1395/7/19 ۰۸:۳۶
«اشهدُ انّک قد امرتَ بالقسط و العدل و دعـوتَ الیهما، و انّک صادق صدیق صدقت فیما دعوت الیه»۱ گواهی میدهم که تو (ای حسین(ع)) به قسط و دادگری فرمان دادی، و همگان را به عدالت فرا خواندی. تو راستگو و راستکرداری و به آنچه فرا خواندی، صادقانه فرا خواندی
«اشهدُ انّک قد امرتَ بالقسط و العدل و دعـوتَ الیهما، و انّک صادق صدیق صدقت فیما دعوت الیه»۱ گواهی میدهم که تو (ای حسین(ع)) به قسط و دادگری فرمان دادی، و همگان را به عدالت فرا خواندی. تو راستگو و راستکرداری و به آنچه فرا خواندی، صادقانه فرا خواندی.
نوشتن از حسین بن علی(ع) و حماسه بزرگ عاشورا کاری بس دشوار است. حادثه چندان شکوهمند و ژرفناک است که دست و دل نویسنده میلرزد. عظمت دریایی پهناور و موجخیز را میبیند و حقارت خویش را؛ چونان قطرهای که پهنای دریا خجل و سرافکندهاش میدارد:
یکی قطره باران ز ابری چکید
خجل شد چو پهنای دریا بدید
آری، نوشتن در این عرصه بس دشوار است. مگر عنایتی باشد و هدایتی، و عشقی که لاابالی و بیپرواست:
لااُبالی عشق باشد نی خرد
عقل آن جوید کز آن سودی برد
عاشورا عظیمترین و گستردهترین نماد «حق» است و حق، راستینترین کائن. هر کجا حقی پایمال شد، جانها افسرده، طبیعت کدر، زمان پلید، و عرصهها و هامونها تاریک میگردد؛ چرا که حق به مثابه یک واحد سیّال، در انسان و طبیعت جاری است، و اگر در عرصه یا قلمروی پایمال شد، انسان و طبیعت میپژمرد و تنها یک تن یا یک گروه صدمه نمیبیند، بلکه جنایت به اعماق تاریخ و روح زمان سرایت میکند، و حق در سرشت همه اشیا و اعیان مصدوم میگردد. آب حیات میخشکد، سرسبزی و رشد و نشاط و تعالی از تکاپو فرو میماند و روحهای آزاد به بردگی و زبونی کشیده میشوند؛ همانسان که عبدالله مطیع به امام(ع) گفت: «خدا ما را فدای تو کند… از حرم خدا دور مشو…. که پس از تو همه ما چون غلامان شویم.»۲ و شاید قرآن کریم نیز بر همین واقعیت صحّه میگذارد، آنگاه که کشتن یک جان بیگناه و مظلوم را «قتل همگان» معرّفی میفرماید.۳
و چنین است که نوشتهاند: زمانی که حق و برجستهترین نمادش یعنی حسین بن علی(ع) بر خاک افتاد، زمین لرزید و زمان تیره و کدر شد، و آسمان به عزا نشست؛ همانسان که فیلسوف «معرّه» گفت: «فجر و شفق رنگ خون گرفت.»۴
و اما حق، با همه دیرپایی و بیکرانگی، سخت شکننده است و به همان نسبت که سمج و پایدار است، لطیف و آسیبپذیر هم هست، و اگر از آن حراست نشود، با همه سترگی و درخشندگی، در پس ابرهای تیره و کف خروشان باطل میپژمرد، و غبار زمان و پلیدی تزویر و طغیان، آن را در محاق تنهایی و تأخیر میبرد. در همین گریوة خطیر و حسّاس است که به قول «کارلایل»، قهرمانان به میدان درمیآیند و با تمام هستی و موجودی خود، نیز با خون پاک خویش، نهال تشنه حق را سیراب میکنند. روحهای بزرگی که در زمین و زمان جاریاند و همواره بر فراز قرون میدرخشند، و حسین بن علی(ع)، سرحلقه این شهیدان و شاهدان، و مراد این قهرمانان در تاریخ است.
طبری مینویسد: عمر بن سعد صبح روز عاشورا سخت وحشتزده و مضطرب بود. به یکی از سران لشکر خود گفت: سوگند به خدا، حسین بن علی تسلیم نخواهد شد. روحی بزرگ و تسخیر ناشـدنـی در کالبد اوست: «انّ نفسا ابیتا بین جنبیه».۵
در مرام حسین بن علی(ع)، «آزادی و عدالت»، دو نهاد متخاصم نیستند. در این مکتب عدالت منهای آزادی، فردیّت بیاعتنا به جامعه، حقوق جدا مانده از اخلاق، و عرفان مهجور افتاده از توحید و معنویت دور از عقلانیت متصور نیست. این ارزشها در اندیشه سیاسی و هندسه فکری حسین(ع)، همراه و همعنان و مکمّل یکدیگرند و تقارن متوازن و شکوهمندی یافتهاند که در لحظهلحظه قیام عاشورا خودنمایی میکنند.
نوشتهاند امام(ع) پس از آگاهی از شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه، خبر را به اطلاع همراهان رساند و فرمود: «هرکه میخواهد برگردد، آزاد است و ما حقی بر او نداریم.» طبری پس از نقل این گزارش مینویسد: «این کار را از آن رو کرد که گمان داشت بدویان از پی او آمدهاند، به این پندار که سوی شهری میرود که مردمش به اطاعت وی استوارند و نخواست با وی بیایند و ندانند کجا میروند، که میدانست وقتی معلومشان کند، جز آنها که میخواهند جانبازی کنند و با وی بمیرند، همراهش نمیروند.»۶
سبحانالله! کسی که هدفش تنها رسیدن به قدرت و حاکمیت است، اینگونه سخن نمیگوید! سخنان حسین(ع) از آغاز هجرت از مدینه تا فرجامین لحظات حیات و چه میگویم؟ در هر برهه که با مردم سخن میگوید، همواره در همتنیدگی آزادی و عدالت و عرفان و صداقت را بهزیبایی نشان میدهد. آن بزرگوار در عصری سخن از «عدالت اجتماعی» و حقوق «بینوایان» میگوید که کشتن و زنده به گور کردن انسانها قبحی نداشت و فرمانروایان، سوختن و پاره پاره کردن آدمیان را از حقوق انحصاری خود قلمداد میکردند و شگفتتر آنکه در آغاز، فریاد امام(ع) علیه عوامل و علتهای اصلی نگونبختی جامعههاست. کسانی که زمینهها را برای ستم و استبداد آماده کردهاند.
امام(ع) از «مصیبت بزرگ» علما و دانشمندان میگوید و از ذلّتی که قبل از همه دامن آنها را آلوده است! درد جانکاهی که در طول تاریخ، ریشه اصلی کجرویها بوده و بهروشنی نشان میدهد که استبداد هم در زمین مناسب خود و در فضای مستعد رشد میکند، و طرفه آنکه فقدان «عدالت اجتماعی» را نیز، بیاعتنایی روشنفکران و فقیهان به مسئولیتی میداند که خداوند به عهده آنها نهاده است.۷
امام(ع) با فریاد بر سر عالمان عصر که خود را از معرکه کنار کشیده و با هر منکری سازش کردهاند، میفرماید: «عهود و احـکام رسول خدا(ص) خوار و حقیر و بیارج شده، کورها و لالها و زمینگیرها، در همه شهرها بیسرپرست مانده و کسی در اندیشه آنها نیست. شما به اندازه مقام و مسئولیت خود کاری نمیکنید، و به کسی هم که به وظیفه قیام میکند، کمکی نمیکنید و با مسامحه و سازش با ظالمان، خود را آسوده میدارید و به گوشهای میخزید. این همه مسئولیت، چیزی است که خداوند شما را به آن فرمان داده و شما از آن همه غافلید. مصیبت شما از همه مردم بزرگتر است، شما مقام علمی خود را حفظ نکردید و در حراست مقام علمی مغلوب و سرافکنده شدید… شما خودتان ستمگران را در جایگاه عالمان قرار دادید و امر حکومت خداوند را به آنان واگذاشتید، تا به شبهه کار کنند و در شهوات دلخواه خود غوطهور باشند و… شما ناتوانان را زیردست ظلمه کردید کـه برخی را برده و مقهور کنند و برخی را بسته یک لقمه نان و ذلیل و مغلوب نمایند، مملکت را برای خود زیر و رو کنند و رسوایی هوسرانی را بر خود هموار سازند و…»۸
در این خطبه، امام(ع) قبل از همه، «خاصّان» را مخاطب ساخته و علتها و زمینههای تبهکاری اجتماعی را نشانه رفته است. همانها که «اشراف القبائل» لقب گرفته و طبقه جدیدی را شکل دادهاند؛ عناصری که به فرموده امام(ع)، به «مصانعه و ادهان» خو گرفته و با سکوت و سازش و سلطهپذیری و انفعال خود، نبردهای حقطلبانه را در طول تاریخ به شکست کشانده و عناصری چون معاویه را بر جایگاه پیامبر(ص) نشاندهاند. در چنین جامعهای، ذلّت نهادینه میشود و رکنی از فرهنگ اجتماعی محسوب میگردد. روشن است که در چنان فضایی، دیگر از سخنرانی و مقاله و نصیحت و اعتراض، کاری ساخته نیست و چنین است که امام(ع) در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه میفرماید: «خُطّ الموتُ علی ولد آدم، مخطّ القلاده علی جید الفتاه».
بدینسان مینگریم که «عاشورا» قیامی برای غارت و حاکمیت بر جان و مال دیگران و جهانگشایی ظالمانه و چیرهشدن به هر قیمتی نیست. برای صرف حکومت و قبضه قدرت هم نیست، بلکه هدف اساسی قیام عاشورا، انقلابی جاوید در جانها و وجدانها و اندیشهها و جهاننگریهاست. انقلابی که جوشانترین منبع و فیّاضترین سرچشمه حرکتها و نهضتهای عدالتخواه و آزادیبخش تاریخ گردید؛ و انقلابهای پی در پی پس از عاشورا، نه فقط به سقوط بنیامیه و بنیمروان انجامید که تنها در دولت عباسیان از آغاز حکومت آنها تا عصر مأمون، آتش بیش از چهل نهضت عدالتخواهانه شعله کشید که عموماً از انقلاب عظیم عاشورا الهام میگرفت و شعار محوری آنها، عمل به کتاب و سنت پیامبر(ص) و احقاق حقوق مردم و اجرای عدالت و انتقام «ثار» مقدس حسین(ع) بود.
به تعبیر دیگر، عاشورا کانون نورگستر و پایداری شد که تمام نهضتهای پراکنده را در ظل و ذیل خود گرفت و پرچمی افراشت که جهان آینده اسلام در سایه آن، و در چارچوب مستحکمی که عاشورا آفرید، شکل و شمایل ویژهای گرفت. بدینسان، ایده مبارزه و استراتژی اصلی آن، در سایه عاشورا ادامه یافت و جهان اسلام به طرفداری از «علویان» به پا خاست، و خونخواهی حسین(ع)، نقش پرچم انقلابهایی شد که در طول تاریخ علیه ستم و بیعدالتی شعلهور گردید.
طرفه آنکه یزید بن ولید پسرعموی خود ـ ولید بن یزید، خلیفه اموی ـ را به عنوان «ارتکاب محرّمات» کشت و قبل از کشتنش، او را به کتاب و سنت پیامبر(ص) دعوت کرد، و منتصر ـ پسر متوکل، خلیفه عباسی ـ نیز پدر خود را قطعهقطعه کرد که بیگمان مشی سیاسی متوکل و ویران ساختن مرقد امام حسین(ع) در این فاجعه پدرکشی بیتأثیر نبود. شگفتتر آنکه حمایت از آلعلی(ع) و محبت و تولا نسبت به اهلبیت پیامبر(ص) در عصر مأمون ـ خلیفه قدر قدرت عباسی ـ به فرجامی رسید که مأمون هرچند در ظاهر، جز شعار «الرّضا من آل محمد» دستاویزی نیافت و راهی جز واگذاشتن «ولایتعهدی» به علی بن موسی(ع) پیدا نکرد، گرچه آن ترفند سیاسی هم کاری پیش نبرد و شیعه تا سقوط سلطنت عباسیان، همچنان استوار به روش خود ادامه داد و لحظهای از مواضع و ایستارهای خود که خونخواهی شهدای کربلا و خلع ید از غاصبان بود، عقب ننشست و…
انگیزه
آنچه به گونهای فشرده در اینجا مذکور شد، انگیزه یا انگیزههای نوشتن را بازگو میکند، داستانی که در «فطرت» هر انسانی ریشه دارد و مانند شیفتگی پروانه در پیشگاه شمع است، و کدام جان آزاد است که شیفته بزرگیهای عاشورا و حسین بن علی(ع) نباشد؟ عشق به «عدالت و آزادی و عرفان» و خضوع در پیشگاه صداقت و ایثار و فداکاری در نهاد هر انسانی تعبیه شده است؛ اعتقاد به دین و آیینی داشته یا نداشته باشد. به گفته علامه نائینی: «سواء انتحلوا بملّه او دین، او لم ینتحلوا»:۹ «همهکس عاشق یار است، چه هشیار و چه مست…» نهایت اینکه: «هر کس به زبانی صفت مدح» او میگوید، و گفتن و نوشتن از حسین(ع)، ستایش خورشید و مدح عدالت و آزادی و آزادگی است و حقیقت این است که:
نه من خامطمع عشق تو میورزم و بس
که به هر حلقه موی تو گرفتاری هست
آری، عاشورا و قیام شکوهمند فرزند فاطمه(س) و یاران فداکارش، در هر عصری و برای هر نسلی باید بازخوانی شود، و یاد این حماسه جاوید باید زنده نگه داشته شود؛ چرا که حسین(ع) تنها اسمی برای یک شخص نیست، که نماد ژرف هدایت و حیات و عدالت است، چنانکه یزید نماد فساد و تباهی و استبداد و ستم است. زنده نگهداشتن نام حسین(ع) و یاد عاشورا، و تجدیدخاطره جانبازیهای او و یاران قهرمانش، به معنای حیات مستمر آزادی و کرامت و نجات انسان است، و چنین است که هرچند نوشتن در این عرصه دشوار است، اما به گفته عینالقضات خاموش گذشتن هم دشوارتر است.۱۰
کتاب در دست نشر
این دفتر [که انتشارت اطلاعات عهدهدار چاپش شده است]، در پنج فصل و یک پیوست به خلاصه زیر شکل گرفته است: فصل اول: «از سقیفه تا عاشورا» را بازبینی میکند. تاریخی که سرشار از «عبرت»ها، حرمانها، شکستها و پیروزیهاست، و در دل همین حادثهها و عبرتها، «تشیع» نطفه میبندد و با همه تلخیها و دشواریها به حیات خود ادامه میدهد، تا در عاشورا به صورت جریان ممتاز و متمایز چهره مینماید.
فصل دوم: از «تشیع و عاشورا» سخن میگوید. از نقشی که این حماسه بزرگ در تکوین و تداوم مذهب شیعه ایفا کرد؛ چنان که برخی از پژوهشگران نامدار، تشیع و ماندگاری آن را مرهون و مولود عاشورا و نتیجه جانبازیهای قهرمانان کربلا توصیف کردهاند.
فصل سوم: کند و کاوی در «آثار و پژواکهای عاشورا»ست. آثار و نتایجی که از همان روز دورانساز چشمها و جانهای حقبین و شیفته و حقطلب را، خیره به سوی خود کشید و حتی فرمانده ارتش دشمن را ذلیلانه به گریه و جزع واداشت و سراسر تاریخ را زیر سایه خود گرفت. قیام عاشورا تفسیر روشن سخن بلند و پرپهنایی شد که پیشاپیش پیامبر اسلام(ص) بشارت داده بود که: «حسین منّی و انا من حسین».
فصل چهارم: فصل «حق و عدل در عاشورا» نام گرفته است. در این فصل واژه مقدس حق که در کلمات و خطبهها و شعرها و شعارها و رجزهای حسین(ع) و یاران فداکارش تبلور شگفتی یافته است، بررسی میشود. معنای «حق» چیست؟ آیا این واژه در خطبهها شامل حقوق فطری هم میشود؟ مقصود از عدل و دادگری چیست؟ آیا امام(ع) تنها به عدالت فردی نظر دارند، یا در کلمات حیاتبخش ایشان عدالت اجتماعی هم جایگاه روشنی یافته است؟ و اگر پاسخ چنین پرسشهایی مثبت است، چگونه در اندیشه سیاسی ما برخی زوایای حق و عدالت اجتماعی مورد غفلت قرار گرفته و به زاویه فراموشی و نسیان رفته است، و «فلسفه حقوق» منزلت واقعی خود را در اندیشه سیاسی تشیّع، از دست داده است و…
در فصل پنجم از «آزادی و آزادگی در عاشورا» سخن گفتهایم؛ بحث پرتلاطم و دامنهداری که آن هم در اندیشه سیاسی ما، به زاویه رفته و در این بیتوجهی، البته دست استبداد و استحمار نقش بارز و چشمگیری داشته است و بهروشنی پیداست که در این معرکه، همه کوتاهیها و سستگیریها را نمیتوان به استعمار و قوای بیگانه نسبت داد. این همه در حالی است که عاشورا آیینه تمامنمای انسان آزاد، و میدان تجلی حریّت و شرافت و آزادی انسان است؛ قیامی که رستگی آدمیان را در وابستگی به الله ممکن میشمارد، همان اصل اصیلی که در کلام جاوید علی بن ابیطالب(ع) تبلور درخشانی یافته است: «لا تکُن عبد غیرک، لقد جعلک اللهُ حُرّا».
عدالت اجتماعی
صحیفهای که با عنوان «عدالت اجتماعی»، صورتبندی و ارائه شده و پر روشن است که مقوله عظیم و عزیز عدالت اجتماعی، یکی از ارکان و اهداف قیام مقدس عاشوراست. در این پیوست که ارتباط وثیقی با نهضت حسینی دارد و از بد حادثه، آن نیز چون مباحث حق و عدالت و آزادی در محاق غفلت افتاده، از دادگری اجتماعی و سوابق درخشان آن در اندیشه سیاسی اسلام و ارجمندی و چگونگی تعریف آن سخن رفته است؛ مقوله بسیار ژرف و دیرپایی که در صورت فقدان آن، نظامها و جامعههای بشری گرفتار ویرانی و پریشانی و سقوط خواهند شد که: «حکومت با کفر بر جای میماند و با ستم و بیداد هرگز!»۱۱
پینوشتها:
۱٫ دعای آغاز ماه رجب.
۲٫ محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، ج۷، ص۲۹۲۲، ترجمه ابوالقاسم پاینده، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران.
۳٫ «من قتل نفسا بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعا». (مائدهر۳۲)
۴٫ «علی الدهر من دماء الشهیدین، علی و نجله شاهدان و…»
۵٫ تاریخ طبری، ج۷، برخی نیز نوشتهاند که: «انّ نفس ابیه بین جنبیه.»
۶٫ همان، ج۷، ص۲۹۸۷٫
۷٫ همان سخن امام علی(ع) که فرمود: «اخذ الله علی العلماء ان لایقارّوا علی کظّه ظالم و سغب مظلوم.»
۸٫٫ ابنشعبه حرّانی، تحفالعقول، ص۲۴۲، چاپ اسلامیّه، ۱۴۰۰ق.
۹٫ نائینی، محمدحسین، تقریرات، ص۱۹۳، مقرّر: محمدعلی کاظمیخراسانی، مؤسسه النشر الاسلامی، ۱۴۱۱ق.
۱۰٫ او میگوید: «حقّا که نمیدانم که اینکه نبشتم، طاعت است یا معصیت!» «چون احوال عاشقان نویسم نشاید! و هرچه نویسم هم نشاید. چون احوال عاقلان نویسم هم نشاید، و اگر خاموش گردم هم نشاید.» رساله العشق.
۱۱٫ «الملک یبقی مع الکفر، و لایبقی مع الظلم».
منبع: روزنامه اطلاعات
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید