هنری که «پول» برایش تابو نبود

1395/7/28 ۰۷:۳۸

هنری که «پول» برایش تابو نبود

بعد از چندین سال تدریس «جامعه‌شناسی هنر» هر بار که از دانشجویان در مورد سطح آشنایی‌شان با هنر و مصرف هنری سؤال می‌کردم، اغلب با پاسخ‌های منفی مواجه می‌شدم. آنها اغلب نه تنها هنر را نمی‌شناختند بلکه حتی حس محرومیت هم نمی‌کردند.


       
«جایگاه هنرهای دستی در دنیای امروز» به روایت سارا شریعتی

چرا امروزه صنایع دستی ارزش ویژه‌ای پیدا کرده است؟

بعد از چندین سال تدریس «جامعه‌شناسی هنر» هر بار که از دانشجویان در مورد سطح آشنایی‌شان با هنر و مصرف هنری سؤال می‌کردم، اغلب با پاسخ‌های منفی مواجه می‌شدم. آنها اغلب نه تنها هنر را نمی‌شناختند بلکه حتی حس محرومیت هم نمی‌کردند.
از این رو، احساس می‌کردم مقوله‌ای را تدریس می‌کنم که برای اکثر مخاطبانم، بیگانه است. بارها از خود پرسیدم در هنرهای یازده‌گانه‌ای که تدریس می‌کنم، «مردم» به معنای «توده» کجا هستند؟ بنابراین گویی من در مواجهه با دو گروه بودم؛ یک طیف کوچک هنرمند و یک اکثریت بی‌هنر. این فرآیند «خاص‌سازی» به دلیل تفکیکی بود که میان «هنرهای زیبا» و «هنرهای مفید» شکل گرفته بود. براساس این تعریف، هنر به نقاشی، مجسمه‌سازی، تئاتر، سینما، موسیقی و... خلاصه می‌شد که تحت عنوان هنرهای یازده‌گانه یا «هنرهای زیبا» شناخته می‌شدند و از «هنرهای کاربردی» متمایز بودند.
 اصفهان را به دلیل هنرهایش «نصف جهان» می‌خوانند اما در تاریخ هنری که من تدریس می‌کردم حذف می‌شد؛ چراکه هیچ‌کدام از هنرهایی که در اصفهان دیده بودم در دسته‌بندی «هنرهای زیبا» قرار نمی‌گرفت.
بنابراین پرسش من این بود که در جامعه‌شناسی هنر، هنر «ما»، هنر«توده» و هنر «مردم» کجا است؟ اگر که عامه جامعه در این هنرها غایب هستند، شاید بهتر باشد ما به جای جامعه‌شناسی هنر، جامعه‌شناسی بی‌هنرها را تدریس کنیم؛ چرا که بر این اساس، بی‌هنرها، نسبت به آن چیزی که ما هنرمند می‌نامیم، در اکثریت هستند.
اما تغییر خوانش از هنر، ماجرا را عوض کرد و آن، وارد کردن «هنرهای دستی» یا صنایع‌دستی به دسته‌بندی هنرها بود. ماجرا چه بود؟ ماجرا خودِ «دست» بود. در تمامی هنرها اغلب «دست» به نوعی دخالت دارد. در تاریخ جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دست و انسان ماهری که با دستانش ابزار می‌سازد در برابر انسانی که می‌اندیشد قرار می‌گیرد، گویی «دست» در برابر «تفکر» است و هر چیزی که مربوط به کارهای دستی است در برابر همه آن چیزی که مربوط به فکر است، قرار می‌گیرد.
 آنهایی که کارِ دستی انجام می‌دادند به عنوان کارگر و صنعتگر شناخته می‌شدند و در برابر هنری که روز به روز سوبژکتیو و ذهنی می‌شد، حذف می‌شدند. هنرهای زیبا با پایه‌های کانتی، از قرن 17 و 18 به بعد، به عنوان «هنرهای نبوغ» شناخته شدند و در برابر هنرهای مفید و کاربردی قرار گرفتند. براین اساس، هنرهای زیبا، هنرهایی هستند که به هیچ کار دیگری جز «زیبایی» نمی‌آیند و قرار نیست، مفید باشند. بنابراین، art از artizana یا همان «هنرهای‌ دستی» جدا می‌شود و artizana وارد حوزه اقتصاد، صنعت و کارگران شد.
art به معنای «خلق» در برابر «تولید» که مربوط به artizana بود، قرار می‌گرفت. دنیای هنر، دنیای خلق، زیبایی و نبوغ و تکرارناشدگی بود که از قضا با «پول» نیز بیگانه بود. کلیشه‌ای که از art وجود دارد، این است که هنر با پول ارزیابی نمی‌شود و این کلیشه روزبه‌روز جهانی‌تر می‌شد تا حدی که امروز در هنر معاصر artist خود به اثری هنری بدل شده است و ارزشگذاری می‌شود و گویی هاله‌ای از تقدس بر سر دارد.  در برابرart، دنیای artizana یعنی «کارِ دستی» است؛ کارِ دستی بسرعت با ظهور صنعتی شدن در عصر سرمایه‌داری، فعالیتی متعلق به «گذشته» ارزیابی می‌شد به طوری که آن را تنها باید در روستاها جست‌وجو کرد تا آنجا که هر چقدر که از تمدن دور‌تر می‌شویم، به artizana و کارِ دستی نزدیک‌تر می‌شویم. در artizana هیچ هاله قدسی وجود ندارد، اغلب صنایع دستی امضا ندارند و از حوزه هنر خارج شده‌اند و در دسته‌ بندی «میراث فرهنگی» قرار گرفته‌اند.
اینجا، این سؤال مطرح می‌شود که در بحث از artizana از چه مقوله‌ای حرف می‌زنیم؛ صنعت یا هنر؟ در پاسخ به این پرسش همان‌طور که پیشتر مطرح شد، نخستین نکته «دست» است؛ «دست» در برابر «تفکر». از آنجایی که در تمدن مدرن انسان با اندیشه‌اش تعریف می‌شود «من می‌اندیشم، پس هستم»، هر امر دستی، کاری فرودست ارزیابی شد و هر امر فکری، فرا دست و برتر مورد ارزشگذاری قرار گرفت.
«دست» علاوه بر «تفکر» در برابر «صنعت» هم قرار گرفت. کارِ دستی یک، دو یا در نهایت 10 عدد بود اما کارِ صنعتی تولید در سطحی انبوه بود و از این رو، با ظهور سرمایه‌داری و صنعتی شدن عملاً آن چیزی که به عنوان artizana می‌شناختیم، حذف و به موزه سپرده شد تا امروز از آن به عنوان «میراث فرهنگی» یاد کنیم.
اما از 1970 به بعد یعنی تقریباً از پایان قرن بیستم، ارزشگذاری مجددی در ارتباط با آن چیزی که artizana نامیده می‌شد، صورت گرفت و به تعبیری artizana اهمیتی بیشتری یافت به چند دلیل:
نخستین دلیل ارزش ‌یافتن artizana، واکنش به صنعتی‌شدن مفرط جامعه بود. در دنیایی که همه چیز صنعتی است بتدریج، گرایش به طبیعت در برابر جهان صنعتی برجسته شد. در این دوره است که می‌توان به نوعی بازگشت به طبیعت را به نظاره نشست و اینجا است که صنایعی که به طبیعت نزدیک‌ تر بودند، ارزشگذاری شدند. از این رو، در واکنش به صنعت با ارزشگذاری آنچه طبیعی است، طبیعتاً artizana هم جذابیت پیدا کرد و جامعه به سوی آن بازگشت.
عامل دیگر، اهمیت یافتن «زندگی روزمره» بعد از جنگ جهانی است؛ تا پیش از آن، شعار کلی این بود که هنر امری لوکس است و هر امر لوکسی، مربوط به زندگی روزمره نیست. از این رو، پس از این دوره و اهمیت یافتن زندگی روزمره، تلاش برای زیباسازی اشیای زندگی روزمره نیز برجسته شد.
عامل سوم به نیمه دوم قرن بیستم بازمی‌گردد، یعنی، دوره‌ای که جنبش‌های آزادیبخش همه پیروز شدند و اعلام کردند که در کنار استقلال سیاسی و جغرافیایی از غرب، باید «تاریخ هنرمان» را هم مستقل و رها کنیم. براین اساس، اقدام به نوشتن مجدد تاریخ هنر خود کردند و پس از این دوره بود که آن چیزی که ما صنایع دستی می‌شناختیم، وارد تاریخ هنر شد.
در توضیح عامل چهارم باید گفت؛ آن چیزی که تفکیک «زیبا» و «مفید» را زیر سؤال می‌برد «بازار» بود. جهانی شدن و توریسم باعث شده بود تا مرزها از بین برود و هنرهای دستی که از محلی بودن رنج می‌کشیدند، با جهانی‌شدن عمومیت پیدا کنند. کانت معتقد بود: «هنرهای زیبا» هنرهایی است که با مفاهیم بی‌غرضی گره خورده‌اند، در آن نفع وجود ندارد، ارزشگذاری مادی نمی‌شود و بنابراین مفید نیستند. اما از اتفاق، امروز آن هنرهای زیبا بسیار مفید تلقی می‌شوند چراکه پول کلان‌تری را به همراه می‌آورند تا آنجا که بسیاری از سرمایه‌داران ما امروز artist هستند artist‌هایی که از تابوی «پول» در دنیای هنر تبعیت می‌کنند. می‌خواهم بگویم، امروز تفکیک بین art و artizana از بین رفته است و در این راستا، جامعه ما هم به یک تأمل نظری در مفهوم artizana نیازدارد تا طی آن بتوانیم «تاریخ هنرمان» را مجدداً بنویسیم و هنرهای مردم را در آن دخیل کنیم.
والتر بنیامین جمله معروفی دارد که «تکنیک، هاله هنر را از بین می‌برد» اما به نظر می‌رسد که «برند» در صنایع و هنرهای دستی این «هاله» را دوباره بر سر هنر بازگردانده است. در صنایع‌دستی «برند» دیگر یک نشان تجاری نیست بلکه یک «استراتژی تمایز» برای به رسمیت شناخته شدن است. برند رمز ورود یک هنرمند برای ورود به دنیای هنر است.
آن چیزی که امروز، به عنوان صنایع‌دستی می‌شناسیم در حال مدرنیزه شدن است همان‌طور که هنرهای زیبا هم در حال بازگشتی به سمت artizana هستند؛ به تعبیری، امروز، همچنان که art خود را به سمت artizana می‌کشاند، artizana هم خود را هنری‌تر می‌کند.

* مکتوب حاضر متن ویرایش و تلخیص شده «ایران» از سخنرانی دکتر سارا شریعتی، استاد جامعه‌شناسی هنر دانشگاه تهران است که در نشست «هنر در زندگی روزمره: نگرش‌های جدید به برندسازی در حوزه صنایع دستی» ایراد شد. این نشست، 25 مهرماه در انجمن جامعه‌شناسی برگزار شد.

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: