اشاعه فرهنگ ایران در سرزمین «کنفوسیوس» در گفت‌وگو با سید جلال امام

1395/6/28 ۰۷:۴۷

اشاعه فرهنگ ایران در سرزمین «کنفوسیوس» در گفت‌وگو با سید جلال امام

منِ ایرانی حس می‌کنم که حیف است آخرین برگ‌های درخت کهن زبان فارسی در چین بریزد


گفت‌وگو با «سید جلال امام»؛ استاد گروه زبان فارسی دانشگاه مطالعات بین المللی «شی‌اَن» در چین

منِ ایرانی حس می‌کنم که حیف است آخرین برگ‌های درخت کهن زبان فارسی در چین بریزد

 

 

حمیدرضا محمدی :

از داستان به «چین» رفتن‌تان بگویید. چه شد که به آن سرزمین عزیمت کردید؟

 

من در حدود سال 1387، در مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی«ره»، برای طلبه‌های خارجی تدریس می‌کردم و محل زندگی‌ام، قم بود. در همان حال هم، مشغول تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد رشته تاریخ تشیع بودم. دانشجویان خارجی که به کلاس می‌آمدند، وقتی به چهره‌شان نگاه می‌کردم پیش زمینه و سابقه‌ای می‌پرسیدم اما در این میان، 5 دانشجوی چینی، مثل یک هندوانه سربسته بودند که اصلاً حرف نمی‌زدند و برای من خیلی جالب توجه بودند که یا کمرو بودند یا زبان فارسی برایشان مشکل بود. با خود گفتم کاش بشود و بروم اینها را بشناسم. از سر اتفاق، دو سه ماه بعد، از جامعة‌المصطفی‌العالمیه خبر رسید که به‌دنبال دانشجویی هست تا از سهمیه استفاده کند و برود چین درس بخواند. من میان چند دانشجوی دیگری که برای این کار آمده بودند بیشتر تلاش کردم تا سهمیه را بگیرم. چون پیشتر هم انگلیسی خوانده بودم، اگر در قم یک خارجی می‌دیدم، دوست داشتم با او صحبت کنم. چین هم در سال 2008 به خاطر المپیک سر زبان افتاده بود. اما هنوز پایان‌نامه ارشدم را ننوشته بودم و تنها حدود 3 تا 4 ماه فرصت داشتم. در این فاصله که می‌خواستم به چین بروم، دوستان روحانی و غیر روحانی زیادی داشتم و همه به من می‌گفتند چرا چین؟ می‌گفتم می‌خواهم درس بخوانم. آنها می‌گفتند همه برای تحصیل به غرب می‌روند و تو می‌خواهی به شرق بروی؟ من هم می‌گفتم چون همه به غرب می‌روند و کمتر کسی برای تحصیل به شرق رفته، می‌خواهم به چین بروم.
 

 

موضوع پایان‌نامه‌تان چه بود؟
موضوع کارم بررسی جریان «واقفیه» بود یعنی کسانی که در عرصه امامت به نظریه «توقف» اعتقاد داشتند.
 

 

توقف بر امام معصوم به چه معنا است؟
به این تعبیر که چه می‌شود بعد از شهادت یک امام معصوم، عده‌ای بر او توقف می‌کنند و می‌گویند او آخرین امام یا همان مهدی بوده و امام دیگری نداریم. مثلاً اسماعیلیه به سراغ اسماعیل می‌روند اما واقفیه توقف می‌کنند و کسی دیگر را به نام امام نمی‌شناسند و همان امام را مهدی می‌دانند.
 

 

پس از ورود به چین، در کدام دانشگاه مشغول شدید؟
دانشگاه خواجونگ (Huazhong Normal University) در مرکز چین. حدود 5 ماه پس از آنکه به چین رفتم و شرایط آنجا را بررسی کردم، خانواده‌ام آمدند و به من پیوستند و ما در ووخَن (به انگلیسی: ووهان/ Wuhan) ساکن شدیم. یک سال در آنجا به من زبان چینی یاد دادند و بعد مرا به دانشکده تاریخ معرفی کردند.
 

 

زبان چینی از دید شما به‌عنوان یک ایرانی چگونه بود و یادگیری‌اش چه طور گذشت؟
این زبان خیلی سخت و خیلی آسان است. در ابتدا که می‌خواهید وارد دنیای آن شوید خیلی سخت است اما بعد که کمی پیش بروید و روی ریل بیفتید خیلی آسان می‌شود. آسانی‌اش به این است که دستور زبان به شکلی که ما در فارسی و عربی داریم، ندارد. همه فعل‌ها یک نوع است و مثل فارسی نیست. فعل بین فاعل‌های مختلف می‌چرخد و برای همه آنها از مصدر استفاده می‌شود، یعنی می‌شود: «من رفتن، او رفتن، آنها رفتن». حتی زمان، فعل را عوض نمی‌کند و می‌شود: «دیروز رفتن» که این ویژگی خیلی خوبی است چون خیلی از خارجی‌ها که به چین می‌آیند زمان فعل‌ها را اشتباه می‌گیرند اما سختی‌اش به دو چیز است؛ یکی شکلک‌های فراوان آن است. چون زبان چینی بدون الفبا بوده و شکلک و کاراکتر دارد که تا چند ده هزار هم گفته‌اند، که البته خیلی از ‌آنها دیگر مورد استفاده نیست یا واژه‌های خیلی علمی و پیچیده‌ای هست که افراد کمتری استفاده می‌کنند اما اگر 3 هزار کاراکتر را یاد بگیرید، خیلی راحت می‌توانید چینی را صحبت کنید و حتی روزنامه چینی را بخوانید و بفهمید. یعنی الفبایی وجود ندارد که بین کلمه‌ها مشترک باشد؛ آب یک شکل دارد و بابا یک شکل و هیچ ربطی به هم ندارند. تنها از روی شکل‌شان که بعد از مدتی حفظ می‌شوید، اینها را تشخیص می‌دهید. مثلاً شما در فارسی، واژه «تهران» را آنقدر دیده و نوشته‌اید، همین که شکل آن را ببینید، بسرعت تشخیص می‌دهید. در چینی هم این گونه است. البته سختی دیگر هم نحوه ادای یک واژه است که در این زبان، بسیار مهم است.
 

 

شما تا چه اندازه توانسته‌اید بر زبان چینی مسلط شوید؟
من هنوز بعد از 8 سال نمی‌توانم بگویم مسلط هستم. با اینکه در آنجا در نشست‌های علمی مقاله ارائه می‌کنم و می‌توانم صحبت کنم. اینکه چقدر طول بکشد تا زیرپایه‌ها و ساخت اصلی دست‌تان بیاید، حداقل 6 ماه تا یک سال طول می‌کشد.
 

 

در منطقه شرق آسیا، تفاوت بین زبان‌های چینی، کره‌‌ای و ژاپنی خیلی زیاد است؟
بله. برخی از کاراکترهای زبان چینی در زبان ژاپنی هم پیدا می‌شود اما در زبان ژاپنی معنای متفاوتی دارند.
 

 

اما زبان چینی کهن‌تر است؟
بله، چینی‌ها معتقدند که ژاپنی‌ها از زبان آنها بهره برده و اقتباس کرده‌اند.
 

 

پس از ورود به دانشگاه، به چه فعالیتی مشغول شدید؟
دانشگاه خواجونگ یک بخش قوی دارد که بخش بین‌الملل است و ما زبان چینی را در آنجا آموزش دیدیم. بعد ما را به بخش تاریخ معرفی کردند و آنجا استادی از من پرسید که می‌خواهی درباره چه موضوعی رساله بنویسی و من گفتم که آمده‌ام درباره مسلمانان چین تحقیق کنم. او گفت که این موضوع در چین، حساس است پس موضوعی را انتخاب کن که کمی با فرهنگ در ارتباط باشد. پس تصمیم گرفتم درباره زبان فارسی در فرهنگ مسلمانان چین پژوهش کنم. اما چون جز چند مقاله، کسی در این‌باره کار نکرده بود، مجبور شدم به کل چین سفر کنم و تحقیق میدانی داشته باشم که این سفرها، در سال 2010 رخ داد. چین 56 قوم دارد و در این میان، تنها 10 قوم، مسلمان هستند که البته، 2 قوم، بسیار مهم هستند؛ «اویغور»ها در سین‌کیانگ و «خوئِی»‌ها (Hui) که اینها پراکنده‌ترین قوم چین هستند.
 

 

همسر شما هم زبان چینی را یاد گرفت؟
بله. ما هر دو درس می‌خواندیم. من همزمان فعالیت‌های فرهنگی انجام می‌دادم که بیشتر ترجمه بود چون با هزینه و علاقه شخصی رفته بودم، تا اینکه مقطع دکتری تمام شد و من رساله را نوشتم و دفاع کردم. اما همسرم هنوز درسش تمام نشده بود. دوستان گفتند اینجا بمان و کمی کار کن تا درس ایشان هم تمام شود. من علاقه‌ای نداشتم وارد تجارت و اقتصاد و بازرگانی شوم و دوست داشتم در محیط علمی بمانم. دانشگاه مطالعات بین‌المللی شی‌اَن، رشته‌های خیلی زیادی دارد که از قضا، همان سال یعنی 2013، رشته زبان فارسی را راه‌اندازی کردند. من هم، از آن موقع مشغول تدریس زبان فارسی و فرهنگ و تاریخ ایران در این دانشگاه شدم.
 

 

آیا کهنسالان منطقه سین‌کیانگ، هنوز هم فارسی می‌دانند؟
اصلاً بحث سین‌کیانگ نیست، دیگر مسلمانان چین هم این چنین هستند. آنها این فرهنگ را حفظ کردند. بعد از آن، روند دیگری از زبان فارسی وارد چین می‌شود، آن هم زمانی که صوفی‌ها وارد چین می‌شوند و تیموری‌ها کاری کرده بودند که تصوف در منطقه شمال شرق ایران و آسیای میانه و هرات و شمال افغانستان اوج گرفته بود. تصوف به چین سرریز می‌شود و دوباره موج دیگری از واژه‌ها و کتاب‌ها و نمادها وارد چین می‌شود که البته بیشتر در بین فرهنگ مسلمانان چین یعنی شمال غرب و جنوب غرب و مرکز چین، زبان فارسی حفظ می‌شود. هنوز هم جمله‌های زیادی، به فارسی در میان مسلمانان چین رواج دارد. مثلاً وقتی می‌خواهند نیت نماز بکنند یا به فارسی می‌گویند یا به چینی اما به عربی نمی‌گویند. فایل صوتی سخنرانی یک روحانی چینی را دارم که نحوه نیت کردن نماز را توضیح می‌دهد و می‌گوید یا به چینی، یا به فارسی می‌گویی که: «نیت کردم دو رکعت نماز بامداد بگزارم متوجه شدم به جهت کعبه، قربة الی الله، ‌الله اکبر»؛ این نیت نماز صبح یک مسلمان چینی است. البته تأکید کنم آنها که تحت تأثیر فرهنگ عربی قرار گرفتند، این روش و منش را کنار گذاشتند. اگرچه صوفی‌ها هنوز هم، واژه‌های خدا و پیامبر و برزخ و اسلام و نماز بامداد و نماز پیشین و نماز پسین و شام و دندان و پیراهن را دارند. مثلاً روحانیان ما روی منبر می‌گویند ای مسلمین و روحانی چینی می‌گوید ای دوست من. اما او خودش هم خبر ندارد که این «دوست من»، عبارت فارسی است. در منطقه مرکزی چین، آخوندی از من پرسید که ایرانی هستی، گفتم بله، کاغذی نشانم داد و گفت این شعری است که ما در ماه شعبان می‌خوانیم با این مطلع: «برات آمد برات آمد/ ز سر ما را حیات آمد» که البته شعر خیلی بلندی بود. این از مواردی است که در فرهنگ چینی حفظ شده و به نظر یکی از پژوهشگران زبده چینی که درباره زمان مغول‌ها پژوهش کرده، حتی همان موقع همه مسلمان‌ها و قوم خوئی که الآن یکی از مهم‌ترین اقوام مسلمان چین هستند، به زبان‌ فارسی تکلم می‌کردند. اما متأسفانه چون ما به چین پشت کردیم و به غرب رو آوردیم، تقریباً صد سال است که چین را فراموش کرده‌ایم و آنها رابطه خیلی زیادی با عرب‌ها پیدا کرده‌اند. حتی همین حالا می‌بینیم که دیگر کتاب فارسی در قفسه مسلمان چینی به ندرت پیدا می‌شود. وقتی من به خانه‌ها و مساجد نگاه کردم، دیدم که با حسرت این کتاب‌ها را نگاه می‌کنند و برمی‌دارند و می‌گذارند جلوی ما و می‌گویند ما بچه بودیم کتاب فارسی می‌خواندیم. نه اینکه ناراحت باشند یا تعصبی داشته باشند اما منِ ایرانی حس می‌کنم که حیف است آخرین برگ‌های درخت کهن زبان فارسی در چین بریزد.
 

 

به نام چین اشاره کردید که در سفرنامه ابن بطوطه و گلستان سعدی آمده است. مثلاً ما در شاهنامه، نام توران را هم داریم که شاید بشود به چین تعبیر کرد. آیا از آن سو، نام ایران در متون ادبی چین، ردیابی شده است؟
در منابع تاریخی چین، برای هر دوره از تاریخ، یک واژه خاص استفاده می‌شده است، مثلاً ما در زمان اشکانیان واژه‌ای به نام ایران نداریم و از زمان رضاشاه به بعد مورد استفاده قرار گرفت یا ایران که اکنون به آن «Yilang/ ای‌لانگ» می‌گویند. اما پیش از آن در بیشتر منابع واژه «فارس» دیده می‌شود و مثلاً اشکانیان را به نام «اَن‌شی» می‌شناختند. نخستین شناخت چینی‌ها از ایرانی‌ها زمانی بود که در زمان خَن در سال 200 پیش از میلاد مسافرتی انجام می‌شود و سفیری به سمت غرب فرستاده می‌شود تا ملت‌های مغربِ خودشان را بشناسند. در این میان، می‌بینند که سرزمینی به نام اَن‌شی وجود دارد. یا ما واژه سلسله ساسانیان را در زبان چینی می‌بینیم. بعد از آن برای مدت زیادی، واژه «بُ‌ سه» که معادل پارس هست استفاده می‌شده چون آنها نمی‌توانستند واژه پارس را تلفظ کنند.
 

 

آیا درست است که بیشترین حضور مسلمانان در منطقه سین‌کیانگ رواج داشته است؟ چون در مطالعات چین، بیشتر سین‌کیانگ را می‌شناسیم.
ما ایرانی‌ها وقتی از مسلمانان در چین حرف می‌زنیم همه ذهن‌مان به سمت منطقه‌ای به نام سین کیانگ می‌رود که اویغورها در آنجا ساکن هستند که تاریخ و فرهنگی دارند. البته تحت تأثیر فرهنگ و تمدن ایرانی هم قرار گرفته‌اند و الفبایی که استفاده می‌کنند همان الفبای فارسی است. حتی واژه‌های فارسی خیلی زیادی در زبان روزمره‌شان دارند که بعضی از پژوهشگران کار کرده‌اند و اینها را استخراج کرده‌اند. مثلاً شما نوشته‌ها و کتاب‌های آنها را می‌توانید بخوانید اما متوجه نمی‌شوید به چه معنا است. اما در حالی که در چین، مسلمانان دیگری هم داریم. مسلمانانی که به آنها «خوئِی/ Hui» می‌گوییم که آنها فرهنگ و زبان چینی دارند. همچنین قومی به نام تاجیک داریم که اصلاً بخشی از تاجیکستان بوده و در مرزبندی‌ها در سین‌کیانگ قرار گرفته که آنها هم بعضی واژه‌های فارسی را دارند. بیشتر تمرکز من، روی «مسلمانان چین» یا «چینی‌های مسلمان» یا همان «خوئی‌ها» بوده است.
 

 

وضعیت زبان فارسی و مطالعات ایران‌شناسی در دانشگاه‌های چین چگونه است؟ آیا شما تنها ایرانی‌ای هستید که در آنجا زبان فارسی تدریس می‌کنید؟ علاقه جوانان چینی را به یادگیری زبان فارسی چگونه می‌بینید؟
در چین چند دانشگاه هست که زبان فارسی دارد؛ دانشگاه زبان‌های خارجی پکن، دانشگاه زبان‌های خارجی شانگهای و یکی دو دانشگاه دیگر، که آنها پذیرش دانشجوی محدودتری دارند. تا جایی که اطلاع دارم تا یکی دو سال پیش، فقط در حد 10، 15 دانشجو، هر 4 سال پذیرش می‌شدند تا فارغ‌التحصیل شوند و دوباره دانشجو بگیرند. در حالی که دانشگاه ما، شلوغ‌ترین دانشگاه دارای گروه زبان فارسی در چین است. 28 دانشجو از گروه اول ما فارغ‌التحصیل شدند که در سال 2013 آمده بودند. در دانشگاه شی‌اَن، در حال حاضر، من و همسرم به همراه دو استاد چینی به تدریس زبان فارسی مشغول هستیم. رئیس دانشکده زبان‌های شرقی خیلی فعال است و با ما دوست است و رفت‌و‌آمد خانوادگی هم داریم. ایشان تلاش کرده تمام زبان‌های شرقی مانند ترکی، اردو، هندی، تایلندی، کره‌ای و عربی را فعال کند. ما گروهی هستیم که زیر مجموعه دانشکده زبان‌های شرقی است و بیش از 120 دانشجو داریم. به آنجا رفتم و تلاش کردم با دانشگاه بین‌المللی امام خمینی قزوین تماس بگیرم. در نتیجه قرارداد همکاری امضا کردیم و ما بعد از اینکه دانشجوهایمان دو سال فارسی خواندند، آنها را به ایران می‌فرستیم تا یک سال آموزش زبان فارسی ببینند و سال چهارم به اینجا، برای نوشتن پایان نامه برمی‌گردند و فارغ‌التحصیل می‌شوند. ما سعی کردیم در اینجا عیدها و جشن‌های ایرانی مثل جشن نوروز و یلدا و... را برگزار کنیم. هر دانشجویی که می‌آید، برایش یک اسم ایرانی انتخاب می‌کنیم که اتفاقاً خیلی هم برایشان شیرین است. سعی می‌کنیم محیط آموزش را ایرانی کنیم و در کلاس همه اسم‌ها فارسی است. سال اول به زبان چینی به آنها آموزش می‌دهیم اما از سال دوم شروع به فارسی صحبت کردن می‌کنیم. دانشگاه ما شلوغ‌ترین دانشگاه است و تلاش ما این است که ایران را به معنای ایران واقعی هم قبل و هم بعد از اسلام نشان دهیم.
 

 

شنیده ام  در جایی گفته بودید، در چین تلاش می‌کنید تا حقیقت ایران را معرفی کنید. این گفته به چه معنا است؟
بله، چون حقیقت ایران مسأله خیلی پیچیده‌ای نیست. حقیقت ایران چیزی است که شما در خانه و کوچه و خیابان از آغاز نوروز تا پایان اسفند می‌بینید؛ مجموعه‌ای از فرهنگ‌های خوب و بدی که با هم آمیخته شده است. مجموعه تاریخ و عقایدی که داریم که البته بسیاری از آنها گرانبها هستند و تاریخ بزرگی پشت‌شان هست و خود سرمایه‌ای هستند. فرهنگ دینی و باورهایی که ما داریم و حتی آداب و رسوم گرانسنگ‌مان مثل نوروز و یلدا در همین فرهنگ پرافتخار می‌گنجد. ما به تمام اینها به عنوان فرهنگ‌مان بها می‌دهیم که اگر دقیق شویم، مجموعه‌ای از تجربه گذشتگان‌مان برای رسیدن به زندگی آرام و همراه با خوشبختی است. ما سعی می‌کنیم این فرهنگ را در بازار جهانی و در دکانی که در آنجا داریم، عرضه کنیم و به نمایش بگذاریم و بگوییم دست ما خالی نیست. محصولات زیادی داریم که یا قبلاً سر بازار نیاورده‌ایم یا کسی به بازار ما در ایران نیامده، پس ما آن را در آنجا عرضه می‌کنیم و خیلی هم به این کار می‌بالیم.
 

 

چگونه است که در میان چینی‌ها که امروزشان با اقتصاد گره خورده، کسانی پیدا می‌شوند که به دنبال فرهنگ دیگر ملل مانند ایران بیایند؟
چین از 30 سال پیش به این سو، ملقب به چینِ اقتصاد شده است. در چین تلاش برای گشایش بندهای اقتصادی است و خیلی از گام‌ها را هم درست برداشته است و در مسیرهای دیگر مثل فرهنگ و سیاست هم برداشته می‌شود. اما هدف اصلی رسیدن به نقطه تعیین شده اقتصادی است. کسانی که می‌آیند و زبان فارسی می‌خوانند، می‌بینند که رابطه ایران و چین خیلی صمیمی شده و گسترش پیدا کرده است. بازار کار هم بسیار زیاد است و به همین خاطر خیلی‌هایشان با نیت پیدا کردن یک شغل مناسب به طرف آن می‌آیند. وقتی هم که می‌آیند و با آنها صحبت می‌کنیم خیلی تحت تأثیر قرار می‌گیرند چون ما در کلاس زبان فارسی، گریزی به فرهنگ و عقاید می‌زنیم و می‌بینیم که اینها روی صندلی میخکوب می‌شوند و خیلی برایشان شیرین است. حتی از ما می‌خواهند که توضیحات‌مان تفصیلی‌تر باشد. شاید شنیده باشید بعضی‌ها می‌گویند موج بلندی در چین است که دارد به سمت باورهای دینی می‌رود و اینها از بی‌دینی پشیمان شده‌اند. هرچند این قدر گسترده نیست و در جامعه پیدا نیست اما ما که خارجی هستیم، می‌بینیم که خیلی‌هایشان، آرامش نسبی که یک آدم دیندار در خودش احساس می‌کند را دارند می‌بینند. پس آنها هم دارند این شیرینی را لمس می‌کنند و می‌کوشند خودشان را به این راه نزدیک کنند. ‌البته تمایل به خواندن و شناختن فرهنگ‌ها وجود دارد. در سال تحصیلی گذشته که ما فارغ‌التحصیل داشتیم، نموداری را از دانشکده به ما دادند تا استادان هر رشته‌ بدانند که دانشجویان رشته متبوع‌شان، چقدر شغل پیدا کرده‌اند. زبان ترکی 85 درصد و زبان عربی 91 درصد بود اما دانشجویان گروه ما، 100 درصد شغل مناسب و دلخواه خودشان را پیدا کرده بودند و این برای ما خیلی شیرین و موفقیت‌آمیز بود. برایم مایه افتخار است که وقتی دانشجویان من به ایران می‌آیند سطح زبان‌شان بسیار بالا است و استادان ایرانی نیز این نکته را تأیید کرده‌اند.
البته قابل انکار نیست که بعضاً، هدف‌شان اقتصادی است. به هر حال در کشورهای عربی این موقعیت بیشتر است اما من خیلی از مواقع مثل دانشگاه‌ها یا حتی در مواجهه با مردم عادی، وقتی می‌گویم ایرانی‌ام و از ایران حرف می‌زنم، ایران را با فرهنگ کهنش می‌شناسند و برایشان خیلی جالب است. به‌عنوان یک ایرانی در شرق دور، می‌بینم که نگاه‌شان به ما و سرزمین‌مان، چنان است که مایه مباهات من است.

 

برش


سابقه زبان فارسی در چین چگونه بوده است؟
سابقه زبان فارسی در چین خیلی بلند است و اساساً مسلمانان چین با فرهنگ و تاریخ ایران و زبان فارسی رشد کرده‌اند. مغول‌ها وقتی به ایران حمله کردند، زبان فارسی در اوج بود یعنی هر کس در ایران و عثمانی و آسیای میانه و هند می‌خواست کتابی بنویسد، باید به فارسی می‌نوشت تا خواننده داشته باشد. در همان زمان، مغول‌ها حمله کردند و تعدادی از صنعتگران و نویسندگان و پزشکان را از آسیای میانه و شمال شرق ایران کنونی، به عنوان سرباز و نیروی کمکی به شرق بردند تا بتوانند چین را تصرف کنند و ما این را در منابع تاریخی داریم. از جمله اینکه می‌گویند منجنیق را از ایرانی‌ها یاد گرفتند و با استفاده از آن توانستند شهری را که در آستانه تصرفش بودند، بگیرند. به همین خاطر، مسلمانان و بیشتر فارسی‌زبانان به آن منطقه می‌روند و آنجا ساکن می‌شوند. جالب آنکه در نیمه قرن هشتم، ابن‌بطوطه در سفر 29 ساله‌اش، به چین هم رفت. او روایت می‌کند که در آنجا کسانی را دیدم ملقب به فلان‌الدین تبریزی یا شیخ‌الاسلام اصفهانی که طبیعتاً ایرانی بودند. یا اینکه می‌گوید وقتی به کشتی رفتم، دیدم روی لنج،  تنبک می‌زنند و شعر سعدی می‌خوانند. این فرهنگ در بین مسلمانان حفظ شد اگرچه آنها مجبور شدند زبان چینی یاد بگیرند تا بتوانند زندگی و معامله کنند اما بین خودشان این فرهنگ و زبان را حفظ کردند، بخصوص روحانیانشان که اینها را به عنوان متن مقدس می‌دانستند. کتاب‌هایی مثل بوستان و گلستان که از متون اسلامی شناخته می‌شد.

مقصدش را برای ترویج زبان فارسی و اشاعه فرهنگ ایران، «چین» انتخاب کرد. می‌خواست خرق عادت کند و خلاف موج مسافران غرب، راهی مشرق زمین شود تا آن سامان را بشناسد. هدفی که باید برایش دل را به دریا می‌زد. «سید جلال امام» اما چنین کرد و از قم ابتدا راهی دانشگاه خواجونگ و بعد، دانشگاه مطالعات بین المللی شی‌اَن (Xi'an International Studies University) شد تا در دانشکده زبان‌های شرقی، استاد گروه زبان فارسی شود. مسیری که همسرش نیز، پس از مدتی، با او همداستان شد تا نماینده‌‌ای از مردم ایران شوند. حالا برخلاف پکن و شانگهای، شهر شی‌اَن در چین، بیشترین فارسی‌آموز را پیدا کرده و تمام فارغ‌التحصیلان سال گذشته‌اش، شغل مناسب خود را یافته‌اند که به نوبه خود، اتفاقی حائز اهمیت به حساب می‌آید. این یزدیِ 37 ساله، حالا هشت سالی می‌شود که رحل  اقامت در موطن کنفوسیوس افکنده اما از انتخابش، هیچ احساس ندامت نمی‌کند و به آینده حفظ زبان فارسی در سرزمین اژدها، که پیشینه‌ای دور و دراز دارد، امیدوار است. سفرنامه ابن‌بطوطه مراکشی در نیمه قرن هشتم را شاهد می‌آورد و از خوانش شعر سعدی در یک لنج سخن می‌گوید اما برای وضعیت کنونی زبان فارسی افسوس می‌خورد که اگر تدبیری نشود، آخرین برگ‌های آن درخت تناور و تنومند می‌ریزد و خشک می‌شود. گفت‌وگو با او که پس از 2 سال به وطن آمده بود، در ساعات آخر سفر صورت گرفت که متن آن،از نظر تان می‌گذرد.

 

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: