فلسفه پرسیدن پرسشهای اساسی درباره چیستی چیزهاست / دکتر یحیی قائدی

1393/8/17 ۱۱:۰۶

فلسفه پرسیدن پرسشهای اساسی درباره چیستی چیزهاست / دکتر یحیی قائدی

اگر بپذیریم که که فلسفه‌ورزی کاری است که از انسان سر می‌‌زند، ناگزیر روش یا روشهایی دارد. با نگاهی به همگانی ترین تعریف فلسفه،"فلسفه پرسیدن پرسش‌های اساسی درباره چیستی چیزهاست". از این رو اولین کار پرسش است و آن هم اساسی، آشکار است که ابتدا باید پرسید و یا ابتدا باید پرسنده بود، تا پس از آن نگران اساسی بودنش بود، اگر ما نپرسیده، نگران اساسی بودنش باشیم، احتمالا هرگز نخواهیم پرسید. برتری دادن اساسی به خود پرسیدن بسا باعث شده است، که افراد از همه ی پرسیدن و در نتیجه از فلسفه روی گردان شوند.دانسته شد که پرسیدن گام نخست (و شاید گام پایانی) فلسفه ورزی یا به کارگیری فلسفه در عمل است.

 

اگر بپذیریم که که فلسفه‌ورزی کاری است که از انسان سر می‌‌زند، ناگزیر روش یا روشهایی دارد. با نگاهی به همگانی ترین تعریف فلسفه،"فلسفه پرسیدن پرسش‌های اساسی درباره چیستی چیزهاست". از این رو اولین کار پرسش است و آن هم اساسی، آشکار است که ابتدا باید پرسید و یا ابتدا باید پرسنده بود، تا پس از آن نگران اساسی بودنش بود، اگر ما نپرسیده، نگران اساسی بودنش باشیم، احتمالا هرگز نخواهیم پرسید. برتری دادن اساسی به خود پرسیدن بسا باعث شده است، که افراد  از همه ی پرسیدن و در نتیجه از فلسفه روی گردان شوند.دانسته شد که پرسیدن گام نخست (و شاید گام پایانی) فلسفه ورزی یا به کارگیری فلسفه در عمل است.

اکنون این پرسش بر می آید که پرسش چگونه باید پرسیده شود؟ پرسش از کجا می آید؟ آیا پرسشها سرگردانند و  به دنبال آنند تا کسی آنها را  شکار کند؟ یا پرسش ها از درون ما سرچشمه می گیرند و به بیرون ساری می شوند و یا از بیرون به درون ما جاری می شوند؟ پرسشها به راه های گوناگون پدید می آیند با این حال تا آنجا که به فلسفه مربوط میشود ، پرسش باید از جان پرسنده ناشی شده باشد. پرسش باید چون آتشی باشد که به خرمن جان پرسنده افتاده باشد و گریزی نداشته باشد جز خاموشی اش هراسناک، هیجان زده و بی تاب. گرچه خاموشی اش ممکن نیست جز با پرسشی دیگر و از این روست که فیلسوف را گریزی از پرسیدن نیست هرچند میداند هر پرسش هیزمی است که آتش پرسندگی به جانش افتاده را شعله ور می کند.

چیزهای گوناگون در کارند تا پرسش در آدمی جوانه زند، سر آغاز همه آنها تردید است. گرچه باز این پرسش هست که تردید چگونه بر می آید؟ برای تردید کردن نیازمند پذیرفتن چند گزاره بنیادین هستیم که نخستین آن این است؛ "برای هر گزاره ممکن است گزاره دیگری وجود داشته باشد که اهمیت و ارزشش برابر، بالاتر و یا کمتر از گزاره نخست است" و به هر راه ارزش بررسی دارد. دومین گزاره بنیادین این است؛ "آدمی هیچ راهی به جز اینکه تمام ادعا هایش را در گزاره بیان کند ندارد، حتی زمانی که تنهاست و با خودش فکر می کند" از این رو تردیدهای ما همیشه در قالب گزاره است و ناگزیر پرسشهای بر آمده از آن نیز در این شکل خواهد بود. اگر ادعای بالا را بپذیرم آنگاه میتوانیم در برابر هر ادعایی گزاره تردید آمیز را به ذهن آوریم و پرسشی بپرسیم.

برای نمونه در برابر این ادعا که "چیز هایی که آدمی از آن لذت میبرد، برای جسم و جانش سودمند نیست" و گواه آورده شود که خوردن غذای چرب یا کشیدن سیگار لذت بخش است اما جسم و جان آدمی را به مخاطره می اندازد. می توان این تردید را قرار داد" تنها چیز هایی برای جسم و جان آدمی سودمند است که برایش لذت بخش باشد" و گواه آورده شود درس خواندن اگر برای یادگیرنده لذت بخش نباشد جسم و جان او را به خطر می اندازد. از این رو دست کم با دو ادعا روبرو هستیم که این پرسش را ایجاد می کند:" چه چیزی برای جسم و جان آدمی سودمند است؟ پرسشهای دیگری در  ارتباط با همین تردید قابل طرح است،؛ سودمندی چیست؟ لذت و لذت بخش چیست؟ آیا جسم و جان به یک اندازه از چیز ها لذت می برند؟ آیا سودمندی به لذت وابسته است؟ آشکار است که مراد از تردید در اینجا تردید منطقی است و با انکار محسوسات و در افتادن به دام مغالطه ها تفاوت دارد.

اگر تردید را سنگ بنای شیوه زندگانی خود قرار دهیم فلسفه ورزی در ما آغاز شده است. آنگاه نگریستن دقیق و عمیق به چیز ها، گوش دادن عمیق و دقیق به سخنها، و خواندن دقیق و عمیق همه ابزاری برای تردید و پرسش کردن و سرانجام فلسفیدن است. پس از آن است که مطالعه کردن اهمیت پیدا میکند، چون شما به فردی تبدیل شده اید که مغلوب آرا نهفته در  نوشته ها نمیشوید. مغلوب ادعاهای  نهفته در پس مصنوعات (ساختمانها، ماشینها، فیلمها، ایدئولوژی ها و ...) نمی شوید و نیز مغلوب گزاره های سنگ شده در خود نیز نمی شوید.

هنگامی که کورسوی تردید در ما وجود داشته باشد لازم است که آنرا به نورافکنی تبدیل کنیم که بر تمام زندگیمان روشنی بیفکند و این یعنی تبدیل پرسش های کمتر اساسی به پرسش های اساسی تر. گرچه پرسیدن پرسشهای کمتر اساسی ناگزیر است، اما ماندن در آن، هرگز نرسیدن به جایی است. پیمودن پله اول برای رسیدن به پله آخر ضروری است اما ماندن در پله اول نرسیدن به هیچ جاست.پرسش های اساسی در فلسفه به چند معناست؛ ابتدا یعنی پرسشهایی که مخصوص فلسفه است، پرسشهایی که بدان سبب، فلسفه فلسفه شده است، دوم پرسشهایی است که علم و هنر به همین صورت به آن نمی پردازند و سوم روشی است که به آن پرسشها پاسخ داده می شود.

در با هم نگری این سه می توان گفت پرسش اساسی پرسشی است که از سطح و جز گذشته باشد و به عمق و کل رسیده باشد و تنها به کمک استدلال عقلانی قابل بررسی باشد. غیر اساسی ها یا کمتر اساسی ها بر اساسی ها یا بر اساس ها استوارند. این معنایش  کم اهمیت بودن  غیر اساسی ها یا کمتر اساسی ها نیست ، بلکه معنایش آن است که فلسفه به اساس ها( شالوده ها) میپردازد و اگر چنین نکند دیگر فلسفه نیست و معنایش را از دست میدهد. علم و هنر به اساس ها بویژه در معنای فلسفی اش( چیستی چیز ها) نمیپردازند بلکه بر پاسخ های فلسفی به پرسشهای اساسی استوار می شوند. در هر کدام از علم و هنر هم پرسش های اساسی تر و کمتر اساسی وجود دارد اما در آن حالت نیز تنها به شیوه علمی یا هنری پاسخ می دهند و روششان استدلال عقلانی نیست اما می‌شود به شیوه فلسفی پرسشهای اساسی در مورد علم و هنر پرسید.

 پرسشهایی که فلاسفه در طول تاریخ پرسیده اند یا درباره چبستی واقعیت بوده است مثل پرسش از چیستی واقعیت خدا، انسان و جهان و یا پرسش از  چیستی حقیقت (گزاره هایی که انسان در باره واقعیت بیان می کند). برای مثال پرسش از چیستی آگاهی (واقعیت چگونه به آگاهی ما در می آید) چگونه بدانیم که حقایق چه نسبتی با وقایع دارند؟ چگونه بدانیم که کدام حقیقت خطاست؟ روش به گزاره در آوردن وقایع چیست؟ و یا پرسش از چیستی ارزش بوده است چه چیزی زشت است چه چیزی زیباست چه چیزی نیک این و چه چیزی بد؟ یا پرسش از چیستی علم و به دنبال آن  پرسش از چیستی علوم مختلف.

هر فرد دانشگاه رفته یا هر فردی که در مسیر دانشگاه هست، باید پرسشی اساسی در باره رشته تحصیلی خود طرح کند و از طریق فلسفه ورزی آنرا تا حد بدست آوردن درکی عمیق و اگر مایل باشد تا سطح نظریه پردازی ادامه دهد. یک دانش آموخته یا دانشجوی برنامه درسی  میتواند خود را درگیر برخی پرسش های فنی در برنامه درسی کند یا میتواند در همان زمینه پرسش های اساسی تری مطرح کند  به عنوان مثال او میتواند نگران میزان توجه به جنسیت در کتاب  ریاضی دوم ابتدایی باشد و یا نگران برابری جنسی باشد و یا پرسشی اساسی در باره چیستی انسان، ویژگیهای اساسی او  داشته باشد.

وقتی شما دیدگاهی در باره انسان در خود پرورده باشی آنگاه میتوانی به مساله برابری یا نابرابری تحصیلی بین زنان و مردان یا گروه های خاص دیگر پاسخ مورد قبول خود بدهی. یا یک متخصص برنامه درسی در صورتی میتواند به خوبی محتوای درسی را  گزینش و سازماندهی کند که پیش از آن پرسشی اساسی در باره اینکه چه محتوایی ارزشمند است داشته باشد و آن نیز وابسته است به اینکه چه پاسخی به پرسش چیستی واقعیت( انسان و جهان) داشته باشد. اگر چنین نباشد جدال ها تماما بر سر این است که هر متخصص چه مقدار پاسخ های متخصصان متقدم خود را در خود ذخیره دارد و تمام ارزش خود را در گروه آن گذاشته است و ملاک سواد داشتن نیز حجم  معلومات خواهد بود و ملاک مقاله خوب هم تعداد منابع و  نام ها و نظریه ها خواهد بود.

در ارتباط با هر رشته دیگر نیز دیگر نیز می توان پرسشهای اساسی فلسفی را در ارتباط با آن در نظر آورد. به عنوان نمونه ریاضی و آموزش ریاضی را  در نظر بگیرید. نخستین پرسش درباره چیستی ریاضی است؛ ریاضی چیست؟ آیا ریاضیات تماما عدد است؟ آیا ریاضیات ذهنی است یا عینی؟ آیا چیز ها تماما ریاضی اند یا ریاضیات مفهوم ها و گزاره هایی هستند که آدمها میسازند؟ آیا ویژگیهای ریاضی در اشیاء وجود دارند یا ما به آنها نسبت میدهیم،؟ نسبتهای عددی ساختگی هستند یا واقعی؟ دست کم برخی از پاسخها به این پرسش ها وابسته است به پاسخهایی که ما به پرسشهایی در باره جهان و انسان و معرفت داده ایم. اگر وجود جهان کاملا عینی مستقل از ادراک انسان را پذیرفته باشیم، پاسخهای ما به پرسشهای ریاضی نیز از آن متأثر خواهد شد. اکنون اگر قرار باشد ما ریاضی را آموزش دهیم شیوه هایی که انتخاب خواهیم کرد نیز از این پرسشها و پاسخها متاثر خواهد شد. بر اثر پرسشهای اولیه سه نگرش در فلسفه ریاضی قابل پدیدار شدن است (عینی، ذهنی، ساختنی) و بر اثر پرسشهای عمیق تر و بیشتر گرایشهای گوناگون در هر نگرش.

 هنگامی که فرد به اندازه کافی گرفتار پرسشهای فلسفی در زمینه ای خاص شده باشد، آنگاه مطالعه و دقت در  پاسخهای دیگران سودمند خواهد بود و لازم است که چنین کند و مطلع شود که در طول تاریخ تفکر آن رشته یا زمینه دیگران چه گفته اند و او با چارچوب فکری خود که بر اثر فلسفه ورزی در او پدیدار شده است چگونه آنرا هضم، نقد و رد می کند و یا چگونه و چرا آنرا می پذیرد. مطالعه اطلاعات گوناگون بدون فلسفه ورزی همانند خوردن یک عالمه غذای متنوع و گوناگون است بدون فرصت دادن به معده و روده برای هضم و درک آن. کمترین خسارتش رودل است و بعد اسهال و تهوع و چاقی و ... . به همان سان آدمی ممکن است به رودل یا اسهال فکری مواجه شود و یا از فرط اطلاعات زیادی چنان فربه شود که حاضر به پذیرش هیج گزاره دیگری غیر از آنچه که در معده ذهن اوست، نشود و در پاسخ به هر ادعایی و یا مواجهه با هر استدلالی و فورا نقلی از کسی یا کتابی بیاورد به نشانه درستی. شاید گاهی لازم باشد هرچه در ذهن داریم را بیرون بریزیم تا معده دهنمان نفسی بکشد. از این رو اطلاعات ادراک نشده، مورد تردید قرار نگرفته و به میزان پرسش در نیامده موجب نفخ ذهن می شود و گاهی شما بوی تعفن ذهن کسی را می شنوید.

 برای اینکه به چنین چیزی دچار نشویم، لازم است هر پوینده راه دانش و در هر رشته ای، تردیدهای اساسی در مقابل گزاره های تولید شده رشته خود بگذارد، این افزون بر آنکه منجر به طرح پرسشهای اساسی در آن رشته می شود، منجر به درک و هضم آن می شود زیرا تردید به یادگیرنده فرصت تعمق می دهد و اجازه می دهد که ذهن تکلیفش را با گزاره معلوم کند و تصمیم بگیرد که کجا آن را قرار دهد و  یا در جایی قرار ندهد و یا با چه زمینه ای آنرا خویشاوند کند.

 دست یازیدن به فلسفیدن علاوه بر آنکه خود اساسا عمل است، گونه ای روش آموزش نیز هست که در هر رشته و برای هر رشته نیز قابل استفاده است، یاددهنده فلسفی‌شده خود می‌تواند به شیوه فلسفی به یادگیرنده مایل به فلسفی شدن کمک کند.

خبرگزاری مهر

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: