1395/9/28 ۱۰:۴۰
ستاره شدن برای بسیاری از افراد شیرین و دلپذیر است اما ظاهرا برای تحقق این رویا باید راهی به جز ادبیات را انتخاب كرد. كمتر كسی است كه بتواند در برابر وسوسه شهرت و ستاره شدن، مقاومت كند. برای بسیاری از افراد تجربه شهرت و شناخته شدن، دوستداشتنی و رویایی است. البته ستاره شدن در گذر سالیان، فرآیند متفاوتی دارد. در گذشته افراد میدانستند برای ستاره شدن راهی پر فراز و نشیب در پیش دارند و اینچنین بود كه صبر پیشه میكردند و به جادهای سنگلاخ گام مینهادند.
رویایی كه با ادبیات محقق نمیشود ندا آلطیب: ستاره شدن برای بسیاری از افراد شیرین و دلپذیر است اما ظاهرا برای تحقق این رویا باید راهی به جز ادبیات را انتخاب كرد. كمتر كسی است كه بتواند در برابر وسوسه شهرت و ستاره شدن، مقاومت كند. برای بسیاری از افراد تجربه شهرت و شناخته شدن، دوستداشتنی و رویایی است. البته ستاره شدن در گذر سالیان، فرآیند متفاوتی دارد. در گذشته افراد میدانستند برای ستاره شدن راهی پر فراز و نشیب در پیش دارند و اینچنین بود كه صبر پیشه میكردند و به جادهای سنگلاخ گام مینهادند. این افراد چه میخواستند و چه نمیخواستند، پله پله از نردبان شهرت بالا میرفتند و لذت آن را ذره ذره میچشیدند. گاهی هم البته بخت با تعداد اندكی همراه میشد و خیلی زودتر از همقطاران خود شناخته میشدند ولی حساب این استثناها با قاعده اصلی یكی نبود. حالا اما شیوه زندگی عوض شده است. نسل جدید بیتاب و بیقرار است. نمیتواند خیلی انتظار بكشد، فیلم كوتاه را به فیلم بلند و داستانهای مینیمال را به رمانهای چند جلدی ترجیح میدهد. زندگیاش در شتاب میگذرد. گاه حتی حوصله خواندن متنها یا سرمقالههای روزنامهها را ندارد. دنبال متنهای كوتاه اینستاگرامی یا تلگرامی است، احساساتش را با استیكر نشان میدهد تا هرچه كمتر به كلام نیاز پیدا كند. هیچ عجیب نیست اگر روی پلههای برقی میدود تا زودتر برسد به مقصدی كه شاید خودش هم نداند كجاست. بنابراین هیچ هم دور از ذهن نیست كه چنین نسلی با این همه شتاب كه بخشی از آن در زندگیهای كلانشهرهای امروزی اجتنابناپذیر است، برای ستاره شدن هم، كم صبر و تحمل باشد اما ظاهرا برای رسیدن به این رویا باید راهی جز ادبیات را انتخاب كند كه ادبیات راهی است دشوار و طولانی كه یك شبه طی نمیشود. رنج سالیان میطلبد و صبر ایوب و این همه برای نسل جوان امروزی سخت است و طاقتفرسا. در این گزارش، منظور نظر ما جوانانی هستند كه میخواهند از راه «هنر» ستاره شوند چراكه مشهور شدن در دنیای ورزش، قواعدی دیگر دارد كه جای پرداختن به آن اینجا نیست. نویسندگی، ارزانترین و آسانترین هنر در میان جوانان جویای نام، هستند كسانی كه عالم ادبیات را برمیگزینند چراكه به گفته برخی از نویسندگان همچون ناهید طباطبایی، در میان همه هنرها، نویسنده شدن، آسانترین و ارزانترین است. ابزار نوشتن، كاغذ است و قلم كه همه در اختیار دارند و باز هم به باور همین رماننویس، هركس كه تسلطی به زبان فارسی داشته باشد، دستكم یك داستان خوب میتواند بنویسد اما نوشتن یك داستان خوب با نویسنده شدن تفاوتی عظیم دارد. هرچند برخی نویسندگان با نوشتن یك داستان، یك شبه ره صد ساله پیمودهاند و شاید هم اثرشان، عنوان پر فروشترین داستان را هم از آن خود كرده باشد و در محافل هنری و ادبی هم مورد توجه قرار گرفته باشد و نشریات و جراید درباره آن نوشته باشند اما هیچ یك از اینها ضمانتی نیست تا آن ستاره همیشه پرفروغ بماند. دردسرهای ستاره شدن ستاره شدن البته دردسرهایی هم دارد. چه بسا ستارههایی كه در یك دوره جشنوارهای سینمایی یا تئاتری درخشیدهاند، همه جوایز را درو كرده و عنوان پدیده آن جشنواره را گرفته و شگفتیساز شدهاند اما خیلی زود كوكب اقبالشان رو به افول گذاشته و بیفروغ شدهاند. مزایا و معایب جشنوارهها و جایزههای هنری در این سالها جایزههای ادبی متعددی توسط بخش خصوصی یا دولتی برگزار شده است. چه بسا جوانانی كه از راه همین جشنوارهها و جایزهها به جامعه هنری معرفی شده باشند و به بدنه هنری كشور پیوسته باشند. شور و شوقی در آن رشته هنری ایجاد میكند و فرصتی برای تبادل تجربیات فراهم میآورد و چه بسیار رویدادهایی هنری كه به ویژه در شهرستانها، حیاتشان در گرو جشنواره یا جایزهای است و آن جشنواره نفسی است كه در كالبد كم جانشان میدمد و حیاتی هرچند مصنوعی در آنها ایجاد میكند. ضمن اینكه همین جشنوارهها با اعتباری كه دارند، جوایزشان به معیاری برای جذب مخاطب تبدیل میشود، به ویژه در حوزهای مانند كتاب كه عموما مخاطبی كم شمار اما متخصص دارد، اما این مزایا، موجب نمیشود تا چشممان را بر آسیبها و مشكلات این رویدادها ببندیم چراكه اگر خواهان پیشرفت هستیم، باید واقعبین باشیم و این را میدانیم كه جوایز ادبی هم مانند هر پدیده دیگری بهطور همزمان، مزایا و معایبی دارند اما دور از انصاف است كه به صرف داشتن چند آسیب احتمالی، محاسن این جوایز را بهطور كلی منكر شد و كلیت آنها را زیر سوال برد. در این میان فضای مجازی هم وضعیت مشابه دارد؛ این فضا نیز دربردارنده محاسن و معایبی است كه هر دو بر فضای داستان نویسی امروزین ما اثرگذار است. فضای مجازی همان اندازه كه میتواند به نویسندگان آزادی عمل بدهد تا از سد ممیزی بگذرند و داستانهای ممنوعهشان را منتشر كنند یا فرصتی برای معرفی آثارشان ایجاد كند و همانگونه كه با انتخاب بخشی از یك اثر و انتشار آن در قالب یك پیام تلگرامی، میتواند مخاطب را به خواندن كل آن اثر ترغیب كند، ممكن است مشكلاتی هم ایجاد كند. از جمله اینكه علاقهمندان به داستان نویسی كه نوشتن را در فضای مجازی آغاز میكنند و به سرعت هم مورد توجه دوستانشان قرار میگیرند، دچار این ذهنیت نادرست شوند كه در عالم واقعیت هم باید راه كامیابی را به همین سرعت طی كنند و خیلی زود قلههای موفقیت را بپیمایند یا تصور كنند داستاننویسی هم به سهولت نوشتن پستهای مجازی است و اگر در واقعیت و در فضای داستاننویسی با وضعیتی متفاوت رو به رو شوند، دچار یأس و سرخوردگی شوند. ناگفته پیداست چنین ذهنیاتی فقط برای جوانان تازه كار و كم تجربهای ایجاد میشود كه تازه اول راه هستند زیرا كسی كه دستی بر نوشتن داستان داشته باشد، حتی اگر كم تجربه هم باشد، دچار چنین تصوراتی نخواهد شد. كاش جایی به داستانهای چاپ نشده بدهیم! در گام نخست نگاهی به كاركرد جوایز ادبی در سالهای گذشته داریم. این جوایز كه عموما توسط بخش خصوصی برگزار میشوند، بیشتر ویژه آثار منتشر شده هستند. در سالهای گذشته با پر رونق شدن این رویدادها، جایزههای ادبی به معیاری برای قشر كتابخوان تبدیل شد و چه بسا مخاطبانی كه به درج عنوان برنده جایزه ادبی بر پشت جلد یك كتاب، آن را خریداری كرده باشند. به ویژه وقتی پای نویسندگان جوان در میان باشد كه شناخته شده نیستند و این جوایز میتواند ملاكی برای انتخاب آن اثر خاص باشد. به همین دلیل لازم و ضروری است این جوایز ویژه آثار منتشر شده باشد تا بلافاصله بعد از اعلام برندگان، آن آثار مورد توجه قرار بگیرند و در بازار كتاب موجود باشند و بتوانند به سرعت خریداران بالقوه خود را جذب كنند. هرچند معمولا گلایهها و انتقاداتی هم هست كه در این میان، تكلیف آن داستانهایی كه نتوانستهاند از سد ممیزی بگذرند و اجازه انتشار پیدا نكردهاند، چه میشود؟ به همین دلیل برخی معتقدند خوب است در كنار آثار منتشرشده، جایی هم به داستانهایی داده شود كه اجازه انتشار پیدا نكردهاند و شاید این جوایز، مجالی شود تا آن نویسنده كمی دلگرم شود و مرهمی باشد برای التیام ناكامیاش در چاپ آن اثر كه ممكن است به هر دلیلی رخ داده باشد. در میان جایزههایی كه ویژه آثار منتشر شدهاند، انگشتشمار جایزههایی هم هستند كه برای رقابت آثار چاپ نشده برگزار میشوند و جایزه بهرام صادقی یكی از این جوایز است. جایزهای كه به باور محمد حسن شهسواری یكی از بهترین جایزههای ادبی است. شهسواری چندی پیش در نوشتاری كه به انگیزه داوری این جایزه در سایت «خوابگرد» نوشته بود، به موضوعی اشاره كرد كه بعدتر به سوژه گزارش ما تبدیل شد؛ ستاره شدن در دنیای امروز ادبیات. در این گزارش گپ و گفتی با او داریم و در كنار نظرات او، دیدگاههای دو نویسنده دیگر حسین سناپور و ابوتراب خسروی را نیز جویا شدهایم. هرچه با رنج به دست آمده، لزوما خوب نیست شهسواری كه در كنار فعالیتهای نوشتاریاش در عرصه داستان، كلاسها و دورههای آموزشی متعددی هم برگزار میكند، درباره شتاب نسل جدید برای فتح قلههای موفقیت و گریز آنان از رنج نوشتن برای كسب موفقیت به «اعتماد» میگوید: «خیلی معتقد نیستم هرچه با رنج به دست آمده، لزوما خوب است بلكه عقل حكم میكند اگر بتوان به راحتی موفقیتی به دست آورد، بهتر است آن را به آسانی به دست آورد و ضرورتی ندارد برای رسیدن به یك موفقیت، حتما خود را به زحمت و عذاب بیندازیم اما بحث بر این است كه یك سوی این ماجرا، امری تاریخی است. » او در ادامه موفقیت داستانهایی را یادآوری میكند كه عموما نخستین اثر نویسنده خود بودهاند: « نیمه دوم دهه هشتاد رمانهایی مانند «كافه پیانو» نوشته فرهاد جعفری، «احتمالا گم شدهام» اثر سارا سالار، یا «یوسف آباد خیابان ٣٣ » نوشته سینا دادخواه جزو پرفروشترین كتابها بودند. در كنار آنها كتابهای پر فروش دیگری هم داشتیم مانند كاری از زویا پیرزاد كه چهارمین كتابش بود درحالی كه او نویسندهای است كه بسیار نوشته است. یا كتاب «همنوایی شبانه اركستر چوبها» نوشته رضا قاسمی. نویسندهای كه ٣٠ سال است در ادبیات و نمایشنامهنویسی ما قلم میزند و موفقیت كتابش حاصل یك عمر كار است. اما واقعیت این است كه در كنار اینها، كتاب اولیهای پر فروشی هم داشتهایم.» دلایل پرفروشی كتابها معلوم نیست شهسواری به نكته مهمی اشاره میكند كه: «كسی نمیتواند دلایل پر فروش شدن یك كتاب را بگوید. اگر قانونی داشت، نویسندگان، خودشان آن را اجرا میكردند. بنابراین بخشی از فروش كتاب دست ما نیست.» او كه در كارنامه داستان نویسیاش، نگارش آثاری همچون«شب ممكن» و «شهربانو» را دارد، میگوید: « اینكه نویسندگان كار اولی پر فروش شدهاند، بد نیست اتفاقا خیلی هم خوشحالكننده است. البته ممكن است پیامدهای منفی هم داشته باشد. به هر حال در میان نویسندگان جمله معروفی وجود دارد؛ «١٠ سال طول میكشه تا یك شبه موفق شوی» یعنی این واقعیت وجود دارد. » پیدا شدن یكسری شخصیت فیسبوكی شهسواری كه دانشآموخته علوم ارتباطات اجتماعی است و تجربه مطبوعاتی هم دارد، در ادامه صحبتش به رسانههای جدید میپردازد: «در مسیر شهرت از طریق نوشتن، رسانههای تازه هم تاثیرگذار هستند. مثلا با آمدن وبلاگ و فیسبوك و... یكسری شخصیت فیسبوكی داریم كه مخاطب و طرفداران خاص خود را دارند و همین هم آنان را تشویق میكند به نوشتن داستان و كتاب. به این صورت كه این جوانان تجربه نوشتن را پیش از نگارش داستان و بلكه از طریق فضای مجازی، كسب كردهاند. در حالی كه مثلا نسل ما برای شروع نوشتن باید ژورنالیست میشدیم و تعدادی از ما پیش از نوشتن داستان، تجربه نوشتن را در مطبوعات به دست میآوردیم كه البته فضای مطبوعات آن زمان هم با امروز متفاوت بود. زمانی كه ما ١٠تازه وارد فعالیت ژورنالیستی شده بودیم، از هر ١٠ مطلبی كه به روزنامه میدادیم، یكی از آنها چاپ میشد. خود من نخستین مطلبم سال ٦٨ منتشر شد.» تجربه دلپذیر شهرت او كه تجربه داوری چند جشنواره و مسابقه ادبی از جمله جایزه هوشنگ گلشیری، جایزه بهرام صادقی و جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی را دارد، درباره تاثیر فضای مجازی در داستان نویسی امروز میگوید: «در حال حاضر فضای مجازی، تجربه بیشترین مورد توجه قرار گرفتن را از طریق نوشتن، گسترش میدهد. فراموش نكنیم كه در هر حال تجربه شهرت برای نود و نه درصد افراد شیرین است و دوست دارند مورد توجه قرار بگیرند. وقتی یك پست فیسبوكی ١٠٠هزار بازدیدكننده دارد و لایك میخورد، این تجربه برای نویسنده آن پست، لذتبخش و دلپذیر است. حتی در فضای ژورنالیسم هم داریم كه گاه یك پست فیسبوكی به فاصله یك ساعت مورد توجه و تشویق قرار میگیرد و فقط دو ساعت طول میكشد تا تعداد بالایی لایك بگیرد. » اگر میخواهید ستاره شوید، به سینما بروید و این همان نكته مهمی است كه شهسواری در ادامه به آن توجه میكند: «اگر با این ذهنیتی كه از فضای مجازی داریم وارد ادبیات شویم، هم خودمان و هم كل ادبیات را نابود میكنیم و این یكی از دلایل از دست رفتن مخاطب ادبیات در سالهای اخیر است. باید بپذیریم امروزه نویسندگان و خوانندگان ادبیات هر روز نخبهتر میشوند و طبیعتا معیارهای دشوارتری برای انتخاب كتاب دارند. به همین دلیل در كارگاهها و كلاسهای آموزشیام هم به هنرجویان میگویم، اگر میخواهید ستاره شوید، به سینما بروید چون چنین دیدگاهی در ادبیات اشتباه است. حتی اگر علاقهمند به عرصه نوشتن هستید، به فیلمنامهنویسی روی آورید چون فضای متفاوتی است. مخاطب ادبیات در مقایسه با هنری مانند سینما، كمشمارتر ولی جدیتر و سختگیرتر است. این اصلا به معنای ارزشگذاری هنری نیست چون هر یك از اینها كاركرد خاص خود را دارند و فضایشان نسبت به هم متفاوت است. همچنانكه تجربه وبلاگنویسی و پستهای فیسبوكی هم با نوشتن داستان و رمان متفاوت است و باز هم تاكید دارم فضای مجازی هم شرایط خاص خود را دارد و كاركردش با فضای نشر داستان، متفاوت است و باز هم بحث ارزشگذاری مطرح نیست. » یك موفقیت، هیچ چیزی را ضمانت نمیكند ابوتراب خسروی دیگر داستان نویس هم نظرات مشابه شهسواری دارد. او نیز میگوید: «سخنان آقای شهسواری را كاملا تایید میكنم. نوشتن داستان یا خلق هر هنر دیگری زحمت، رنج و مرارت میخواهد. از سوی دیگر، به صرف اینكه یك داستان اندكی مورد اقبال قرار گرفته است، ضمانتی نیست كه نویسنده آن واقعا نویسنده شده باشد چراكه او باید با نگارش مداوم آثارش و در طول سالیان، خود را به عنوان نویسنده، اثبات كند. كسی كه علاقهمند به نویسندگی است، باید بداند در طول نگارش هفت هشت كتاب، با زحمت و جستوجو و مطالعه میتواند به یك نویسنده با معیارهای جامعه ما تبدیل شود كه مشغلهاش ادبیات باشد. » نویسنده باید نقش دانشجو را بازی كند او كه با نگارش دو اثر خود «رود راوی» و «ویران»، در دو دوره مختلف، برگزیده جایزه هوشنگ گلشیری شده است، به یكی از مسائل داستاننویسی فعلی اشاره میكند: « مشكلی كه این روزها در جامعه ادبی ما گریبانگیر برخی نویسندگان جوان شده، این است كه میخواهند بدون زحمت به قله بنشینند و نامشان مطرح شود درحالی كه برای فتح قلهها باید مانند یك دانشآموز یا دانشجو تلاش كرد. كسی كه میخواهد نویسنده شود باید در تمام عمرش نقش جوینده دانش را بازی كند و در پی یادگیری و آموختن باشد. ویژگی نوشتن همین است و یك توفیق نسبی در نگارش یك اثر، ضمانت هیچ چیزی را در آینده نمیكند. » به باور این داستاننویس، نوشتن یك كار بیست و چهار ساعته است. نویسنده سراسر عمر باید نقش دانشجو را بازی كند زیرا كه مباحث ادبیات بیانتهاست و یادگیری و اكتشاف موضوعات در آن، تمام نشدنی و بیپایان است. كسی كه مدعی نویسندگی باشد ولو اینكه كارش تا حدودی هم مورد توجه باشد، اما همین كه تصور كند نویسندهای شش دانگ است، این ادعا برایش مشكل ایجاد میكند. ادعایی كه مشكلساز میشود تاثیر فضای مجازی در داستاننویسی امروز، دیگر موضوعی است كه ابوتراب خسروی درباره آن میگوید: « فضای مجازی البته محاسنی دارد مثل اینكه ارتباطات نویسندگان و مخاطبان را تسهیل میكند و از این نظر معجزهگونه است اما در مقابل، اشكالاتی هم دارد. در این فضا میبینیم كه گروههای ادبی با استفاده از نشانههایی مانند لایك، نوشتههای یكدیگر را تایید میكنند و چون دوستان بر كار یكدیگر صحه میگذارند، نویسنده جوان كمكم باورش میشود كارش یك شاهكار است ولی وقتی خارج از آن فضا و در بعد عمومی با چنین استقبال و توفیقی رو به رو نمیشود، تصور میكند قصد و غرضی در كار است.» در انتظار یك داستان خلقالساعه او نیز همچون دیگر همكارش به جنبههای منفی فضای مجازی نیز نگاهی دارد: «جنبه ویرانگری فضای مجازی این است كه این فضا باعث میشود نویسنده برای نوشتن داستانهایش تلاش نكند بلكه در انتظار داستان خلقالساعه میماند كه طبیعتا نمیتواند كار جامعی باشد و تاثیر مورد نظر او را بر مخاطب بگذارد و به ادبیاتی تمامعیار تبدیل شود. تبدیل هر متن به یك متن ادبی یا داستان، كار سادهای نیست و خیلی زحمت و تلاش میخواهد همچنانكه نیازمند استعداد و خلاقیت نیز هست. همین جا به این نكته هم اشاره كنم كه خود من پشتكار را هم بخشی از استعداد میدانم چون یك انسان بسیار مستعد و حتی نابغه هم بدون تلاش و پشتكار به جایی نخواهد رسید. استعداد بدون پشتكار و كوشش بیتاثیر و بیفایده است. دندان طمع را كندهاند حسین سناپور دیگر داستاننویسی است كه برای این سوژه سراغش رفتیم. از او هم درباره شتاب نسل جوان برای فتح قلهها پرسیدیم و اینكه این وضعیت چه پیامدهایی برای آینده ادبیات و داستاننویسی ما خواهد داشت؟ او نیز توضیح داد: «دوستداشتن فتح قلهها و آن هم به سرعت، به خودیخود بد نیست. این آرزوی هر كسی است. منتها كسی پا به بیراهه گذاشته كه خیال كند از طریق نوشتن میتواند مثل فوتبالیستها یا هنرپیشهها، یا كلا اهالی اغلب هنرها و مشاغل به شهرت و موفقیت دست پیدا كند. به نظر من چنین نویسندگان بیخبر و متوهمی بسیار اندكاند. اغلب دوستان ما به حداقلها راضیاند؛ به اینكه كتابشان درست چاپ شود، درست پخش شود و به نسبت همین شرایط بد نشر و كتابخوانی، چند صدنفری بخوانندشان و دو سه نفری هم یادداشتی بر آنها بنویسند. دندان طمع را نسبت به جوایز و فروشهای بالا اغلب كندهاند و دور انداختهاند. » اغلب نویسندگان به حداقلها راضیاند سناپور اما باور دارد كه برای رسیدن به همین حداقلها هم مشكلاتی نه چندان اندك وجود دارد و ادامه میدهد: « مشكل این جاست كه همین حداقلها را هم پیدا نمیكنند، آن هم معمولا بعد از ماهها كار كردن روی یك مجموعه داستان یا رمان. درواقع منهای اقلیتی بسیار اندك و متوهم، بیشتر دوستان نویسنده توقعات حداقلی دارند و همین حداقلها هم برآورده نمیشود. مهمترین دلیلش هم این است كه جامعه ما كتابخوان نیست و به نسبت جمعیت و تحصیلكردههایمان، كتابخوانها بسیار كم هستند. » او سپس به مقایسه وضعیت شمارگان كتاب در ایران و تركیه میپردازد و میگوید: «در تركیه كه كشوری است با وضعیت فرهنگی/اجتماعی كم و بیش شبیه به ما، شمارگان چند صد هزارتایی برای نویسندگان پرفروششان چیز عجیبی نیست. در حالی كه در ایران پرفروشترین كتابهای این دو سه دهه، هنوز به فروش نیم میلیونی نرسیده و كتابهایی كه فروشی بالای صدهزار تا (و آن هم ظرف یكی دو دهه) پیدا كرده باشند، بسیار اندكاند و احتمالا از تعداد انگشتان یك دست تجاوز نمیكنند. » نویسندهای كه با یك جایزه متوهممیشود خلاصه این كه، من میخواهم حق بدهم كه دوستان نویسندهای كه چندین ماه از وقتشان را روی كتابی گذاشتهاند و احیانا و بعد از مدتها انتظار و دوندگی، آن را در نشر معتبری چاپ كردهاند، انتظار جایزه و نقدهای متعدد و ترجمه و غیره كه نه، فقط انتظار فروش سه، چهار هزار تایی و سه چهار یادداشت و نقد داشته باشند. به نظرم توهم چند نفر معدود را نباید به حساب دهها و بلكه صدها نویسندهای گذاشت كه در این وانفسا از زندگی و وقت و همهچیزشان میزنند تا كاری بكنند متفاوت از همه دزدیها و فرصتطلبیها و موفقیت به دست آمده از پا بر سر دیگران گذاشتنها؛ چیزی كه در جامعهمان بسیار شاهدش هستیم. فقط دوستان نویسنده ما باید متوجه باشند كه در داستاننویسی دیگران نه فقط دشمن نیستند، كه رقیب هم نیستند. موفقیت هر كسی موفقیت جمعی است. فروش بالای هر كتابی به نفع فروش كتابهای دیگر هم هست. اشكالی اگر هست و كمبودی، در كتابخوانی جامعه ما است و باید به هر نحو شده و از راههای متعدد، فكری برای آن كرد. » عطشی كه فروكش میكند نقش فضای مجازی را در این زمینه چگونه ارزیابی میكنید؟ برخی معتقدند از آنجا كه افراد در این فضا خیلی زود نتیجه نوشته خود را با تایید یا همان لایك مخاطبان میگیرند، توقع دارند بعد از نوشتن كتاب نیز به همان سرعت با اقبال مخاطبان رو به رو شوند. شما در این زمینه چه دیدگاهی دارید؟ پاسخ سناپور به این پرسش چنین است: «نویسندهها هم مثل دیگر صنوف و شاید بیشتر از آنها، جمع بسیار بزرگ و متنوعی هستند كه به این سادگی اصلا نمیشود زیر یك خصلت و تیپ دستهبندیشان كرد. به هرحال و حتی با فرض اینكه چند نفر آدم متوهم هم در آنها باشد، باز هم جواب من به سوالتان منفی است. من فكر میكنم اغلب دوستان نویسنده ما، یا تقریبا همهشان، فهیمتر و آگاهتر از آن هستند كه اینقدر سادهاندیش باشند. آن لایكهای مجازی میتوانند باعث خیلی چیزها شوند، از جمله اینكه هر كسی تا حدودی آن رضایت خاطری را كه از جامعهاش انتظار دارد، به دست بیاورد؛ پس وقتی نویسندهای كتابش چاپ شد، دیگر چنان عطشی برای لایك گرفتن نداشته باشد. » یقه كسی را میگیریم كه بیشتر از همه زحمت میكشد به باور نویسنده «نیمه غایب» كه تلاش میكند از زاویه دیگری هم به موضوع بنگرد، فضای مجازی شاید انواع تاثیرات دیگر را هم روی نویسندهها و بقیه آدمها بگذارد. به نظرم نمیشود به این سادگی این طور مسائل را فرموله كرد. همه ما میدانیم كه مشكلاتی جدی در وضعیت كتابخوانی و نشرمان هست و در پی یافتن مقصر، داریم این وسط اتفاقا یقه كسی را میگیریم كه بیشتر از همه زحمت میكشد و كمتر از همه هم قدر میبیند. نمیبینیم كه شرایط فرهنگی و مسوولان فرهنگی در تمام این سالها آدمها را به كتابنخواندن سوق دادهاند و آدمها را به جای كسب معرفت و دانش پی مدرك و نمره فرستادهاند و خانوادههایی كه فرزندشان را به كتابخوانی تشویق كنند، استثنا هستند و اصولا فرهنگ و كتاب دیگر چیزهایی دست و پاگیر شناخته میشوند و هیچ مایه مباهات كسی نیستند. مشكل ما اینهاست؛ همین بلایی كه سر فرهنگ آمده. كافی است به برنامههای تلویزیونی نگاه كنید و ببینید چهقدر برنامه خبری و گزارشی و تحلیلی برای انواع ورزشها هست و چهقدر زمان به آنها اختصاص میدهند و به نسبت آنها چهقدر و با چه كیفیتی برای كتاب. این كاری بوده كه با فرهنگ ما شده و بهخصوص با كتابخوانی ما. حالا ما چرا باید یقه نویسندهها را بگیریم كه در بدترین شرایط دارند عمرشان را پای كتابهاشان میگذارند؟ چون از همه دمدستتر كسی را پیدا نمیكنیم و بعد هم میتوانیم با انداختن گناه كتابنخوانی مردم به پای آنها خودمان را راحت كنیم و خلاص. نویسندهای كه با یك جایزه متوهم شود مشكل خودش است از او درباره پیامدهای منفی جوایز ادبی هم پرسیدیم اینكه گاه این جوایز در كنار ویژگیهای مثبت خود، گاهی ممكن است این انتظار را در نویسندگان تازهكاری كه برنده این جوایز هستند ایجاد كنند كه این موفقیت ادامهدار باشد و در مورد دیگر كتابهایشان نیز به سرعت تكرار شود و اگر چنین نشود، آن نویسنده دچار سرخوردگی میشود و ممكن است دچار احساساتی خصمانه شود. و نویسنده «شمایل تاریك كاجها» در این زمینه معتقد است: « هیچ پدیدهای نیست كه یكسره نتایج مثبت داشته باشد. جایزههای ادبی هم میتوانند جنبههایی منفی داشته باشند. اما اشتباه است اگر فكر كنیم جایزه ادبی فقط برای تقدیر از یك نویسنده به راه افتاده و حالا پس اگر آن نویسنده و چندتایی مثل او تاثیر بد گرفتند از جایزه، پس نبودنش بهتر از بودنش. نه، این طور نیست. جایزه ادبی در درجه اول برای جلبتوجه خوانندگان است به یك یا چند كتاب (كه برنده یا نامزد جایزه میشوند) و از آن مهمتر برای نشاندادن اینكه اصولا كتاب چیزِ مهمی است و بدون كتابخواندن هیچ ملتی به هیچ كجا نمیرسد، مگر به ناكجاآباد. پس اگر نویسندهای هم با جایزه متوهم شد، این مشكل خودش است و خودش صدمه میبیند. درعوض بسیاری از آحاد جامعه متوجه یك فعالیت فكری و فرهنگی میشوند و میفهمند كه از نظر چهرههای فرهنگی یك كشور كتاب اصولا چیز مهمی است و نمیشود به آن بیاعتنا بود؛ چنان كه الان جامعهمان نسبت به كتاب بیاعتناست و هیچ ارجی برای نه خواندن و نه نوشتن آن قایل نیست. »
منبع: اعتماد
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید