1393/7/8 ۰۹:۵۶
از نشانههای یک جامعه بیمار، فقدان تعاملات و ارتباطات انسانی عمیق و صحیح میان افراد و گروههای انسانی آن جامعه است. در چنین جامعهای انسانها از برقراری گفتوگو و ارتباط مؤثر، سالم و سازنده انسانی ناتوانند و منازعات و مجادلات اندیشه سوز که در نهایت ممکن است به تخاصم و درگیری بینجامد عرصه را بر مکالمات و مراودات اندیشه ساز تنگ میکند و مانع رشد و تعالی و شکوفایی انسانها و جامعه انسانی میشود. از نشانههای یک جامعه بیمار، فقدان تعاملات و ارتباطات انسانی عمیق و صحیح میان افراد و گروههای انسانی آن جامعه است. در چنین جامعهای انسانها از برقراری گفتوگو و ارتباط مؤثر، سالم و سازنده انسانی ناتوانند و منازعات و مجادلات اندیشه سوز که در نهایت ممکن است به تخاصم و درگیری بینجامد عرصه را بر مکالمات و مراودات اندیشه ساز تنگ میکند و مانع رشد و تعالی و شکوفایی انسانها و جامعه انسانی میشود.
ارتباطشناسی از منظر ملای روم به مناسبت روز بزرگداشت مولانا
از نشانههای یک جامعه بیمار، فقدان تعاملات و ارتباطات انسانی عمیق و صحیح میان افراد و گروههای انسانی آن جامعه است. در چنین جامعهای انسانها از برقراری گفتوگو و ارتباط مؤثر، سالم و سازنده انسانی ناتوانند و منازعات و مجادلات اندیشه سوز که در نهایت ممکن است به تخاصم و درگیری بینجامد عرصه را بر مکالمات و مراودات اندیشه ساز تنگ میکند و مانع رشد و تعالی و شکوفایی انسانها و جامعه انسانی میشود.
ترس از برقراری ارتباط یا ارتباط گریزی که گاه به ارتباط ستیزی نیز می انجامد بحرانی است که حیات فردی و جمعی انسانها را با آسیب و تهدید جدی روبه رو میکند. کسب مهارتهای ارتباطی، بخشی از مهمترین و اساسیترین مهارتهایی است که انسانها در فرایند اجتماعی شدن باید بیاموزند و آموزش این مهارتها از دوران کودکی باید در محور آموزشهای رسمی و غیر رسمی یک کشور قرار گیرد.
سعادت و بهروزی انسان در گرو توانایی تعامل و ارتباط با «خویشتن» و «دیگران» است. افرادی که از برقراری ارتباط با دیگران ناتوانند یا ارتباط آنان با دیگران مبتنی بر ظاهربینی و سطحی نگری است اغلب از درک خویشتن نیز عاجزند و درک و شناخت عمیق و درستی از لایههای وجودی خود نخواهند داشت. خودشناسی که براساس آموزههای دینی مقدمه خداشناسی دانسته میشود تا حد زیادی وابسته به شناخت دیگران است. ما هرگز خود را بدرستی نخواهیم شناخت اگر تنها خود را شناخته و به شناخت خود اکتفا کرده باشیم. کشف خویشتن و شناسایی چهره جان با نگاه و تأمل در آیینه وجودی دیگری صورت میگیرد. به سخن مولانا:
آینهی جان نیست الا روی یار
روی آن یاری که باشد زان دیار
اساساً سه قلمرو بیکران «خودشناسی»، «انسان شناسی» و «خداشناسی» پیوند وثیق و عمیقی با یکدیگر دارند و تلاش برای شناخت هر یک بدون شناخت دیگری چندان مقرون به توفیق نخواهد بود و راهی به رهایی و سعادت آدمی نخواهد برد. عارفان ما بویژه مولانا به نیکی بر این امر واقف بودهاند از همین رو است میبینیم مولانا که در مثنوی و سایر آثارش کوشیده است تا نسبت انسان با خداوند را سامان دهد و سالک را پله پله از مقامات تبتل تا فنا به دیدار و اتصال با خداوند نایل سازد پیوسته در جای جای مثنوی و سایر آثارش پرده از نهانگاه ضمیر آدمی برمی دارد و انسانها را از ظاهربینی در مناسبات انسانی سخت برحذر داشته و به ژرفکاوی و تأمل در آفاق بیکرانه وجودی خود و دیگران فرا میخواند؛ تا جایی که میفرماید:
تو یکی تو نیستی ای خوش رفیق
بلکه گردونی و دریای عمیق
آن تو زفتت که آن نهصد تواست
قلزم است و غرقه گاه صد تواست
همچنین در «فیه مافیه» انسان شناسی سطحی برخی را که راهی به حقیقت درون آدمی نمیبرد این گونه با تمثیل و طنزی شیرین به زیبایی نقد، تبیین و توصیف میکند:
«شخصی گفت من فلان مرد را نیک میشناسم و نشان او بدهم. گفتند: فرما. گفت: مکاری(اجاره دهنده اسب و چارپا) من بود دو گاو سیاه داشت. اکنون همچنین برین مثالست. خلق گویند که فلان دوست را دیدیم و میشناسیم و هر نشان که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایت دو گاو سیاه داده باشد. آن نشان او نباشد و آن نشان به هیچ کاری نیاید. اکنون از نیک و بد آدمی میباید گذشت و فرو رفتن در ذات او که چه ذات و گوهر دارد که دیدن و دانستن آن است.»
نقـش رفــتارهای غیــرکلامی در ارتباطاتانسانی
با این مقدمه پیش از آنکه به موضوع اصلی این نوشتار بپردازیم ابتدا باید نظری به تعریف و مفهوم ارتباط انسانی بیفکنیم و انواع آن را به اختصار بازشناسیم. در تعریف ارتباط گفته اند: «ارتباط انسانی فرایندی است که یک شخص مفهومی را به ذهن شخص یا اشخاص دیگر با استفاده از پیامهای کلامی یا غیرکلامی انتقال دهد.» با این توصیف ارتباط صرفاً فرایندی کلامی و مبادله معانی و پیامها از طریق زبان محسوب نمیشود بلکه پژوهشهای صورت گرفته نشان میدهد که ارتباط تا حدود زیادی فرایندی غیرکلامی است.
نتایج این پژوهشها گواهی میدهد که تنها 35درصد از معانی در یک وضعیت خاص با کلام به دیگری منتقل میشود و 65 درصد باقی مانده از زمره غیرکلامی است.<آلبرت مهرابیان> از صاحبنظران بنام در حوزه مطالعات غیرکلامی از این هم فراتر رفته و در مقالهای بیان کرده است که در موقعیت آزمایش شده توسط او فقط 7 درصد از تأثیری که افراد بر دیگران میگذارند کلامی و 93 درصد باقی مانده از نوع غیرکلامی است. نتایج این پژوهشها هرچه باشد نشان از اهمیت رفتارهای غیرکلامی در روابط انسانی دارد. در این میان به نظر میرسد هرچه ارتباط، میان فردیتر و از غنای عاطفی و انسانی بیشتری برخوردار باشد، نقش رفتارهای غیرکلامی و پیامهای حاصل از آن افزونتر میشود.
برای مثال در ارتباطهای عاشقانه، طرفین ممکن است بدون تبادل هیچ کلامی دنیایی از معانی را به یکدیگر انتقال دهند؛ به گفته سعدی:
دو کس را که با هم بود جان و هوش حکایتکنانند و ایشان خموش
رفتارهای غیرکلامی شامل طیف متنوعی از رفتارهای اندامهای انسانی است که خواسته یا ناخواسته به صورت مستقل یا اغلب همراه با رفتارهای کلامی پیامهایی را به دیگران انتقال میدهد. از حالات و رفتارهای چهره چون نوع نگاه، رنگ رخسار و حالات پیشانی گرفته تا ایما و اشاره با سر و چشم و ابرو، استفاده از حرکات و اشارت دست، نوع نشستن و راه رفتن و مانند اینها.
صفای باطن اهل معنا در چهره آنان نمودار است
چهره در ارتباطات انسانی به دلایلی چند از اهمیت بیشتری برخوردار است: نخست اینکه این بخش از بدن هنگام تعامل قابل رؤیت است. ما انسانها هنگام صحبت کردن اغلب به چهره هم نگاه میکنیم تا سایر قسمتهای بدن. دیگر آنکه احساسات، عواطف و هیجانهای آدمی چون خشم، ترس، شادی، غم، تعجب و تنفر اغلب در چهره وی بازتاب مییابد. روانشناسان ارتباط میان تجارب هیجانی و حالات چهره را ارتباطی واقعی و بسیار اساسی میدانند. از همین رو برخی چهره را تصویر روح میدانند. هویت و فردیت انسان با چهره او پیوندی مستقیم دارد به گونهای که تفکیک این دو از هم غیر ممکن به نظر میآید. دلیل دیگر اهمیت چهره آن است که چهره چند رسانهای است و چون اطلاعات به طور همزمان در چند کانال جریان مییابد مدیریت و کنترل چهره به قصد پنهانکاری و فریبکاری به مراتب دشوارتر است. روانشناسان برای بررسی دقیقتر چهره آن را به سه ناحیه تقسیم میکنند: ناحیهفوقانی چهره شامل ابروها و پیشانی؛ ناحیه میانی چهره شامل چشمها و پلکها و ناحیه پایین چهره که شامل گونهها، بینی و دهان میشود.
در میان اجزای چهره بیش از همه رفتارهای چشم و دلالتهای متنوع معنایی آن و همچنین رنگ رخسار به دلیل جنبههای بصری و نمایشی فوقالعاده آن از اهمیت بیشتری برخوردار است. «ما بدون بیان حتی یک کلمه میتوانیم با چشمهایمان به همنوعانمان نزدیک شده، از آنها دوری گزیده، آنها را کنترل کرده، به آنها عشق ورزیده، از آنها متنفر شده، به آنها حمله کرده یا آنها را مورد توهین قرار دهیم.» در جوامعی که مناسبات انسانی بیمارگونه و براساس سلسله مراتب قدرت تعیین میشود نه بر مبنای معیارهای اخلاقی و ارزشهای انسانی، افراد تمایل چندانی به نظر دوختن به چهره یکدیگر ندارند. این در حالی است که چشم دوختن در چهره دیگری و او را دیدن و به حساب آوردن و دغدغهها و آلام و آمال او را به عیان لمس کردن، مدخلیتی تام در زیستن اخلاقی «من» دارد. از همین رو است که به گفته نویسنده کتاب «در سپهر سپهری» مفهوم چهره در فلسفه لویناس اهمیت دارد. مطابق با این تلقی، مبدأ عزیمت کنش اخلاقی در روابط انسانی، دیگری و دل «من» و «او» که میتواند علی الاصول صرفاً در حد رابطه میان دو موجود باقی بماند بدل به یک رابطه انسانی اصیل من-تو میشود؛ رابطه «من-تو» ای که قوام بخش مناسبات اخلاقی است. به تعبیر فلسفیتر در نگاه لویناس شرط کلی ضروری لایتغیر هرنظام اخلاقی موجه و کارآمد، عبارت است از در میان آوردن دیگری و رنج او را دیدن و نسبت به او مسئولیت نامتناهی داشتن. این دیگری نه فقط انسانها بلکه باید حیوانات، درختان، گیاهان و همه مظاهر و پدیدههای هستی را شامل شود. مولانا هرچند از این منظر ژرف و تازه اخیر به چهره نظر نداشته با این همه، به اقتضای بینش قرآنی و عرفانی و براساس جهان بینی غیب مدار خویش، بارها در آثارش به ارتباط خلق و خوی و احوال روحی آدمی با رنگ رخسار و حالات چهره اشاراتی لطیف میکند. مولانا میگوید همان گونه که آشفتگی ضمیر و کدورت و تیرگی درون آنانی که از دریافتها و تجربههای معنوی محروم و بیبهرهاند در رخسار آنها نمایان است به همان نسبت، صفای باطن اهل معنا بیش از همه در چهره آنان نمودار است. از آنجایی که خداوند سیمای انسان را معرف باطن او معرفی کرده است از همین رو، چشم عارف برای راه یافتن به احوال درون، پیوسته ناظر و متوجه سیمای دیگران است.
حق چو سیما را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است
رنگ چهره در نزد مولانا صرفاً رنگی عرضی و بیرونی نیست که در یک موقعیت خاص در اثر یک واکنش هیجانی عارض شود و پس از مدتی زائل شود بلکه این رنگ، رنگی ذاتی و اندرونی است که هرچند ممکن است نمودی عینی و بیرونی در چهره داشته باشد، اما در موارد بسیار نمود و تظاهر عینی ندارد و تنها آنانی که صاحب فراستاند و به نور الهی مینگرند قادر به شناسایی این رنگ اند، همان رنگی که مومنان مطابق آیه «سیماهم فی وجوههم من أثر سجود» بر چهره دارند و آنان را از داغی که مجرمان مطابق آیه «یعرف المجرمون بسیما» هم بر پیشانی دارند، جدا میسازد. کسی که چشمش به نور فراست یا به تعبیر مولوی به نور هو روشن است میتواند فقر واقعی را از چشم و سیمای صلاحالدین زرکوب دریابد.
فقر را از چشم و از سیمای او
دید هر چشمی که دارد نور هو
مولانا در فیه مافیه با سود جستن از تمثیل درخت میفرماید:
«بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی دود آید و بعضی باشند که سلام دهند و از سلام ایشان بوی مشک آید این کسی دریابد که او را مشامی باشد... هرچه تو در دل پنهانداری از نیک و بد حق تعالی آن را بر ظاهر تو پیدا گرداند؛ هرچه بیخ درخت پنهان خورد اثر آن در شاخ و برگ ظاهر شود.» همان گونه که طبیبان تن با مشاهده رنگ بیمار به امراض پی میبرند طبیبان و حکیمان معنوی با دیدن رنگ اقوال و احوال سالک به حال درون او راه مییابند و به مداوای او دست مییابند.
هر اندیشه که میپوشی درون خلوت سینه
نشان و رنگ اندیشه ز دل پیداست بر سیما
برای آنکه به مستی دلها راه پیدا کنی باید به چشم بنگری؛ چشم مست و مخمور بر مستی دل گواهی میدهد:
مستی دل را نمیدانی که کو
وصف آن از نرگس مخمور جو
در پایان باید گفت مولانا ارتباطات انسانی را محدود به همین دو نوع ارتباط از طریق نشانههای کلامی و غیرکلامی نمیداند و میگوید علاوه بر این جانهای انسانی در اثر همدلی که خوشتر از همزبانی است به هزاران ترجمان و شیوه پنهان به جهان یکدیگر راه مییابند. مولانا در جایی از دفتر اول مثنوی از انواع ارتباط پیش گفته به گونهای فشرده و زیبا سخن میگوید:
غیر نطق و غیر ایما و سجل
صدهزاران ترجمان خیزد ز دل
مولانا نشانهها را در دلالت بر حقیقت در موارد بسیار گمراهکننده میداند و با زبان نیایش از خداوند میخواهد تا بینش و دریافتی به ما دهد تا بتوانیم نشانهای کژ و دروغین را از نشانهای راست بازشناسیم:
یارب آن تمییز ده ما را و خواست
تا شناسیم آن نشان کژ ز راست
از همین رو است که مولانا چه در ارتباطات انسانی و چه در ارتباط با خداوند در نهایت آرزوی ارتباط و اتصالی را دارد که بیمدد و وساطت هرگونه نشانه صورت میگیرد؛ ارتباطی مستقیم در آن سوی غبار حرف و صوت و گفتار و رفتار
ای خدا جان را تو بنما آن مقام
که در او بیحرف میروید کلام
روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید