1393/8/6 ۰۸:۰۰
«سخنرانی حجتالاسلام والمسلمین علی یونسی دستیار ویژه رئیسجمهور در امور اقوام و اقلیتهای دینی و مذهبی، در نهمین همایش بینالمللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی در خراسان شمالی»
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیار خرسندم که در جمع بزرگ فرهیختگان، شرکت میکنم و بابت دعوتی که از بنده شده است، سپاسگزارم. سلام گرم دولت تدبیر و امید را به همۀ عزیزان تقدیم میکنم. اقدام پسندیدهایست که این همایش را در هفتۀ دولت برگزار مینمایید، از این جهت هم سپاسگزارم. از دانشگاه پیامنور نیز از اینکه قبول زحمت کردند، ممنون هستیم و از سرور عزیزمان، جناب آقای استاد محقق سپاسگزارم که به همت ایشان چنین ابتکاری، در چنین فرصت خوبی، در خراسان شمالی شکل گرفت. خراسانی که مهد تمدن ایرانی است و زبان دری از این خطه زاد، بالید و به همۀ گسترۀ ایران زمین، ایران بزرگ، ایران تاریخی، گسترش پیدا کرد. جا دارد که این همایش در چنین سرزمینی برگزار شود.
این بنده در ارتباط با زبان فارسی از این زاویه و از این دریچه صحبت میکنم که این زبان، بزرگترین مولفۀ هویت ملی است. گفته میشود که زبانهای محلی و قومی، گویا، معارض و ضد زبان فارسیاند! مدام بر من خرده میگیرند که چرا شما از زبان مادری سخن میرانید و خواهان آموزش زبان مادری هستید! و گاهی به عکس آن، عدهای تلاش دارند که زبان ملی را در مقابل زبانهای محلی و قومی قرار دهند! که این هر دو رویکرد، هم به زبانهای قومی و هم به زبان ملی، جفا است! فرصت نیست که در این خصوص به بحث بپردازیم زیرا یک مقداری این مباحث سیاسی است و بنده پرهیز دارم که در این نشست، مباحث سیاسی را مطرح کنم.
بحثم را از دریچه هویت ملی آغاز میکنم. هویت یک سلسله مراتبی دارد. هویت محلی، هویت قومی، هویت دینی و ... هویتهای خرد و جزیی فراوانی وجود دارد. همۀ این هویتها و تشخصها در جای خود و در حد خود، محترماند و هیچکدام از این هویتها، معارض هویت ملی نیست.
سرزمین، دین، فرهنگ مشترک و از همۀ مهمتر زبان، این چهار مؤلفه، مؤلفههای تشکیلدهندۀ هویت ملی هر ملتی است و در این میان زبان مهمترین آن است. توضیحاتی که عرض میکنم اثبات میکند که این مؤلفه، بیش از سایر مؤلفههای دیگر در حیات و شکلدهیِ هویت ملی تأثیر و نقش دارد. لااقل در فارسی و در میان ملت ایران، این چنین است.
ممکن است در یک ملت زبانهای مختلفی وجود داشته باشد. زبان دینی، خود یک زبانی است که حیطۀ آن محدود است. زبانی است برای ارتباط با خدا یا ارتباط دینداران با متون دینی. زبان علمی، مصرف آن محدود است به دانشمندان که با این زبان و اصطلاحات علمی، مفاهیم و معارف علمی را منتقل میکنند و بدینوسیله ارتباط علمی برقرار میشود. زبان محلی نیز برای این است که اهالی یک منطقه با یکدیگر ارتباط کلامی برقرار کنند. مردم یک قوم، یک زبان محلی یا یک زبان قومی دارند. انواع و اقسام زبانهای قومی یا لهجهها یا گویشها (وارد مناقشات زبانشناسی علمی نمیشویم)، مصرف محدودی دارد. بالاخره مردم یک منطقه یا مردم یک قوم برای ارتباط، زبان خاصی را انتخاب میکنند. قوم بلوچ برای خودشان، زبان بلوچی را انتخاب میکنند، همچنین کردها برای خودشان، ترکها برای خودشان، گیلکیها برای خودشان، خراسانیها برای خودشان، لرها برای خودشان، زبان محلی خاص خودشان را انتخاب میکنند تا یک ارتباط محلی یا قومی یا فامیلی برقرار کنند ولی آنجا که یک ملت میخواهند در سطح کلان، با هم ارتباط برقرار کنند و روابط ملی داشته باشند، بالاخره باید یک زبان واحد انتخاب کنند.
در ایران زمین، یک زبان همیشه انتخاب شده است. زبانهای متعدد محلی و قومی وجود داشته ولی یک زبان ملی برای همه ایرانیان وجود داشته است که آن نیز همین زبان فارسی بود. حالا چرا زبان فارسی؟ به نظر میرسد بدان جهت که زبان فارسی، زبان یک قوم نیست. فارس هم یک قوم نیست. فارس یعنی همۀ این اقوام. فارس یعنی لر. فارس یعنی کرد، یعنی ترک، یعنی بلوچ، یعنی خراسانی، یعنی گیلکی. یعنی همۀ این اقوام ایرانی میشود ملت فارس.
بنابراین فارس یک قوم نیست، حداقل الان دیگر نیست. درگذشته هم که فارس گفته میشد، مراد ایران بود. آنجا که پیامبر اسلام نامه مینویسد برای شاه ایران، او را با عنوان شاه قوم فارس نام میبرد، یعنی شاه ایرانیان. منظور این نبوده است که آن زمان مادها، پارتها، خردهزبانها، خرده فرهنگها، اقوام دیگر نبودند. شاه ایران، شاه فارس بوده و همۀ آنها هم فارس بودند. همانگونه که امروزه نیز وقتی پرشیا و پرشین گفته میشود یعنی ایرانیان. اما عدهای قومگرا تلاش میکنند که فارس را محدود کنند به یک جمع محدودی! بخصوص این پانها! که تلاش میکنند بگویند ایران یعنی فارس آنهم یک جمع کوچکی که عمدتاً محدود میشود به مثلاً اصفهان و شیراز و بقیه دیگر هیچ! این یک تفسیر تنگ نظرانۀ قومی و ضدایرانی است که قبلاً بیشتر کمونیستها آن را تبلیغ و ترویج میکردند. بهنظر ما، زبان فارسی زبان یک قوم نیست، بلکه زبان همۀ ایرانیان است.
پیرامون اینکه چرا این امر اتفاق افتاد؟ و علت این موضوع چه بود؟ میتوان گفت که علت تاریخی آن یک انتخاب طبیعی بود. درگذشته، سازمان و ساختار ملت ایران عمدتاً از این سه جمعیت و سه گروه، که هر سه آریایی و هر سه زبانشان فارسی بود، تشکیل شده بود: مادهها، پارتها و فارسها. همه این سه گروه از یک جنس بودند. از یک قبیله بودند. پارتها عمدتاً در خراسان، فارسها عمدتاً در زاگرس و مادها عمدتاً در غرب (که کردها و آذریها از آن تبار هستند) ایران سکنی داشتند. همۀ ایران را این سه گروه تشکیل میدادند. زبانشان، فرهنگشان، تبارشان، نژادشان از یک جنس بود. این بنا که شکل گرفت، همینگونه ادامه پیدا کرد.
حوادثی که در طول تاریخ اتفاق افتاد، بسیار ویرانگر بود. بسیاری از تمدنها را منقرض کرد، ملتها را از هم پاشید و زبانها را از بین برد اما در این بنای مستحکم ایرانی مؤثر واقع نشد. در ایران هم اتفاقات و تغییرات عظیمی رخ داد. دولتها منقرض شدند. تغییرات دین صورت گرفت. تغییرات عظیم سرزمینی در طول تاریخ اتفاق افتاد اما در انتخاب زبان هرگز تغییر اساسی رخ نداد. زبان فارسی در درون خودش تغییرات داشته، مراحلی داشته اما در درون خودش بوده و هرگز جای خود را به زبان دیگری نداد.
هجوم اسکندر مقدونی که امپراطوری بزرگ هخامنشیان را منقرض کرد و تلاش وسیعی برای یونانی کردن ایران انجام داد! و همچنین، سلوکیان که حدود صد سال در ایران زمین تلاش کردن تا زبان و فرهنگ اینجا را عوض کنند، مطلقاً اثری نکرد. از همین خراسان پارتیان قیام کردند، همان حکومت اشکانیان، بساط سلوکیان را برچیدند. تمام تلاشهای فرهنگی هلنیسم را برچیدند و کاملاً پاک کردند به گونهای که امروز دیگر اثری از آن نیست. در حالیکه مشابه همین، در جاهای دیگر صورت گرفت اما در آنجا ماندگار شدند. تغییرات بعدی نیز همینگونه بود.
اتفاقات عجیبی که به وقوع پیوست، انقلاب عظیمی بود که در دنیا با ظهور اسلام و در ظرف عربیت رخ داد. این دوپتانسیل عظیم با یکدیگر ترکیب شدند و یک حکومت جوان، نوظهور و ناشناخته نمایان شد. هر دو ابرقدرت در مقابل این جریان جوان و ناشناخته عاجز ماندن و شکست خوردند. ادبیات عربی با استفاده از موج معنوی اسلام توانست همۀ آسیا، اروپا و افریقا را درنوردد و بخشهای زیادی را بطور کلی برای همیشه عربی کند. مصر که خود یک کشور بزرگ متمدن، مستقل و همیشه رقیب تمدنهای زمان خودش بود، در مقابل این حرکت جدید، خود را باخت و تسلیم شد و زبان خود را، هویت خود را و همه چیز خود را از نو ساخت.
همین جریان ابتدا ایران را فتح کرد ولی در مقابل فرهنگ ایران به یک داد و ستد، به یک معامله (با یک قرارداد نانوشته)، دست زد. ادبیات فارسی و ادبیات عربی با هم سازش کردند، با هم کنار آمدند، به هم کمک کردند و زبان فارسی حتی زبان دین شد. زبان فارسی در غنای زبان عربی به یاری آن آمد. بسیاری از ادبیات عرب، ایرانی هستند و پدر ادبیات عرب، ایرانی است. البته ادبیات فارسی نیز از ادبیات عرب کمک گرفت اما اگر از اصالتی برخوردار نبود، اگر هویت پایداری نداشت، نمیتوانست در مقابل عظمت و هجوم ادبیات عرب و اسلام مقاومت کند.
ایران خودش، فرهنگ خودش را حفظ کرد. در مقابل تهاجمات بعدی، همچون تهاجم مغولان، نیز ماجرا همین بود. بعد از آن نیز هر مهاجمی که هجوم آورد، آنرا در درون خود هضم کرد. با اسلام از در سازش درآمد. خود را حفظ کرد، خود را تکمیل کرد، خود را ساخت و به ادبیات اسلام هم کمک کرد. اما در مقابل تهاجمات بعدی، برای اینکه اصالتی نداشتند، در مقابل آنها ایستاد و فرهنگ مهاجم را در خود، هضم کرد.
دولتهای مهاجم مغولی، شرق دور، انواع و اقسام سلسلههای مهاجم چون سلجوقیان، عثمانیان و بیش از هزار سال حکومت ترکان، همۀ آنها خود مروج زبان فارسی شدند. زبان ترکی زبان نظامی شد، نه زبان دیوانی، نه زبان دینی و نه زبان علمی. زبان نظامی بود، چون عمدتاً سلحشوران جهانگشا، ترک بودند. آنها در محدوده پادگانها، این زبان را در خدمت شمشیر و شمشیر را در خدمت زبان قرار داده بودند. البته در طول زمان، پادگانها به روستاها و شهرها تبدیل شدند. بدینسان زبان ترکی در آن مناطق، زبان بومی شد و جزء زبانهای ایرانی. ما آنها را زبانهای ایرانی میدانیم. زبانهای مغولی، زبانهای ترکی و زبانهای عربی ایرانیزه شدند، یعنی در هاضمه بزرگ ادبیات فارسی آنها تعریف و گنجانیده شدند.
امروز هم ما این زبانها را بیگانه نمیدانیم. در ذیل زبانهای فارسی از این زبانها نگاهبانی و نگاهداری میکنیم. سیاست دولت جمهوری اسلامی تاکنون، در درجه اول حفظ و تقویت زبان ملی و در ذیل آن حمایت از زبانهای محلی و قومی بود. ما این دو را با هم قابل جمع میدانیم.
چند نکته ظریف که شایسته است در این قسمت به عرض برسانم. عرض کردم که سلسلههای قالب ترکمانی، سلجوقی، صفوی، قجری همه اینها جزء دولتهای قالب در ایران بودند و در ایران حکومت کردن ولی زبان قالب خاندانی، زبان درباری، زبان شاهی، زبان فاخرشان زبان فارسی بود. این عجیب است، برای خود من اولینبار که خواندم، بسیار جالب بود. دولت عثمانی حدود ششصد قرن و یا بیشتر حکومت کرد وجزء رقیبان و مخالفان دولت ملی ایران بود. جنگهای طولانی بین سلسلههای ایرانی و آنها رخ داد. هر دو دولت ترک بودند (یعنی هم دولت ایرانی نوع صفوی و قجری آن ترک بودند و هم دولت عثمانی ترک بود) اما هر دو آنها به زبان فارسی افتخار میکردند. هر دو به زبان فارسی شعر میگفتند. در جنگ چالدران، شاه اسماعیل صفوی و سلطان سلیم عثمانی هر دو برای نهیج و تحریک سربازان خود از شاهنامه کمک میگرفتند. این عجیب نیست که مولانا صاحب کتاب معروف مثنوی، از بلخ حرکت میکند و در قونیه آرام میگیرد زیرا همۀ این مناطق فارس بودند.
شمال چین، غرب چین، شبه قاره، همۀ آسیای میانه، قفقاز شمالی، قفقاز جنوبی، فلات ایران و آسیای صغیر، ترکیه فعلی، بخشهای زیادی از شرق اروپا، همه این مناطق در سیطره ادب و زبان فارسی بود و هر حکومتی که میآمد چارهای نداشت که باید مروج این زبان باشد. این زبان، زبان ادب بود. زبان اخلاق بود، زبان هویت بود، زبان تمدن بود. به همین جهت، سلجوقیان ناچار بودند که صدراعظم خود را از میان شما انتخاب کنند. چارهای نداشتند جز آنکه از خراسانیان، خواجه نظامالملک را انتخاب کنند. غیر از این امکان نداشت. برای اینکه حاکمیت ملت بزرگ ایران، که همۀ این مناطق را شامل میشد، حاکمیت زبان فارسی بود. همان موقع البته کسانی بودند که تلاش میکردند این طور نباشد. تلاش میکردند که این وضعیت را بهم بزنند اما این امر مقدور نبود.
شما آثار بزرگانی مثل ناصر خسروقبادیانی را میبیند که در آن کتاب معروف خودش در سیاحتنامه همین مناطق را گشته و دیده، مشخص است که در همان زمان هم تلاشهایی بوده که سعی میکردند زبان فارسی و ادبیات فارسی را محدود کنند. من هر موقع که به این بیت ناصر خسرو میرسم به خودم به عنوان یک ایرانی مسلمان افتخار میکنم: «من آنم که در پای خوکان نریزم، مر این قیمتی دُر لفظ دری راه چه احساسی داشت زمانی که ناصرخسرو که در تبعید زندگی میکرد و در کوههای پامیر پنهان بود اما در مقابل فشارهایی که بود تسلیم نگشت و از زبان و ادبیات فاخر ایران زمین حمایت کرد. مخالفین خود را با تندترین لفظ مورد خطاب قرار میدهد و آنها را خوکانی ضد ایرانی خطاب میکند و زبان ایرانی را چون دُر میستاید. او کسی است که به خاطر اینکه حاضر نگشت که به پای خوکان مهاجم تسلیم شود، تبعید میشود اما مدام از هویت ملی و زبان فارسی دفاع میکند. ما امروز وارث چنین شخصیتهایی هستیم. همۀ ایران زمین از تاجیکستان گرفته تا اقصی نقاط حوزۀ تمدنی نوروز، حوزۀ تمدنی ایران زمین، که تحت نفوذ فرهنگ و ادب فارسی قرار دارند، باید با افتخار از این هویت ملی دفاع کنند که ایرانی با این فرهنگ پایدار است.
بار دیگر لازم میدانم از همه عزیزان که در برگزاری این همایش تلاش کردهاند مخصوصاً از استاد غزیز جناب آقای دکتر محقق تشکر کنم و سلام گرم رئیسجمهور محترم و دولت را به همۀ شما عزیزان تقدیم نمایم.
«والسلام علیکم و رحمتالله و برکاته»
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید