1396/3/29 ۱۱:۳۳
٤٠ سال از مرگ دكتر میگذرد، علی شریعتی روشنفكری كه بیش از ٤٤ سال زندگی نكرد، اما در طول حیات كوتاهش در زمانهای سخت متلاطم، آن چنان ردی از خود بر تاریخ گذاشت كه به دشواری بتوان دست كم در میان روشنفكران ایرانی چهرهای چون او را یافت كه اینچنین به همه تحولات سیاسی و اجتماعی پس از خودش در ایران گره خورده باشد و كماكان پر ارجاعترین و پر مخاطبترین چهره در میان روشنفكران ایرانی محسوب شود.
« متن» شریعتی گمشده ما ست
محضر شریعتی تمرین دموكراسی است
سیدحسین موسوی: ٤٠ سال از مرگ دكتر میگذرد، علی شریعتی روشنفكری كه بیش از ٤٤ سال زندگی نكرد، اما در طول حیات كوتاهش در زمانهای سخت متلاطم، آن چنان ردی از خود بر تاریخ گذاشت كه به دشواری بتوان دست كم در میان روشنفكران ایرانی چهرهای چون او را یافت كه اینچنین به همه تحولات سیاسی و اجتماعی پس از خودش در ایران گره خورده باشد و كماكان پر ارجاعترین و پر مخاطبترین چهره در میان روشنفكران ایرانی محسوب شود. در طول تمام این سالها چهرههای متعدد و متنوعی از شریعتی در اذهان مخاطبان و منتقدان او نقش بسته و این تصاویر خود تاكنون بارها دگرگون شدهاند و به مثابه دماسنج یا میزان الحرارهای از تحولات سیاسی و اجتماعی ایران عمل كردهاند. به دیگر سخن شریعتی در طول این چهار دهه به عنوان شاخص یا نشانهای بوده كه نه فقط تازه جوانان شور و هیجان شان را با خواندن آثار او جهت میبخشیدند، بلكه روشنفكران و اهالی اندیشه و حتی فعالان سیاسی و اجتماعی نیز رویكرد خود را در نسبت یا مناسبت با او تعریف میكردند یا تغییر میدادند. این تحولات را به خوبی میتوان در مراسمهای متعدد و معمولا پر مخاطب و شلوغی كه بعد از مرگ او در ٢٩ خرداد سال ١٣٥٦ برگزار شد، نشان داد. در گفتوگوی حاضر سوسن شریعتی از همین منظر به دكتر شریعتی میپردازد و به این پرسش پاسخ میدهد كه شریعتی چگونه پس از خود و در جامعهای پساانقلابی به حیات فكریاش ادامه داد.
مراسمهای بزرگداشت شریعتی و نیز متون یادنامههایی كه طی چهل سال اخیر به او اختصاص داشتهاند مسیری را از رادیكالیسم انقلابی تا دوران ترمیدور طی كردهاند. از صدور پیامهایی به خونخواهی از شریعتی تا تبیین علمی و نظری او. مسیر این مراسمها را چگونه ارزیابی میكنید؟
پرسش از «دوران» نقطه عزیمت سمپوزیومی است كه قرار است به پاسخهای ممكن شریعتی پس از چهل سال بپردازد. نگاه كلوزآپی به این چهار دهه از خلال مراسمهای بزرگداشت شریعتی هم میتواند همزمان قابلتوجه باشد چراكه ناظر بر وجه زیستشده این پرسش نظری است كه شریعتی چگونه پس از خود و در جامعهای پساانقلابی به حیات فكریاش ادامه داد؟ آنچه محور این مستندات قرار گرفته، چگونگی مراسمی است كه با یاد او در این چهار دهه برگزار شده و در مطبوعات انعكاس یافته است. بررسی وضعیت این مراسمها و قبض و بسطهای متعددی را كه از سر گذرانده (در نسبتش با سیاستهای وقت، با سخنرانان و مخاطبان) در حقیقت میتواند به نوعی پاسخ به نسبت شریعتی و زمان و از همینرو نسبت شریعتی با دوران باشد. با یك مشاهده كلی بیتردید مراسمهای شریعتی طی این چهل سال دماسنجِ فوقالعادهای بوده است، دماسنجی سیاسی، دماسنجی اجتماعی و دماسنجی فكری.
دماسنج سیاسی: ما در این چهار دهه چند نوع نسبت قدرت با شریعتی را ملاحظه میكنیم و به نظرم قابلیت تعمیم دارد:
١- اول انقلاب تا سال ٦٠ كه شریعتی ملك مشاع است (با همه نفرینها و آفرینها) .
٢- از ٦٠ تا ٦٨- ٦٧ كه به نوعی دوره فترت است و با بایكوت شریعتی روبهروییم.
٣- از ٦٨ تا ٧٦ كه نامش را عصر سازندگی گذاشتهاند و شریعتی گامبهگام و مشروط در فضاهای دانشجویی موقعیت علنی پیدا میكند.
٤- از٧٦ تا ٨٤ كه عصر اصلاحات است و سیاستمداران دولتی نیز در برخی مراسم شریعتی حضور دارند.
٥- از ٨٤ تا ٩٢: اقتدار پوپولیزم.
٦- از ٩٢ تاكنون كه زمانه اعتدال است و نه حبی است و نه بغضی.
طی این چهل سال شریعتی در نوسان است از سوژهای ملی تا موجودیتی ممنوع؛ از شورمند انقلابی تا چهرهای آكادمیك، از معلم شهادت تا عارف عاشق.
شریعتی پس از انقلاب ملك مشاع است (تا ٦٠)؛ میراثی متعلق به همگان. یاد او را كمابیش هم احزاب و جریانات نزدیك به قدرت سیاسی گرامی میدارند (حزب جمهوری اسلامی- مجاهدین انقلاب اسلامی) و هم احزاب منتقد و خارج از ساختار قدرت (جنبش مسلمانان مبارز، جاما و نهضت آزادی، جنبش) و نیز گروههای جوان برآمده پس از انقلاب كه خود را پیرو راستین پروژه او میدانند. در این سه سال پس از انقلاب، با وجود اختلافات قدیمی شریعتی هنوز حیات علنی دارد (اختلافاتی كه منجر به بایكوت حسینیه ارشاد و موجی از فتاوی علیه او قبل از انقلاب شده بود).
آیا فكر نمیكنید كه شهادت نابهنگام دكتر در آستانه انقلاب و همقسم شدن همه نیروها علیه ساخت سیاسی پهلوی و به خفا رفتن تضادها در اجماع روی دكتر و عمومی و علنی ماندنش موثر بوده است؟
بله. حتی در میان نیروهای مخالف شریعتی (در میان روحانیون) بر سر تاثیر او در بسیج نیروی انقلابی یا اسلامی به نفع تجربه مشترك انقلاب ایران، اجماع وجود دارد. آنهایی كه او را در زمان حیاتش غیرانقلابی میدانستند و آنهایی نیز كه منتقد دینداری او بودند دیگر قدردان او بودند. (مثلا اینكه مانع از پیروزی تفكر الحادی شد) .
اما با اوجگیری جنگ و بسته و رادیكالیزه شدن فضای سیاسی، مراسمهای شریعتی شكل غیرعلنی به خود میگیرند و او به سوژهای غیررسمی بدل میشود. (پس از حمله به مراسم پنجمین سالگرد شهادت شریعتی در ٢٩ خرداد٦٠ كه قرار بود در استادیوم امجدیه برگزار شود و مجوز نگرفت)، از سال ٦٠ تا ٦٧ هیچ مراسمی برای گرامیداشت شریعتی مجوز نمیگیرد. دلیل عمده آن هم البته این است كه بانیان این مراسم غیرخودی محسوب میشوند (به عنوان مثال مراسمهایی كه گروهی به نام «شط» - شریعتی-طالقانی- برگزار میكردند) . در این سالها، یادنامهها و ویژهنامههایی درباره شریعتی منتشر میشود (به ابتكار افرادی چون امیر رضایی، عمرانی، اشكوری) و دو روزنامه كیهان و اطلاعات نیز یادنامههایی به مناسبت مرگ او دارند اما مراسمی برگزار نمیشود.
یعنی شریعتی رسمی شده حضور دارد؟
شریعتی مدیریتشده (بهداشتی) ! از شریعتی یادی میشود اما عمدتا به عنوان یك سوژه تاریخی و با همین مضمون كه شور بود و نیازمند شعور! با پایان جنگ و شروع عصر اصطلاحاً سازندگی كه جامعه به سمت آرامش و ثبات بیشتری میرود (٧٨-٦٨) نخستین بزرگداشتها در دانشگاهها و با ابتكار انجمنهای اسلامی و جوانان ٢٢-٢١ ساله با ریتمی آرام و محتاط برگزار میشود. انجمن اسلامی دانشگاه تهران به مناسبت دهمین سالگرد شهادت شریعتی نشست سمینار بررسی آرا و اندیشههای شریعتی را برگزار میكند (با سخنرانی دكتر داوری، مجتهد شبستری، دكتر سروش، هاشم آقاجری) . این نخستین مراسمها در فضاهای دانشجویی آن سالها با استقبال بسیار گستردهای روبهرو میشود (به گزارش روزنامه كیهان) و تا سال ٧٦ ادامه دارند و هر بار علاوه بر استقبال وسیع دانشجویان فرصتی هستند غنیمت برای نشان دادن نوعی فاصلهگیری از استابلیشمنت قدرت و معرفی نسل جدیدی از روشنفكری دینی كه از سالهای پایانی دهه ٦٠ همسو و تحت تاثیر دكتر سروش شكل میگیرد. البته همزمان هم استقبال است و هم مورد حمله نیروهای فشار (مثال: دانشگاه تهران، ١٣٧٣، دانشگاه اصفهان، ١٣٧٤، دانشگاه زنجان، ١٣٧٦) . اكثر این تشنجات در مراسمهایی كه خارج از محیط دانشگاه و در سطح شهر برگزار میشده اتفاق میافتند. مراسمهای شریعتی فرصتی هستند برای اعلان نوعی گسست، اعتراض و فاصلهگیری از قدرت. از سال ٧٦ عصر اصلاحات تا ٨٤ با به قدرت رسیدن جنبش اصلاحات و بازتر شدن فضای سیاسی، نسبت نظام سیاسی و روشنفكران دینی با شریعتی دستخوش نوعی پارادوكس است: نقد شریعتی از سوی روشنفكران دینی اصلاحطلب (نقدهایی كه بیشتر شامل نگاه شریعتی به دین، آزادی، غرب، مدرنیته و خویشتن میشود) از یك سو و حضور چهرههای دولت اصلاحات در مراسم از سوی دیگر. از سال ٧٨ به بعد در مزینان، زادگاه شریعتی، مراسمهای دولتی با شركت وزیر ارشاد (عطاءالله مهاجرانی)، وزیر كشور (لاری) وزیر علوم (معین) برگزار میشود. بهتدریج حضور وكلای مجلس و نمایندگان سیاسی جریانات اصلاحطلب را نیز میتوان در مراسمها مشاهده كرد. حضور مردان دولتی یكی از نشانههای چرخش سیاسی بود. در همین سال است كه حسینیه ارشاد نیز برای نخستین بار پس از انقلاب میتواند برای شریعتی مراسم بگیرد و چهرههای سیاسی- فرهنگی نزدیك به طیف ملی- مذهبی میتوانند بر بالای تریبون رفته و از نسبتشان با شریعتی و پاسخهای ممكن و محتمل او به پرسشهای دوران صحبت كنند. مراسمهای بسیاری در این سالها برگزار میشود در اكثر دانشگاههای تهران و شهرستانها، در سطح شهر، در برخی مساجد، در دفتر احزاب و... .
آیا فكر نمیكنید این تغییر رفتار درصدد است تا از وجوه رادیكال متفكر نهضت فاكتور بگیرد و نوعی شریعتی پاستوریزه را طرح كند با این شعار كه «شریعتی خوب شریعتی مرده است!؟»
شریعتی نه تنها فرصتی بوده برای عبور بخشی از جوانان شركتكننده در قدرت برای عبور از خودشان، بلكه شاخصی است برای بررسی و ارزیابی تحولات قدرت در ایران طی این سالها. جنبش اصلاحطلبی كه عمدتا خود را مبتنی بر نسل جدید روشنفكری دینی دهه هفتاد تعریف میكرد با شریعتی همبستگی و همدلی نشان میدهد اما مشروط به «بهداشتی كردن» او. همایش «شریعتی و اندیشه اصلاحطلبی» در سال ٧٩ با پیام آقای حجاریان مبنی بر همین ضرورت شروع میشود. نهایتا شریعتی در هر دورهای قابلتحمل است به شرط اینكه بهداشتی شود و البته هر بار با تعریفی متفاوت از امر بهداشتی. تا سال ٨٤ ما شاهد سه نوع نسبت با شریعتی هستیم كه به موازات هم پیش میروند: طیفی از روشنفكران دینی و فعالین سیاسیای كه خود را در امتداد روشنفكران دینی قبل از انقلاب میدانند و تجربه مشاركت در قدرت را نداشتهاند (به جز سالهای آغازین انقلاب- جریان ملی- مذهبی، بخشی از اپوزیسیون قانونی یا غیرقانونی). دوم: روشنفكران دینی پس از انقلاب كه در عین اعلام همدلی و همسویی با پروژه رفرم دینی با رویكردی انتقادی به شریعتی و میراث او مینگرند. بخش سومی هم هست كه نقدهای روشنفكران دینی به شریعتی را (خویشتن، غرب، مدرنیته و دموكراسی) نكات مثبت شریعتی را میگیرند و از همین منظر تلاش دارند او را مصادره به مطلوب كنند؛ همان بخشی كه در دورههایی تحت عنوان نیروهای فشار از آنها نام برده میشود (روزنامههای شلمچه، جبهه، روزنامه صبح) . «شریعتی ضدغرب، ضدروشنفكر، ضددموكراسیهای لیبرال، انقلابی و دینی» را تبلیغ میكنند. از همین سالهاست كه از شریعتی در صدا و سیما هم هرازچندی سخنی به میان میآید (مثلا آقای شریعتمداری، سردبیر كیهان) .
چه سالهایی؟
حدودا از اواخر هفتاد. در سالهای اول انقلاب تا ٦٧ كه اتفاقا به تعبیری چپ مذهبی بر سر كار است (و به قول دكتر غنینژاد تحت تاثیر شریعتی) اتفاقا شریعتی حذف شده است. در عصر سازندگی قدرت سیاسی حاكم درباره شریعتی ساكت است اگرچه كجدار و مریز اجازه میدهد این مراسمهای دانشجویی برگزار شود. از ٧٦ به بعد تا ٨٤ شریعتی از بایكوت درمیآید اما اعتقاد به بهداشتی شدن او وجود دارد. از ٩٢- ٨٤در دو دوره ریاستجمهوری آقای احمدینژاد نسبت با شریعتی دو رفتار وجود دارد. در دور اول مراسمها كمابیش برقرار است (از جمله مراسم حسینیه) اما از ٨٨ به بعد مراسم رسمی علنی (جز دو مراسم در فضاهای دانشجویی) ممكن نیست. مراسمها در فضاهای بسته و در منازل برگزار میشود (انزوا و خروج برخی از چهرههای مطرح روشنفكری دینی) . در دولت اعتدال نیز مراسمهای رسمی حسینیه ارشاد مجوز نمیگیرد اگرچه مراسمهای دانشجویی علنی برپاست. در مجموع میتوان گفت نه حبی است و نه بغضی. این فازبندیهای نسبت قدرت با شریعتی نوعی قبض و بسط فضای عمومی سیاست را نشان میدهد.
دماسنج روشنفكری : چهل سال مراسمهای بزرگداشت شریعتی را میتوان برای شناخت فراز و فرود طیفبندیهای روشنفكری دینی نیز مورد مطالعه قرار داد؛ به نوعی اتوپرتره روشنفكری دینی در ایران نیز هست. این زیست روشنفكری هر بار در گفتوگو با شریعتی است كه با خود سیالش روبهرو میشود و آن را تجربه، فرموله و تئوریزه میكند و از همین رو مراسمهای شریعتی از منابع مهم برای بررسی مراحل مختلف شكلگیری روشنفكری دینی پس از انقلاب در ایران است. بدین معنی كه در هر بار همنشینی با شریعتی و نقد و بررسی میراث او، خود را نیز تعریف میكند. اتوپُرتره به این معنا؛ هرجور كه هست و هربار با تفسیری از شریعتی و میراث او- چه برای عبور، چه نقد و چه پیدا كردن مشتركات- نسبت برقرار میكند. برخی از این چهرهها گاه در دهه ٦٠ تجربه مشاركت در قدرت را داشتهاند، در دهه ٧٠ در برخی نسبتها (از جمله دین و دولت) تجدیدنظر كردهاند، به زندان افتادهاند، تبعید شدهاند و یك پای ثابت آن همیشه در مواجهه با آرای شریعتی بوده است. برخی اسامی طی چهل سال پابهپای شریعتی جوانی كردهاند و پا به میانسالگی گذاشتهاند (بهلحاظ فكری) و نیز نامهای دیگری را میبینیم كه سر زدهاند، ساكت بودهاند و بعدها شنیده شدهاند. شریعتی فرصت مغتنمی بوده برای نشستن در محضر اجتماع و صحبت كردن با مخاطبی كه مدام نو به نو میشده و البته نام شریعتی برایش كنجكاوی ایجاد میكرده (مراسمهای حسینیه در سالهای پس از ٨٦ با جمعیت دو سه هزار نفری تشكیل میشده) .
مراسمها تا ٧٦ فرصتیاند تا نسل جدید روشنفكری دینی بتواند خود را معرفی كند. دكتر سروش از ٨-١٣٦٧ از نخستین نامهایی است كه در مراسمهای شریعتی شنیده میشود، جلاییپور، علویتبار، آرمین، هاشم آغاجری و... در كنار این چهرهها، باز اواسط دهه هفتاد برخی نامها امكان حیات علنی پیدا میكنند (علیجانی، رحمانی، یوسفی اشكوری، سحابی)؛ چهرههای نمادین ملی- مذهبی كه خود را متعلق به جریان پیش از انقلاب و بازرگان و شریعتی و طالقانی و... میدانند.
از نیمه ٧٠ و به طور خاص بعد از ٧٧ بخشی از روشنفكران دینی با وجود تكیه بر نكات مشترك با شریعتی و پروژه او، نقد او را نیز به موازات پی میگیرند و به تنوع و تضارب آراء كمك میكنند، در عین اینكه زنده بودن شریعتی در زمانه پس از خود تایید میشود.
با توجه به آنكه بسیاری از آثار شریعتی حتی تا سالهای پایانی دهه ٦٠ منتشر نشده بود، به نظر میرسد این قسم از روشنفكران به میزان كمی با آرا و نظرات شریعتی آشنا بودند.
شریعتی با چند اتیكت تعریف شده است: ایدئولوژی، انقلاب، اتوپی، رادیكالیسم و بر همین اساس نقد میشود. در دهه ٦٠ عمده مدحها كه البته بوی نقد میداد (در مطبوعات) در ستایش شورمند بودن و دردمند بودن شریعتی بود و همه اینها برای گفتن ضمنی اینكه شعور نبود! یعنی رویكرد نظری جدی و پرملاطی نداشت و در نتیجه برای برساختن نظام عقیدتی- فكری باید سراغ متفكران دیگری برویم. اغلب این چهرهها نسلیاند كه در ١٩-١٨ سالگی با شریعتی آشنا میشوند و نه با تمامیت آن. به همین دلیل ساده كه همه آثار او در اختیار نبوده و به همین خوانش كه در آن سنین از شریعتی دارند اعتماد میكنند و تكیهگاه بخشی از نقدهای دهه ٧٠ آنها نیز همین خاطره است. تركیبی از تجربه و عمل انقلابی و گفتمان مسلط ایام و عینك فكری روزگار و گزیدهای از متن و آثار شریعتی. تفكر شریعتی توماری است كه تا انقلاب ایران فقط نیمی از آن باز شده بوده و چاپ بقیه آثار تا پایان دهه ٦٠ ادامه دارد. در نتیجه بسیاری از ما با شایعهای به نام شریعتی مواجهیم. نه تنها شریعتی پابهپای ما آمده، بلكه ما نیز پابهپای او سن گرفتهایم، تجربه كردهایم، آموختهایم. خوانش متن شریعتی هیچوقت منفعلانه نبوده. در دهه ٨٠ ما با چهرههای جدیدتری از روشنفكری دینی روبهروییم با تمایزاتی نسبت به گرایش مسلط دهه هفتاد (جریانی كه امروزه بدان نوشریعتی گفته میشود، بازخوانی شریعتی در ذیل سنت انتقادی چپ و نقاد چهرههای سهگانه سلطه... معرفی چشماندازهای جدید برای پروژه رفرم دینی در برابر دو گرایش مسلط سنتگرایی و بنیادگرایی) .
نكته مهم دیگر موضوعاتی است كه طی این چهار دهه مدام در مراسمها از سوی روشنفكران نقد و بررسی شده است و البته هر بار با تاكید موكد كه زمانه ما با زمانه شریعتی فرق میكند: «مذهب و ملیت»، «پروتستانتیسم»، «نسبت آزادی و عدالت»، «ایدئولوژی و دین»، «نسبت انقلاب و اصلاح»، «سنت و مدرنیته» و سالهاست كه بحثها بر همین محورها میچرخد. بیتردید هر بار به گونهای فرموله میشوند، نقد میگردند و بسط مییابند و بار دیگر در فرمولبندیای متفاوت برمیگردند.
نسبت «عدالت و آزادی» در نگاه شریعتی همین قبض و بسط را در دهه هفتاد و هشتاد طی كرد. از زمان پیروزی محتوم لیبرالیزم فوكویامایی تا امروز و بحران سرمایهداری جهانی، «خویشتن و ضرورت تعریف دوباره آن» موضوع شده است. یا مثلا پروتستانتیزمی كه از سال ٦٧ توسط برخی از چهرههای روشنفكری دینی (دكتر آقاجری، اشكوری) پی گرفته میشده، در سال ٨٢ ایدهای است متهم كه منجر به حكم اعدام میشود و امروز همان ایده اینهمانی میشود با بنیادگرایی داعش! اتوپرتره به این معنا! امروز هم كه شریعتی شده است سوژه آكادمی و بالاخره نهاد دانشگاه از او به عنوان یكی از چهرههای تاثیرگذار در شكل دادن به علوم اجتماعی سخن میگوید.
دماسنج اجتماعی : اما شریعتی همچون دماسنج اجتماعی! نخستین مراسمهای بزرگداشت شریعتی از ٥٨ به بعد با حضور هزاران نفر از جوانان دهه ٥٠ در چمن دانشگاه، تا مراسمهایی كه در دهه ٧٠برگزار شده و اینبار با حضور وسیع جوانان (به نقل از مطبوعات آن سالها) و در ادامه در دهه ٨٠، مقایسه تیراژ كتابها (امروزه بیشتر كویریات و دیروز بیشتر اسلامیات و قبلتر بیشتر اجتماعیات)، حتی كالایی شدن شریعتی (اشیایی با جملهای از شریعتی، اساماسهای عاشقانه) همگی نشان میدهند كه شریعتی دماسنج اجتماعی شاخصی بوده است. ارزیابی و شناخت موقعیت و جایگاه سه نسل مخاطبهای شریعتی (با شاخصهایی متضاد) از خلال تحلیل دلایل مراجعات متنوعشان به شریعتی، دریچه گویایی است برای شناخت تحولات فرهنگی، ذایقهای و اجتماعی جامعه ما در چهار دهه اخیر. هر بار به دلیلی البته. هم منی كه میخواست انقلاب كند، اسلحه بردارد و هم نسل جدید كه نگاهش به مرگ و زندگی، امر سیاسی، غرب و شرق، دین و عرف و... تفاوت كرده. هم اینكه او را كالایی میكند، هم اینكه سوژه طنز و جملات تكافتاده میشود. زمانی جمله «شهید قلب تاریخ است» شریعتی جمله آغازین وصیتنامههای جوانان دهه ٦٠ بود و امروز شریعتی در لابهلای اساماسهای عاشقانه تكثیر میشود.
نتیجه: نسبت هر جامعهای با روشنفكر و متفكرش نسبتی زنده است. یعنی ما با یك موجودیت یك بار برای همیشه متصلب در تاریخ مانده روبهرو نیستیم. با موجودیتی سیال روبهروییم كه در همنشینی با مخاطب خود، هم شكل میدهد و هم شكل میپذیرد. این همنشینی مستدام است كه شریعتی را یكی از چهرههای تاثیرگذار در تجربه دموكراسی طی چهار دهه اخیر كرده است. پتانسیل موجود در متن اوست كه شرایط امكان مشاركت زنده را با خود دارا بوده است؛ مشاركتی به قصد عبور یا مرور دوباره اندیشههایش. بدین معنی، محضر شریعتی تمرین دموكراسی است. دیگر اینكه شریعتی همچون آینه عمل كرده برای خویشتنی كه تجربه بدل شدن به شهروند یا به سوژه را از این سوی قدرت به آن سوی جامعه مدنی از سر گذرانده است. امروز پس از چهل سال، ما نهتنها با میراثی متصلب مواجه نیستیم بلكه با تفكری روبهروییم كه توانسته به یمن پادزهری درونی از بدل شدن به سنتی متصلب و زندانی متولیان رنگارنگ بپرهیزد. نسبتهایی كه با شریعتی برقرار شده نه تنها اتوپرتره نوعی از روشنفكری بوده كه به نوعی اتوتراپی (خوددرمانی) نیز بوده است!
در این میان خود متن شریعتی كجا قرار دارد؟ متن شریعتی هر بار در برابر ما گشوده میشود؛ مایی مدام دستخوش قبض و بسط ذهنی و عملی. این امكان قبل از هر چیز به روش شریعتی در پیش بردن اندیشههایش برمیگردد: معرفی خود بر اساس پارادوكسها، تعریف بزنگاهها و تعریفی درازمدت از دوران. این تفكر پتانسیلهای خود را به میزانی برملا میكند كه مخاطبش تجربیات اجتماعی، شخصی و اگزیستانسیل متعددی را از سر میگذراند. از این رو شریعتی هنوز و در نسبت زنده با مخاطبش در حال خلق موقعیتهای جدید است. چهل سال با او و پس از او، ما و جهانمان همچنان درگیر یك سلسله بزنگاههاست: «نسبت بوم و جهانشمول»، «تعریف هویت»، «عدالت و نسبتش با آزادی و نیز با هویتهای فرانكشتاینی»، «امر سیاسی در دموكراسیهای بیمشاركت». دلیل اصلی بقای شریعتی نه متولیهای اویند و نه مخاطبانش بلكه متنی است كه بهجا گذاشته و تشخیص آگاهانه بزنگاههای ما. به عنوان جامعهشناس؟ ایدئولوگ؟ دیندار؟ انسان تراژیك قرن بیستم؟ از آلاحمد پرسیدند تو بالاخره چهكارهای؟ هم مقاله مینویسی، هم كتاب داستان، هم رساله فلسفی و... در پاسخ گفته: «من مینویسم، تو نوعش را تعیین كن». شریعتی نوشت و سخن گفت و ما هر بار نوعش را تعیین میكنیم.
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید