1395/7/13 ۰۷:۳۳
بر آن شدم نامه ای خطاب به دزد سنگ قبر استاد بنویسم، دیدم دزدان که روزنامه نمیخوانند! پس به روش محمدحسن خان اعتمادالسلطنه (از رجال دربار دوره قاجار و عهد ناصرالدین شاه)، که جرأت نمیکرد اندیشههایش را آشکارا بر زبان آورد و مجبور شد در کتاب «خلسه، مشهور به خوابنامه» چنان وانمود کند که در حالت بین خواب و بیداری چنان و چنین دیده است تا بتواند کارگزاران را به بازپرسی کشیده و داوری کند، چند خطی قلمی کنم. معروض میدارم: چند اتفاق، این شهروند را دل آزرده کرده خبرهایی که روزی به عنوان تاریخ شهر تهران قضاوت خواهد شد. اخباری که هر روز تکرار میشود.
«گورنگاری » که سنگ «گورش» مفقود شد
نامه سهل است نوشتن به تو لیکن ترسم
که تو آن نامه نخوانی که در آن نام من است « اوحدی»
سرقت 15 سکه طلا و نقره و یک گردنبند از نمایشگاه موزه ملی ایران در سال70، سرقت 385 سکه طلا و نقره و شش قلمدان از بخش اسلامی موزه ملی در سال 71، سرقت شش قلم اشیای فرهنگی از کاخ نیاوران در سال 74، سرقت 21 قلم اشیای عتیقه از موزه آبگینه و سفالینه در سال 79، ناپدید شدن یک کتیبه سنگی از موزه ملی در سال 80، سرقت یک تابلوی نقاشی از موزه هنرهای ملی و یک روطاقچهای زری از کاخ صاحبقرانیه در سال 81 و ناپدید شدن قرآن خطی از موزه پارس شیراز، ناپدید شدن سه تابلوی نفیس قاجاری و صفوی اثر «احمد نیریزی» و «میرزا غلامرضا» از تالار خط و کتابت «موزه رضاعباسی»(1) سرقت مجسمههای تهران، ناپدید شدن کاشیهای یک سرای قاجاری در ناصر خسرو، پیدا شدن کاشیهای تاریخی سرقتی تهران در موزه لوورفرانسه، تبدیل تهران به بازار خرید و فروش آثار تاریخی، معدوم شدن سنگ مزاربسیاری از بزرگان و صدها و هزاران خبر دیگر از نابودی میراث فرهنگی ایران.
و خبر آخر مفقود شدن سنگ قبر استاد ایرج افشار
روایت اول:
«ایرج افشار هم رفت. او که بارها تا قلههای البرز بالا رفته بود، اینک تن به خاک دامنههای البرز خواهد سپرد... ایرج افشار یکی از معدود محققان ایرانی است - و شاید هم تنها محقق ایرانی است که ایرانشناسان اروپا و امریکا، به مناسبت هفتادمین سال عمر او، مقالات یادبودی نوشتهاند و مجموعه این مقالات به صورت یک کتاب در دو جلد به چاپ رسیده است و این غیر از یادوارهای است که محققان ایرانی در آن مقاله نوشتهاند - که خود یک کتاب بزرگ و مورد ارجاع محققان است، ... مرحوم دریاگشت، تهیهکننده آن یادواره از من نیز مقالتی خواست و من نیز مقالهای نوشتم که عنوان آن «سنگ قبر» بود و دلیل نوشتن آن نیز این بود که ایرج افشار یکی از پرکارترین سنگقبرشناسان ایران بود و هرجا یک سنگ قبر تاریخی میدید، خصوصاً در روستاهای دوردست و دورافتاده، از آن عکس برمیداشت و جایی به چاپ میرساند و مخلص به دلیل همین خدمت فرهنگی او که به شناخت تاریخهای محلی کمک بسیار میکند، به حساب اینکه به قول یک فرنگی «زیر هر سنگ قبری، یک تاریخ خفته است» مقاله را دریاگشت نپسندید و حق هم با او بود، او معتقد بود: گفتوگو از سنگ قبر، در یادوارهای که برای هفتادسالگی کسی نوشته شده، نه تنها خوشایند نیست و میمنت ندارد بلکه فال بدزدن است و از قدیم گفتهاند:
مزن فال بد که آورد حال بد
سلیمانی در پای مور- یادداشت محمد ابراهیم باستانی پاریزی در فراق ایرج افشار
روایت دوم:
پدر مطالعات خلیجفارس «احمد اقتداری» نقل میکند: «جلال آلاحمد نوشته است «منوچهر ستوده، ایرج افشار و احمد اقتداری سه تفنگدار گورنگاراند!» دلیل آن را این مسأله بیان کرده بود که این سه در سفرها تنها به دیدن کتابخانهها و گورستانها میروند.» ایرج افشار بعدها به ما گفت: شاید او (آلاحمد) درست گفته، ما گفتیم: چطور؟! و او خاطرهای از زندهیاد دانشپژوه را بازگفت، از این قرار: «یک بار دانشپژوه به دعوت یک کنگره علمی به سمرقند و بخارا رفته بود. خودش بازگو میکرد که راهنمای من در سفر به این خطه، جوانکی امروزی بوده که آمد و به من گفت در سفر چند روزه، شرکت در کنسرتها و شامهای رسمی هم در برنامه شما هست و از این بابت نگران نباشید. من (دانشپژوه) به او گفتم که اینجاها نمیروم، من را به گورستانهایتان ببر تا ببینم نیاکان تو مانند عالمان و دانشمندان و شعرای ایرانی بودهاند یا مثل تو آدمهای بیکاره؟!
(جشن یکصدمین سال تولد منوچهر ستوده، کانون زبان فارسی وابسته به بنیاد موقوفات افشار، چهارشنبه 12 تیرماه 1392)
روایت سوم:
بعد از سقوط سلطنت، در همین چند سال اخیر، روشنفکران و کتابخوانان ایران تازه به این فکر افتادهاند که ما حافظه تاریخی نداریم. راست است و این حقیقت قابل کتمان نیست. در کجای جهان، در قرن بیستم، اگر فرخی یزدی (غرض شخص او نیست، بلکه منظور شاعری آزاده و میهن دوست و شجاع است) کشته میشد، کسی از گور جای او بیخبر میماند؟ نمیدانم شما تاکنون به این نکته توجه کردهاید که هیچکس نمیداند جای به خاکسپاری فرخی یزدی کجا بوده است؟ این دیگر قبر فرخی سیستانی نیست که مربوط به یازده قرن پیش از این باشد و بگویند در حمله تاتار از میان رفته است. فرخی یزدی در سال تولد من و همسالان من کشته شده است(25 مهرماه 1318) و شاید قاتلان او، که آن جنایت را در زندان قصر مرتکب شدند، هنوز زنده باشند. عمر طبیعی نسل قاتلان او چیزی حدود 95 ـ90 سال است. چرا هیچکس نمیداند که قبر فرخی یزدی کجاست؟
(از چنین ملتی چگونه باید توقع حافظه تاریخی داشت؟ - نوشتهای از استاد شفیعی کدکنی درباره ایرج افشار)
نسل امروز از نامهای بزرگان فرهنگ ایران زمین که در بالا از آنها ذکر رفت کدام را میشناسند از ایرج افشار، محمدابراهیم باستانیپاریزی، محمدعلی سپانلو، محمدرضا شفیعیکدکنی، داریوش شایگان، احمد اقتداری، غلامرضا رشید یاسمی و...
اصلاً گذری که به نام رشید یاسمی است در کجای نقشه تهران باید جست، آیا می دانیم او کجا آرمیده است؟
ابراهیم صهبا شاعر را چطور؟ همانی که در سال ۱۳۴۲ مسبب نامگذاری «خیابان محمد علی جمالزاده» نخستین داستاننویس ایرانی به جای «جمشید آباد» شد. (2)
آیا میدانیم مزار استاد نامی تاریخ موسیقی ایران یعنی غلامحسین درویش (درویش خان) با سنگ قبر ناخوانا کجاست و به چه حال است؟ از درگذشت درویشخان در دوم آذر 1305 کمتر از نود سال میگذرد! و حال پنج سال پس از درگذشت استاد ایرج افشار خبر مفقود شدن سنگ مزارش اتفاق میافتد و ما امروز به یاد میآوریم که افشاری بوده و سنگ قبری داشته. در حالی که کشورهای دیگر برای خود تاریخ جعلی میسازند، ما خواسته یا ناخواسته با تاریخ خود کاری را میکنیم که باد و باران و گذر زمان با سنگ قبر نیاکان. برخورد نسل امروز ما با تاریخ تنها به بدرقه و خاکسپاری تاریخ سازان تبدیل شده و عکس سلفی گرفتن در زیر جنازه سیمین بهبهانی. وقتی با بزرگان و فرزانگان ادب و حکمت و سیاست و عرصههای دیگر تاریخ و فرهنگ در زمان حیاتشان نامهربان هستیم لااقل وظیفه خود را در پاسداری و حفاظت از آثارمربوط به آنها داشته باشیم. اگر روزی گذرتان به آرامگاه بزرگان ایران زمین افتاد کمی در آنجا مکث کنید شاید صدای بانوی سووشون، «سیمیندانشور» را بشنوید:«... در راه که میآمدی کسی را ندیدی (3) که مجسمههای شهر و کاشیهای دوره قاجار و سنگ مزار ایرج افشار را زیر بغل داشته باشد!!! نکند برایم کارت افتتاحیه خانه موزه دانشور و آلاحمد را آوردی؟»
محمدعلی سپانلو در مقدمه کتاب در «منظومه تهران» مینویسد: «منظومه تهران در واقع نگاهی حماسی و گاه غمنامهوار به شهر تهران است. تهران مادر بسیار شکیبا و مهربانی است که تمام بدخلقیهای شهروندانش را تحمل میکند. آری این مادر مهربان بین فرزندان خلف و ناخلف و فرزند ناخوانده خود فرقی نمیگذارد. ولی ما این مادر را داریم سر راه میگذاریم یا آن را به خانه سالمندان (موزههای خارج از ایران) میسپاریم.» درد ما فقط دزدیده شدن سنگ قبرها و باقیمانده تاریخ و تمدن ایران زمین نیست. ما درد مشترک زیادی داریم. بگذارید آیندگان بگویند و در تاریخ ثبت شود: «ایرانیان از کیان فرهنگ و هنر و ادب تاریخ سرزمینشان مراقبت میکردند و نادرهکاران زمان خویش را ارج مینهادند. به پیشینه تاریخی و تمدن کشورشان غیرت داشتند و دارند.»روزی پادشاهی به محمد علی فروغی گفته بود:« شما ایرانیها قدر خود را نمیدانید، ... ملیت وقتی مصداق پیدا میکند که آن ملت را بزرگان ادب و حکمت و سیاست و در معارف و تمدن بشری، سابقه ممتد باشد. شما قدر و قیمت بزرگان خود را نمیشناسید و من ناگزیرم برای ملت خودم چنین سوابقی دست و پا کنم.» (4)
منابع:
1- آثار و عواقب قاچاق عتیقه در ایران- نشریه اقتصاد برتر- ۱۲ بهمن ۱۳۹۴
2- مجله ارمغان دوره چهل و سوم، آبان 1353 - شماره 8 - جریان نامگذاری خیابان جمالزاده -صفحه3- ابراهیم صهبا
3- بند آخر از رمان «سووشون» نوشته سیمین دانشور
4- مقدمه حبیب یغمایی بر مقالات فروغی- انتشارات توس- 1354
٭سازنده مستند «فرزانه فروتن ایران مدار ما - ایرج افشار»
منبع: روزنامه ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید