1396/3/1 ۰۸:۳۱
پاسخگویی به مسائل امروز ما، کار یک «فیلسوف» به تنهایی نیست بلکه باید مجموعهای از علوم برای پاسخ به نیازهای امروز بسیج شوند؛ فلسفهاسلامی تابعی از بقیه امور است، اگر همهچیز پیشرفت کرد، فلسفهاسلامی هم پیشرفت میکند.
مطالبات معاصر بشر، نسخه جدیدی از فلسفه اسلامی را طلب میکند
مهسا رمضانی: پاسخگویی به مسائل امروز ما، کار یک «فیلسوف» به تنهایی نیست بلکه باید مجموعهای از علوم برای پاسخ به نیازهای امروز بسیج شوند؛ فلسفهاسلامی تابعی از بقیه امور است، اگر همهچیز پیشرفت کرد، فلسفهاسلامی هم پیشرفت میکند. اگر میان «فلسفه» و «متافیزیک» تمایز قائل شویم، متافیزیک صدرا را میتوان همچنان معتبر دانست. شاید در دوره خود صدرالمتألهین اندیشه او اعم از «متافیزیک» و «فلسفه» قابلیت انطباق بر آن جهان را داشته است، اما در جهان معاصر این قابلیت وجود ندارد. درباره صدرا دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی اینکه صدرا را کاملاً کنار بگذاریم، چون نه متافیزیکش معاصر است و نه فلسفه معاصری منطبق با آن شکل گرفته است. دیدگاه دیگری که دیدگاه سنتیها است این است که ملاصدرا آخرین گزارشگر فلسفه اسلامی و آخرین مکتب فلسفی اسلامی است و هر مسألهای را یا مطرح کرده یا بر اساس تفکر او هر مسألهای را میتوان پاسخ داد. فلسفه صدرایی امروزه سرگردان میان این دو دیدگاه است. در مورد «فلسفه زندگی روزمره» مانند مباحث معنایزندگی، مرگ، امید، سبکزندگی، حقوقشهروندی، محیط زیست، زیستاخلاقی و… میتوان در طرح ملاصدرا نشانههایی برای پاسخگویی به این مسائل یافت. اما این نقص صدرا نیست که اینها را پاسخ نداده، زمانه او زمانه اینگونه مسائل نیست. مدرنترین رویکرد به صدرا را علامهطباطبایی داشته است. حتی شهید مطهری هم نتوانست این رویکرد را از علامه اقتباس کند. رویکرد او به صدرا «قبول انتقادی» است.
اول خرداد، روز بزرگداشت ملاصدرا، در تقویم ما «روز فلسفهاسلامی» نام گرفته و علت این نامگذاری، اثرگذاری این فیلسوف در قوام فلسفهاسلامی دانسته شده است. از این رو، کوشیدیم تا فارغ از بحثهای آکادمیک و همیشگی، پیرامون آرای ملاصدرا، از «زایایی و پویایی فلسفه صدرایی» و «میزان پاسخگویی آن به مسائل امروز ما» پرسش کنیم. از این رو، به سراغ حجتالاسلام دکتر علی پورمحمدی، مدرس فلسفه دانشگاه علامهطباطبایی رفتیم. او علاوه بر تحصیل در حوزه علمیه قم، دکترای خود را در رشته فلسفه غرب از اتریش گرفته است و پیش از این، بهعنوان سردبیر و مدیرمسئول در نشریاتی همچون «خردنامه» و «متن» فعالیت داشته است .آنچه در ادامه میآید، ماحصل گپوگفت ما با او است که میخوانید.
جناب پورمحمدی، برخی چنین اظهارنظر میکنند که عمر آرا و افکار ملاصدرا بسر آمده است و فلسفه او دیگر پاسخگوی مسائل انسان امروز نیست، پاسخ شما به این نقد چیست؟ اگر میان «فلسفه» و «متافیزیک» تمایز قائل شویم، متافیزیک صدرا را میتوان همچنان معتبر دانست. در بخشهای دیگر فلسفه هم بعضاً میتوان به صدرا رجوع کرد؛ مانند معرفت. اما در کل، با مسائلی که امروزه در فلسفه روبهرو هستیم، فلسفه صدرا مواجه نبوده است. شاید در دوره خود صدرالمتألهین اندیشه او اعم از «متافیزیک» و «فلسفه» قابلیت انطباق بر آن جهان را داشته است، اما در جهان معاصر این قابلیت وجود ندارد. اگرچه «فلسفه» و «متافیزیک» به صورت طبیعی در تأثیر و تأثر از هم به سر میبرند، اما نه به صورت تاریخی و نه به صورت نظری تأثر متافیزیک صدرا از فلسفهای که معاصر باشد محقق نشده است. مباحث متافیزیکی صدرا در مورد واجب، خلق، جهان پس از مرگ، اراده و اختیار انسان و مسائلی دیگر که در متافیزیک معاصر هم درباره آن بحث میشود، بر اساس روش استدلال حتی برای انسان امروزی قابلیت معناداری دارد.
«زندگی روزمره» از مقولاتی است که امروزه در شاخههای مختلف علومانسانی به تأمل گذاشته میشود، چقدر فلسفه اسلامی توانسته است پیرامون «فلسفه زندگی روزمره» تأمل کند؟ در مورد «فلسفه زندگی روزمره» مانند مباحث معنای زندگی، مرگ، امید، سبکزندگی، حقوقشهروندی، محیطزیست، زیستاخلاقی و... میتوان در طرح ملاصدرا نشانههایی برای پاسخگویی به این مسائل یافت. اما این نقص صدرا نیست که اینها را پاسخ نداده، زمانه او زمانه اینگونه مسائل نیست. بر این اساس میتوان گفت درباره صدرا دو دیدگاه وجود دارد؛ یکی اینکه صدرا را کاملاً کنار بگذاریم، چون نه متافیزیکش معاصر است و نه فلسفه معاصری منطبق با آن شکل گرفته است. دیدگاه دیگری که دیدگاه سنتیها است این است که ملاصدرا آخرین گزارشگر فلسفه اسلامی و آخرین مکتب فلسفی اسلامی است و هر مسألهای را یا مطرح کرده یا بر اساس تفکر او هر مسألهای را میتوان پاسخ داد. فلسفه صدرایی امروزه سرگردان میان این دو دیدگاه است. روش فلسفی آن است که حکمت متعالیه را چنانکه هست، شناخت. آنگاه میتوان براساس این شناخت ارزیابی کرد. اینجا است که دیدگاه متعادل پدید میآید.
در میان معاصران ما چه کسانی توانستهاند قرائتی روزآمد از فلسفه اسلامی داشته باشند؟ به گمان من مدرنترین رویکرد به صدرا را علامهطباطبایی داشته است؛ در تمام فیلسوفان معاصر حتی شاگردان علامه و شارحان صدرا کسی را نمیبینیم که مواجههای همچون علامه با ملاصدرا داشته باشد؛ حتی شهید مطهری هم نتوانست این رویکرد را از علامه اقتباس کند. رویکرد او به صدرا «قبول انتقادی» است. علامه بر اساس نظریه ادراکات، به ادراکات اعتباری رسیده و ابتکارات جدیدی در تقسیمات عقل عملی پدید آورده است.
اغلب فلاسفه بهدنبال نوعی «ایدهآلسازی از واقعیت» هستند اما با این حال از آن زاویه دیدی که موقعیتشان به آنها میدهد، گریزی ندارند. بله، در این راستا، فلاسفه حتی در فلسفه تحلیلی، ادعا میکنند که از تمایلاتشان فاصله گرفتهاند و تنها معیارشان استدلال، برهان و منطق است. اما واقعیت این است که نمیتوان فارغ از تمایلات خود بود؛ حتی در منطق و استدلال نیز بالطبع، این تأثیرپذیری اتفاق میافتد و این خاصیت انسان و تفکر است. بهعنوان مثال «پیتر ون اینواگن» در مقدمه کتاب «متافیزیک» به تفصیل این تمایلات را توضیح داده است. بر این اساس، فیلسوفان تاریخ مطرح میکنند که چرا و بنا بر چه نیاز و تمایلاتی بود که ابنسینا در یک دوره و ملاصدرا در دوره دیگر ظهور کرد، اگر اینچنین مطالباتی نبود، امثال ابنسیناها و ملاصدراها هم سر بر نمیآوردند.
آیا مطالبات معاصر بشر، نسخه جدیدی از فلسفه اسلامی را طلب نمیکند؟ بله، چنین اتفاقی میافتد اما نه میتوان برای آن زمان تعیین کرد و نه میتوان برنامه نوشت و این خاصیت هر علمی است از جمله فلسفه؛ فلسفه هم مانند باقی علوم «پسینی» است نه «پیشینی». فلسفه اسلامی یا هر متافیزیکی از منطق علم بیرون نیست. بالاخره باید این اتفاق بیفتد. در نظام جدید آموزش، نیازها فهرستبندی و طراحی میشوند و گاه طراحیها به موفقیت میرسد و گاه نمیرسد.
تا به حال، در زمینه نیازهای روز طراحیهایی صورت گرفته است؟ وقتی با چنین سؤالاتی مواجه میشوم به این نتیجه میرسم که پاسخگویی به مسائل امروز ما، کار یک «فیلسوف» به تنهایی نیست بلکه باید مجموعهای از علوم برای پاسخ به نیازهای امروز بسیج شوند. در این زمینه هم کارهایی شده است اما فلسفه اسلامی تابعی از بقیه امور است. اگر همهچیز پیشرفت کرد، فلسفه اسلامی هم پیشرفت میکند. یکسری از مسائل، خاصیت زندگیهای جدید است، یکسری از مسائل خاصیت عبور از یک زندگی سنتی به یک زندگی جدید است. جوامع دیگر نیز این دوران را سپری کردهاند. به نظر میرسد نوع و جنس مشکلات امروز با گذشته متفاوت است.
به نظر میرسد «عرفان اسلامی» در مقایسه با «فلسفه اسلامی» تأملات بیشتری در فلسفه زندگی روزمره و موضوعاتی همچون عشق، مرگ، زندگی و... داشته است؟ به اعتقاد شما چرا فلسفهاسلامی کمتر به این ساحتها ورود میکند؟ همانطور که اشاره کردید، تأملات پیرامون موضوعاتی همچون مرگ، زندگی، عشق و... در عرفان اسلامی بسیار صورت گرفته است. در تلقی صدرایی بین «فلسفه» و «عرفان» تمایزی نیست و اینجا میتوان از ملاصدرا یک حمایتی هم داشت. ضمن اینکه صدرا هم از جهت فلسفی به مسائلی از جمله مسأله عشق و... پرداخته است. با این حال، معتقدم این مقولات (تأملات فلسفی پیرامون مسائل زندگی روزمره) بیشتر «شبه فلسفی» است و کار فیلسوف نیست. حداقل میتوان گفت در فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی ما چنین چیزهایی را نداریم حالا در فلسفه هایContinental شاید بتوان رگههایی از آن را یافت که میخواهند همهچیز را فلسفه زده کنند. اگر برای چیزی دلیل پیدا میکنیم و حکمتی بر آن بار میکنیم این به معنای فلسفه نیست. فلسفه تعریف دارد. در فلسفه اسلامی و تحلیلی میتوان برای کلیات قواعدی تعریف کرد. فلسفه یک منطق ابزاری دارد و من اگر فیلسوف هستم باید در آن چارچوب ابزاری بیندیشم، این قاعده فلسفه است. فلسفه به ما اجازه نمیدهد که به همه سؤالات جواب دهیم. باید به فلسفه نگاه واقعگرایانه و متواضعانهای داشت.
اگر فلسفه قادر به پاسخگویی به همه سؤالات بشر نیست، پس انسان راهحل مسائل امروزش را از کدام علوم یا دانشها میتواند طلب کند؟ همه علوم. وقتی به سؤالات انسان پاسخ داده میشود که «همباشی علوم» به صورت کلی پذیرفته شود. فلسفه به تنهایی نمیتواند پاسخگـــویی کامل داشته باشد. سایر علوم از جمله علومانسانی و علم به معنای scienceمجموعاً میتوانند گره از مشکلات انسان امروز باز کنند. از این رو، هر علمی باید ضوابط علم خود را رعایت کند، خطای پزشکی یعنی قواعد و ضوابط پزشکی را بدرستی رعایت نکردهایم. خطای فلسفی هم آن زمانی است که ما ضوابط علمی فلسفه را رعایت نکنیم یا ضوابط جدیدی را برای آن طراحی نکنیم. یکی از کارهای «فلسفهعلم» تعریف ضوابط و قاعده برای علوم است و بالطبع برای فلسفه نیز قواعدی طراحی میکند. از این رو، فلسفه باید خود را پیوسته اصلاح و بازسازی کند و برای خود ضوابط جدید تعریف نماید.
آیا میتوانیم، بر اساس فلسفه صدرا «فلسفهعلم» طراحی کنیم؟ من فکر میکنم بخشی میشود و بخشی هم خیر. ابنسینا در دوره خود، فلسفهعلم را به خوبی طراحی کرد و به این پرسش که «چه چیزی علم است؟» پاسخ داد. به زعم او، آن چیزی علم است که موضوع، مبانی، مسائل و غایت داشته باشد. آن زمان آغاز شکل گرفتن علوماسلامی بود. همه عالمان معتقد بودند که باید چارچوب ابنسینا را عملی کنند تا علم واقع شود حتی علوم ادبی. اما ما امروز فلسفهعلمی تعریف نکردهایم؛ این در حالی است که فلسفهعلم در غرب فوقالعاده پیشرفت داشته است. وقتی مکانیزم فلسفهورزی را مشخص کردیم، پاسخهای «فلسفی» و «شبهفلسفی» نیز مشخص میشود. واقعیت این است که این کاستی در فلسفه اسلامی وجود دارد.
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید