1396/3/10 ۱۱:۰۹
یک روز یک جُلمبری نزد میرزا آمد. میرزا از او خواهش کرد با رمل طالعی ببیند. آخوند از تاریخ ولادت صاحب طالع پرسش کرد. میرزا گفت پریشب است. معلوم شد خدا به میرزا پسری داده است.
یک روز یک جُلمبری نزد میرزا آمد. میرزا از او خواهش کرد با رمل طالعی ببیند. آخوند از تاریخ ولادت صاحب طالع پرسش کرد. میرزا گفت پریشب است. معلوم شد خدا به میرزا پسری داده است. اسم این پسر را محمدعلی گذاشت. میرزا به شاید و نشاید تقویم معتقد بود. به ادیب پیشاوری که در این اوقات برای تصحیح و حاشیهنویسی کتاب تاریخ بیهقی به منزل معاونالملک (جد آقایان فروهر) میرفت، خیلی معتقد بود و اسم او را با تجلیل تمام میبرد. به علمای تهران جز حاجی آقا محمد نجمآبادی، عموما بیاعتقاد بود…
میرزا از حرفه پدری، اسب و شمشیر جوهری و سگ شکاری را خوب میشناخت و بر حسب عادت و وراثت، سگ شکاری را بسیار دوست میداشت. در وقت سواری، همیشه دست راست را توی جیب میگذاشت و معتقد بود که اگر آزاد باشد، تکان مال دستش را از قوت میاندازد.
میرزا خیلی بیش از اینها میتوانست شاگرد داشته باشد و از ماهیانه آنها، زندگی را مرفهتر کند؛ ولی چون این کار وقت زیاد میگرفت و او را از مشق خِرت خِرت باز میداشت، قناعت را پیشه کرده و واقعا بدون اینکه نتیجهای از این سیاهمشقها انتظار داشته باشد، عاشق مشق بود. من تصور نمیکنم هیچ خطاطی به درجة میرزای کلهر مشق کرده باشد. به واسطة همین عشق، پاپی اینکه اثر زیادی از قطعات و کتاب خطی از خود باقی بگذارد، نبود. اگر چاپنویسی نمیکرد، شیوة مخصوص او منتشر نشده و مقامی را که فعلا در این صنعت دارد، البته حائز نمیگشت و شیوة او از بین میرفت.
اشخاصی که در صنایع ظریفه خیلی مستغرق و از راه عشق، دنبال این قبیل کارها میروند، به واسطة فرورفتگی در کار خود و نپرداختن به سایر شعب زندگی، اخلاق عجیب پیدا میکنند؛ ولی میرزای کلهر با اینکه هیچ کس به قدر او کار و حرفة خود را دوست نداشته و شب و روز همش مصروف سیاهمشق بینتیجه بود، جز گاهگیری بیدلیل چیزی برخلاف عادت از او دیده نمیشد و از سایرین بعضی چیزها شنیده شده است که واقعا حیرتآور است.۷۵
آیدین آغداشلو در مقالهای ارزشمند تحلیلی براساس آنچه از ذرهبینی و دقت همهجانبة عبدالله مستوفی گذشت، این گونه به نقد و تحلیل مطالب و مستندات مزبور پرداخته که: ظاهرا به نظر میرسد این نکات نباید روشنگر مسائل هنری یا چیزهای لازمتر دیگر باشند، اما اینطور نیست، زندگی داخلی یک خطاط مهم مثل میرزا محمدرضا کلهر، گذشته از آنکه ما را به چگونگی طرز زندگانی یک خطاط معروف واقف میکند و مسائل اقتصادی و اجتماعی و ارتباطات او را آشکار میکند، باعث میشود بهتر و راحتتر بتوانیم شخصیت هنریاش را بررسی کنیم؛ یعنی بتوانیم او را در محیط و زمینه کارش ببینیم و به همراهش، محیطی را که او را پرورانده، دوبارهسازی کنیم. در چنین مرحلهای است که میشود مطمئن شد که رابطه فرد با محیط پیرامونش یعنی یک رابطه اساسی و مسلم از قلم نیفتاده است.
میرزارضا از زندگی فقیرانهای برخوردار بوده است… چرا زندگی میرزا اینقدر فقیرانه میگشت؟ خب واضح است که میتوانست راحت پول دربیاورد، اما نمیخواست؛ مثلا خوش نداشته به خانه بزرگان زیاد رفت و آمد کند و جهت تعلیم مشق به آنجاها برود…
کلهر یک هنرمند «مردمگریز» نبود؛ اما انضباطهای شخصی مجال کارهای فرعی برایش نمیگذاشت. رکگویی و بیپرواییاش، اگر نه همه از شخصیت خاصش برآید که بیشتر دنباله صفت هنرمند مستقل و مستغنی از مال و منال دورانش است. دورانی که آدمهایی مثل دهخدا و محمد غفاری و میرزاده عشقی را پرورد.
میرزارضای کلهر، گذشته از هنر تخصصی و پراعتبارش، در سایر موارد آدمی بسیار عادی به نظر میرسید. او به طبقهای تعلق دارد که هرچند در هر باب اظهار نظر میکنند، اما در نظام موجود اطراف خود تحلیل میروند و جزئی از آن میشوند. تمام بازتاب و عکسالعمل میرزا به عنوان یک هنرمند سالهای آخر قرن دوازدهم هجری، در تو کشیدنها و قاطی نشدنها خلاصه میشود و عملکرد انسانیاش انحصارا در حیطههای «هنری» انجام میگیرد. این چقدر فرق دارد با هنرمندان نسل بعدتر او که یکراست هنرشان را وسیله بیانشان قرار میدهند و مستقیما از همان کرسی صحبت میکنند.
میرزا را در زندگی داخلیاش آدمی میبینیم که جز به «خود» هنرش به هیچ امر دیگری وابسته نیست و اگر هم هست، از حرف و نیش و کنایه تجاوز نمیکند. او تمام اوقاتش در مشق مستغرق بود…
روش او همان است که بعدها «هنر برای هنر» نام گرفت. در دورانی که در اروپا هنرمندانی از میان خردهبورژواها برخاستند و پایگاهی تازه در مقابل «هنرفروشی» اختیار کردند، میرزارضا همان ریاضت «فلوبر»وار را عمل کرد و در زندگی خصوصیاش همانقدر ناتوان و بیاختیار بود که «پروست» بود. اغلب ایامش به فقر و ناداری میگذشت و او ترجیح میداد همین طور سر کند. به جوهر «هنر ناب»ی اعتقاد داشت که او را از بیرون شدن از میان طبقهاش مانع میشد و از همین جاست که باید میان او و «میرحسین» تفاوت گذاشت، تفاوتی به نفع میرزای کلهر البته.
ظاهراً و اگر از دور قضاوت کنیم، میرزا را آدمی میبینیم که در میان یک جریان متحرک و فزاینده تغییرات ذهنی و اجتماعی به پشت سر هم نوشتن خطوط و دوایری مدام، دلخوش کرده است. در دورهای که امثال سیدجمالالدین اسدآبادی و میرزا آقاخان کرمانی فعالانه رفتار میکنند. اما انصاف است که بگوییم او از همین راه، به ریاضتی میرسد که نه در حدی شخصی، بل در گسترشی فلسفی و اخلاقی، زاییده یک هنر تعیینکننده میشود.
زندگی کلهر سخت میگذشت … اما همین زندگی سخت که شام شب یک هنرمند درجه اول، در گرو مرحمت مشهدی زکی میماند، میارزد به رفاه نسبی، اما حقیرانه خطاطی مثل سیدمحمد مشتاق که چند قصیدة سنایی را کتابت میکند و «قدک قلمکار و جعبه گز و جوراب» در مقابلش میگیرد؛ ولی زندگیهای این طور گرفتار شام و ناهار، هنرمندان محدودی تربیت میکند. میرزا محمدرضا کلهر که در مجلس مشق خود از سیاست حرف میزند، جلوتر از بینیاش را نمیتواند ببیند و به شاید و نشاید تقویم اعتقاد دارد؛ اما کوچکی خودش را با بزرگی کارش جبران میکند.
پیداست هنرمند ایرانی همیشه به مهارت فنی کارش تکیه داده و دیده نمیشود. هنرمندی که آفرینش او جز از این راه صورت بگیرد، مرز محدودیت میرزا هم، فقط در زندگی خصوصیاش حضور داشت، والا حرکتی که او در خطاطی فارسی ایجاد کرد، آهسته آهسته تبدیل به چنان پرواز عظیمی شد که همه خطاطهای بعدی را به زیر سایه خود کشیده و پنهان ساخت.
این دوگانگی «شخصیت» و «اثر» همة قصة میرزارضا کلهر است؛ اما هیچ صدمهای به او نمیزند و فقط نشانشان میدهد که چطور شده مثلا مهمترین اساتید شعر ما مجیزگو و مدیحهسرا بار آمدهاند، اما در کنار عالیترین حد جوهر شعر را، همراه با وسیعترین چشمانداز ظرافت و تخیل و اندیشه به جای گذاشتهاند. علت این روش را باید در سیرة هنرمند ایرانی جستجو کرد؛ اما اگر قاآنی مدح میگوید، کلهر یک پله به خیال خودش بالاتر میایستد و هنرش را هیچ نمیفروشد و پیش خودش روسفید باقی میماند. شاید هم اصلا همه هنرمندان حرفهای طراز اول ایرانی، حرفش را فقط از راه مهارتش میتواند بگوید. یقین قطعی که نمیشود داشت، اما میشود حدس زد که او مدیون خودش است تا کاری را که بلد است، به عالیترین وجهی انجام دهد. همین قدر حرفهای و همین قدر پاک و خالص.حالا چه باک که در زندگی تفننی جز چای دیشلمه نداشت…۷۶
نقدِ نقد
اما در این نقد و تحلیل شایسته و بایسته و ارزشمند چند تناقض تحلیلی ذهن را میآشوبد تا گامی پیشتر به شناخت میرزای کلهر گذاشته شود، یعنی اگر عملکرد انسانی میرزارضا را منحصر به حیطة «هنری» او بدانیم، هنرش را وسیلة بیانش ندانسته و در جامعه اشرافی آن روز شیوة او را با مسألة «هنر برای هنر» که بعدها در اروپا در مقابل هنرفروشی عَلم گردید، مقایسه کنیم، شاید جفایی را متوجه شخصیت میرزا کلهر کرده باشیم.
به عقیدة من بهترین عنوان برای چنین اندیشه و استعدادی، واژة «ایثار» برای شکست انحصار است. فراتر از مرزهای جغرافیایی تحولات عصر هنرمند، ایثار؛ برای سرافرازی و استمرار خط که یکی از دو رکن اساسی هویت ملی و بنیان استقلال و تمامیت ارضی کشور است تا بتواند در دایرة زیباشناختی و جلوهگری هنری به زندگی هزار و چند صد سالة خود ادامه دهد و با جلوههای نخستین مدرنیته درآمیزد و با پیوندی آشتیجویانه، از مغلوب شدن و شکست مانع شود و سخن از پیروزی بگوید.
پینوشتها:
۷۵ـ مستوفی، عبدالله، همان، صص ۲۳۷ـ ۲۴۵٫
۷۶ـ آغداشلو، آیدین، همان، صص ۱۰۹ به بعد.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید