1395/12/17 ۰۹:۰۱
یکی از گرایشهای عالی آدمی، کشش او نسبت به درک حقایق، کشف معارف و احاطه به علوم و کمالات است. این انگیزة درونی باعث گردیده است تا انسان در گذر تاریخ با شوق و اشتیاقی وصفناپذیر به استقبال سختیها و مشکلات برود و جان را به نور حقیقت روشن کند.
یکی از گرایشهای عالی آدمی، کشش او نسبت به درک حقایق، کشف معارف و احاطه به علوم و کمالات است. این انگیزة درونی باعث گردیده است تا انسان در گذر تاریخ با شوق و اشتیاقی وصفناپذیر به استقبال سختیها و مشکلات برود و جان را به نور حقیقت روشن کند. اگرچه فرسودگیهای زیستی و روحی را در این مسیر تحمل کند. آنچه امروزه از آن به علم، حکمت، ادب و عرفان تعبیر میکنیم، حاصل تکاپوی فکری و ذهنی بیوقفة بشریت در جهت ارضای چنین تمایل ذاتی است. این انگیزة نیرومند سبب شده است عدهای با همتی والا و استفاده از تواناییهایی که در وجودشان به ودیعت نهاده شده مثل خلاقیت، ابتکار، نوجویی و شکوفایی استعدادهای خود پردههای بطالت و جمود را کنار بزنند و از تاریکیها به روشنایی علم و معرفت برسند و از قدرت اندیشه و آگاهی خویش برای پی افکندن کاخ عظیم فرهنگ و تمدن بهره بگیرند. مهمترین عامل در زنده نگهداشتن چنین میل مقدس درونی، خضوع در برابر حقایق و پرهیز از هر نوع مجادله، مخاصمه و مقاومت در برابر آنهاست.
ضمن اینکه عدهای از چنین موهبتی بهدرستی بهره گرفتهاند، افرادی از مسیر مذکور فاصله گرفتهاند و لذا باید مرز بین آنچه تحقیقات و تألیفات اثرگذار است با آنچه شبیه آن است روشن گردد؛ زیرا متاسفانه اصل و بدل به هم آمیختهاند و کمیّت و ظاهر و سطحینگری بر کیفیت و ژرفکاوی غلبه دارد، وقتی تألیف و نگارش از هر نوعش بیشتر تنوع مییابد، فرهنگ مطالعه و عرصه طبع و نشر را تحت تأثیرخود قرار میدهد و تابع خود مینماید با این وصف، یافتن کتابهای مفیدی که محصول تلاشهای پویا و ارزشمند نباشد، در بدایت امر کار سادهای نیست؛ زیرا برای افرادی که بین پژوهشهای اصیل و پرمایه و نوع ساختگی و تقلبی آن تفاوتی قائل نمیباشند، چنین تفکیکی چندان محسوس و ملموس نمیباشد. چرا که برای هر نوشتار نفیسی که حاصل تحقیق، خردورزی و همت والا میباشد، نمونه بدلی هم ساخته میشود که از نظر ظاهر و برخی ویژگیها با اصل تفاوتی ندارد. البته اهل بصیرت و معرفت کوشیدهاند سره را از ناسره جدا کنند و اجازه ندهند این دو جای یکدیگر را اشغال کنند؛ ولی این واقیعت قابل انکار نیست که عدهای از افراد جامعه نیازهای مقطعی، فصلی و تقویمی خود را با نگاشتههای تصنعی که در آنها قلبی صورت گرفته، برطرف میسازند.
همانگونه که برای گوهرها و کالاهای با ارزش، نوع تقلبی هم ساختهاند تا این گونه نیازها را پاسخ گویند، چنین مشابهسازی در بازار فرهنگ و اندیشه هم دیده میشود و شایسته است مردم را از طریق عیارسنجیهای دقیق و اصولی، نقد عالمانه و عاقلانه و مستند از این وضع اسفبار مطلع سازند. آری، هر چیز خوبی که بشر به آن دست یابد اگر خودخواهیاش گل کند، آن را هم آلوده و کمارزش میسازد، شعلههای شرارت را روشن میکند تا خرمنهای خرد را به آتش بکشد و بیارزشها را با ارزش نشان دهد.
نگارنده در سال تحصیلی ۱۳۵۷ـ ۱۳۵۶ در دانشگاه اصفهان درسی اختیاری انتخاب کرده بودم که «آشنایی با نسخههای خطی» نام داشت و گروه کتابداری آن راعرضه می کرد. استاد رضا صنیعزاده طی مباحثی دانشجویان را با آرایش کتاب، تجلید و تذهیب آشنا میکرد و این نکات را کتابسازی مینامید؛ اما متاسفانه بعدها که بهتدریج به دنیای طبع و نشر گام نهادم، مشاهده کردم این عنوان باارزش، از مفهوم فوق فاصله گرفته و به آثاری اطلاق گردیده که با چسب و قیچی، رونویسی از آثار دیگران و سرقتهای ادبی پدید آورده بودند:
چند دزدی حرف مردان خدا
تا فروشی و ستانی مرحبا؟!
با آغاز طبع و نشر آثار مکتوب از نیمه دوم قرن سیزدهم هجری در ایران، عدهای از نویسندگان، مترجمان، اهل ادب و سخنوران شادمان گردیدند که قادرند در شرایط جدید نگاشتههای خود را به طور گسترده و در شمارگانی معتنابه در اختیار علاقهمندان بگذارند؛ اما از همان آغاز توسعه این فنّاوری و صنعت امیدوارکننده عدهای به منظور ارضای مقاصد خود از قبیل کسبشهرت، سودجویی و فرصتطلبی همچون موریانه به مجموعههای علمی و ادبی تهاجم آوردند و به آن آسیب جدی وارد آوردند.
چنین ضایعهای سابقهای طولانی دارد و در عرصههای نظم و نثر، علوم و معارف مطرح بوده؛ ولی با پیدایش صنعت چاپ، شکل سرطانی و قارچگونه به خود گرفته است. ریشه این فجایع چیست و چرا عدهای جسارت تجاوز به حریم اندیشه را به دست آوردهاند تا برای خود نام و نان و عنوانی تدارک ببینند و برای ترمیم حقارتهای خود، از پله پژوهش دیگران و از نردبان نورانی اهل قلم بالا روند؟ بدیهی است برای جلوگیری از این آفت مهلک نمیتوان دست روی دست گذاشت و تماشاگر صرف چنین منکری بود و شایسته است اهل قلم برای صیانت از حرمت این عرصه، برای کاستن از این عارضه بسیج شوند و متولیان فرهنگی نیز اجازه ندهند کتابهای بیمایه روانة بازار نشر گردد.
قلمرو قلم
اهل تحقیق و قلم هیچگاه ایستایی و رکود را برنتابیدهاند و مدام در حال یافتن و پویش بودهاند. تتبع ورزیدهاند، آثاری باارزش به لحاظ کمّی، کیفی و آراستگیهای ادبی و ذوقی خلق کردهاند و رنج تحقیق و کاوشهای متوالی، ژرفکاویهای مداوم برای آنان از هرگونه پختهخواری، کتابسازی و کارهای تقلیدی بهتر و محصول این درخت را شیرینتر از هرگونه شهدی تلقی کردهاند، اهل بصیرت نیز با ارزیابیهای واقعبینانه بین گوهر و خزف تفکیک قائل گردیدهاند، به قول مولوی:
از محقق تا مقلد فرقهاست
کاین چو داوود است و آن دیگر صداست
منبع گفتار این سوزی بود
و آن مقلد کهنه آموزی بود
و چه خوش گفته است فردوسی طوسی:
پژوهش نمای و بترس از کمین
سخن هر چه باشد، به ژرفی ببین
هر نویسندهای وقتی قلم به دست میگیرد و درصدد نگارش موضوع و مطلبی است، در مسیر فرایندی قرار میگیرد که قرنها قبل از وی آغاز گردیده و بعد از او همچنان استمرار دارد، این واقعیت عملا راه را برای هرگونه تکروی، گریز از تعهد و مسئولیت و نگارشهای تکراری و موازی و بیخاصیت مسدود میسازد و هر کدام از مؤلفان را برای باروری علمی از جنبههای مورد نظر بسیج مینماید. به علاوه مؤلفی که در این کاروان علم و معرفت قرار میگیرد، میکوشد با رعایت اصول منطقی و خردمندانه و نیز به لحاظ ضرورتهای اجتماعی و اخلاقی از نوشته خود به دفاع برخیزد و در نتیجه اثری را عرضه میکند که نه تنها برای معاصران مفید و سودمند است، بلکه برای آیندگان به میراث باقی خواهند ماند و در واقع در باروری فرهنگ، دانش و اندیشه مشارکت نموده است. (اسلامی، ۱۳۸۶، ص۱۰۷)
این گونه نویسندگان ضمن اینکه به سایر تألیفها و نگاشتهها در موضوع مورد بحث و تحقیق، نظر داشته و صادقانه و خالصانه تتبع لازم را انجام میدهند، خود نیز به تفکر و کاوشهای عمیق میپردازند و میکوشند آثاری را عرضه کنند که در زمره مأخذ و مرجع دیگر نویسندگان قرار گیرد. اعتبار و سودمندی یک نوشته زمانی تحقق مییابد که نه تنها در استدلال و استناد متین، روشمند و سنجیده باشد، بلکه از هرگونه اغراق، افراط، غلیان احساسات و تکرار غیر لازم و حشو، زیادهگویی و زیادهروی پیراسته باشد. برخی تصور میکنند نوشتهای ارزش علمی و فکری دارد که مؤلف آن در ذیل اثر، انبوهی از منابع و مآخذ، مستندات و مدارک را ردیف کند که ادعا دارد از تمامی آنها استفاده کرده است؛ در صورتی که اولا باید مستندسازی متن مسیر معتدلی را طی کند، در ثانی نویسنده در متن تابع محض این منابع نباشد و حضور متفکرانه و عالمان خودش در لابلای مطالب مشخص باشد. محقق معاصر شیخ محمدتقی شوشتری در کتاب «نهجالصباغه فی شرح نهجالبلاغه» که در چهارده مجلد تألیف نموده است، میگوید: «روش من غیر از دیگر شارحان است که هر چه را سابق گفته، آن لاحق هم عینا بگوید؛ چون این نوعی سرقت است. هر آنچه از دیگری است، آن را به وی نسبت میدهم و آنچه بدون مأخذ آمده، از خودم است.» (دوانی ۱۳۷۰، ج۲، ۲۴، میراث ماندگار، ۱۳۶۹، ۷) ویلسون میزنر از این ماجرا شگفتزده شده است که برداشتن از مطالب نویسندهای سرقت به شمار آید، اما رونویسی از چندین مؤلف، نام تحقیق به خود گیرد! (خدادادی، ۱۳۸۴، ص۴۳۰)
جوانههای جاوید در معرض تهدید
علمایی که آثار ماندگار و جاویدشان در اعصار بعد ماخذ و مورد مراجعه دیگران قرار گرفته است، برای پدیدآوردن اثر خود، ضمن غور و تفحص در منابع قبلی و کاوش در نسخههای خطی، رنج سفرهای علمی را تحمل کردهاند و در واقع پژوهشهای کتابخانهای را با تحقیقات میدانی توأم ساختهاند و در این میان از خلاقیت فکری و آفرینش اثری بدیع غافل نبودهاند. ابوعبدالله محمدبن احمد مَقدسی میگوید: «دانشمندان پیوسته مایل به تصنیف بودهاند، من نیز خواستم از آنان پیروی کنم و به راهشان بروم و دانشی را به پا دارم تا یادم زنده بماند و به مردم فایدهای برسانم تا بدان خداوند را راضی بدارم. پس دیدم دانشمندان قبل از من تصانیفی کردهاند و افرادی بعد از آنان، این نگاشتهها را شرح داده و یا خلاصه کردهاند؛ فکر کردم دانشی را دنبال کنم که آنان نکرده باشند و به هنری دست یازم که کسی جز به طور نارسا دست نزده باشد و آن، شناخت سرزمین مسلمانان است؛ چه، دانستم که مسافران و بازرگانان را بدین دانش نیاز است و نیکوکاران را از آن گریز نیست، علمی است پسندیدة قاضیان و فقیهان.
من هنگامی توانستم آن را گردآورم که کشورها را گشتم، به اقلیمهای اسلام درآمدم، با دانشمندان ملاقات کردم، بر فقیهان خواندم، با ادیبان و محدثان رفت و آمد داشتم. با زاهدان و عارفان درآمیختم، با مردم معاشرت نمودم، در راهها دقت کردم، مرزها را گردیدم، از مذهبها جستجو نمودم، در زبان و رنگها دقت کردم و آنها را مرتب نمودم. هوا را آزمودم، رنج بردم، مال صرف کردم، رموزی حلال به دست آوردم و آنها را مرتب نمودم، از گناه دوری کردم، ذلت غربت را تحمل کردم، خدا را در نظر داشتم و از او خائف بودم، خویشتن را به نیکنامی ترغیب کردم، با استدلال از طعنها جلوگیری کردم، مجازگویی و محال در آن نیاوردم، جز گفتار مردان راستگو یاد نکردم…» (مقدسی، ۱۳۶۱، ج۱۰۱-۳)
ابوریحان بیرونی نیز به معنای واقعی محققی تمام و کامل بود؛ مردی که چه در حضور میان دوستان و چه در سفر تبعید هند هرگز از کاوش و پژوهش بازنایستاد؛ ابوالحسن علی بن حسین مسعودی ـ از بزرگترین مورخان و جغرافیدانان اسلامی ـ فروتنانه مینویسد: «آنچه در این اثر است، به سالهای دراز با کوشش و رنج بسیار و سفرهای مکرر و گردش در ولایتهای شرق و غرب و بسیاری ممالک فراهم آوردهایم. هرکه این کتاب را بخواند، به دیده محبت در آن بنگرد و بزرگی کند و خطاهایی را که از تغییر ناسخ و تحریف نویسنده در آن آمده اصلاح نماید، درباره من نسبت علم و حرمت ادب و لوازم درایت را رعایت کند که کار من در نظم و تألیف این کتاب چون کسی بوده که گوهر پراکنده گوناگون یافته و آنها را به رشته کشیده و جویندگان را گردنبدی گرانبها فراهم آورده است. اگر در مطالب این کتاب خطایی شده، عذر میخواهم»؛ اما وی از سوی دیگر گویا نگران است که مبادا افرادی کتابش را مورد تعرض قرار دهند یا چیزی از معانی آن را تحریف کند یا نکتهای را محو کند یا بیفزاید یا به دیگری نسبت دهد که نفرین میکند چنین کسی، از هر ملت و فرقهای باشد، بلایای سخت چنان بر او فرود آید که صبرش اندک و فکرش حیران گردد و خدا او را انگشتنمای جهانیان و عبرت بینندگان کند. این تهدید را آغاز و انجام کتاب خویش نهادم که مانع مردم هوسناک و شقاوتشعار شود که خدا را به یاد آرند و از سرانجام خویش بیم کنند (مسعودی، ۱۳۷۰، ج۱، ۱-۲)
شکوة عالمان
جلالالدین سیوطی که تبحرش در علوم متعدد بر همگان مسلم است، در همان ایامی که مشغول تألیف بود، گرفتار فردی میگردد که برخی از نوشتههای وی را غارت کرده و خواسته است از این طریق برای خود آوازهای فراهم آورد! سیوطی خطاب به این دزد اندیشه رسالهای با عنوان «الفارق بین المصنّف والسارق» نگاشت. محتوای این رساله گلایه شدید این مؤلف نامدار از نویسندهای است که چهار اثر او را به خود نسبت داده است. سیوطی در این اثر از این پدیدة نامطلوب در قرون گذشته خبر داده و به مؤلفان معاصر خود هشدار میدهد تا مخطوطات خود را در اختیار این سارقان قرار ندهند و میافزاید: سرقت از آثار دیگران موقعی صورت میگیرد که مؤلفی مطالب نویسندهای را بدون آنکه به مأخذ اصلی ارجاع دهد، نقل کند به گونهای که خواننده تصور کند آن نوشتهها از آن اوست. او دربارة سرقتهایی که در اعصار قبلتر صورت گرفته، خبر میدهد و دربارة اهمیت رعایت امانت و صداقت مؤلف در نقل مطالب، مطالبی ارزنده و شواهد و نمونههایی جالب بیان میکند. (الفارق، ۳۳، ۳۴، ۴۶، حاجی خلیفه، ۱۴۱۰ق، ج۲، ۱۲۱۵)
این گونه نگرانیها و هشدارها نشان میدهد که رونویسی از آثار دیگران سابقه ای طولانی دارد. ابوالحسن علی بن عثمان هجویری برای اینکه از گزند سارقان مصون باشد، در چند جای کتاب کشفالمحجوب از خودش نام میبرد. وی در مقدمه این اثر مینویسد: «کار از تحقیق به تقلید افتاده و تحقیق روی خود از روزگار ایشان بپوشیده است. آنچه به ابتدای کتاب نام خود اثبات کردم، مراد از این دو چیز بود: جهل به این علم (وقتی) کتابی نو ببینند که نام مصنف آن به چند جای بر آن مثبت نباشد، نسبت آن کتاب به خود کنند و مقصود مصنف از آن برنیاید. مرا این حادثه افتاد به دو بار: یکی آنکه دیوان شعرم که بخواست و بازگرفت و اصل نسخه جز آن نبود، آن جمله را بگردانید و نام من از سر آن بیفکند و رنج من ضایع کرد، و دیگر کتابی کردم نام آن منهاجالدین، یکی از مدعیان نام من از سرآن پاک کرد و نزدیک عوام چنان نمود که وی کرده است، هرچند خواص برآن قول بر وی خندیدندی!» (هجویری، ۱۳۸۰، ۱ـ۲)
تأثیرپذیری یا رونویسی
نمیشود هیچ اثر ارزشمندی در پیدایش و خلق، از ماجراهایی که در قلمرو تاریخی آن قرار داشته، بیبهره باشد. در این میان سروده شاعران، حتی اگر از نظر آرایشهای لفظی و پیام و ارزش ادبی در اوج قرار گیرد، بینیاز از تلاشهای فکری متقدمان نیست. ابن رشیق قیروانی گوشهای از مسائل تأثیرپذیری از شعر قدما را در حوزة زبان شعر و درنتیجه معانی و صوَر خیال در دو مورد، مطرح کرده است: یکی آنکه خواندن و روایت شعر دیگر در شاعر بیاثر نخواهد بود، دوم اینکه چون شاعری شعر بسراید در وزن و قافیهای که قبل از او دیگران سرودههایی دارند، سیاق الفاظ وی را به سوی معانیی میکشاند که در آن آثار وجود داشته است. به گفته دکتر شفیعی کدکنی وسیعترین حوزه سرقات شعری، در قلمرو تصویرها و صور خیال میباشد و تمام کوششهای شعری در محور عمودی خیال بر سرقت استوار است؛ سرقتی که زشتی و قبح آن، بر اثر تکرار و دوام از میان رفته و به گونه سنتی رایج در آمده است!
به گفته وی در محور افقی خیال یعنی در حوزه تصویرها مسأله سرَقات و اخذ چندان وسیع و گسترده است که اگر در شعر فارسی بهخصوص از نیمه دوم قرن پنجم هجری بخواهیم داخل جزئیات بحث شویم بسیاری از شاعران معروف از قبیل معزی جز سرقت کاری انجام ندادهاند و موضوع اخذ وسرقت در قلمرو صور خیال چنان رایج و عام بوده که باید از مطرح کردن آن به طور دقیق چشمپوشی کرد» (شفیعی کدکنی، ۱۳۷۵، ۲۰۵-۲۰۷). جامی در بهارستان گفته است: «شاعری پیش صاحب عبّاد قصیدهای آورد. هر بیت از دیوانی و هر معنی زادة طبع یک سخنرانی؛ صاحب گفت: از برای ما عجب قطار شتر آوردهای که اگر کسی مهارشان بگشاید، هر یک به گلة دیگر گراید!
ز هر جا جمع کردی چند بیتی
به دیوانت نبینم غیر از این هیچ
اگر هر یک به جای خود رود باز
به جز کاغذ نماند بر زمین هیچ»
(جامی، ۱۳۷۱، ۸۶)
شکل دیگری از این سرقات را برخی محترمانهتر بیان میکنند و به آن، عنوان تأثیرگذاری و تأثیرپذیری میدهند و برای مثال قله عرفان و ادبیات فارسی یعنی حافظ قابل اشاره است که اهل فن ضمن اعتراف به بزرگی و کمال سرودههای وی، حافظ را مقروضترین شاعر تاریخ ادبیات ایران دانستهاند، مثالهای ذیل میتواند این ادعا را مستند نماید:
خاقانی: کاین شبستان زحمت ما برنتابد بیش از این
حافظ: خاک کویت زحمت ما برنتابد بیش از این
نظامی: هم قصّه نانموده دانیر هم نامه نانوشته خوانی
حافظ: که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
سنایی: مرد یزدان گر نباشی، جفت اهریمن مباش
حافظ: مرد یزدان شو و فارغ گذر از اهرمنان
کارشناسان نقد ادبی و محققانی که به تجزیه و تحلیل سرودههای حافظ پرداختهاند، این امور را تأثیرپذیری حافظ از شاعران متقدم خویش یاد کردهاند و افزودهاند حتی بیت حافظ از نمونه اصلی بسیار درخشانتر و زیباتر است. بهاءالدین خرمشاهی یادآور شده است: «آن میزان که حافظ از شعر پیشینیان خود متأثر شده است، کمتر شاعری به پای او میرسد. اخذ و اقتباس او از لفظ و معنای شعرای پیشین چندان وسیع و عمیق است که اگر از آن به مصادره و حتی غارت تعبیر کنیم، با آنکه تعبیری نامحترمانه است، ولی ناحق و منصفانه نیست؛ ولی تعبیر یا مضمونی نیست که حافظ از دیگری گرفته و یک پرده هنریتر ادا نکرده باشد.» خرمشاهی در ادامه به تفصیل وجوه تأثیر هنری حافظ از شعر هفده شاعر متقدم بر او و معاصر با وی را نشان داده است. (خرمشاهی، ج۱، ۳۲)
توارد
گاهی دو شاعر در یک دوره زمانی کاملا نزدیک به هم، شعرهایی مشابه میسرایند که برخی در این باره موضوع «توارد» را به میان میآورند. دکتر محمد معین توارد را «پیاپی وارد شدن، پشت سر هم داخل گردیدن، در یک وقت وارد شدن و با هم فرود آمدن» معنی کرده و اضافه کرده است: شعر سرودن دو شاعر بدون اطلاع از یکدیگر به طوری که شعرشان به لحاظ لفظ و معنا یا یکی از اینها عین هم یا مانند هم باشد، توارد نام دارد (معین، ۱۳۶۳، ج۱، ۱۱۵۸). عدهای نیز برآنند کسانی که دست به سرقت ادبی میزنند، از پوشش توارد بهره میگیرند!
سال ۱۳۸۹ در آستانه برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب، دو دفتر شعر از دو شاعرة جوان انتشار یافت که در آنها سرودههایی دیده میشود که از نظر تصویرسازی و صور خیال و برخی مضامین وجوه مشترکی دارند. این دو اثر سوای داشتن سطرها و مضمونهای مشترک از نظر زبانی، لحن و نگاه زنانه هم بسیار به هم نزدیکند و حتی دغدغهها و عواطف مادرانه هر دو شاعر به دلیل داشتن یک فرزند تقریبا همسال به یکدیگر شباهت زیادی دارند. هر دو شاعر مستقیم و غیر مستقیم دیگری را متهم به سرقت کلمات و اشعار یکدیگر کردهاند؛ اما چون هر دو کتاب در یک زمان انتشار یافتهاند، به سختی میتوان اثبات کرد که کدام شاعر از دیگری سرقت کرده است! (علی محمدی، ۲۷ خرداد ۱۳۸۹، ۸)
تأثیرپذیری حتی در آفرینش آثار تاریخی و ادبی منثور هم قابل مشاهده میباشد و در این باره موضوع «نبرد تروا» قابل ذکر است. ابنقتیبه دینوری داستان اسب تروا را با قرنها فاصله، به گونهای دیگر نقل کرده (دینوری، ۱۳۹۰، ۳۶۹ـ۳۷۰) و دکتر زرینکوب آن را ذیل داستان گشودن شهر سمرقند به دست قتیبهبن مسلم آورده است (دو قرن سکوت، ۱۳۷۸، ۱۶۵ـ۱۶۹)
دانته که با خلق کتاب «کمدی الهی» شهرتی عالمگیر به دست آورد و نه تنها مؤسس شعر ایتالیایی، بلکه بانی اصلی زبان این سرزمین به شمار میآید، به اعتقاد نقادان اروپایی که سالهای متمادی دربارة آثارش تحقیق کردهاند، شیوه مبتکرانهای نداشته و در طرح کتابش از دیگران اقتباس و تقلید کرده است؛ زیرا آنچه در این سرودهها آمده، همگی قبل از وی به قید کتابت درآمده بودند. پروفسور آسین پالاسیوس ـ از دانشوران و ادبای اسپانیایی ـ تمام وقایع شبیه به داستان کمدی الهی دانته را که در اخبار و احادیث و ادبیات مسلمانان یافته، تشریح کرده و جزئیات حوادث کتاب مذکور را با مدلها سنجیده است. نیکلسون هم در مقالهای نشان داده سنایی غزنوی شاعر ایرانی در منظومه «سیر العباد الی المعاد» چنین موضوعی را حکایت کرده و در این شیوه بر دانته مقدم بوده است. چیرولی دانشمند ایتالیایی نیز داستان معراج رسول اکرم(ص) را که دانته از آن الهام گرفته به طبع رسانیده است.
امرسن ـ شاعر و متفکر آمریکایی ـ عقیده دارد هر استادی مصالحی که در بنای خود به کار میبرد، از نقاط گوناگون جمعآوری کرده است، ولی به قدرت تبحر و ذوق خود اثری جدید را میآفریند که با روح ملت خود سازگاری دارد و بنابراین بر دانته باکی نیست که سیر روح را در عالم خواب و خیال از مآخذ دیگری اقتباس کرده باشد. (مینوی، پانزده گفتار، ۱۳۸۳، ۳۱ـ۳۳)
ادامه دارد
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید