سارتر در ایران / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم و پایانی

1396/2/3 ۰۷:۴۷

سارتر در ایران / احمد راسخی لنگرودی - بخش سوم و پایانی

سایه سارتر بر ادبیات داستانی ایران علاوه بر روشنفکران، بودند داستان‌نویسانی که ملهم از افکار و آثار سارتر دست به نوشتار بردند و چهره‌ای ماندگار از خود بروز دادند؛ این دسته از داستان‌نویسان اصطلاحا «مکتب تهران و اصفهان» نام می‌گیرند که سرسلسلة آن صادق هدایت است.

 

 

سایه سارتر بر ادبیات داستانی ایران

علاوه بر روشنفکران، بودند داستان‌نویسانی که ملهم از افکار و آثار سارتر دست به نوشتار بردند و چهره‌ای ماندگار از خود بروز دادند؛ این دسته از داستان‌نویسان اصطلاحا «مکتب تهران و اصفهان» نام می‌گیرند که سرسلسلة آن صادق هدایت است. مشخصۀ این نوع داستان‌نویسی، استفاده از مفاهیم اگزیستانسیالستی، خاصه ادبیات داستانی سارتر است. مشهورترین شخصیت‌های این سبک را می‌توان صادق هدایت، بهرام صادقی و هوشنگ گلشیری نام برد. ورود سارتر در ایران در قالب ادبیات داستانی، کمابیش مرهون صادق هدایت است. نخستین بار او بود که سارتر را با کتاب «تهوع» شناخت و داستان کوتاه «دیوار» سارتر را به فارسی برگرداند. اگرچه بعدها به لحاظ دگرگونی روحی از سارتر فاصله گرفت و به دامن سایر نویسندگان از جمله فرانتس کافکا درآویخت. «نویسندگانی که سیاهی را در کارهایشان بهتر از سفیدی نقاشی می‌کردند» (نقد بی‌غش، ص۱۴۳) و بر پلشتی‌های روزگار انگشت تاکید می‌نهادند.

در این سبک از داستان‌نویسی که واکنش آشکاری است به زندگی یکنواخت و انفعال و تسلیم‌پذیری و رخوت‌گرفتة آن روز اجتماع، پاره‌ای از سنن توخالی و رفتارهای بی‌محتوای اجتماعی و ارزش‌های دست و پاگیر توده در قالب تمسخر به پرسش کشیده می‌شود. قاعده‌گریزی و شالوده‌شکنی، حساسیت نسبت به هویت‌باختگی‌های انسان ناشی از خرافه‌گرایی، ایجاد تشکیک در باورهای متعارف، ترسیم چهره انسان‌های بی‌هویت، غفلت‌زده و جداافتاده از خود، مردگان زنده‌نمایی که از زنده بودن فقط به زیست حیوانی بسنده کرده‌اند، و نیز مرگ‌اندیشی و تصویرسازی از آدمهای زوال‌یافته، شکست‌خورده، مأیوس، آرمان‌باخته و سرخورده، کمابیش از ویژگی‌های عمده در این سبک از داستان‌نویسی قابل برشمردن است. خلاصه اینکه توجه به واقعیت‌های سیاسی، اجتماعی و تاریخی زمانه و تلخکامی‌های ناشی از آن، که گریبان نخبگان و روشنفکران جامعه را گرفته است از مشخصات و ویژگی‌های اصلی این سبک به شمار می‌آید.

 

سارتر و نهضت‌های آزادی‌بخش

سارتر چنان‌که خود در مصاحبه‌ «آنچه من هستم» بیان می‌دارد، معنای تعهد و مسئولیت را از جنگ جهانی دوم آموخت. پیش از جنگ حضوری فعال در عرصه‌های سیاسی نداشت. به عبارتی هیچ خط ارتباطی میان خود و جامعه نمی‌دید. نقش «دیگری» در اندیشه او رنگی نداشت. تنها پس از جنگ بود که افکارش با سیاست پیوند خورد و «جامعه» به ذهنش وارد ‌شد؛ «جنگ بعضی جنبه‌های خودم را بر من آشکار کرد… در زمان جنگ بود که معنی رابطه اشخاص را فهمیدم، و نیز معنی دشمنی را… در زمان جنگ بود که من از فردیت محض دوران پیش از جنگ به امر اجتماعی و مکتب اجتماعی رسیدم. پیچ زندگی من همین جاست.» (سارتر، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر، ترجمه مصطفی رحیمی، ص۱۶۷)

پس از آن بود که از «تعهد روشنفکری» سخن به میان آورد. دیگر آن‌چنان در عرصه سیاسی غرق شد که حضورش در تمامی نهضت‌های آزادیبخش و جنبش‌های دانشجویی مشاهده می‌شد. از آزادی بیان در همه جا دفاع می‌کرد. علیه استعمار و زیاده‌خواهی دولت‌ها موضع تند می‌گرفت. هر جا سایة سنگینی از استبداد و ستمگری می‌دید، کوتاه نمی‌آمد، آشکارا زبان به اعتراض می‌گشود و مبارزان را همراهی می‌کرد. به طوری که عصبانیت نیروهای نظامی، محافظه‌کار و راست‌گرا را علیه خود برانگیخت؛ اما در عوض پیوسته از حمایت افراد مبارز و آزادی‌خواه برخوردار بود. حتی به ارتش مغلوب فرانسه علیه نازی‌ها پیوست و چند ماه در اردوگاهی آلمانی در اسارت به سر برد. در مدت اسارت با هم‌سلولی‌هایش احساس همبستگی و انسانیت مشترکی پیدا کرد.

همچنین از مبارزه مردم شیلی علیه دیکتاتوری پینوشه اعلام حمایت نمود. حکومت کشورش را در جریان استعمار الجزایر با بیانی تند به باد پرسش گرفت. «جنبش آزادیبخش الجزایر» را سخت مورد حمایت قرار می‌داد. این حمایت آنقدر راست‌گرایان افراطی فرانسه را گران آمد که در سال ۱۹۶۱ دو بار در آپارتمانش بمب گذاشتند. به جوانانی که به جنگ با الجزایر فراخوانده می‌شدند، اعلام کرد که از خدمت نظام تمرد کنند و به جنگ نروند. وزیر کشور فرانسه لایحه‌ای را تقدیم هیأت دولت کرد تا افرادی چون سارتر و روشنفکرانی که از این موضوع حمایت می‌کردند، بازداشت شوند. لایحه‌ای که با مخالفت ژنرال دوگل (رئیس دولت وقت فرانسه) روبرو شد. دلیل مخالفت دوگل این بود که فرانسه ۳۰۰ سال است که پایگاه آزادی‌خواهی و اعتراضات روشنفکری محسوب می‌شود و با این لایحه این پایگاه در معرض خطر قرار می‌گیرد. بازداشت سارتر بازداشت «ولتر» را در ذهن‌ها تداعی می‌کند. در برابر رفتار خشونت‌آمیز حاکمان شوروی با مخالفان، موضع مخالف نشان داد؛ به طوری که مقابل حزب کمونیست قرار گرفت. اقدامات علیه اعتراضات سیاسی او آن‌چنان بالا گرفت که کمونیست‌های طرفدار شوروی و استالین او را به دلیل مخالفت با حمله شوروی به بوداپست، حیوانی پست چون موش و کفتار معرفی کردند و فلسفه اگزیستانسیالیسم را «کثافت‌کاری روشنفکرانه» خواندند!

اعتراضات سارتر به عرصه‌های دیگر نیز کشیده شد؛ تهاجم نظامی آمریکا به ویتنام از آن جمله بود. در سال ۱۹۶۵ در اعتراض به حمله آمریکا به ویتنام گفت هرگز به آمریکا سفر نخواهد کرد. سارتر همچنین رویدادهای سیاسی ایران را دنبال می‌کرد. حمایت از مبارزان ایران علیه حکومت پهلوی از جمله اقدامات دیگر او را در جریانات سیاسی به خود اختصاص می‌دهد. عده‏ای از دانشجویان مبارز ایرانی در فرانسه برای جلب حمایت روشنفکران فرانسوی از زندانیان سیاسی، به توصیه ژاک برن و میشل فوکو نزد ژان پل سارتر رفتند و ریاست جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران را به وی پیشنهاد کردند. سارتر نیز اجابت این پیشنهاد را مشروط به دو شرط کرد: نخست اینکه اخبار مربوط به ایران به طور دقیق به اطلاع وی رسانیده شود. دوم اینکه زندانی از هر مسلک و عقیده‏ای که باشد، برایش قابل احترام است و نباید تفاوتی میان مسلک‌های مختلف گذاشته شود. دانشجویان نیز شروط وی را پذیرفتند.

سارتر به عنوان رئیس «جمعیت دفاع از زندانیان سیاسی ایران»، درخصوص زندانیان سیاسی ایران و از جمله تبعید امام خمینی و زندانی شدن آیت‏ الله منتظری چندین نوبت اعلامیه‌هایی را صادر کرد. او حتی سه بار به حمایت از امام خمینی(ره) در دورانی که در تبعید به سر می بردند، پرداخت. زمانی که «سید کاظم بجنوردی»، از مبارزان مسلمان پیش از انقلاب جوان ۲۴ ساله‌ای بیش نبود و محکوم به اعدام شده بود، تلگراف او خطاب به شریف امامی ـ رئیس وقت مجلس سنا ـ باعث شد که کیفر او به حبس ابد تخفیف یابد. («خاطرات سیدمحمدکاظم بجنوردی»، تهران، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، ۱۳۷۸، ص۱۳۶) همچنین علیه محاکمه سران نهضت آزادی در رژیم شاه اعتراض کرد. (ابراهیم یزدی، «شصت سال صبوری و شکوری»، ص۶۷۲) و در ۱۳ سپتامبر ۱۹۷۸ طی فراخوانی، به اتفاق جمعیت حقوق بشر و تمام احزاب و سندیکاها تظاهرات بزرگی را علیه شاه در پاریس تدارک دید. سارتر در این فراخوان رفتن شاه را از ایران خواستار شد. (تاریخچه مبارزات اسلامی دانشجویان ایرانی در خارج از کشور، ج۴، ص۲۹۵، انتشارات اطلاعات)

طبیعی است که این اقدامات، دلخوری‌هایی را برای شاه ایجاد کند. شاه در یکی از دیدارهای خود با احسان نراقی، طی اظهاراتی مراتب دلخوری‌های خود را از سارتر چنین بیان می‌دارد: «او به دنبال تحریک گروهی اغتشاشگر در پاریس، به گونه‌ای غیرعاقلانه صحبت‌هایی درباره موقعیت سیاسی ایران نموده است.» نراقی نیز به دنبال سخنان شاه، به ملاقات‌خود با سارتر اشاره داشته و به نقل از وی می‌گوید: «راستی من پیامی برای شاه شما دارم. ظاهرا شاه از اینکه فیلسوفی سرشناس طی مصاحبه‌ای مطبوعاتی، به مسائل زندان و شکنجه در ایران اشاره نموده، تعجب کرده است؛ لذا مایلم به ایشان گفته شود پرداختن به مسائل انسان‌هایی که در زندان هستند و شکنجه می‌شوند، دقیقا همان کاری است که یک فیلسوف باید بکند.» (احسان نراقی، از کاخ شاه تا زندان اوین، ترجمه سعید آذری، ص۶۶)

 

سارتر و کافه‌های روشنفکری

روشنفکری در این دورۀ تاریخی از برج عاج‌نشینی دست شست و خود را به درون اجتماع و متن مردم کشاند. از همین رو کافه‌نشینی را اختیار کرد و در جمع مردم کافه‌نشین قرار گرفت که به نوعی هم تجلی آشفتگی روحی، ناشی از شرایط زمانه بود. این اقتباسی بود از کافه‌نشینی‌های پاریس که بیشتر از عادت مألوف نویسندگانی چون سارتر مایه می‌گرفت و ادیبان روشنفکری چون: سیمون دوبووار، ارنست همینگوی، آلبر کامو، پابلو پیکاسو، ژرژ باتای، ریموند کنو را در خود جای می‌داد و پایگاهی شد برای دیدار مردم با متفکران و خلق آثاری که هر یک بعدها آوازه جهانی به خود گرفت. نقش سارتر را در رونق و رواج چنین پدیده‌ای نمی‌توان از نظر دور داشت. او بود که کافه‌های روشنفکری را بیش از پیش رونق بخشید و مکتب فلسفی‌اش از این طریق به متن جامعه راه یافت و پایگاه مردمی پیدا کرد.

سارتر تا آنجا عادت به کافه‌نشینی داشت که فلسفه‌اش به فلسفه کافه‌ای معروف شد. بیشتر آثار خود را در کافه‌ها می‌نوشت و به بحث می‌گذاشت؛ «بی‌شک در کافه‌ها خیلی چیز نوشته‌ام، مثلا قسمت عمده رمان «تعلیق» و کتاب «هستی و نیستی» را.» (سارتر، «اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر»، ترجمه مصطفی رحیمی، ص۱۴۸) او کافه‌ها را آرمان‌شهر جماعت هنرمند می‌خواند. سارتر شبی در کافه «دوفلور» با صدای بلند به همه گفت: «کافه‌ها آرمان‌شهری برای شاعران هستند، جایی که می‌توان در آن ساعت‌ها حرف زد و حرف زد و حرف زد….» (روزنامه شرق، ۲۳ر۱۰ر۱۳۸۶، شماره ۱۰۱۰، ص۲۰، «کافه دوفلور موزه‌ای در دل تاریخ ادبیات») سارتر در همین کافه بر روی میز همیشگی خود نوشت: «من احساس می‌کنم آزادم، انسان محکوم است که آزاد باشد.» این دست‌خط را بالای میز قاب کرده‌اند. (همان)

دانشجویان ایرانی که از فرانسه به ایران برمی‌گشتند، به خوبی آموختة سنت کافه‌نشینی در پاریس بودند. درواقع آن را رهاورد سفر خود کردند و کافه‌ها را پایگاهی برای ترویج افکار و آثار سارتر قرار دادند. در تهران نیز بعد از شهریور ۱۳۲۰ که تا حدی فضای باز سیاسی پدیدار شد، کافه‌های روشنفکری در خیابان استانبول و لاله‌زار و فردوسی شکل گرفت؛ از جمله کافه نادری و کافه فیروز و کافه فردوسی که عصرها روشنفکران و نویسندگان را به دور هم جمع می‌کرد و ساعاتی را ذیل موضوعات ادبی و اجتماعی و سیاسی مشغول خود می‌داشت. در همین کافه‌ها بود که خواندن ادبیات داستانی سارتر به یکدیگر توصیه می‌شد («از کافه نادری تا کافه فیروز»، صص۱۷۸ـ ۱۷۹)

تا پیش از آشنایی روشنفکران دانش‌آموخته ایرانی در فرانسه نشانی از کافه‌های روشنفکری در تهران نبود. در عوض در سطح شهر قهوه‌خانه دیده می‌شد که درواقع پایگاهی بود برای استراحت گروهی از مردم که غالبا از طبقات پایین جامعه و از صنف کارگران زحمتکش بودند. در کافه‌های روشنفکری، طبقات مختلف اجتماعی می‌توانستند روشنفکران و نویسندگان را در جمع خود بیابند و بر سر مسائل اجتماعی با آنها به گفتگو بنشینند. دیگر دسترسی به مشاهیر ادبی و فرهنگی کشور امر صعب و دشواری نبود.

هر کس با مراجعه به چنین پایگاه‌هایی چهره محبوب خود را می‌یافت و با وی دقایقی هم‌کلام می‌شد. آنجا نقطه‌آشنایی و چهارراه به هم پیوستن قلم‌های جوان و کارهای پراکنده جوانی بود. در این نقطه، قلم‌ها به مرز پختگی می‌رسید و روانه چاپ می‌شد. برخی نیز به‌ محض ورود، بساط خود را که شامل کاغذ و قلم می‌شد پهن می‌کردند و به نوشتن می‌پرداختند.

قلم در این پاتوق‌ها فصلهای مختلفی از حوادث تاریخی و اتفاقات جالب را به تجربه آزموده است؛ زایش داستان‌نویسی و شعر نو و گشایش پرونده نوگرایی و نوگویی و نونویسی، جملگی سرفصلهای مهم این اتفاقات را تشکیل می‌دهد. مدتها نقد ادبی در میان نبود. هر کس هر نوع دلخواهش بود، می‌نوشت و به چاپ می‌رساند. نقد شعر و داستان برای اول بار در این جمع‌ها جلوه کرد و رفته رفته از میان خیل مخالفان قد برافراشت. گروه‌های ادبی تحت عناوین مختلف، از جمله: «سبعه» و «ربعه» متشکل از اصحاب قلم در همین کافه‌ها و انجمن‌ها شکل گرفتند که در آن دوران بازار نشر از قلم آنان خالی نبود. هر کتاب و مجله فرهنگی و روزنامه‌ای که به چاپ می‌رسید، نشان و جلوه‌ای از آثار قلمی آنان را در خود داشت. کشمکش‌ها و خرده‌گیری‌ها ویژگی اصلی نشست‌ها در این کافه‌ها بود. گاه از میان همین کشمکش‌های فرهنگی و جدال‌های کلامی، موضوعی جدید در ذهن‌ها تراوش می‌کرد، کتابی درمی‌آمد و نوشته‌ای ساخته و پرداخته می‌شد که جمع را شوق‌آور و شادی‌آفرین بود.

منبع: روزنامه اطلاعات

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: