1393/11/5 ۰۷:۳۷
سمیرآمگار در مجله سیاست خارجی که به فرانسوی منتشر میشود و جزو مجلات رسمی این کشور محسوب میگردد، مقاله مفصلی به نام «اسلام، کدام افراط گرائی؟»را به چاپ رسانیده است که به سه گرایش مجزا در بین سلفیان تکفیری اشاره میکند:
گروه اول، مجاهدین: این گروه که خود را انقلابی یا جهادگر لقب دادهاند، دو ویژگی در عملکردشان به چشم میخورد: یکی مبارزه به صورت طولی که مقابله با حکومتهای اروپایی یا عربی غیراسلامی تکفیرشده میباشد و بر مبنای نظریه ایمن الظواهری نظریهپرداز القاعده استوار است که حکومتهای مورد نظر را جهت عدم تعقیب و دستگیری آنان تحت فشار قرار میدهد. سوء قصد راه آهن پاریس درسال ۱۹۵۵ و سوء قصد سال ۲۰۰۴ مادرید از جمله این اقدامات بود. سوءقصد این گروه در وقایع شارلی هبدو پاریس دقیقاً به همین خاطر به انجام رسید. و دوم، مبارزه عرضی، برای از بین بردن بیرحمانه افرادی که باورهای آنان را نمیپذیرند و تسلیم خواستههایشان نمیشوند. این گروه بیشتر بعد از حوادث ۱۱ سپتامبر و رویدادهای حاصل از «بیداری اسلامی» و بعد از جنگ داخلی سوریه به منصه ظهور رسیدند.
گروه دوم، ارشادیون: دومین گروه از سلفیان فرانسه، سلفیان ارشادی لقب گرفتهاند. به طور حتم سلفیان جهادی گروه اول، از بطن همین گروه به وجود آمدهاند با این تفاوت که گروه دوم، گروه اول را در ظاهر خشونتطلب و تحریککننده محسوب میدارند. سلفیهای ارشادی نیز ورود به انجام فعالیتهای مدنی در غرب را برنمیتابند و آن را محکوم میکنند. واعظ و مبلغ مشهور سلفی وهابی، شیخ ناصرالدین آلبانی، اعتقاد دارد که بهترین سیاست در غرب، رهاساختن سیاست است. او همراه و دوست مفتی اعظم عربستان، عبدالعزیزبنباز بود و از سال ۱۹۶۰ تا هنگام مرگ، به اعزام مبلغان وهابی سلفی برای انجام امور تبلیغی به سراسر دنیا مبادرت مینمود. ابن اوتمیه عضو قدیمی کمیته شیوخ بزرگ سعودی (م ۲۰۰۱م) و سپس صالح الفوزان و ربیعابن هادی المدخلی و همچنین مفتی بزرگ سعودی به نام «الشیخ» از جمله هواداران این مکتب به شمار میروند. اینان به طور مسالمتآمیزتر از گروه اول، به تکفیر هرچه غیرخودی است، میپردازند. گروه سلفی ارشادی اکثریت سلفیهای اروپا را تشکیل میدهند. مؤسسه رسمی عربستان (دارالافتاه) و دانشگاههای مختلف سعودی از مروجان اصلی این گروه هستند.
گروه سوم، سلفیهای سیاسی: آنان دارای نوعی قرابت سیاسی با اخوانالمسلمین ولی با ادبیات سلفی ارشادی میباشند. این گروه مشارکت در امور مدنی در غرب و همکاری با مسئولان غربی را جایز میشمارند.
میراث مشترک سه گروه مذکور: هر سه گروه به تکفیر غیر از خود میپردازند. دو گروه اول بنا بر فتوای شیوخ وهابی عربستان، شرکت و همکاری در امور سیاسی و مدنی و مذاکره با مسئولان کشورهای غربی برای بهبود شرایط زندگی و یا احقاق حقوق خود را حرام میدانند. فاصله آنان از هواداران چهار مذهب اهل تسنن کاملا مشهود است. دو گروه اول از اخوانالمسلمین به علت همکاری با نهادهای دمکراتیک غربی و افکار باز آنها در خصوص همکاری با بنیادهای مدنی سخت متنفرند و این در حالی است که تمامی پایههای مکتبی مختص به خود را از اخوان کسب کردهاند. این موارد از جمله دلائل مهم اختلاف عربستان با اخوان المسلمین مصر به حساب میآید. (Amgar 2006) عدم اعلام حمایت از رزمندگان فلسطینی و خودداری از کمک به آنها در صحنههای نبرد با اسرائیل و همچنین محکوم ننمودن جنایات غزه، از جمله میراث مشترک دو گروه اول به شمار میرود.
طارق رمضان
در ادامه برای روشن شدن بیشتر مطلب، به شرح دیدگاههای محقق مشهور طارق رمضان میپردازیم. این نویسنده و نظریهپرداز مسلمان مقیم سوئیس در مقالهای به افشاگری علمی پشتپرده جریانات تکفری پرداخته است. او که نوه دختری حسن البناء بنیانگذار اخوانالمسلمین است، در قسمتی از مقاله مفصل خود که تحت عنوان «معادله سلفی» در مارس ۲۰۱۲ منتشر شده است، مینویسد: سلفیان، مبارزهطلبی مذهبی و سیاسی را به صورت سرنوشتسازی برای سالهای آینده، نصبالعین خود قراردادهاند و از یک سال پس از بیداری اسلامی در شمال آفریقا درحال بازسازی خود در سراسر خاورمیانه هستند. در این میان سازمانهای سلفی سعودی و قطری در سراسر جهان به حمایت مالی و عقیدتی و پشتیبانی همهجانبه از پدرانشان برخاستهاند. سیاستهای تبلیغی آنان از طریق ارسال بروشور و کتاب، برگزاری کنفرانسهای متعدد، بنا کردن مساجد و ایجاد سازمانهای مرتبط به خود صورت میگیرد. جوانانی که در اروپا و آمریکا جذب این گروهها میشوند، دیدگاههای خود را تا حد نگرش سیاه و سفید به مسائل تقلیل میدهند و از مشارکت در امور فرهنگی و سیاسی خودداری میکنند که بعدها بر اثر قضاوتهای مهلکشان، به صورت منفعلانهای به انزوا کشیده میشوند و در طول زمان در برابر آنان مخالفانی پدید میآیند که باعث ایجاد بدعتهای خطرناک ضددینی میشوند و بدین ترتیب باعث رواج بیدینی در جامعه میگردند.
آمریکا و دیگر کشورهای غربی هیچ مشکلی در ایجاد رابطه و مذاکره با سلفیهای ارشادی (تکفیری) در کشورهای نفتخیز عربی ندارند. رژیمهای عربی سلفی میتوانند با روند آزادیهای مدنی کشورهای خود مخالف باشند مشروط بر اینکه از منافع اقتصادی و جغرافیایی راهبردی غرب، نه تنها در کشورهای خود بلکه در سطوح بینالمللی پشتیبانی کنند. رژیمهای مذکور با این عملکرد، بر حمایت غرب از حکومت خود دل خوش کردهاند و ادامه این وابستگی، جزو سیاستهای درازمدت آنان است. رژیمهای عربی در عملکرد سیاست داخلی و قضائی در جامعه خود به روش سنتی و متحجرانهای، متمرکز عمل میکنند، در حالی که در مسائل اقتصادی لیبرال هستند. حکومتهای مذکور گرایشهای مختلف سلفی را ترغیب به ایجاد شکاف در بطن جامعه برای جلوگیری از پیشرفت در حرکتهای آزادیخواهانه مینمایند، به طوری که موفق شدهاند جوامع شیعی و سنی را با این توجیه که شیعیان چون از خودشان نیستند پس کافرند، در برابر هم قرار دهند. شکاف شیعه و سنی در خاورمیانه، وجود بحران در سوریه و تهدیدهای اسرائیل و غرب علیه ایران، موجب به وجود آمدن مشکلات عدیدهای در خاورمیانه شده است. این اتحاد راهبردی غرب با سلفیهای ارشادی (تکفیری) در زمینههای مذهبی و سیاسی، بسیار مهم محسوب میشود و روش مؤثری برای تحت سلطه درآوردن خاورمیانه به شمار میرود و بدین ترتیب جوامع مسلمان را به صورت میدان مین مشکلات درآورده است. (Ramadan2012)
تربیت نیروهای سلفی تکفیری از نوع جهادی یا ارشادی از طریق جذب جوانان سادهلوح و بدون داشتن پیشزمینه مطالعات دینی از یک سو و از سوی دیگر جذب جوانان مسلمان سنتی که در حاشیه شهرهای اروپا زندگی میکنند و در درون خود انواع محرومیتهای اجتماعی را تجربه و انباشت کردهاند و معمولاً جمع معتنابهی بر اثر ایراد جرمهای کوچک و متوسط به زندانهای کوتاهمدت محکوم گشتهاند، انجام میشود که طعمه مناسبی برای گروههایی از قبیل داعش میباشند. گروهک داعش که بعد از جریانهای سوریه از میان جهادگران سفلی پدید آمد، با استفاده از تمامی امکانات ارتباطی مدرن که داوطلبان اروپایی در اختیارشان گذاردند و با اختصاص بودجههای گزاف، به سادگی به عضوگیری از میان مسلمانان و حتی نامسلمانان پرداختهاند. مسئولان فرانسوی در اظهاراتی درباره یکی از تروریستهای وقایع شارلی هبدو، اعلام داشتند که: «وی در زندان جذب تکفیریهای جهادی شد و سپس آموزش دید.» این در حالی است که از محرومیتهای دوران کودکی او تا به امروز، سخنی بر زبان نیاوردهاند. بیشتر این افراد با وجود عرب بودن، با زبان عربی بیگانهاند؛ با خویشان خود قطع رابطه کردهاند و به صورت انفرادی زندگی میکنند، با انواع و اقسام بزهها و خلافها مأنوسند و از معلومات دینی آگاهی ندارند، دارای حداقل روابط خویشاوندی هستند، در نوجوانی به ملیت فرانسوی خود افتخار میکنند و در میانسالی به خاطر رنگ پوست و مذهب پدرانشان در حالت انزوا از جامعه قرار میگیرند.
حل معضل بزرگ اجتماعی
آیا در میان تدابیر امنیتی اتخاذشدة فرانسویان برای مبارزه با تروریسم، برای حل این معضل بزرگ اجتماعی ارادهای وجود خواهد داشت؟ آیا جوانان فرانسوی که در حاشیه شهرها زندگی میکنند، خواهند توانست حداقل امکانات آموزشی در دانشگاهها و امتیازات دیگر اجتماعی متعلق به اقلیتهای دیگر را که در قانون پیشبینی شده است، به طور عملی در اختیار داشته باشند؟ اگر پاسخ سؤال مثبت است و دولت فرانسه به این امر اهتمام داشته و یا خواهد داشت، فرانسویان با حداقل چالش امنیتی در آینده روبرو خواهند بود؛ اما نگرانی شدید مسئولان مختلف فرانسه بعد از این فاجعه، وجود آمارها و قرائن و اقدام دولت فرنسوا اولاند در اتخاذ سیاستهای امنیتی گسترده مبیّن این واقعیت است که این افراد از نظر دولت فرانسه دارای نوعی گرایش اجتماعگریزی به علت موارد ذکر شده هستند. محرومیتزدایی فرهنگی و معیشتی از حواشی شهرها که دغدغه اصلی دولتمردان فرانسوی در گذشته بوده، باید به صورت عملی در دستور کار دولت قرار گیرد.
بنا بر آخرین آمار که وزیر کشور فرانسه اعلام کرد، حدود هزار نفر از این افراد افراطی در سوریه و عراق در حال کمک به داعش هستند. خبر حیرتآور دیگر، حاکی از آن است که: در تندروی و قساوت افراد مذکور در ارتکاب جنایات، همین بس که داعش برای مهار کردن جنایات آنها، افرادی را به مواظبت از ایشان گمارده است! با شکست قریبالوقوع داعش، سرانجام آنان که برخوردار از آموزشها و تجربههای مختلف شدهاند، به زادگاه و کشورهای خود در غرب بازخواهند گشت و همان گونه که جهادیون الجزایری برگشته از افغانستان، مدت زیادی در الجزایر، مسلحانه با دولتهای وقت درگیر شدند، اینان نیز فرانسه و دیگر کشورهای اروپایی را با مشکل جدی امنیتی در یک دوران حداقل دهساله مواجه خواهند ساخت. مجازات آنان در بدو ورود به دلیل کمک به گروههای تروریستی، حداقل تحمل زندان خواهد بود که در آنجا هم به تبلیغات تجربیاتشان به سرخوردگانی چون خود همت خواهند گماشت. آیا کشتار شارلی هبدو در نهایت یکی از نتایج دخالت فرانسه در سوریه به حساب میآید؟ محرومیتها و تبعیض نژادی احتمالی اعمال شده بر این افراد چه نقشی در واقعه مذکور داشته است؟ و آیا چشمپوشی مقامات امنیتی از خروج گروهی از جوانان مسألهدار فرانسوی به صحنههای نبرد در سوریه و عراق در کنار داعش، یکی دیگر از دلایل دیگر این کشتار نیست؟ اگر پاسخ این پرسشها «آری» است، ضربالمثل معروفی به ذهن خطور میکند که: «خود کرده را تدبیر نیست!»
منابع:
گرهلم، توماس؛ لیتمن، جرج (۱۳۷۸)، «حضور نوین اسلام در اروپای عربی» ترجمه محمد قالیباف خراسانی، تهران، الهدی
Amghar, S. (2006). Islam: Quelle radicalization?. Politique Etranger, 1, 67-78.
Bonzon, A. (2011). C’est quoi unsalafiste (francais)? www.slate.fr
Kepel, G. (1987). Banlieues de 1 islam. Editions du Seuil
Lamand, F. (1986). L Islam en France. Editions Albin Michel
Ramadan, T. (2012). L equation salafi. www.tariq-Ramadan.com
Sauvget, B. (2012). Enquete: Ausources DU Salafism de France. LIBERATION
روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید