ناگفته‌های آیت الله هاشمی رفسنجانی از دفاع مقدس

1393/7/7 ۰۹:۵۰

ناگفته‌های آیت الله هاشمی رفسنجانی از دفاع مقدس

آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مصاحبه ای صریح با سایت شخصی خود به بیان ناگفته هایی از دوران هشت سال دفاع مقدس پرداخت.

 

 

آیت الله هاشمی رفسنجانی رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام در مصاحبه ای صریح با سایت شخصی خود به بیان ناگفته هایی از دوران هشت سال دفاع مقدس پرداخت.

به گزارش پایگاه اطلاع رسانی آیت الله هاشمی رفسنجانی، متن مصاحبه در پی می آید:

آیا امکان این موضوع وجود داشت که کاری کرد که این جنگ شروع نشود؟ یعنی امکان پیشگیری از جنگ از ناحیه ما وجود داشت؟ اصلا چرا جنگ شد؟

بسم الله الرحمن الرحیم - این جنگ را دیگران طراحی و اجرا کردند. نمی‌توانم بگویم نمی‌شد جلو جنگ گرفته شود ولی ما نه طراح جنگ بودیم نه مجری آن. حتی حدود یک ماه پس از آغاز رسمی جنگ عراق علیه ایران یک روزنامه آمریکایی به نقل از یکی از کارشناسان نظامی آمریکا فاش کرده بود که طرح عراق برای حمله به ایران در سال 1950 میلادی توسط انگلیس طرح‌ریزی شده بود.

به هرحال اگر مسائل ما به روز بود و بر اوضاع مسلط بودیم که بتوانیم برای جلوگیری طراحی کنیم، شاید می‌توانستیم ولی مطمئن نیستم. چون دشمنان از قبل طراحی داشتند. حتی قبل از شروع، زمزمه آن به گوش می‌رسید. بعد از شکست کودتای نوژه، آمریکایی‌ها گفته بودند این دفعه طرحی داریم که کودتا نیست تا کشف شود و شورش نیست تا جلویش را بگیرند. طرح ما چیز دیگری است که علنی هم خواهد بود. این حرف تفسیری غیر از جنگ نداشت. بعدها فاش کردند که این جنگ از تیر ماه 59 که برژینسکی در مرز اردن با صدام ملاقات کرد، شروع شد.

این موضوع فقط مختص به غربی ها نبود و شرقی‌ها هم در متن افکارشان قبول نداشتند که یک حکومت اسلامی در کنارشان تشکیل شود. چون مبنای ایدئولوژی آن‌ها الحاد بود. اصلا زمینه فکری آن‌ها الحادی است. هم افکار مارکسیستی را تبلیغ کرده بودند و هم ساختارشان الحادی بود. به علاوه در داخل خود شوروی حدود 100 میلیون مسلمان بود که پیروزی انقلاب می‌توانست برای آ‌ن‌ها سازندگی داشته باشد. همه این مسلمانان در همسایگی ما، در آذربایجان، ترکمنستان، قفقاز و آسیای میانه و دیگر جمهوری‌های شوروی بودند.

 

آیا نمی شد سازمان ملل و سازمان کنفرانس اسلامی اقدام عاجل تری انجام می دادند؟

خیلی زودتر آمدند. در همان هفته اول جنگ یاسرعرفات و ضیاء‌الحق و حبیب شطی آمدند. سازمان ملل هم در تاریخ 6/7/59 جلسه گرفت و قطعنامه 479 را صادر کرد. همه این موارد مربوط به هفته‌های اول جنگ بود. منتهی تمام کارها سطحی بود. آمده بودند که بگویند جنگ را بدون توجه به تجاوزگری عراق و اشغال خاک ایران و خسارت‌ها و ارائه پیشنهاد برای رفع تجاوز و تنبیه متجاوز تمام کنید.

 

شما تاریخچه‌ای از تحرکات سیاسی و فعالیت‌های بین‌المللی در ارتباط با جنگ را تا مقطع فتح خرمشهربیان كنید.

واقعیت این بود که صدام حمله کرد و در استان‌های کرمانشاه، ایلام و خوزستان مقدار زیادی از اراضی ما را گرفت،ولی به اهدافش نرسید. عرفات که به ایران آمده بود، در یک جلسه خصوصی به من گفت در اتاق جنگ صدام نقشه‌ای را دیده که هدف آنان در خیز اول رسیدن به بهبهان و مسجدسلیمان در شرق و شمال شرقی خوزستان است. چون ما در مسجدسلیمان تجهیزات نظامی و هوانیروز و کارخانه تانک و در بهبهان فرودگاه داریم. این نقشه تسخیر کامل خوزستان بود. عرفات تهدید می‌کرد که صدام برای رسیدن به این اهداف برنامه‌ریزی می‌کند. در اولین قدم یعنی در خرمشهر گیر کردند. آن ها می‌خواستند پس از خرمشهر، آبادان و اروندرود را بگیرند. یعنی جزیره آبادان در اختیارشان باشد. این هدف برای آن ها استراتژیک بود. در این دو هدف شکست خوردند. در آبادان مقاومت کردیم و در خرمشهرهم نتوانستند بخش جنوب شرقی آن را بگیرند.

در گزارش‌های خود به آن ها گفته بودند. گرفتن خوزستان قطعی است. البته دیگر کسی نمی‌توانست منکر متجاوز بودن عراق شود. او شروع کرده بود. سازمان ملل هم نمی‌توانست بی‌تفاوت باشد. عراق همین مقدار را برای تعقیب اهدافش کافی می‌دانست. یعنی در حالی که بخش قابل توجهی از خاک ما در اشغال است، آتش‌بس را بپذیریم و مذاکره شروع شود.

شهیدرجایی بیست و چهارم مهرماه 59 به سازمان ملل رفت و پیشنهاد داد متجاوز به مرز خود برگردد و نیروی بی‌طرفی در مرزها مستقر شود تا دوباره تجاوزی اتفاق نیفتد که هیچ اعتنا نکردند. ولی تبلیغات علیه ما را شروع کرده بودند. عراق فوری پذیرفت و ایران نپذیرفت. معلوم بود که عراق می‌پذیرد. او در گام اول به بخشی از اهدافش که بیشتر سیاسی بود، رسیده بود و گام‌های بعدی را هم برمی‌دارد. ایران هم در اولین گام شکست خورد و در گام‌های بعدی هم به ترتیب شکست می‌خورد. پس در آن مرحله میانجی‌گرها می‌آمدند و حرف ما این بود که باید متجاوز برود. می‌گفتیم اول متجاوز را محکوم کنید تا مذاکره و آتش‌بس شروع شود.

 

لطفاتصویری میدانی از اتفاقاتی که در سال‌های آخر دفاع مقدس افتاد و شیب رو به صعود ومتوازنی از دیپلماسی را ایجاد کرد تا به قطعنامه رسیدیم ، ارائه فرمایید؟

فکر می کنم استراتژی مهم قضیه ، بعد از فتح خرمشهر از طرف امام ارائه شد که یک راهنمایی برای بعد از آن بود که چه سیاستی را پیش بگیریم . از لحاظ تاریخی در آن مقطع مباحثی داشتیم که کاملاً بین امام و نیروهای نظامی بود.

فرماندهان ارتش و سپاه چند روز پس از فتح خرمشهر در جلسه ای که به عنوان جلسه شورای عالی دفاع بود،خدمت امام رسیده بودند. من و آیت الله خامنه ای هم بودیم .آن موقع من سخنگوی شورای عالی دفاع بودم. خرمشهرفتح شده بود ونیروهای ما خیلی شاداب بودند . نیروهای زیادی هم عازم جبهه ها می شدند. عراقی ها هم خیلی سرخورده بودند.طبیعی این بود که در تعقیب نیروهای فرار کرده بعثی وارد خاک عراق شده و آن ها را درخاک خودشان منهدم کنیم .جلسه هم برای این تشکیل شده بود که چه کار کنیم؟

امام در قدم اول هم با ورود به خاک عراق مخالفت کردند و هم با ختم جنگ، چون برای نظامی ها یک مشکلی پیش آمده بود و با منطق آن ها سازگار نبود. آن ها می گفتند که اگرعراق بفهمد ما پشت مرز می‌ایستیم و داخل خاک نمی شویم با خیال راحت قوای خود را بازسازی می کند. به علاوه مقدار زیادی هم از ارتفاعات سرشکن ما در غرب را در اختیار دارد و ممکن است بار دیگر با تجربه بیشتر و حمایت دیگران به شکل دیگری حمله اش را آغاز کند .

با این که شخصیت امام ،زبان نظامی ها را مقداری کُند می کرد ، ولی انصافاً کارشناسانه حرف زدند . گفتند : این که ما دشمن منهزم را تعقیب نکنیم و به آن ها فرصت تجدید قوا بدهیم ،با منطق نظامی نمی‌خواند. اگر ما بخواهیم جنگ را ادامه دهیم ، نمی توانیم بگوییم که ما تا مرز می‌آییم. بعد از این دیگر دشمن چه مشکلی دارد؟

 

چرا امام مخالف ورود به خاک عراق بودند؟

امام هم با آن روحیه ای که داشتند،در مقابل منطق خاضع بودند و با همه قاطعیتی که داشتند ، منطق این ها را پذیرفتند و گفتند که راه دیگری انتخاب کنید. چند دلیل آوردند که نباید وارد خاک عراق شویم که قبلاً هم گفته بودند. یکی این بود که با ورود ما به خاک عراق، مردم عراق هم آن گونه که الان روحیه آن ها با ماست (چون مردم عراق درجنگ بیشتر طرفدار ما بودند و علاقه ای به صدام نداشتند) آن موقع حس وطن‌خواهی آن ها باعث می شود که پشت سر دولت و ارتش عراق بایستند. دوم این که دنیای عرب هم احساس خطرمی کند و روحیه ناسیونالیسم عربی گُل می کند و برای عراق نیروی زیادی می گذارند سوم هم این که جهان حاضر نیست این گونه ببیند که ما عراق را تصرف کردیم .

همه این ها باعث می شود که کار ما در جنگ مشکل شود . بعد هم یک دلیل انسانی و دینی را اضافه کردند و گفتند که مردم عراق دوستان ما هستند و ما در آینده با مردم عراق باید کار کنیم و آن ها هم به ما تکیه خواهند کرد. ما نباید به مردم عراق صدمه بزنیم چرا که یکی از اهداف ما در ادامه نجات مردم عراق ازدست بعثیان خون آشام بود .تا حال آنها به کشور ما آمده بودند و ما با آن ها به عنوان متجاوزین می جنگیدیم. وقتی که به آنجا رفتیم مردم آسیب می بینند این به قسمت بعدی هم که می خواهم بگویم ، مربوط می شود از این جهت همه این ها در جنگ برای ما یک راهنما شد.

با پیشنهاد امام راه حلی انتخاب شد و دیگران هم قبول کردند و آن این بود که اگرمی خواهید وارد خاک عراق شوید و ضرورت دارد وارد شویم در جایی وارد شویم که مردم نباشند یا خیلی کم باشند. شما چنین جایی را پیدا کنید و وارد خاک عراق شوید تا هم قدرتتان را نشان بدهید و هم خاطر دشمن راحت نشود . این استراتژی شد که امام به ما دادند . در آن جلسه من و آیت الله خامنه ای بحثی نکردیم .چون ما نظامی نبودیم، آن ها بحث می کردند.با این جمع بندی از خدمت امام بیرون آمدیم .متاسفانه بعداً ما نتوانستیم این نوار را پیدا کنیم یا دفترامام این نوار را نداد، چون ما دبیرخانه ای داشتیم و آقای نظران مذاکراتمان را ضبط می کرد و نگه می داشت، هروقت مراجعه کردیم گفت که من ندارم واقعیت آن جلسه این بود.

بعداً طراحی همین شد که ما به سراغ جاهایی برویم که مردم آسیب نمی بینند تا مدتی که من فرمانده جنگ نبودم دو- سه عملیات مثل رمضان و والفجر مقدماتی انجام شد که ناموفق بود. برای انجام آن چند عملیات هم بین ارتش و سپاه که خیلی صمیمی بودند، اختلاف افتاد. چون هردو می خواستند خوب بجنگند؛ ارتش می خواست کلاسیک بجنگد و سپاه هم اصل غافلگیری را انتخاب کرده بود و شیوه دیگری در جنگ داشتند . لذا اختلاف به وجود آمد. بالاخره ضرورت پیدا کرد که کسی در آنجا باشد و جنگ را فرماندهی و این اختلافات راحل کند که من از سوی امام به عنوان فرمانده جنگ انتخاب شدم.

با سران قوا در جلسات پنج نفری که داشتیم، مطرح کردیم و همه متفق بودیم که جنگ را باید به صورتی خاتمه دهیم که ما از عراق گروگان بزرگی داشته باشیم تا هم خواسته هایمان تامین شود وهم به اهداف خود درجنگ برسیم . اهداف متجاوزانه ای نداشتیم . بالاخره کسی تجاوز کرده و باید کیفرش را ببیند و ماهم خسارت دیدیم و باید خسارت بدهند.می دانستیم که اگر چنین اتفاقی بیفتد، دولت صدام سقوط می کند. چون هم باید خسارت بدهد ، هم محکوم شود وبه عنوان متجاوز تنبیه شود. ما هم محاکمه او را می خواستیم. وقتی محاکمه می‌شد، معلوم بود که این دولت با آن تلفات و با آن مشکلات نمی ماند.بنابراین خواسته های ما چیزی بودکه نتیجه اش همان می شد که بعدها در پذیرش قطعنامه شد. خدمت امام برای خداحافظی رفتم و همین را مطرح کردم که ایشان بدانند من با این عقیده در جنگ می روم و هرچند که شعار می دهیم جنگ جنگ تا پیروزی یا تا رفع فتنه یا هرچیزدیگر، استراتژی ما این است. گفتم که من با این هدف وارد میدان می شوم تا جنگ را به این صورت تمام کنیم، ایشان هم نگاهی به من کردند و جواب ندادند من هم انتظار نداشتم جواب بدهند می خواستم بگویم که اگر می خواهید من جنگ را فرماندهی کنم، این استراتژی من است. فقط با یک تبسم مواجه شدم .

این تبسم می توانست به معنای این که شما ساده هستید باشد و می توانست به این معنا باشد که این خوب است ولی حقش نبود که امام این حرف را بگویند این حرف را من می بایست می گفتم که گفتم.

در آن روزها سپاه طرح عملیات خیبر را آماده کرده بود و منتظر من بودند. چمدان من هم آماده بود و عصر همان روز با هواپیما رفتم و همان شب یا شب بعد به قرارگاهی که برای جنگ داشتند رفتیم . همه فرماندهان جمع بودند و من این جمله را گفتم.تشریح عملیات خیبر معلوم شد که هدف اصلی آن این است که جاده بصره و بغداد را قطع کنیم ، لب دجله بایستیم و از آنجا هم به صورت جنگ های نامنظم راه ناصریه را تهدید کنیم که بصره کاملاً ًازعراق جدا باشد. یعنی عراقی ها نتوانند از بصره و دریا استفاده کنند.این استراتژی آن عملیات شد و من هم برای فرماندهان گفتم که اگر شما به اهداف این عملیات برسید من به شما قول می دهم که جنگ پیروزمندانه تمام می شود، سرجای خودمان بایستیم و می گوییم که بیایید متجاوز را محاکمه کنید وحق ما را هم بدهید.در این صورت ما از اینجا به زمین خودمان بر می گردیم وچیزی نمی خواهیم در آنجا این حرف من دوگونه تلقی شد .

آن نواررا سپاه به من نداده است. این گونه اسناد را آن ها جمع می کردند. آن نوار، یک نوار تاریخی است . من از روی نقشه کالک جنگی تحلیل کردم وآن حرف ها را گفتم .از همان روز یا همان شب این بحث شروع شد خیلی ها خوشحال شدند و بعضی ها هم گفتند همه می گویند « جنگ جنگ تا پیروزی» آقای هاشمی می گوید «جنگ جنگ تا یک پیروزی». آن ها نمی دانستند که پشت این یک پیروزی ،همان پیروزی واقعی است که از این در می آید.من هم گفته بودم و می فهمیدند ولی کسانی بودند که دلشان می خواست جنگ باشد و فکر می کردند که در جنگ و باب شهادت باید باز باشد تا آثاری از لحاظ فرهنگی، نظامی وسیاسی داشته باشد. آن گونه عقیده داشتند و هرکسی عقیده خودش را دارد.

متاسفانه عملیات خیبر به اهدافش نرسید. اول خوب جلو رفتیم . غافلگیری هم واقعی بود. چون ما از آب گذشتیم وبه آْن طرف رفتیم و به لب دجله هم رسیدیم وبچه ها از آب دجله وضو گرفتند . ولی مشکلاتی پیدا شد . با عقب نشینی از جاده بصره ، عملیات بدرهم که بعد از آن بود ، نتوانست به اهدافش برسد . استراتژی ما در گرو یک عملیات باقی ماند که بالاخره عملیات های فاو ،شلمچه ،{ کربلای ۵} وحتی عملیات حلبچه با هدف گرفتن سد در بندی خان ومنطقه دربندی خان، مصادیقی از آن سیاسی و در این جهت بود.

 

علت انتخاب جنابعالی از سوی امام چه بود واین كه اگر صلاح می دانید درباره چرخشی که عربستان، کشورهای عربی وحتی روس ها در این سال ها پیدا می کنند،بفرمایید.

این که چرا من انتخاب شدم، بین من و آیت الله خامنه ای بحث بود . امام گفتند : آیت الله خامنه ای دستشان آسیب دیده و مشکلات این گونه هم دارند. رئیس جمهورهم هستند که باید کشور را اداره کنند. ولی من در مجلس بودم و می بایست مجلس را اداره می کردم و دو نایب هم داشتم . امام گفتند: شما دو نایب دارید واگر در مجلس نباشید ، اتفاق مهمی نمی افتد . این استدلال بود.

آن موقع رابطه من با سپاه خیلی صمیمی بود. چون من این سپاه را به وجود آورده بودم . در اولین جلسه ای که گروه ها در جمشیدیه جمع شده بودند ، من از طرف شورای انقلاب رفتم و این ها را شکل دادیم بعداً گاهی دست آیت الله خامنه ای و دیگران بود. چون سپاهی ها بیشترعملیات آفندی را انجام می دادند ، رابطه من با آن ها صیمیمی بود و امام هم این مساله را می دانستند و فکر می کردند ازاین جهت مناسبتر است . البته هیچ وقت ما این را استدلال نکردیم و ایشان هم استدلال نکردند.

 

در فاصله قطعنامه های 588 و 598 چه گذشت؟

پس از قطعنامه ۵۸۸ ایران عملیات‌های موفقیت آمیز زنجیره ای را در خاک عراق انجام داد ( سلسله عملیات‌های فتح، کربلا، والفجر۹ و نصر) حاصل این مجموعه عملیات‌ها نزدیک شدن رزمندگان اسلام به شهر بصره شد که عامل دقت و حساس شدن شورای امنیت شورای امنیت به مساله جنگ شد .

بر این اساس اعضای دائم به صورت یک گروه ، کار مشترک و سازماندهی شده ای را برای پایان بخشیدن به جنگ ایران و عراق آغاز كردند . کار این گروه مشترک به صورت محرمانه بود که حاصل بررسی های آن ها در پنج ماه منجر به نوشتن پیش نویس قطعنامه ۵۹۸ شد .این قطعنامه را آن ها صادر کردند . با شرایطی که برای ما درست کرده بودند ، فکر می کردند ما می پذیریم . چند عقب نشینی نیروهای ما آن ها را امیدوار کرده بود که ما می پذیریم.

ما لازم دیدیم که بعد از پذیرش قطعنامه در شرایط مناسبی باید ضرب شستی نشان بدهیم که آن‌ها متوجه شوند قدرت تهاجمی بر سر جای خود باقی است . وقتی که عراقی ها بعد از پذیرش قطعنامه دوباره حمله کردند و تا نزدیک اهواز هم رسیدند و از خرمشهر و جاهای مهم عبور کردند، معلوم شد ادعای صلح طلبی عراق دروغ است که با یک دفاع جانانه ظرف یک روزآن‌ها را به سرجایشان برگرداندیم .

قطعنامه که صادر شد ، اشکالاتی داشت و ما هم با یک استراتژی درست با آن برخورد کردیم . یعنی خدمت امام رفتیم و پیشنهاد دادیم. قراربراین شد که ما از یک جهت عملیات زمینی و جنگ را با قدرت ادامه دهیم و نیرو هم تجهیز کنیم که ستاد کل را بر این اساس تشکیل دادیم . برای این که دولت بیشتر از گذشته برای پشتیبانی جنگ در میدان باشد . مردم هم دعوت شدند که برای جنگ آماده شوند .این یک فاز بود .فاز سیاسی را هم شروع کردیم و آن این بود که مذاکره کنیم تا مفاد قطعنامه مطلوب ما شود . یعنی قطعنامه ای باشد که با قبول آن به اهداف خود برسیم . این سیاست با چند عملیاتی که انجام شد و با مذاکراتی که شروع کردیم جواب داد . طول کشید تا قطعنامه را به نفع ما اصلاح کردند . در جاهای دیگر مفصل گفتم که چه چیزهای ظریفی را اصلاح کردیم تا قطعنامه 598 به گونه ای باشد که بتوانیم هم غرامت بگیریم و هم عراق به خاطر تجاوز محکوم شده باشد . در نهایت پیروزی از آن ایران شد و دنباله آن سقوط صدام بود که بحث دیگری دارد و آن هم در برنامه ما بود به آن هم در جای خود عمل شد .

انصافا دوستان ما در وزارت خارجه که مسئولیت مذاکره را داشتند خوب عمل کردند البته آن‌ها تنها نبودند و قدمی بدون تایید برنمی داشتند . اول حضرت امام، بعد سران قوا و من که مسئول جنگ و جانشین فرمانده کل قوا بودم .

 

چرا سمبلی و نشانی از پیروزی ما در صحنه جنگ درکشوردیده نمی شود ودوم این كه با وجود این همه اسناد متقن تاریخی چرا در سالروز پذیرش قطعنامه و اثبات حقانیت جمهوری اسلامی در پایان هشت سال دفاع مقدس خبری از جشن ملی پیروزی نیست؟

این چراها ادله ای دارند که بموقع به آن‌ها می پردازیم. شما به سخنان امام درباره تحلیل های گوناگون اشاره کردید. من هم همان موقع سخنرانی و تحلیلی را گفتم که این سوره فتح بعد از پیروزی بر مشرکان و گرفتن مکه و فتح مکه نازل نشده؛ بلکه برای صلح حدیبیه نازل شده است؛ پس از صلح حدیبیه خیلی از کسانی که در آنجا حاضر بودند گریه می کردند و می گفتند که انصافا دوستان ما در وزارت خارجه که مسئولیت مذاکره را داشتند خوب عمل کردند مقابل مشرکین کوتاه آمدیم و ضعیف شدیم. این موضع تا آنجا بود که پیامبر خدا (ص) وقتی می خواستند صلح نامه بنویسند ، بعضی کلمات خودشان را به خواست آن‌ها عوض می کردند . ولی آن موقع سوره فتح نازل می شود و خداوند " انّا فتحنا لک فتحا مبینا " را می گویند. من هم حقیقتا فتح را همین جا می دیدم . یعنی ما با یک شگرد دیپلماتیک به گونه ای رفتار کردیم و شرایط را فراهم کردیم که همان هایی که در سازمان همیشه علیه ما رای می دادند این بار به نفع ما رای دادند. همان طور که گفتم رفتار ما به گونه ای بود که اولا دنیا از ما مسئولیت شناسی دید و دید که ماجراجو نیستیم و یک حرف منطقی داریم و برای حرف منطقی خودمان مقاومت می کنیم .

بعد انعطاف ما را در چیزی دیدند که فکر نمی کردند در مواردی انعطاف نشان بدهیم.در آن شرایط می توانستیم در تنگه هرمز برای دیگران مشکل ایجاد کنیم امّا نکردیم و گفتیم که امنیت یا برای همه یا برای هیچکس .تا این حد حرف می زدیم. می توانستیم آن موقع انتقام بیشتری از آمریکایی ها در خیلی از جاها بگیریم .لزومی نداشت وارد این کار شویم . امام هم مسائل را هدایت می کردند . بالاخره با آن رفتارحرکت منطقی که کردیم،هم صلح دوستی خودمان را نشان دادیم هم روی حق خود پافشاری کردیم و هم به آن نقطه ای که باید می رسیدیم ، رسیدیم .فتح واقعی اینجا بود.

 

آقای هاشمی، حضرت امام درآن نامه ازدو کلید واژه در کنارهم استفاده می کنند . یکی از این کلید واژه ها جام زهر و دیگری "تشخیص مصلحت"است که نوشیدن جام زهر را به تشخیص مصلحت یک امت تعبیر می کنند . از جنابعالی می خواهم راجع به استفاده حضرت امام از این دو واژه در کنار همدیگر درآن نامه صحبت بفرمایید ؟

در جلسه ای ما پنج نفر خدمت امام رفته بودیم برای این که بگوییم وضع جنگ این گونه است . آیا می خواهیم ادامه بدهیم یا نمی خواهیم ادامه بدهیم؟ نظر قاطع خود را گفتیم که مصلحت نمی بینیم . برای امام سخت بود که در آن شرایط بپذیرند ما قطعنامه را امضاء و قبول کنیم . لااقل تا آن مقداری که ما صحبت می کردیم . جلسه ما در آن شب طول کشید . راهکارهایی هم پیشنهاد شد . ایشان گفتند که ما به مردم گفتیم اگر جنگ ۲۰ سال هم طول بکشد ، ما ایستاده ایم و درودیوار پرازشعارجنگ جنگ تا پیروزی و تا رفع فتنه است . اگر الان یک دفعه بیاییم و این گونه عمل کنیم ، جواب مردم و رزمنده ها را چه باید بدهیم ؟ دل آن‌ها می شکند .

در آن جلسه از این گونه بحث ها بود . ما این‌ها را قبول داشتیم و روی آن‌ها بحثی نداشتیم . ولی بحث این بود که آیا مصلحت است که الان به این صورت ادامه بدهیم ؟ بحث‌ها این‌ گونه بود . امام قانع شدند که الان باید این کار را بکنیم و به این مساله رسیدند که مصلحت است که بپذیریم . منتهی بحث بر سر کیفیت بود من پیشنهاد کردم که اگر برای شما اعلام آن سخت است این مشکل را من حل می کنم . من جانشین شما هستم و حق امضاء در این مسائل دارم من می روم و می پذیرم . ممکن است جنابعالی بعد بلافاصله بگویید که او تخلف کرده و باید از من به عنوان فرماندهی کل قوا اجازه می گرفت. شما آن‌موقع می توانید مرا محاکمه کنید . فدا کردن یک نفر بهتر از این‌همه مشکلاتی است که پیش آید .ایشان نگاه مهربانانه ای کردند و گفتند : نه ، این خوب نیست . خودشان پیشنهادی دادند که ما از آن پیشنهاد بیشتر متاثر شدیم و آن را قبول نکردیم و گفتیم که این درست نیست .

 

اسامی پنج نفر حاضر در آن جلسه را می فرمایید؟

سران قوا بودیم . رئیس مجلس ، رئیس جمهوری ، رئیس قوه قضائیه و نخست وزیر به همراه حاج احمد آقا که معمولا در جلسات ما بودند .

 

آیا غیر شما ، دیگر آقایان هم پیشنهادی دادند ؟

یادم نیست . امام پیشنهادی دادند که ما پیشنهاد ایشان را رد کردیم . بعد پیشنهاد سوم این شد که امام گفتند : حالا که باید بپذیریم ، شما وجوه قوم و بزرگان را از همه جا دعوت کنید و همین حرف‌هایی را که اینجا زدیم ، برای آن ها هم بگویید و در یک جلسه خاص آن ها را توجیه کنید ، بدون این که پخش شود .آن ها قانع شوند و بعد آن ها هم از کاری که می کنیم ، دفاع کنند .اصلا بنا نبود که امام نامه بنویسند . این کار را به عهده ما گذاشتند . رئیس جمهوری هم آن جلسه را برای همان کار تشکیل داد که توجیه کنیم.عده ای را دعوت کردیم.در این بین حاج احمد آقا خبر داد که امام خودشان یک نامه نوشتند و اعلام می شود .

ما اصلا انتظار این را نداشتیم . بعدا از مضمون نامه مطلع شدیم . پس امام با درنظرگرفتن مصلحت رفتارکردند . پس از یک جلسه طولانی و مذاکرات ایشان با سران قوا که کاملا به آن‌ها اعتماد داشتند تصمیم گرفتند . شرایط اقتصادی و شرایط صدور نفت و شرایط میدان و شرایط نیروهای ایثارگررا گفتیم که نمی توانیم درست اداره کنیم .مشکلات خانواده های آن‌ها و اسراو خیلی چیزهای دیگر را گفتیم . وقتی همه این‌ها توضیح داده شد ، قبول کردند .

بیشتر از همه این‌ها، خطر استفاده عراق از سلاح‌های شیمیایی در شهرهای بزرگ بود . گفتم اگر مثلا فردا تبریز را مثل حلبچه زدند ، ما چه کاری می توانیم بکنیم ؟ چه اتفاقی می افتاد؟ خیلی آسان می توانند تبریز ، ارومیه و حتی تهران را بزنند.همه این‌ها را بررسی کردیم .همه می دانستیم که غربی ها و روس‌ها آماده اند همه چیز را بدهند برای این‌که ما بترسیم و قبول کنیم .

با این شرایط مصلحت روشن شد . این‌که بپذیریم یا نه و برای امام تلخی داشت و مانند جام زهر بود ، مربوط به مسائل بعد می شود که چطور به مردم بگوییم؟ گفتن آن به رزمنده هایی که در جبهه هستند و خانواده شهدا و جانبازان حقیقتا برای امام تلخ بود. تا نتیجه این کار روشن شود مدتی زمان لازم دارد . پس مساله مصلحت همیشه این گونه است . یعنی وقتی که انسان به خاطرمصلحت یک کار خلاف مسیرعادی انجام می دهد، در آن لحظه مشکلاتی دارد ، خیلی ها ناراحت و بعضی ها خوشحال می شوند و لذا می بینیم بعد ازاعلام پذیرش قطعنامه به دستورامام گروه‌هایی به همراه نامه امام به جبهه ها رفتند برای توجیه رزمندگان .

امام با آن هوشی که داشتند جمله " جام زهررا می نوشیم " را درست به کار بردند . یعنی انتخاب کردیم که بنوشیم . یعنی برایشان تحمیل نشد که بنوشند . حالتی بود که به خاطر مصلحت انتخاب کردند . فکر می کنم ایشان با تفکر و پیش بینی شرایط آن جمله را به کار بردند . هم مصلحت را رعایت کردند و هم ناراحتی خودشان را به مردم نشان دادند که دلشان نمی خواست این گونه شود وهم آینده را در آن جمله نهادند که مردم می بینند چه فتحی کردیم؟

 

آقای هاشمی،در رابطه با تحلیل های غلط عده ای از پایان جنگ، شاهد آن بودیم که حضرت امام از خانوادههای شهداء و جانبازان عذر خواهی می کنند نظر شما راجع به تحلیل های غلط آن دوره و بازتولید آن‌ها درامروزچیست؟

بالاخره آن‌ها هم بیکار نیستند ، می نشینند و فتنه می کنند ، نمی خواهیم زیاد به این چیزها بپردازیم . نکته ای که من همیشه روی آن تاکید دارم پرهیز از ایجاد اختلافات جدید و زدن حرف‌های اختلاف انگیز است . باید نشان بدهیم که متحد هستیم .

خداوند به همه توفیق بدهد تا قدرجوانان رزمنده ، شهداء، جانبازان ، آزادگان ، مفقودان عزیز و خانواده های آن‌ها را بدانیم که واقعا سرمایه های ما در دفاع مقدس و در همه مقاطع تاریخ هستند.

روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: