تکیه بر عقل نقاد/ دکتر محمدرضا وصفی

1393/8/18 ۱۰:۳۸

تکیه بر عقل نقاد/ دکتر محمدرضا وصفی

نو اندیشان دین ورز به دنبال آن هستند تا نسبت بین «سنت» و «مدرنیته» را یافته و کارکردهای اندیشه دینی را در عصر کنونی روشن نمایند. جریان فکری اسلامی جدید قصد دارد پارادایم‌های درون سنت را به منظور هم نشینی با مفاهیم مدرنیته ترسیم کند و شیوه‌های نوسازی در اندیشیدن را با پشتوانه‌های بومی بیابد. آنان در پی آن هستند تا نگاه سنت را به مفاهیمی چون آزادی و حقوق عمومی، حق اختلاف و حقوق بشر، جهانی شدن و رابطه با دیگری، رابطه بین دولت و ملت، توسعه و حاکمیت، فقه سیاسی و مسائلی از این دست را روشن نمایند و در نهایت به تعریفی جدید از دین ورزی به مقتضای زمان، دست یابند.

 

«سودای احیای ابن‌رشد» در نظر عابدالجابری

نو اندیشان دین ورز به دنبال آن هستند تا نسبت بین «سنت» و «مدرنیته» را یافته و کارکردهای اندیشه دینی را در عصر کنونی روشن نمایند. جریان فکری اسلامی جدید قصد دارد پارادایم‌های درون سنت را به منظور هم نشینی با مفاهیم مدرنیته ترسیم کند و شیوه‌های نوسازی در اندیشیدن را با پشتوانه‌های بومی بیابد. آنان در پی آن هستند تا نگاه سنت را به مفاهیمی چون آزادی و حقوق عمومی، حق اختلاف و حقوق بشر، جهانی شدن و رابطه با دیگری، رابطه بین دولت و ملت، توسعه و حاکمیت، فقه سیاسی و مسائلی از این دست را روشن نمایند و در نهایت به تعریفی جدید از دین ورزی به مقتضای زمان، دست یابند.

اندیشه ورزان معاصر برای تبیین مؤلفه‌های جدید از درون سنت به گفتمان انتقادی در حوزه کلام روی آورده‌اند و برای یافتن مفاهیم مناسب با مدرنیته به سنت‌های فراموش شده معتزلیان کهن، توجه کرده‌اند. گوهر اصلی سخن نومعتزلیان در آن است که می‌خواهند «عقل» در کنار «متن» بر منبر استدلال و استفتاء بنشیند و حقیقت دین، یا شریعت، از زبان هردو، یعنی «عقل و متن» شنیده شود. آنان با «نقل گرایی» صرف مخالف و معتقد هستند «متن گرایان» آن‌چنان در رفتار خود افراط کرده‌اند، که «خبر واحد» را «حجت شرعی» می‌دانند و با این کار فهم از شریعت را به فضایی «آنارشی» تبدیل ساخته‌اند و در این فضا امیال خود را می‌جویند، نه شریعت را.

اندیشه ورزان معاصر عرب، گاه از جای گرفتن زیر عنوان «نومعتزلیان» گریزان هستند، هرچند پنهانی، دل در گرو اعتزال داشته باشند. همچون «محمدعابدالجابری» از کشور مغرب و «محمد ارکون» الجزایری الاصل.

عابدالجابری یکی از مطرح‌ترین متفکران جهان اسلام در دوران معاصر است. او در نقادی خود دنیای اسلام یا به تعبیر او «دنیای عرب» را با دو فرایند تمدنی معرفی می‌کند. فرایندی که در غرب دنیای اسلام یا به تعبیر او، «مغرب عربی» پدیدار شد. او خصوصیات این دو حوزه فکری را این‌گونه باز می‌شناساند؛ «مشرق عربی» حامل اندیشه‌ای آمیخته با افکار گنوسی، هرمسی و ماورایی است و «مغرب عربی» مبانی افکارش متعلق به این جهان است و غیب‌گرا نیست.

عابدالجابری نماینده اصلی اندیشه در مغرب عربی را «ابن رشد» می‌داند و نماینده اندیشه در مشرق عربی یا اسلامی را «ابن سینا» و «غزالی». او مشرق اسلامی را حامل «عقل شهودی» می‌داند و مغرب اسلامی را حامل «عقل تجربی».

مهمترین کار علمی عابدالجابری، طی سه دهه گذشته، «نقد سنت» یا آنچه او «عقل عربی» می‌نامد بوده است، هرچند احیای «اندیشه ابن رشد» را در دستور کار جدی داشته است. شاید بتوان او را یک ساختارگرا نامید. ساختارگرایی که می‌خواهد سنت را با نقدی دوباره به آشتی با مدرنیته در آورد. الجابری معتقد است اندیشه اسلامی در حال حاضر در بن‌بست و گسست به سر می‌برد؛ اما راه برون رفتی هم برای آن قایل است و آن نقد و تفکیک اندیشه و بازگشت به میراث خردورزی در اسلام است. او معرفت شناسی غرب و تطبیق آن بر جهان اسلام را نامناسب و داشتن خصوصیتی فرهنگی و مخصوص به هویت خود را برای بقا لازم می‌داند. هرچند الجابری معتقد است، سنت گذشته امکان بازتولید خود را از دست داده است اما معتقد است با پیراستن آن در ارزیابی انتقادی می‌توان صورتی جدید از سنت خردورزی برخاسته از سنت آفرید.

الجابری توجه خاصی بر مفهوم هویت دارد. او نخبگان دنیای اسلام را به دو گروه تقسیم می‌کند؛ گروهی که به تمدن غرب می‌تازند و غرب را عامل عقب ماندگی دنیای شرق و اسلام می‌دانند و گروه دیگر که سنت را عامل عقب ماندگی دانسته و شعار پشت کردن به آن را به عنوان راه نجات مطرح می‌کنند. الجابری در مقابل این دو طیف، گروه سومی را هم معرفی می‌کند که خواهان آشتی بین غرب و شرق یا سنت و مدرنیته هستند اما او خودش را از گروه سوم هم نمی‌داند و نقد خود را تنها به ساختارگرایی و ساز و کاری معطوف می‌کند که بتواند بار دیگر به «تولید معرفت بومی» یاری رساند.

او در قرائت انتقادی خود از سنت به بنیان‌های عقل معرفتی، عقل سیاسی و اخلاقی پرداخته است، اما این سنت را «عقل عربی» می‌نامد. او معتقد است عقل در دوران‌های مختلف دچار دگرگونی می‌شود و در بین اشخاص و ملت‌های مختلف شکل‌های گوناگونی می‌یابد. الجابری با همین باور حوزه فرهنگی مغرب عربی و اسلامی را از مشرق آن جدا می‌کند. او عقل مورد نظرش را در تعامل با سرشت و دگرگونی‌های تاریخ می‌داند. به تعبیر دیگر می‌توان گفت آنچه را که او عقل عربی نامیده و نقد می‌کند، هویتی است در تبیین ارزش‌های پیرامون و نظامی ارزشی در سنجش پدیدارها. نتیجه آنکه این عقل استدلالگر نیست و ارزش‌گذاری و رفتاری ایدئولوژیک بر عهده گرفته است.

الجابری عقل عربی را برآمده از سه ساختار «بیان»، «عرفان» و «برهان» می‌داند. ساختار «بیان» از خصوصیت ناپیوستگی و نداشتن رابطه علی و قیاس برخوردار است. او زبان و واژگان عربی را قابل «تأویل» بر معانی گوناگون می‌یابد و معتقد است رابطه «لفظ» و «معنی» بر پایه مشابهت احتمالی بنا شده است و اصل «تشابه» و «قیاس» ریشه در ساختار زبان و علوم پیش از اسلام دارد. الجابری در نقد ساختار دوم یعنی «عرفان»، آن را متعلق به دنیای «گنوسی»، «هرمسی»، «تصوف ایرانی» و «هندی» می‌داند.

در نهایت او «برهان» را هم مربوط به دنیای یونان می‌داند و حضور و ترکیب دو ساختار نخست را در فرهنگ عربی خیلی مشکل نمی‌یابد. او معتقد است «بیان» و «عرفان» در سیر تاریخ در مقابل «برهان» مقاومت سختی از خود نشان داده است.

او برای درک مبانی «بیان»، شناخت جامعه عربی پیش و پس از اسلام و ساختار زبانی آن را ضروری می‌داند. الجابری در کتاب «نقد عقل عربی» بازنگری در مفهوم عقل را توصیه می‌کند و معتقد است، زبان عربی تنها زبانی برای گفتار نیست بلکه حامل جهان بینی و روشی نیز برای اندیشیدن در خود است. الجابری با بازکاوی و نقادی خود به دنبال آن است تا محاسن و معایب عقل در محیط زبان عربی را برشمرده و گسست‌ها و آمیختگی‌های شایست و ناشایست آن با سایر معرفت‌ها را توضیح دهد. از این رو نقادی او تفکیک‌گرا می‌شود. عابدالجابری برای تاریخ و کتابت تاریخ در اسلام هویتی مستقل همچون یک علم قایل نیست؛ او تاریخ را تا پیش از ابن خلدون شبیه به علم حدیث یا علوم نقلی می‌داند.

عابدالجابری پیوسته از واژه نقد استفاده می‌کند اما توضیح نمی‌دهد که آیا نقد کانتی را مد نظر قرار داده یا غیر آن را؟ قرائت انتقادی الجابری از سنت با نگارش کتاب «تکوین العقل العربی» در سال 1984 میلادی آغاز شد و با عناوین دیگری تحت عنوان «بنیه العقل العربیه» در سال 1986 میلادی و «العقل السیاسی العربی» در سال 1990 میلادی ادامه یافت. پایان کار این طرح در سال 2001 با نگارش «العقل الاخلاقی العربی» بود. او در هنگام انجام این طرح آثار دیگری در احیای خرد «ابن رشد» به عنوان الگوی مورد نیاز جامعه کنونی و برگرفته از سنت فلسفی دنیای اسلامی منتشر کرد و مدتی به حوزه مطالعات قرآنی روی آورد.

 بازاندیشی ابن رشد و رفع محاق اندیشه ورزی

عابدالجابری از جمله نواندیشان جهان عرب است که نوگرایی در اندیشه دینی را با در نظر گرفتن گزاره‌ها و پیشینه فرهنگی و تاریخی اسلامی پی گرفته است و معتقد است که اندیشه در دنیای اسلام با فقدان خردورزی نحیف شده است و در احیای آن نیازمند بازگشت به خردورزی در دستگاه ابن رشد است.

او معتقد است که شناخت سمت و سوی اندیشه کنونی جهان عرب بدون بازخوانی روند یکصد سال گذشته امکان پذیر نیست. عابدالجابری این دوره طولانی را در سه جریان عمده بررسی کرده است:

جریان نخست جریان سنت‌گراست؛ این جریان با سید جمال‌الدین اسدآبادی آغاز شد و توسط شاگردش محمد عبده ادامه یافت؛ اما عبده در ادامه مسیر راهی برخلاف استاد پیشه کرد.

جریان دوم جریان لیبرال و متمایل به غرب‌گراست؛ این جریان این‌گونه می‌پندارد که عامل عقب ماندگی دنیای اسلام، میراث فرهنگی باورهای اسلامی بر جای مانده است وتنها راه نجات آن است که همه چیز از غرب وام گرفته شود.

جریان سوم، جریانی است با باورهای پیوندگرا. این جریان معتقد بود می‌تواند بین «میراث و تاریخ تمدن اسلامی» با «دستاوردهای فکری و فلسفه غرب» پیوند برقرار کرد. این جریان در رفتار علمی خود، سازوکار مشخصی برای طرحش، پیشنهاد نمی‌کند و این مسأله به مهمترین مشکل آنها بدل شده است.

عابدالجابری معتقد است روش صحیح در ایجاد اندیشه پویا، پایبندی به خردورزی است. خردی که برخاسته از میراث فرهنگی دنیای خویش باشد. تجلی این خردورزی را هم در سنت فیلسوفانی خردورز همچون ابن رشد می‌داند و بر این باور است که با احیای خرد ابن رشد، بسیاری از بحران‌های فکری امروز قابل حل خواهد بود.

عابد الجابری ویژگی فلسفه ابن رشد را عدم تلفیق آن با مباحث مابعدالطبیعه می‌داند و می‌نویسد: «در فلسفه ابن رشد مرز بین خرد فلسفی از خرد کلامی-الهیاتی مشخص است. به عبارت دقیق تر، خرد تنها خرد است بدون آمیختگی با چیز دیگر. دستگاه فلسفی ابن رشد بدون تعصب‌های فرقه‌ای است و به آسانی تبدیل به ایدئولوژی نمی‌شود. اندیشه او به آسانی در دستان قدرت و سیاست جای نمی‌گیرد. تمام اندیشه او نقد است و نقد در اساس نمی‌تواند به ایدئولوژی تبدیل شود. ما از ابن رشد غفلت کرده ایم؛ در حالی که اروپایی‌ها دستگاه فکری ابن رشد را به غرب انتقال داده‌اند و تا به امروز هم دستگاه فکری این فیلسوف در مکاتب فکری آنان به عنوان یکی از پایه‌های نهضت فکری زیر عنوان «ابن رشد لاتینی» زنده است.» عابدالجابری با مطرح کردن دستگاه فکری ابن رشد به دنبال ارائه یک ایدئولوژی یا راه حل نظری و فکری جدید نیست؛ او تأکید می‌کند که تفکر ما باید نقاد، خردورز و از نوع فلسفه ابن رشدی باشد. به عبارت دیگر، قبل و بعد از هر چیز تنها بر خرد و عقل نقاد تکیه کند.

الجابری تأکید می‌کند که ابن رشد معتقد است، فلسفه با ارسطو تکمیل شد و این حقیقتی در تاریخ فلسفه یونان است؛ اما در عین حال تواضع ابن رشد او را بر آن داشته است که یافته‌های فکری خویش را به فلسفه ارسطو نسبت دهد. استدلال عابدالجابری این است که خرد نقاد ابن رشد متعلق به شخص اوست و ابن رشد را جزء هویت اسلامی و عربی می‌داند که با بازگشت به خرد نقاد او می‌توانیم به نوگرایی و بازاندیشی در اندیشه اسلامی-عربی دست یابیم. چرا که نقد گذشته برای ساختن هویت جدید اسلامی لازم است. یعنی نقد گذشته نقد حال ما است و چراغ راه آینده. عابدالجابری معتقد است که بازگشت به ابن رشد در بازسازی فرهنگی و هویتی ما مؤثر است. بدین معنا که گذشته یک ملت حیات کنونی اوست و فرهنگ گذشته زندگی کنونی هم است. اندیشه آنگاه امکان رشد می‌یابد که ریشه در گذشته داشته باشد.

عابدالجابری خرد متعارف در دنیای اسلام را به دو بخش شرقی و غربی تقسیم کرده است و برای روشن شدن فضا توجه خود را بر ابن سینا متمرکز می‌کند که براحتی می‌توان از فلسفه ابن سینا به سوی فلسفه فارابی بازگشت و در چرایی این مسأله اشاره به این نکته دارد که، فارابی هم در بسیاری از مواضع به همان شیوه اندیشیده است. در ادامه اشاره می‌کند که آیا می‌توان ارتباطی بین اندیشه ابن رشد و ابن سینا پیدا کرد؟ الجابری پاسخ را منفی می‌داند و این دو دستگاه را متفاوت از همدیگر ارزیابی می‌کند و برای استدلال خود به تشریح می‌نویسد: «بین دو دستگاه فلسفی مشرق و مغرب دنیای عربی (اسلام) جدایی یا انقطاع معرفتی وجود دارد. در غرب دنیای اسلام فلسفه به گونه‌ای تولید شده که از دالان آن نمی‌توان به ابن سینا رسید و این درست برخلاف آن چیزی است که در مشرق دنیای اسلام و به تعبیر دقیق تر، ایران، رخ داده است. در مشرق اسلامی می‌توان بین ابن سینا، فارابی، سهروردی و ملاصدرا نوعی ارتباط و استمرار را دید.» بنابراین تقسیم ‌بندی عابدالجابری از خرد متعارف در دنیای اسلام بر اساس این جدایی یا انقطاع معرفتی است.

روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: