلاسیک دارد تا این حد به صورت آزاد و باز نگاه کند. آن‏قدر عجیب با این جنس از موسیقی ارتباط برقرار کرده بود و به ما در این زمینه کمک کرد که به شخصه همیشه مدیون ایشان هستم. هم مدیون این شیوه نگاه ایشان در این زمینه، هم مدیون کمکی که آن زمان به ما کردند. به همین دلیل هم بود که در جشنواره شرکت کردیم که همیشه هم در بخش جنبی بوده است. یک‏بار دیگر هم که از ما خواستند، خوشبختانه ماجرایی پیش آمد که اصلاً شرکت نکردیم، چون فکر می‏کنم آدم بی‏دلیل وارد رقابتی می‏شود که هیچ کمکی لااقل به من یا رستاک در فضایی که از خودمان می‏شناسم نمی‏کند.

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: