ترورناصرالدین شاه به روایت شاهزاده عبدالله میرزا

1396/2/12 ۰۹:۳۳

ترورناصرالدین شاه به روایت شاهزاده عبدالله میرزا

از اوایل اردیبهشت 1275 ه.ش ایران خود را برای برگزاری جشن آغاز پنجاهمین سالِ پادشاهی ناصرالدین شاه (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ ه.ش) آماده می‏ کرد. بامداد روز یازدهم اردیبهشت 1275 که یک روز به شروع جشن‏ ها مانده بود، او جهت زیارت راهی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می‌شود و درحرم با سه گلوله میرزا رضا کرمانی از یاران سید جمال‌الدین اسدآبادی کشته می‌شود.

12

از اوایل اردیبهشت 1275 ه.ش ایران خود را برای برگزاری جشن آغاز پنجاهمین سالِ پادشاهی ناصرالدین شاه (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ ه.ش) آماده می‏ کرد. بامداد روز یازدهم اردیبهشت 1275 که یک روز به شروع جشن‏ ها مانده بود، او جهت زیارت راهی حرم حضرت عبدالعظیم(ع) می‌شود و درحرم با سه گلوله میرزا رضا کرمانی از یاران سید جمال‌الدین اسدآبادی کشته می‌شود. آنچه می‌خوانید روایت شاهزاده عبدالله میرزا سردار حشمت دارایی از ترور ناصرالدین شاه است:
روز جمعه ۱۳ ذیقعده سال ۱۳۱۳ ه. ق با سمت کالسکه چی باشی در رکاب شاه به شاهزاده عبدالعظیم رفتم و در حرم پهلوی آقا میرزاعبدالله خان پسر ارشد اتابک اعظم به طرف بالای سر ایستاده بودم. جلو و اطراف ما پر از زن بود که تماشای شاه را انتظار داشتند، جلوی ما مردی با عریضه‌ای در دست چپ داشت، کاغذ ورق بزرگی بود. ناگاه با دست راست یک تیر به طرف شاه خالی کرد و شاه با دست راست صورت خود را گرفت و به زمین افتاد. زنان داخل حرم که مشغول زیارت بودند، بدون تأمل تیر‌انداز را گرفتند تا فرار نکند.معین السلطان برادر مجدالدوله که فراشباشی و در آنجا حاضر بود با کارد کمر خود گوش ضارب را برید. اتابک اعظم سر رسید و با چوب دستی خود معین الملک را سخت کوبید و می گفت این آدم به شاه تیر زده باید خوب او را حفظ کرد تا قبله عالم خودش حکم او را بکند و فوری چند نفر را معین کرد که این شخص تیرانداز را به شهر بردند و به من امر کرد. فوری سوار اسب شده به شهر رفته حکیم باشی طولوزان که طبیب فرانسوی مخصوص شاه بود  به شاهزاده عبدالعظیم بیاورم، اطاعت کرده آمدم و اسب را عوض کرده با حکیم باشی و کیف دوای ایشان به شتاب برگشتیم. در بین راه  بین تهران و شاهزاده عبدالعظیم(ع) به موکب شاهی رسیدیم که به طرف تهران تشریف می‌آوردند، اتابک از میان کالسکه شاه سرش را بیرون کرد و گفت حال شاه الحمدلله خیلی خوب است، با حکیم باشی همراه بیایید.
به شهر که وارد شدیم کالسکه شاه را از طرف تکیه دولت به طرف قصر گلستان بردند و من به اتفاق حکیم باشی از حیاط تخت مرمر به حیاط گلستان که در آن بسته بود رفتیم. برای حکیم باشی که سپرده شده بود؛ در را باز کردند، من هم چون کیف حکیم باشی طولوزان فرانسوی را به‌دست داشتم همراه او وارد حیاط گلستان شده به طرف اتاق برلیان که گفتند شاه آنجا است رفتیم. وارد اتاق شده دیدم شاه را میان اتاق روی تشک گذارده‌اند.
اتابک مرا که دید سخت متغیر شده و معلوم بود که نبایستی من وارد اتاق شده باشم. فوری اتابک به اتاق دیگر رفت و مرا احضار کرد، در آن اتاق تنها بود، به من گفت «به حق این قرآن (که از جیب خود بیرون آورد) قسم است که اگر یک کلمه از آنچه در این اتاق دیده‌ای به پدر، زن و کس دیگر گفتی و اظهار کردی روده هایت را دور گردنت می‌پیچم و رحم به تو و کسانت نمی‌کنیم.»
به قدری این کلمات را محکم می‌گفت که از شدت تغییر می‌لرزید. من هم سخت لرزیدم تعظیم کرده بیرون آمدم ولی دریافتم شاه کارش تمام و بکلی مرده است. از حیاط خارج شده و در حیاط تخت مرمر کلیه رجال و شاهزادگان و اعیان و امنای دولت حیران نشسته بودند، همه به دور من جمع شدند و حال شاه را پرسیدند. گفتم: الحمدلله تیر به پای شاه خورده و حال شاه بجا آمده است.
به پدرم که در جمع حضور داشت گفتم به خانه می‌روم یک لقمه نان خورده و سپس مراجعت کرده تا شرفیاب شوم. سوار اسب به خانه خود آمدم. آب برای شستن دست و صورت طلبیده میان اتاق دست و صورت را شستم و قدری نان خشک که در همان اتاق داشتم خوردم، در اتاق را به روی خود بسته گریه مفرطی کردم. باز صورت را آب زده سوار شدم و به در بزرگ قصر گلستان آمدم، وقت غروب آفتاب بود که وارد قصر شدم و همان جمعیت را در حیاط تخت مرمر دیدم که در انتظار نشسته‌اند. نیم ساعت از شب گذشته که در حیاط گلستان را باز و جمیع منتظرین را احضار کردند. در معیت پدرم شاهزاده یمین السلطان میرآخور وارد حیاط گلستان شدیم. جلو عمارت ابیض روی زمین را فرش کرده بود و چراغ زیاد روشن بود. همه رفتند به فراخور‌ شأن ومقام خود روی زمین نشستند. اتابک آمد و نشست و پس از لحظه‌ای گفت: آقایان تا دوساعت قبل من صدراعظم شما بودم و اینک یک نفر از افراد عادی و با شماها همقطارم. باید اولاً بدانید که هر کاری وقتی دارد فعلاً وقت گریه و زاری نیست. شاه به رحمت ایزدی رفت و اکنون اختیار با شما است هرچه را برای مملکت مناسب و صلاح می‌دانید و بر آن اتفاق می‌کنید بگویید من هم مطیع آرای شما هستم. اگر میل دارید و صلاح می‌دانید ولیعهد در تبریز است و او را به سلطنت انتخاب کنیم و اگر به جمهوریت راغب و برای کشور صلاح می‌دانید من حرفی ندارم. آنچه صلاح می‌دانید بفرمایید تا عمل کنیم. پدر من شاهزاده یمین السلطان از جای خود بلند شد و گفت: چنانکه تا دوساعت قبل شخص شما صدراعظم و صاحب اختیارما بودید من و تمام شاهزادگان و کلیه جماعت نوکر عرض می‌کنیم که فعلاً هم صدراعظم و صاحب اختیار ما شما هستید هر چه را شما برای مملکت و ما صلاح بدانید ما اطاعت می‌کنیم رأی خودتان را بفرمایید.
اتابک گفت: عقیده من این است که الساعه از همین جا تلگرافی به ولیعهد بکنیم برای سلطنت استدعا کنیم هرچه زودتر تهران تشریف بیاورند. همه به اتفاق تصدیق کردند. اتابک کاغذ و قلم خواست و در یک لحظه خود متن تلگراف را تحریرکرد و رئیس تلگرافخانه قصر گلستان را احضار کرد تا فوری به تبریز مخابره کند.
متن تلگراف به این عبارت بود: تبریز- پیشگاه اعلیحضرت قدر قدرت شهریاری ارواحنا فداه- چرا خون نگریم چرا خوش نخندم دریا فرورفت و گوهر برآمد. اگر شاهنشاه مبرورانارالله برهانه که پادشاه سالخورده‌ای بوده حق تعالی دار کنف مرحمت خود او را برد و از فیض و احسان خویش برخوردار ساخت بحمدالله تعالی عنایت خداوندی شامل حال مسلمانان شده و شاهنشاه مهربان و مشفق جوانی به ایرانیان ارزانی فرمود که امیدواریم در سایه ذات مقدس و وجود اقدسش ایران و ایرانیان سربلند، مملکت و  آباد خلق آسوده خاطر دعاگو باشند. حکم آنچه تو فرمایی ما بنده فرمانیم. چاکران این دولت روزافزون تمامی چشمشان به راه و گوش به در چون گوش روزه دار بر‌الله اکبر است. بعد از خواندن متن تلگراف بلافاصله به تبریز مخابره شد و ما هم متفرق شدیم تا برای روز بعد تدارک تشییع جنازه شاه فقید داده شود.
عبدالحسین اورنگ - سالنامه دنیا - شماره 26

 

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: