1395/10/28 ۰۸:۰۲
تا زمانی که منابع و مآخذ و زمان و مکان ظهور حرکتی بهدرستی مورد بررسی و کندوکاو قرار نگیرد، حایگاه واقعی پرچمدار همزمان که به قول فلاسفه به حجاب معاصرت دچار است، مشخص نخواهد شد و این ستمی چندجانبه به دانش و دانشیمردان همزمان ماست.
جایگاه جلال در سیر پارسی سره
تا زمانی که منابع و مآخذ و زمان و مکان ظهور حرکتی بهدرستی مورد بررسی و کندوکاو قرار نگیرد، حایگاه واقعی پرچمدار همزمان که به قول فلاسفه به حجاب معاصرت دچار است، مشخص نخواهد شد و این ستمی چندجانبه به دانش و دانشیمردان همزمان ماست. بهارِ بزرگ که در تصنیف بیبدیل خود برای امروز و فردا پنجرهای فرا روی حال و آیندگان گشوده است، در نقد و بررسی آثار برآمده از عهد صفوی تا دوره پهلوی، نگاهی شایسته شأن علمی و فرهنگی خویش داشته است که با توجه به این پیشه و پیشینه فارسی سره و نوشتهها و سرودههای ارزندهای که از «جلال دوم» در دست داریم، این موضوع درخور جستجویی شایان برای پایاننامههای دوره تکمیلی است که بخشی از فرهنگ گرانسنگ ایران و زبان و ادب پارسی را در بر میگیرد و آنگاه جایگاه جلال دوم در سیر پارسی سره و پایگاه کرمانشاه در پیشگاه پیشینه ادب ایران آشکار خواهد شد.
جلال اول
جلالالدین میرزا از رجال فکور سلسله قاجار و از روشنفکران و اصلاحطلبان نخستین در ایران که پیشقدم حرکتهای سیاسی و فرهنگی و اجتماعی منجر به نهضت مشروطیت است. جلالالدین میرزا پس از فترت دوران صفویه و افشاریه و زندیه، نهضت پارسیگویی را که در هندوستان آغاز شده بود، بار دیگر در تهران و سرزمین ایران احیا کرد. دستپروردگان او از جمله میرزاجعفر قراجهداغی بود که نمایشهای هفتگانه میرزا فتحعلی آخوندزاده را از ترکی به پارسی ترجمه کرد. میرزا جعفر مدتها منشی جلالالدینمیرزا بود. همشهری دانشور باقر مؤمنی که کتاب «تمثیلات» آخوندزاده را به ترجمه قراجهداغی و با مقدمه و حواشی محققانه چاپ و منتشر ساخته۷ در این باره آورده است:
[آخوندزاده] از همان سالهای انتشار تمثیلات، میکوشید تا آن را در ایران بشناسند، نمایش بدهند و ترجمه کنند و به پیروی از آن بنویسند. از جمله کسانی که آخوندزاده برای ترجمه تمثیلات خود به آنان مراجعه کرده، یکی میرزا آقا تبریزی است؛ ولی میرزاآقا در نامهای ـ شاید در ربیعالثانی ۱۲۸۷ق ـ به او مینویسد: «خواستم کتاب تیاتر را چنان که خواسته بودید، به زبان فارسی ترجمه بکنم، دیدم که ترجمه لفظ به لفظ حسن استعمال الفاظ را میبرد، ملاحت کلام را میپوشاند، در حقیقت حیفم آمد و ترجمه را موقوف داشتم»؛ ولی آخوندزاده سرانجام از طریق جلالالدین میرزا به این آرزوی خود میرسد.
آخوندزاده ابتدا در اوایل سال ۱۸۷۰م ضمن ارسال یک نسخه از تمثیلات برای شاهزاده جلالالدین میرزا از او میخواهد که: «مجلس تشبیه بعض حکایات آن را گاه گاه در انجمن احبّا مانند تیاترهای اروپا با البسه و تشکلات هر یک از افراد مجالس برپا نمایند و محظوظ شوند»۸ و در جای دیگر خطاب به او مینویسد: «اگر شخصی از فضلای تهران» که بالاصاله فارسیزبان باشد، اما زبان ترکی را کماینبغی بفهمد، این تمثیلات را به همان قواعد و شروط و رسوم که در کتاب اشاره شده است از زبان ترکی به زبان فارسی ساده و بیکم و زیاد و بدون سخنپردازی و قافیهچینی، مطابق اصطلاح خود فارسیزبانان در دایره سیاق تکلم نه در دایره سیاق انشا ترجمه کند و به چاپ رسانیده منتشر سازد، هرآینه نسبت به ملت خدمتی بزرگ خواهد کرد و هم خودش از فروش این تصنیف به منافع وافره خواهد رسید.۹
جلالالدین میرزا۱۰ نیز کتاب را به میرزا جعفر قراجهداغی۱۱ که در این زمان منشی او بوده، میسپارد. آخوندزاده از سفارش جلالالدین میرزا در مورد ترجمه «قومیدیهای» خود بسیار خوشحال میشود. (از نامه مورخ ۱۷ دسامبر ۱۸۷۰ به میرزایوسف مستشار)، میرزاجعفر ترجمه اولین نمایشنامه (میرزا ابراهیم خلیل کیمیاگر) را در اوایل سال ۱۸۷۱ به پایان میرساند و برای اظهار نظر نزد آخوندزاده میفرستد. او این ترجمه را بسیار میپسندد و سفارش چاپ آن را میدهد. (از نامه آخوندزاده مورخ ۲۵ مارس۱۸۷۱ر پنج فروردین ۱۲۵۰ به مستشارالدوله)…۱۲
جلالالدین میرزا و میرزا جعفر قراجهداغی در یک مسیر آنچه به آن بیش از همه میاندیشیدهاند، همگانیشدن آموزش زبان و ادب فارسی بهویژه در بین کودکان است. در آن عصر کودکان به هیچ شمرده میشدند و محلی از اعراب نداشتند. جلالالدین میرزا بر روی جلد اصلی کتاب نامه خسروان نوشته است: «نامه خسروان داستان پادشاهان پارس به زبان پارسی که سودمند مردمان بهویژه کودکان است.»۱۳ میرزاجعفر قراجهداغی نیز در مقدمه ترجمه تمثیلات مینویسد: «نگارنده خود را برخلاف سلیقه چیزنویسان قدیم از قید عبارات مغلقه و الفاظ مشکله رهانیده، به زبان عوام و سخنان روان و کلمات مأنوس و عبارت معروف، این کتاب مستطاب را نوشته به اتمام رسانید که بیسواد و باسواد هر دو به خواندن و شنیدن از قواعد آن بهرهمند شوند و اطفال مظلوم که همیشه برای یادگرفتن ترکیب کلمه و آموختن هجی در ورطه عبارات مغلق مستغرق و گرفتارند، به خواندن این کتاب که به زبان خود آنها مسطور است، خلاص یابند.»۱۴
نامه خسروان «آغاز»
بر روی جلد اصلی کتاب چنان که یادآور شدیم، نوشته شده است: «نامه خسروان، داستان پادشاهان پارس به زبان پارسی که سودمند مردمان بهویژه کودکان است.» [سپس آمده است:] نخستین نامه، از آغاز آبادیان تا انجام ساسانیان. دو ترکیب «نامه خسروان» و «نخستیننامه» با قلم چهار دانگ و توضیحات بعد از آنها با قلم دودانگ نستعلیق نوشته شده است و این مربوط به جلد اول کتاب میباشد؛ زیرا جلالالدین میرزا این کتاب را در دو جلد تدوین و تصنیف کرده است. (اما مرحوم بهار سه جلد مرقوم فرمودهاند!) سراسر کتاب از آغاز تا انجام به خط خوش و خوانای نستعلیق ـ عروس خطوط اسلامی و خط اصیل ایرانی ـ خوشنویسی شده است و خوشنویس آن نویسندهای به نام (جلوه یزدی) بوده است.۱۵ در کارخانه استاد محمدتقی در شهر تهران در آذرماه ۱۲۸۵ق = ۷۹۱ جلالی = ۱۸۶۸ عیسوی [میلادی]، چاپ سنگی و منتشر شده است.
پس از عبارت مورد نظر درباره همگانی نمودن زبان سره پارسی در اوایل کتاب صفحهای به گراور تصویر جلالالدین میرزا اختصاص یافته است. در بالای عکس نوشته شده: «گردآورنده این داستان جلال پور فتحعلیشاه قاجار» و در صفحه بعد این عبارت آمده است: «نامه خسروان بدیده دوستان خردمند ویژه استادان دارالفنون».
جلد دوم نامه خسروان در تیرماه ۱۲۸۷ق = ۷۹۳ جلالی = ۱۸۷۰ عیسوی [میلادی] در کارخانه استاد محمدتقی در شهر تهران با خط شیرین و خوانای نستعلیق هنرمند (جلوه یزدی) چاپ سنگی و منتشر شده و در سبزهمیدان نزد ملا ابوالقاسم و حاجی سیدرضا چینیفروش به قیمت هر جلد هفتهزار دینار عرضه میشده است (صفحه بدرقه). در جلد دوم هم نثر پارسی سره جلالالدین میرزا و هم خط نستعلیق جلوه یزدی پختهتر و نیکوتر شده است.۱۶
آغاز جلد دوم به نامه میرزا فتحعلی آخوندزاده و به انضمام داستان زرتشتیان و معرفی مانکجی لیمچی هوشنگ هاتیریا و نامه او و… که در واقع تقریظی عالمانه بر نامه خسروان است، درج شده است.۱۷ نگارههای چهره پادشاهان از عبدالمطلب اسپهانی است،۱۸ همان عباراتی که بر روی جلد اول نوشته شده بود و یادآور شدیم، در جلد دوم هم تکرار شده است با این تفاوت که دومین نامه «از آغاز طاهریان تا انجام خوارزمشاهیان» را شامل و بر روی جلد ذکر شده است.
باقر مؤمنی در بررسی ادبیات مشروطه بدون اشاره به نقش جلالالدین میرزا در ترویج اندیشه روشنفکران ایرانگرای عصر مشروطیت و تبلیغ آثار آخوندزاده و… از سوی جلالالدینمیرزا و حمایت وی از آنها و نادیدن مکاتبات و تقریظهای آنان بر اثر نامه خسروان، با تکهبرداری از یادداشتهای پیشروان فکری نهضت مشروطه و اندک اشارهای به همدلیهای آنها در این مسیر، تنها به جرم تضاد طبقاتی جلالالدین میرزا با توده مردم عصر مشروطه(؟!) درباره پایگاه فرهنگی و اجتماعی فارسی سره در کتاب ادبیات مشروطه۱۹ درباره پارسی سره این گونه آورده است:
فارسی سره
در مسأله زبان در ادبیات مشروطه، به یک بیماری که از همان روزهای اول سرکوب شد و شیوع پیدا نکرد، باید اشاره بکنیم. این بیماری، «پارسی سرهنویسی» یا به قولی «پارسی بیغش»نویسی بود. این بیماری ظاهرا میتوانست یکی از عوارض ناسیونالیسم ایرانی در برابر عرب معرفی شود؛ ولی حتی یکی از ناسیونالیستترین متفکران این زمان، یعنی میرزا آقاخان هم به قول فریدون آدمیت آن را «کار خنک و لغْوی» دانست. برای اینکه این زبان میان متفکر و تودههای انقلابی فاصلهای عمیق میانداخت. فارسی سرهنویسی از مدتی قبل به عنوان یکی از تفننهای نویسندگان بیدرد و غم شروع شده بود؛ ولی در این زمان به پناهگاه واماندگان دنیای کهن تبدیل شد. گروهی از روشنفکران بودند که موضوع اجتماعیشان در حال متلاشیشدن بود. آنها این را بهخوبی حس میکردند و میکوشیدند تا دستاویزی برای ادامه حیات گروه اجتماعی خودشان پیدا کنند. آنها روشنفکران وابسته به گروههای رشدیابنده یا تودههای انقلابی نبودند. به همین دلیل هم نمیتوانستند به آینده دل ببندند، به انقلابی که میرفت سر بلند کند، تکیه کنند. پس به گذشته چنگ میزدند و در جستجوی دستاویزی برای توجیه حیات متزلزل خودشان، به ایران باستان پناه میبردند.
«پارسی سره» در حقیقت برای آنها دستاویز بود. در نمونه این آدمها جلالالدین میرزا یکی از دهها پسر فتحعلیشاه بود که نه میتوانست امیدی به جاه و جلال پدری داشته باشد، و نه میتوانست خودش را به دامن بورژوازی نورسیده یا بدتر از آن، مردم کوچه و بازار بیندازد. این بود که در عصر جوشش تودهها، «نامه خسروان» کهن را به زبان پارسی ـ به اصطلاح بیغش ـ سرهم میکرد. نمونه دیگر مانکجی نام زردشتی پارسی بود که به گسترش دین نیاکان دلخوش کرده بود و حال آنکه آن طور که آخوندزاده میگفت: «شما از بابت دین و دولت خودتان، عمر خودتان را به آخر رسانیدهاید!»
البته این توجیه در مورد کسانی است که در انتخاب این زبان صداقت داشتهاند، و گرنه کسانی هم بودند که آگاهانه این مطلب را دکان کرده بودند، یا اینکه برای انحراف و سردرگم کردن بعضی روشنفکران ناپخته از آن استفاده میکرد. اتفاقا هم گاه این بازی میگرفت؛ مثلا آخوندزاده و طالبوف این آدمها را تا حدی تحسین میکردند و حتی میرزا آقاخان هم مقداری در این بازی لغت پارسیسازی شرکت داشت [؟!] اما از آنجا که اینها متفکران انقلاب بودند و از میان تودهها بیرون آمده بودند و با آنها تماس دائم داشتند، در عمل در مقابل آن ایستادند.
طالبوف هواداران این مکتب را به تعصب و افراط متهم میکند و آنها را پرت از مرحله میداند و خطاب به آنها میگوید: «هزار مسأله واجبی داریم که از آنها به این پرداختن، به بام هوا سقف ساختن است» و زندانی کردن افکار مترقی قرن ۱۹ را در دایره محدود زبان عهد باستان، مسخره میکند. او میگوید: «زبانی که دههزار لغت ندارد، گنجایش علوم این عهد را ظرف نیست. ملتی که هنوز از هزار نفر یک نفر سواد ندارد، در میان آنها مسأله تصفیه زبان چه معنی دارد؟ ملتی که الفبای او بلای ظلمت و جهل اوست، اگر از اصلاح او صرف نظر نموده به تصفیه زبان پردازند، گناه است. ما چگونه [همان طور] که پانصدهزار اسامی قراء و بلاد دیگران را نمیتوانیم تغییر بدهیم، باید اعتقاد نمود که لغات را نیز نمیتوانیم. ما باید دیپلمات را دیپلمات و پولیتیک را پولیتیک بگوییم و بنویسیم. معارف معدوده ایران فقط با آرزوی وطنپرستی در مملکت بیسواد و هزار معایب دیگر تصفیه زبان فارسی را موفق نگردد. در عهد فردوسی، فرنگی در هوا سیر نمینمود، آیرستات نمیساخت، لوکوموتیف، اتومبیل، تلغراف، غراموفون، فئوگراف، کابل، بارومتر و دویستهزار الفاظ نوظهور دیگر مستعمل و مصطلح نبود.»۲۰
میرزا آقاخان حملهای شدیدتر به این گروه دارد و مینویسد: آنها «به اختراع مجعولات و ساختن زبان بیمزه مهجوری به نام اینکه زبان ساده نیاکان ماست، پرداختهاند و حال آنکه هیچ فارسیزبانی بدان سخن نگفته و ننوشته است… قابل فهمانیدن معانی و علوم نیست.» بعد پیشنهادی انقلابی طرح میریزد و میگوید: «ای کاش مانکجی به جای این کوششهای بیهوده، لااقل السنه و ادبیات و لغات مختلفه پارسی را از میان قبایل و دهات ایران جمعآوری نموده، به احیای آن کوشد.»۲۱
اما چنانکه دیدیم، استاد مسلم بهار بزرگ از بین آثار فراهم آمده از فارسی سره انگشت تأیید بر نامه خسروان نهاده بود و ما به پشتوانه همین راستی عنوان از «جلال تا جلال» برگزیدیم.
میرزا فتحعلی آخوندزاده در نامه تقریظگونه خود برای جلالالدین میرزا که در مقدمه جلد دوم نامه خسروان آمده است، مینویسد: «در خصوص مقبولیت کتاب مستطاب شما به غیر از توصیف و تحسین حرفی ندارم؛ خصوصا این کتاب از این بابت شایسته تحسین است که نواب شما کلمات بیگانگان را از میان زبان فارس بالکلیه برافکندهاید. کاش دیگران نیز متابعت شما کردندی و زبان ما را که شیرینترین زبانهای دنیاست، از اختلاط زبان با کلفت و ناهموار بیگانگان آزاد نمودندی. نواب اشرف شما زبان ما را از تسلط زبان دیگران آزاد میفرماید. افسوس میخورم که من مثل شما نمیتوانم توضیحات خود را در زبان فارسی بیاختلاط الفاظ دیگر نوشته باشم؛ چون که از طفولیت زبان فارسی را بدین طور یاد گرفتهام. حالا ترک این عادت برای من نهایت دشواری دارد. خانه بیگانگان خراب شود! من تقصیر ندارم، باید در این خصوص مرا معذور داشته باشید.»۲۲
ادامه دارد
پینوشتها:
۷ـ فتحعلی آخوندزاده، تمثیلات، ترجمه میرزا جعفر قراجهداغی، مقدمه و حواشی: باقر مؤمنی، نشر اندیشه، تهران، ۱۳۴۹٫
۸ ـ فتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، باکو، ۱۹۶۳، ص۱۷۳؛ باقر مؤمنی، همان، ص۱۳٫ ۹ـ همان، ص۱۸۲٫
۱۰ـ جلالالدین میرزا پسر پنجاه و هشتم فتحعلیشاه قاجار و مؤلف کتاب تاریخنامه خسروان به فارسی سره میباشد. میرزا ملکم خان پسر میرزا یعقوب ارمنی جلفایی که متدرجا ملقب به ناظمالملک و ناظمالدوله و نظامالدوله گردید و به مقامات عالیه نیز رسید. در سالهای بین ۱۲۷۳ و ۱۲۷۸ق انجمن فراماسونری به نام فراموشخانه در محله عودلاجان تهران نزدیک مسجد حوض منزل جلالالدین میرزا به طور پنهانی دایر کرد. در تأسیس و تشکیل فراماسونری یا فراموشخانه پدر و پسر یعنی میرزا یعقوب خان و میرزا ملکم خان دخالت داشتند و انجمن مزبور مدت هفت سال طول کشید و در این مدت جمعی از رجال و شاهزادگان درجه یک آن زمان عضویت انجمن مزبور را پذیرفتند چون جمعی از آنان که دور هم جمع میشدند، صحبت از اصلاحات و انتقاد از اعمال بیرویه دولت میکردند کمکم این راز پنهانی آشکار شد و این مطالب به گوش ناصرالدین شاه رسید و نگران گردید و حکمی در ۱۲۷۸ق مبنی بر انحلال و تعطیل انجمن مزبور صادر کرد و در آن تذکر داده شد که در صورت تجدید این قبیل انجمنها، مؤسسین و اعضای آن به مجازات و عقوبات سخت گرفتار خواهند شد. از جمله اعضای معنون فراماسونری همین جلالالدین میرزا بود و با وجود اینکه از سال ۱۲۷۷ق سمتش آجودان مخصوص حضور شاه بود، جلسات به طور سری در خانه او تشکیل مییافت. پس از انحلال و تعطیل فراموشخانه، او مورد سخط سخت شاه واقع و مدتها خانهنشین شد و خود و اعمالش تحت نظر و مراقبت مأموران قرار داشت. آقا ابراهیم نواب بدایعنگار در رساله عبرهالناظرین و عبرهالحاضرین مینویسد: «در سال ۱۲۷۹ق جمعی از شاهزادگان و آزادگان بر دولت بشوریدند و شاه را سخت نگران ساختند. به امر دولت جمعی از اصحاب او را بگرفتند. عدهای فرار اختیار کردند و دستهای به روضات مطهره التجا بردند.»
جلالالدین میرزا عقیدهاش بر این بوده که باید ایرانی فارسی سره را در گفتن و نوشتن خود به کار برد و لغات بیگانه مخصوصا عربی باید کنار گذاشته شود و تألیفات و نوشتههای او هم به فارسی خالص بوده و از این جهت بسیاری از مردمان همعصر او عقیده داشتند که شاهزاده به دین زرتشتی گرویده است و او را زردشتی میدانستند. جلالالدین میرزا در اوایل سال ۱۲۸۹ق بدرود حیات گفت. (مهدی بامداد، تاریخ رجال ایران، ج۱، انتشارات زوار، تهران، ۱۳۵۷، ص۲۵۴)
۱۱ـ میرزا جعفر قراجهداغی در اواخر سال ۱۲۸۶ق منشی جلالالدینمیرزا بود و تمثیلات آخوندزاده را به سفارش او ترجمه کرده است. جلالالدین میرزا در سال ۱۲۸۹ میمیرد و میرزاجعفر به عنوان «منشی تحقیق» در خدمت وزارت عدلیه درمیآید؛ اما بعد در سال ۱۲۹۳ او را در وزارت انطباعات میبینیم که در نوشتن «مرآت البُلدان» به اعتمادالسلطنه کمک میکند. او «تاریخ کرت» را نیز در اوایل سال ۱۲۹۴ ترجمه کرده که نسخه خطی آن در کتابخانه ملی ضبط است. بکتاش در مجله فردوسی به تاریخ ۲۶ خرداد ۱۳۴۸ مینویسد: میرزاجعفر بعدها به عنوان سفر حج از ایران خارج شد و در تفلیس اقامت کرد و وارد سازمان دولتی روس شد. در آنجا با جمعی از دوستداران فلسفه مأنوس بود… و در ۱۲۶۲ش در همانجا مرد. (مؤمنی، همان، ص۱۳)
۱۲ـ آخوندزاده، تمثیلات، ص۱۴٫ ۱۳ـ جلالالدینمیرزا پورفتحعلیشاه، نامه خسروان، ج۱، چاپ سنگی، کارخانه استاد محمدتقی، طهران، ۱۲۸۵ق.
۱۴ـ تمثیلات، ص۱۴٫ ۱۵ـ در جستجوها نشانی از این خوشنویس نیافتم. خطی خوش و خوانا و شیرین دارد، با توجه به نام و نشان وی (جلوه یزدی) دور نیست زردشتی کیش بوده باشد! (رک. مهدی بیانی، احوال و آثار خوشنویسان، مجلدات ۱ـ۴، انتشارات علمی، تهران، ۱۳۵۸)
۱۶ـ جلالالدینمیرزا پورفتحعلی شاه، نامه خسروان، ج۲، چاپ سنگی کارخانه استاد محمدتقی، طهران، ۱۲۸۷ق. مؤلف در دیباچه آورده است: «خداوندان دانش پس از نگریستن به نامه دومین نامه خسروان دانند که این از نخستین نکوتر نگاشته شده؛ زیرا بندگان در نگارش پارسی زبردستتر شده هرچه پیش میروم، بهتر مینگارم.» (ص۶)
۱۷ـ همان، ص۱ـ ۶۸٫
۱۸ـ همان، ص۴۳۱٫ این نگارهها پیوندی تاریخی، فرهنگی و هنری با شهر مألوف ما کرمانشاه دارد. (رک. محمدعلی سلطانی، تاریخ اجتماعی کرمانشاهان از عهد صفویه تا عصر حاضر…) چیزی که از نامه نخستین کم دارد، نداشتن چهره پادشاهان است، آن هم کوتاهی از ما نشده، هرچه میبایست در جستجوی آنها چه در ایران و چه در پاریس و لندن که امروز پایتخت بزرگترین کشورهای فرنگستان است، کوشیده نیافتم. در اندیشه من چنین مینماید که چون پس از دست یافتن تازیان به ایران ،کشیدن چهره را مانند بتپرستی در آیین خود گناه میدانستند؛ از آن روی چهرهشان را به روی پول نکندند، برای این یافت نگردید… (ص۷ـ ۸)
۱۹ـ باقر مؤمنی، ادبیات مشروطه، نشر گلشایی، تهران، ۱۳۵۲، ص۵۲ ـ ۵۵٫
۲۰ـ عبدالرحیم طالبوف، مسالک المحسنین، ص۴۰؛ همان، ص۵۵٫
۲۱ـ فریدون آدمیت، اندیشههای میرزا آقاخان، ص۲۲۰؛ همان، ص۵۵٫
۲۲ـ میرزا فتحعلی آخوندزاده، دیباچه نامه خسروان، ج۲، ص۱۱ـ۱۳٫
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید