1395/12/21 ۰۷:۵۶
غزل از روزگاری که در ساحت ارجمند شعر فارسی به عنوان یک گونه شعری جلوهگری کرد و به سازه شعرِ فارسی افزون شد، از همان آغاز با اقبالِ درون حضوری ِشعر و وجهِ برون پذیریاش از سوی مخاطبان رو به رو شد .
شاید به دلیل همنفسی در قالب قصیده که جلودار و شروعگر این گونه پذیرفته ومقبول شاعران و مخاطبان ویژه و درباریان و ممدوحان بود؛ به راحتی معرفی شد و خود را به مثابه تافته ای جدا بافته در قالبها به اثبات رساند واز جهت دیگر،غزل به لحاظ سرشتی، در اندامواره فرمیک خود،از تراش و شسته رفتگی کوتاه اثر خویش ــ معمولا هفت تا دوازده بیت ــ مقبول طبع شاعران و مخاطبان واقع شد.
و مهمتر این که روزگار جدایی تغزل از قصیده، بازه ای از بلوغ بلاغت وحوزه معنا و مفهوم و مضمون و اوجمندی دستگاه شعر فارسی است و در همین بازه زمانی، ارجمند ترین شاعران غزل پرداز و مؤلف، در جهانهای معرفتی اجتماعی و فردی ویا مسلکی، زیباترین آثار شعری همه زمانهای ادب فارسی را آفریدند که قالبِ غزل درصدرِ تمامی قالبهای دیگر در تجلی و خودنمایی قرار می گیرد.
وهمچنین گرایش و پسند و تقاضای مخاطب عام و خاصِ غزل نیز خود به مثابهِ مکملِ جهات تثبیتی غزل از ممتازترین دلایل ماندگاری و چهره شدن غزل است. بنابر همین رویکردها،غزل در تبارنامه فرهنگی و جهان زیبایی شناسیکِ شعر فارسی، برومند و نازان به بالیدن و تکثر پرداخته و در گرایش به همه حوزههای جهان نگری ومعرفتی، کار کرد داشته است.
از ابرازِ پنهان ترین مکنوناتِ عاشقانه عاشق به معشوق و یا از رویکردهای اثیری عرفانی و اجتماعی وتهییجات مردمی و بسیاری دیگر از مضامین متنوع، توانست به عنوان یک قالب کاربردی به حیات خود ادامه بدهد. تا روزگار پیشانیما و پسانیما. همه این عوامل می تواند خود به مثابه یک پایگاه مستحکم در مقبولیت غزل پذیرفته شود که در حافظه ادبیات وشعر فارسی و مخاطبان آن نافذ بوده است و آنقدر این نفوذ مؤثر است که حتی مثنوی و شاکله قصه گویی آن را هم تحت سیطره خود درآورد و غزل، یکه تاز تمام قالبهای شعر فارسی شد.
و دلیلی دیگر در مانایی غزل که بنده اصطلاحِ «هم نشستهای پیرامونی» برای آن برگزیده ام؛ وجودِ شکوهِ میراثِ عظیمِ نامدارترین و سربلند ترین شاعران غزلسرایی است که به یکباره نام غزل را آسمانی کردند و گویی ادب و شعر فارسی برای آسمانش خورشیدی درخشان تر از غزل ندارد و بی گمان غزل به یکباره آذین و ترازِ نافذِ شعر فارسی، شاعر و مردم فارسی زبان شد.
مهمتر از این چرخه، دگر گشتهای اجتماعی و میراثِ پسندِ مردمی، در مطالبه حصول زیبایی شناسی شعر است که دراین وجه نیزغزل از عهده بسیار خوب برآمده است. ناگفته پیداست که هنوز هم به لحاظ قطع نشدن ریشههای این پیوستگی در تمدن شعر و شعور فارسی؛ حتی در روزگارِ مدرن و تحیرِ دغدغههای پسامدرن و جهانِ حیرت برانگیز لحظه ای ارتباطات و ظهور و حضورِ مکاتب و سبکهای ادبی و جریانهای آکادمیک و تکثر شاعران و رشدِ جهاتِ دیگرِ هنر ادبی و ارائه تئوریها و نظریه پردازیهای نو به نو؛ غزل توانسته است همچنین به حیات شاعرانه و نازش ورانه خویش ادامه دهد.
دلیلی دیگر که بسیار مهم است، نوع اثرگذاری رویکردهای دولتی در آموزش و پرورش است که از حدود نُه دهه حضور خود در امر آموختنِ زبان و ادبیات فارسی شیوهای را برگزیده است که حتی با تغییرات دائمی، به ناگزیر و ناخودآگاه در شاکله ذهنی و پسند رسوب پذیر بسیاری از مخاطبان و شاعران امروز فارسی و ذائقه مردم، غزل قالب شناخته شدهای است که شاعران تازه کار و نامدار به آن میپردازند و علت دیگر شاید جریان سازی رسمی دستگاههای مرتبطِ حاکمیتی و پسند و رویکرد سلیقه ایِ بعد از انقلاب است که آهنگِ بیشترینهای در گرایش به این قالب از شعر فارسی، خود را نشان داده و حمایتهایی نیز در اشکال مختلف به کار رفته است.
غزل از دیروز تا امروز، دست به گریبانٍ پذیرش و رد مؤلفههای همطراز با رویکردهای روزآمد بوده است که به طور آشکار و پر کاربرد می توان بسامدهای گل درشت آن را دگردیسیهای زبانی، ترکیبات واژگانی جدید،خلق وزنهای بلند و ترکیبی، شکستهای وزنی، توجه به روایتهای قصه محور،سادگی وگاه پیچیدگی ساختار روایت، نفوذ در حوزه موضوعات روز مره، گفتگو ودیالوگ ،سینمایی کردن وفریم نگاریهای ویژه و تحولِ نظامهای عروضی، فرهنگی معرفی کرد . وبالمآل، تخیل و دیالکتیک و پوست اندازیهای فرمیکِ زبانی، روایی و موضوعی و نبودِ تغزل در غزل امروز به معنای واقعیِ معاصر، همگی موجب پویایی و حرکت غزل به سمت انسان معاصر بودن را نشانه رفته است.
این درآمدِ تاریخی وتحلیل محور را برای ورود به دریافت نگاهی گذرا و خوانشی آغازین بر دفتر غزلِ اکبر بهداروند، به نام «بارانهای انتظار و جزیره قشم»،از نشر شانی آغاز کردم؛ با این بهانه که شاعر این مجموعه غزل، چهره ای شناخته شده در ساحتِ شعر و ادبیات و پژوهش و تصحیح متون کهن شعر است و عمری پربار با کوششی بی دریغ و طاقت سوز را مصروفِ آفرینش شعر وتفحص و تحقیق ادبیات کرده است. وبا این شمول گستره در جهان ادب هنوز شاعری است که غزل را به بهترین وجه شناخته و با آن زیسته و عاشقانه رمز و رازهای نو به نوِ آن را به صرافت طبع و فراست ذهن و اندیشه اش باز خوانی کرده و جهانِ تغزلی بسیار زیبا و لذت بخشی را آفریده است.
بهداروند در این دفتر، شصت غزل عاشقانه خود را که در سالهای ۹۲ تا ۹۴ سروده، برگزیده است که وجهِ چیره و برتر درونمایه ای این شصت غزل، عاشقانگیهایی روان وتغزلی است که بی واسطه و با توانشی نَرم نوازانه، دور از هرگونه بازیگری و تقلایی نادرخور و یا نقش آفرینیهای تصنعی، مخاطب را با مهرورزی فرا می خواند به دامنه رنگینِ نگاه انفسی ذهنی و سفرهای آفاقیِ خویش؛ بی آن که خواسته باشد از تبارنامه دیرین غزل، مثل بسیاری از غزل سرایان امروز تعمداً فاصله بگیرد، به بهانهها یا باورهای نوگرایی دیگرسان از دیگران.
بهداروند،علیرغم تمام شناخت ودقت در انواعٍ کاربردی تاریخ غزل فارسی، کمترین دغدغه ای در سر نداشته تا غزلی از جنس و سنخ ٍغزلِ محاصره شده در کثرت شکلها و فرمهای تئوریکیِ امروز خلق کند؛ بل او به گواه بیشترین غزلهای این دفتر صمیمی و توانمند، با سادگی تمام در ابراز مکنونات عاشقانگی،زیباییهای روایت وبیان نگاه عاشقانه اش موفق و سربلند برآمده است. و در گره خوردگی عواطفش در سلامتِ نگاه، زبان و جهان ویژه و شخصی خویش با ساختاری فردی و انحصاری خود،برگرفته از جهان تجربی و ساحت ذهنی و تخیلی اش غزل سروده است .
شاید به لحاظ به کارگیری بعضی از بسامدهای حروف اضافه و یا برخی از واژگان و مفرداتی که در زبان امروز تخاطب و غزل روزگار ما کمتر کارآمد هستند وهر شاعر و اهل ادبی به سرعت در اولین نگاه وخوانش به آنها اشاره خواهد کرد؛ قدری از منظر سبک شناختی مفردات واژگانی غزل امروز، محل انتقاد وارد باشد. اما به طور کلی زبان تمامی غزلها از یکدستیِ قوام یافتهای بر خوردار است که نشانگر توانایی شاعر در به کارگیری زبان تغزلی خویش است وگویی که شاعر زوایای زبان غزل و روایت و نوع چگونگی بیان خود را در نهایت پختگی و صمیمیت شناخته و در چیدمانِ ترکیبات بدیع و تازه ومنحصر به فرد خودش به دور از پیچیدگی و لعاب زدگیهای تصنعی، در آقرینش غزل پیروزمند و سرفراز عبور کرده است.
از معبر مفهوم نیز مفاهیمی چون خواهش و طلب، حسرت، اندوه، اشتیاق، تعجب،حیرت،شک،خاطره، آرزو و بسیاری دیگر از این رویکردهای مبتلا به انسان، در غزلهای این دفتر با تخیلی زیبا و غنی و تر کیب سازیهای روان و آزاده و ساختاری درخور درنگ و زیبا و تحسین برانگیز در هیأتِ یک کُلِ شاعرانه در مجموعه غزل بهداروند کاملاً جلوه گری می کند.
آنچه که از روایت تغزلی بهداروند در خواندار اولیه، درشتتر می نماید، گفتگویی است جاری در غزلها که به شکلی منتشر در اکثر دفتر حضور دارد. دیالوگی از سر تعشق و مطالبه و خواهشی عاشقانه در فردیتی گاه جهانشمول که گویی افزون بر تجربیات شاعر در جهانی واقعی، به مرزهایی اثیری نیز دست یافته است وبیشتر این ساحت در برابر معشوقی حاضر و ناظر است که در تمامی آنات و ساحات اندیشه وتخیل شاعر،همراه با او در زیست بوم تعینی و تخیلی و منظر روزانه و نگاه آرمانی اش جاری است ودر لحظه لحظه حیات شاعر معشوق به هر شکلی در کنارش زندگی می کند ودر هر فرازی و یا فرودی از زندگی از شاعر جدا نیست. وشگفتا که این معشوق، از همان آغاز خلقت تا تخیلِ زودگذرِ شاعرانه در تجلی است وبا او دائم وپیوسته در زندگی و گفتگوست. به طور مثال به این ابیات توجه کنید:
تو از دیار سحر آمدی و می دانم
که ماه قافله گم شد به شام گیسویت
به بوی سیب گناه از بهشت رانده شدیم
مرا دوباره بخوان به باغ مینویت (ص۵۲)
**
رنگ پیالۀ نگهت بی نظیر بود
چشمت به کوی باده فروشان شهیر بود (ص۵۹)
شبی در زیر باران گفتی اینجا خشکسالی نیست
غم و اندوه وحسرت در نگاه این حوالی نیست
اگر جویای احوال منی بد نیستم، اما
به غیر از دوری تو نازنین من ملالی نیست (ص۶۱)
لبت عسل، سخنت گل، دهان تو کندوست
تنت حریر عطش، باغ سینه ات شب بوست (ص۳۹)
میخانۀ نگاه تو مست غرور بود
آیینه سار چشم تو صبح بلور بود (ص۱۵)
در باغِ تاکِ چشم و لبت مل شکفته است
کشمیر سبز روی تو چون گل شکفته است (ص۴۹)
باغ باران و گل و شور و غزل آیینی
یا مگر رویش زیبایی فروردینی؟ (ص۸۱)
تا تو بودی در کنارم تکیه گاهی داشتم
چون کبوترهای سر گردان پناهی داشتم (ص)۸۹
امشب ستاره بارد از بام آسمانت
عطر بنفشه دارد گلموجِ گیسوانت (ص۹۷)
وبسیاری دیگر از بیتهای این دفتر در تمامی غزلها که به انواع گوناگونی محور گفتگو و گزاره و یادکرد و خاطره و افسوس و خطاب و همنفسی و همدمی با معشوق شکل گرفته است. گویی دفترٍ شعرِ بارانهای انتظار و جزیره قشم، راوی مجسم لحظههای عاشقانه شاعر است.
نگارنده در این نوشتار نخواسته است که زوایای گسترده و متکثر شاعرانه این دفتر را با ریزبینیهای نقد و یا ویژگیهای سبک شناسانه در یک یا چند رویکرد نقد با منظرهای شناخته شده ای مثلِ نقد ساختاری یا نقد زبانشانسانه، نقد نو ویا نقد زیبایی شناسیک و…. بررسی کند؛ بل تنها درنگی است بر جلوههای خوش غزلهای این مجموعه که بیشتر قصدش دعوتی است از مخاطبان غرل آشنا برای خوانش این کتاب و التذاذ تغزلی آن.
بنابراین، نوشته ام را با یادکرد نام غزلهایی به پایان میبرم که بهداروند را شاعری آشنا به زیباییها و ظرفیتهای غزل از آغاز تا به امروز معرفی می کند؛آنگونه که در درآمد این مقال نوشته آمد. اما بهداروند شاعری است که با ظرافتها وظرفیتهای غزل، انگار پیوندی اصیل، آرام و امضادار دارد و غزل سرایی است که شاکله غزل را در شاکله ذهنی خود گره زده است و در پرداخت این دو عنصر، گرمای نفس و رَدّ منحصر به خودش را به مخاطب تقدیم کرده است.
به پسند و نوع نگاه نگارنده، اکثر قریب به تمامِ غزلهای این دفتر زیبا، سرزنده و با ساختاری محکم وتقریباً یکدست، به دور از پریشانی و اظطراب سبک و زبان به سرانجام رسیده است، اما بعضی از شعرهای این دفتر، دیدنی، شنیدنی وبارها خواندنی تر و لذت بخش است. غرلهای نگاه (ص۱۳)، آواز(ص۲۱)، ترانه کردستان(ص۲۳)، اندیمشک(ص۳۱)، آویشن(ص۳۵)، پلنگ(ص۳۹)، شعله(ص۵۷)، صدا(ص۷۱)، قنوت(ص۸۱)، بارا(ص۸۷)، باران(ص۱۱۷) و غزلِ تغزل (ص۱۲۱).
به هر روی، پایان سخن، مخاطبان را به تعمقی عبور کرده از روساخت تغزلی بهداروند به ژرف ساخت چند لایه معرفتی و جهان متکثرِ استعاری و متافوری و انگارههای زیبایی شناسیک وی اشارت می کنم. با این امید که مجالی درخور فراهم شود تا آن گونه که بایسته است،”بارانهای انتظار و جزیره قشم” را به نقد و نظر بنشینیم.
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید