پنج شاعر، پنج اثر

1395/10/11 ۰۸:۴۸

پنج شاعر، پنج اثر

این پنج شاعر با هم متفاوتند؛ شاید هم بیش از حد متفاوت‌! کتاب‌هاشان هم متفاوتند و حتی یکی از کتاب‌ها، شعر نیست بلکه درباره شعر است! با این همه، هر یک از ایشان نماینده طیفی از شاعران فعال و در تداومند که فارغ از شعر امروز یا دیروز بودن آثارشان، مخاطبان خاص خود را دارند و گاه حتی به چاپ‌های متعدد در یک محدوده زمانی نه چندان بلند می‌رسند. از بین این کتاب‌ها، یک کتاب متعلق به سال 95 نیست اما چاپ پنجمش در سال 95 منتشر شده است. باقی کتاب‌ها، چاپ نخست‌شان متعلق به سال 95 است و البته سیمای تازه‌ای را از شاعران خود به نمایش گذاشته‌اند.


نگاهی به کتاب‌های صفورا نیری، فرهاد عابدینی، رضا اسماعیلی، حمیدرضا شکارسری و سعید بیابانکی

یزدان سلحشور: این پنج شاعر با هم متفاوتند؛ شاید هم بیش از حد متفاوت‌! کتاب‌هاشان هم متفاوتند و حتی یکی از کتاب‌ها، شعر نیست بلکه درباره شعر است! با این همه، هر یک از ایشان نماینده طیفی از شاعران فعال و در تداومند که فارغ از شعر امروز یا دیروز بودن آثارشان، مخاطبان خاص خود را دارند و گاه حتی به چاپ‌های متعدد در یک محدوده زمانی نه چندان بلند می‌رسند. از بین این کتاب‌ها، یک کتاب متعلق به سال 95 نیست اما چاپ پنجمش در سال 95 منتشر شده است. باقی کتاب‌ها، چاپ نخست‌شان متعلق به سال 95 است و البته سیمای تازه‌ای را از شاعران خود به نمایش گذاشته‌اند.

شاعر شعر بزرگسال، شاعر شعر کودک و باز هم شاعر بزرگسال!
روایت ایسنا: «صفورا نیری متولد سال 1323 علاوه بر شعر بزرگسال در حوزه شعر و ادبیات کودک و نوجوان هم فعالیت دارد و تاکنون دو کتاب او (سرخ و صورتی، من آبی من سبز) برای این گروه به ترتیب در سال‌های 1369 و 1394 برنده دیپلم افتخار دفتر بین‌المللی کتاب برای نسل جوان IBBY و سومین دوره جایزه عباس یمینی شریف شده است. از نیری که ساکن کاناداست شش دفتر در زمینه شعر بزرگسال و 9 کتاب در حوزه ادبیات کودک و نوجوان منتشر شده است.»
روایت من: نخستین بار از جعفر ابراهیمی شنیدم که شعر کودک هم می‌گوید [از من نپرسید چه سالی بود چون واقعاً یادم نیست سال 62 بود یا 65 یا 72 یا 86 یا 92! گاهی زمانی می‌رسد که خاطرات به ما دروغ نمی‌گویند، فقط خودشان را عزیز می‌کنند یعنی از هم پیشی می‌گیرند و این بدترین حادثه برای یک منتقد و احتمالاً بهترین حادثه برای یک شاعر است! اتفاقی که برای شاعر «شعرهای نیمشب مدار چهل و نه درجه» هم افتاده و چم و خم روایی و غنایی کار را گسترش داده مثل شعر «رفته بودم تا بیدارش کنم» که شاعر درباره پدرش گفته یا «بغض جعبه سرخ» با پاراگراف‌های درخشانش، قبل از آن فکر می‌کردم فقط شعر بزرگسال می‌گوید یا می‌گفته در دهه‌های 40 و 50؛ به روایت شناسنامه کتابخانه ملی کتاب، متولد 1323 است و در دهه‌های یادشده شاعر کم‌کاری نبوده اما در دهه‌های 60 و بعد از آن، در حوزه شعر کودک شناخته‌شده‌تر بود؛ نمی‌دانم این شعر کودک چه تأثیری دارد که شاعرانی مثل کیانوش و پروین دولت‌آبادی و البته نیری را مشهورتر از شعر بزرگسال‌شان می‌کند! به هر حال، گمان من بیشتر این بود که نیری، یا دیگر شعر بزرگسال نمی‌گوید یا اگر بگوید تحولی در کارش صورت نمی‌گیرد! این کتاب که به لطف کامیار عابدی و به سفارش شاعر[که ظاهراً  او را وکیل کرده که کتاب را به دست اهالی نقد یا نظر برساند و نه الزماً من!] به دستم رسید متوجه شدم که زبان و ارتفاع دید و نظرگاه شعر کودک، کارش را کرده و شعرهای بزرگسال شاعر، حتی به نسبت شعرهای ساده‌اش در دهه‌های 40 و 50، ساده‌تر شده‌اند و البته امروزی‌تر؛ که نمی‌دانم حاصل سکونت در کاناداست و فضای شعر انگلیسی یا معجزه شعر کودک که به‌عنوان یک ژانر ادبی مستقل، اغلب شاعر را «به‌روز» نگه می‌دارد برعکس شعر بزرگسال!
چیز زیادی نمی‌خواهم از دنیا
اگر بالشی از تافته آبی دریاچه میسر باشد و
زیراندازی از کتان سبز جنگل و
شمدی از وال ابرهای بهاری و
ذهنی غوطه‌ور در سکوت سوسنی کوهستان
برای اندیشیدنت شبی قطبی می‌خواهم
 همین
دوباره بگویم
چیز زیادی نمی‌خواهم از دنیا
اگر دلی از جنس دشت میسر باشد و
عشقی کمی بیش‌تر از تعداد کودکان جهان
 زبان ملایم، شخصیت ملایم
«لحظه‌های بی‌تابی2» از فرهاد عابدینی، شعر نیست، درباره شعر است و ادامه کتاب اول؛ درباره شاعران معاصر و اسم و رسم‌دار و البته جوانترها هم هستند؛ به نوعی همان جلسات «شعر معاصر» است به شکل مکتوب! بالاخره مگر ما چند جلسه شعر مدرن داریم که نزدیک به ربع قرن عمر داشته باشند؟! عابدینی و جلسه «شعر معاصر» یکی شده‌اند حتی در این نزدیک به یک دهه‌ای که اجرای جلسه دست اسدالله امرایی بوده که خودش صاحب امضاست در کارش با این همه، سایه عابدینی بر سر این نشست همچنان هست و این امضای نامرئی، در دو کتاب «لحظه‌های بی‌تابی» خودش را نشان داده؛ واقعیت این است که این نشست‌ها همیشه با اسم و حضور شاعران مشهور، جذاب‌تر بوده و در همین کتاب دوم-دست به نقد!- متونی که درباره آتشی و حقوقی و سپانلو و دکتر کدکنی‌ست، موفق‌ترند. عابدینی نماینده طیفی از شاعران ساده‌گواست که کار و دیدگاه‌شان از دهه‌های 40 به این سو تغییری نکرده اما همچنان به‌عنوان یک میانجی در جدل کهنه و نو و محافظه‌کار و آوانگارد عمل می‌کنند و سعی در برقراری صلحی دارند که بیشتر رویایی‌است تا عملی! اما به هر حال، شخصیت اجتماعی این طیف، تااکنون که مانع جدل‌های شدید میان دو طرف، در این حوزه دیده‌بان‌های سازمان ملل شعر شده!
اینکه کسی بخواهد برای رفع کدورت، میانه را بگیرد البته شایسته و بایسته است اما نقد، معمولاً تعارف‌بردار نیست و عابدینی در این متون، کمی از شخصیت اجتماعی خود و البته بیشتر از «نقد» فاصله گرفته! زبان متن‌ها از زبان معمول او در جامعه ادبی، تندتر است اما در مقایسه با زبان نقد، به گمانم زیادی ملایم است! با این همه، چهره ادبی عابدینی و طیف شعری‌ای که او نمایندگی آن را برعهده دارد در این کتاب، هم «به‌روز»تر است و هم متفاوت‌تر و شاید بتوان به این نتیجه رسید که شعر این طیف ادبی، در آینده‌ای نه چندان دور، دچار تحولاتی شود و خطوط مرزی میانه‌روی خود را در شعر مدرن، اندکی به سمت آوانگاردیسم گسترش دهد!
نـاگـهان پرده بـرانـداخـته‌ای،
یعنی چه؟!
رضا اسماعیلی را دهه‌هاست که می‌شناسم؛ هم شاعر است، هم منتقد و در هر دو حوزه، بشدت مقید به سنت و ایدئولوژی؛ البته شعر و نقد اسماعیلی در سال‌های متأخر، بیشتر به سمت مدرنیته میل کرده اما همچنان این مدرنیته، پوسته است و هسته، همان سنت است تا همین کتاب آخر! «سمت روشن دنیا» با همه کارهایی که از او سراغ داریم، فرق دارد؛ دیگر «خبردار» نیست، «خشک» نیست؛ انعطاف دارد؛ تغزل دارد؛ رهایی دارد و در یک کلام «شعر» دارد؛ در کارهای قدیم‌ترش، «ادبیت» بر «شعر» می‌چربید؛ بعدتر «عصبیت» بر «شعر» می‌چربید اما حالا انگار شاعر، آرام شده؛ یا خودش به دنیا گفته:«بایست!» یا دنیا به او گفته!
مدت‌ها بود البته، که صحبتی نداشتیم تا در منزل دوست شاعری، صحبت از شعرهای تغزلی او شد که در کانال تلگرامش می‌گذارد و خواندنی‌است! زنگ زد به اسماعیلی و صحبت کردیم و گفت که فضای شعرهایش عوض شده و من البته نمی‌دانستم تا این حد عوض شده که حمیدرضا شکارسری در نشست رونمایی‌ کتاب بگوید: «این کتاب اگر یک اتفاق در شعر معاصر نباشد که بی‌تردید نیست ولی در کارنامه شعری اسماعیلی یک اتفاق محسوب خواهد شد و در آینده‌ای که او نباشد اگر کسی بخواهد از او یاد کند با اشعار سپیدش از او یاد می‌کند زیرا به نظرم سپیدسروده‌های او از غزل و مثنوی‌اش بهتر است.» به نظرم درست گفته، یک اتفاق نیست در شعر امروز، اما یک اتفاق است در شعر طیفی از شاعران امروز که اسماعیلی یکی از نمایندگان آن است البته نماینده بی‌تعارفی‌است، این را قبلاً در حوزه‌های دیگر-غیر از تغزل- ثابت کرده بود و حالا در تغزل هم، ثابت کرده و نمی‌دانم در کتاب بعدی چه خواهد کرد اما هر کاری می‌خواهد بکند، زودتر! در سن من و او، دیگر فرصت استخاره نیست!
آزادی، چیز خوبی‌ست
چیز خوبی‌ست، آزادی
و تو آزادی
از بین این دو گزینه
هیچ کدام را انتخاب نکنی!
کسی دیگر برای صندوق پُست نامه نمی‌نویسد!
در دهه 60، ما چند رمان ترجمه‌ای محبوب داشتیم؛ یعنی وقتی می‌گویم «محبوب»، کمش هست! [عجب دهه‌ای بود! لات محله ما «جنگ و صلح» تولستوی را می‌خواند!] یکی‌شان «کسی به سرهنگ نامه نمی‌نویسد» مارکز بود؛ دنیا هنوز آنقدر عوض نشده بود که پستچی‌ها فقط گواهینامه و کارت ماشین و کارت پایان خدمت به دست مردم برسانند؛ آنها، ستون فقرات جامعه مدرن بودند و پیونددهنده اعضای یک جامعه به هم؛ الان را نگاه نکنید که طرف دیگر نزدیک است بنزی را که در آلمان خریده، تلگرام کند برای پسرش در تهران! در دهه 60، هنوز صندوق پست و پاکت پست و کاغذ پست و مأمور پست معنی داشت! یادش بخیر! چقدر با پستچی‌ها دست به یقه شدیم چون «پشت پاکت» اشتباهی نوشته شده بود و گیرنده پاکت، همان فرستنده بود که در جنگ بود و پستچی زور می‌گفت که خودش باید باشد! «عاشقانه‌های پستی» حمیدرضا شکارسری روایت چنین دورانی‌است؛ در واقع ارتباطی ندارد با این دوران موبایلی ما؛ عشقش هم گل و بلبلی‌است؛ قناری دارد کافه‌اش؛ تخت و حوض و فواره دارد قهوه‌‌‌خانه‌اش؛ اصلاً باید پای کتاب بخورد: زیر 50 سال ممنوع! دنیا عوض شده و این ربطی به ما ندارد! آدم‌ها در اتاقی زندگی می‌کنند، که خاطرات چیدمان اشیااش را برعهده دارند!
پستچی پیر شد
بازنشسته شد
اما تو نگذاشتی
برای خداحافظی هم زنگ خانه مرا بزند
موفقیت‌های یک شاعر آیینی
بگذار این شاعر جوانی کرده باشد
با واژه‌ها نامهربانی کرده باشد
بگذار ما را باد با خود برده باشد
تنهایی ما را جهانی کرده باشد
بگذار بین دوستان و دشمنانت
خنجر فقط پادرمیانی کرده باشد
می داند احوال من بی‌برگ و بر را
هرکس که عمری باغبانی کرده باشد
کی دیده‌ای یک زنبق هفتاد و یک برگ
بالای نی شیرین زبانی کرده باشد
ای گل! نبینم نشنوم دست پلیدی
لب هایتان را خیزرانی کرده باشد...
سعید بیابانکی، شاعر متفاوتی‌است میان شاعران ژانر «شعر انقلاب اسلامی»؛ به قدری متفاوت است که «بیان» را در این ژانر دچار تغییر کرده است با این همه نباید از یاد برد که عمده این تغییرات از سال 90 به این سو رخ داده، یعنی سال‌هایی پس از انتشار چاپ نخست «جامه‌دران» و تازه این کتاب هم گزینه‌شعر است یعنی برخی از این شعرها متعلق به دهه‌های پیشین است و امضای بیانی آن دهه‌ها را هم با خود دارند؛ با این همه، چاپ پنجمش در پنجمین سال انتشار چاپ نخست، نشان از محبوبیت و استقبال مخاطبان از این کتاب «متفاوت»، لااقل از لحاظ رویکرد دارد. بیابانکی خود یکی از منتقدان شعر رایج آیینی از دوران قاجار به این سواست: «بزرگ‌ترین ضعفش این است که هر کلام سخیف، ضعیف و نامعتبر را ما حق نداریم به‌عنوان ادبیات مذهبی قالب کنیم. سختگیری در این حوزه باید خیلی بیشتر از حوزه‌های دیگر باشد ولی‌ متأسفانه نیست.
الان در چند سال اخیر یک چیزی مد شده است مثلاً من یک شعری‌ گفتم برای حضرت علی (ع)، که وقتی می‌خوانید می‌بینید کلام سست است، شعر بد است، در این شرایط وقتی نقد می‌کنید می‌گوید یک عنایتی به من شده چه کار به من دارید؟! در صورتی که عنایتی نشده، اگر عنایتی شده باشد که شما باید الان احتمالاً محتشم کاشانی شده باشید! این چیزها را عوام الناس قبول دارند و درست است به هر حال باید یک عنایتی صورت بگیرد ولی هر کلامی به غیر از کلام وحی و کلام معصومین، هر متنی قابل نقد است و می شود با آن برخورد کرد. نپذیرفتن نقد باعث تولید انبوه آثار سست و ضعیف و بی‌محتوا در حوزه ادبیات مذهبی شده است.» یا در جایی دیگر می‌گوید: «سختگیری‌ها در این حوزه کم است، ناظر وجود ندارد، یا اگر وجود دارد ما خبر نداریم. نظام تشویق و تنبیه باید باشد، کسی که خوب این کار را انجام می‌دهد یک جوری تشویقش کنند و کسی که بد این کار را انجام می‌دهد تنبیهش کنند. یعنی‌ بدترین چیز برای حمله به یک باور همان طور که دکتر شریعتی می‌گوید «دفاع کردن بد از یک باور است.» رسانه‌ها کوتاهی می‌کنند و این بلایی است که سر ما می‌‌آید.» این البته فقط اعتراض او نیست اما بیابانکی گاهی صریح‌تر از باقی شاعران آیینی به این قصه پرداخته.
«جامه‌دران» کتاب موفقی‌است در برقراری ارتباط با مخاطب خود و این در حالی است که شاعر در این کتاب، از دو حربه مهم خود: تغزل و طنز، تقریباً بی‌بهره است و اگر هم جایی به سمت طنز می‌رود بیشتر طعنه و گلایه است؛ از سوی دیگر، «جامه‌دران» کتاب موفقی نیست چون غبار کهنگی بیانی بر آن نشسته و شعرهایش حتی در مقایسه با آثار متأخر بیابانکی در شعر آیینی، حرف چندانی برای گفتن ندارد و بیشتر نوعی بازآزمایی شگردهای شعرهای آیینی «شعر انقلاب» در دهه 60 هستند.
پرده بر می‌دارد امشب، آفتاب از نیزه ها
می‌دمد یک آسمان خورشید ناب از نیزه ها
می‌شناسی این همه خورشید خون‌آلود را
آه! ‌ای خورشید زخمی! رُخ متاب از نیزه ها
کهکشان است این بیابان، چون که امشب می‌دمد
ماهتاب از نیزه‌ها و آفتاب از نیزه‌ها
ریگ‌ریگش هم گواهی می‌دهد روز حساب
کاین بیابان، خورده زخم بی‌حساب از نیزه‌ها
یال‌هایی سرخ و تن‌هایی به خون غلتیده است
یادگار اسب‌هایی بی‌رکاب از نیزه‌ها
آرزوی آب هم این جا عطش نوشیدن است
خواهد آمد «العطش»‌ها را جواب از نیزه ها
باز هم جاری‌ست این جا رود
رود از سینه ها
بس که می‌آمد صدای آب‌آب از نیزه ها
گر چه این جا موج‌موج تشنگی‌ها جاری است
می‌تراود چشمه چشمه، شعر ناب از نیزه ها

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: