روشنگرانِ جامعه زمستان زده در گفت‌و‌گو با سروش دباغ

1395/5/30 ۱۰:۰۲

روشنگرانِ جامعه زمستان زده در گفت‌و‌گو با سروش دباغ

روشنفکران را باید ذهن بیدار جامعه دانست. قشری که به جامعه حرکت می‌دهد و جهت ظهور و بروزش را -شاید نه تعیین اما -شکل می‌دهد. بویژه آنکه برهه‌های تاریخی حساس، محل آمد و شد آنان است و نسبت به رخدادها، واکنش نشان می‌دهد. در قرن سیزدهم خورشیدی، مشروطه، مهم‌ترین جلوه آن است و بعد در سده حاضر که در سال‌های پایانی آن به‌سر می‌بریم، کودتای 28 مرداد، نمود مبرهن آن است. بررسی این مهم را در گفت‌وگو با «سروش دباغ»؛ پژوهشگر گروه مطالعات تاریخی در دانشگاه تورنتو کانادا مورد بررسی قرار دادیم. او که از سال‌ها پیش، نقش جامعه‌شناختی و تاریخی نو‌اندیشانِ دینی را مورد مداقه قرار داده، اکنون از تأثیر انکارناپذیر آنان از این واقعه سرنوشت‌ساز سخن می‌گوید که متن کامل آن در پی می‌آید.



 

علی گل باز : روشنفکران را باید ذهن بیدار جامعه دانست. قشری که به جامعه حرکت می‌دهد و جهت ظهور و بروزش را -شاید نه تعیین اما -شکل می‌دهد. بویژه آنکه برهه‌های تاریخی حساس، محل آمد و شد آنان است و نسبت به رخدادها، واکنش نشان می‌دهد. در قرن سیزدهم خورشیدی، مشروطه، مهم‌ترین جلوه آن است و بعد در سده حاضر که در سال‌های پایانی آن به‌سر می‌بریم، کودتای 28 مرداد، نمود مبرهن آن است. بررسی این مهم را در گفت‌وگو با «سروش دباغ»؛ پژوهشگر گروه مطالعات تاریخی در دانشگاه تورنتو کانادا مورد بررسی قرار دادیم. او که از سال‌ها پیش، نقش جامعه‌شناختی و تاریخی نو‌اندیشانِ دینی را مورد مداقه قرار داده، اکنون از تأثیر انکارناپذیر آنان از این واقعه سرنوشت‌ساز سخن می‌گوید که متن کامل آن در پی می‌آید.

 

روشنفکری از آغاز سنت خود، همواره یک پای کنش‌های اجتماعی بوده است اما در تاریخ معاصر بعد از شکست‌هایی همچون مه‌١٩٦٨ و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی روشنفکران به سمت انزوا رفته‌اند. این موضوع در رابطه با روشنفکران ما بعد از کودتای ٢٨ مرداد هم به نظر می‌رسد که مصداق دارد. جنابعالی تأثیر این انزوا را روی فکر و اندیشه روشنفکران بعد از کودتا چگونه می‌بینید؟
با مدعای شما و آنچه بر روشنفکران ما پس از کودتا رفت موافقم و به تعبیر دقیق‌تر شاید واژگان تنهایی، یأس و ناامیدی از انزوا مناسب‌تر باشد. اگر به آثار روشنفکران و سیاسیونِ ما در روزگار پس از کودتا نگاه کنید کاملاً این تلخی و یأس و سرخوردگی را می‌بینید. از جمله بسیاری از شاعران، نویسندگان و مترجمان که در آن دوره تعلق خاطر پر رنگی به چپ داشتند. از شاهرخ مسکوب گرفته تا حسن کامشاد، سیاوش کسرایی و کثیری دیگر. از نگاه به آثار این‌ها می‌توان نوعی از هم پاشیدگی و به انزوا رفتنِ توأم با یأس و تلخی را فهمید که در فضای روشنفکری کشور سایه گسترده بودکه این فضا بیشتر مربوط به دهه 1330 است. در کنار این‌ها نیز نیروهای دینی و ملی که حول دکتر محمد مصدق گرد آمده بودند هم، از حکومت پهلوی دل خوشی نداشتند.از دهه 1340 به بعد که به انقلاب بهمن 1357 منجر شد، قصه در سطح اجتماعی، رنگ و بوی دیگری پیدا کرد که می‌توان به بحران غربزدگی توأم با انقلابیگری و از سوی دیگر تأکید بر هویت ملی و بر خویشتن اشاره کرد که در دستور کار روشنفکران و سیاسیون قرار گرفت. حد فاصل 10 سال تا انقلاب، اوج دوران علی شریعتی در حسینیه ارشاد است. از سوی دیگر گفتمان جلال آل احمد، ستیز با تظاهرات مغرب زمین و «آنچه خود داشتیم و از بیگانه تمنا می‌کرد» است که روایت غیر انقلابی این موضوع، در آثار احسان نراقی هم دیده می‌شد. گفتمانی که مشخصاً روشنفکران پس از مشروطه در دهه‌های 1320 و 1330 در دستور کار داشتند، نوعی گشودگی نسبت به مغرب زمین و آشنایی با تظاهرات جدید تمدن غرب بود. ادبیات، فلسفه و سبک زندگی، رفته رفته جای خود را در دهه‌های بعد به گفتمان مبتنی بر ستیز با مغرب زمین می‌دهد و دفتر روشنفکری ورق دیگری می‌خورد. نمی‌گویم که تنها کودتا در این زمینه مؤثر بود اما به لحاظ تاریخی، ما روندی را شاهد بودیم که در این دهه‌ها با آثاری که میرزا فتحعلی آخوندزاده و عبدالرحیم طالبوف می‌نوشتند سمت و سویی دیگر می‌یابد و یأس و انزوای بعد از کودتا جای خود را به ستیزه‌جویی با غرب و انقلابیگری می‌دهد.
 

 

از آنجا که شما در شعر معاصر هم تحقیق و تفحص کرده اید، آیا میان شعر نیما یوشیج و مهدی اخوان ثالث در دوران پسا کودتا قائل به تفاوت هستید؟ چه، به نظر می‌رسد شعر نیما توأمان با یأس، کورسویی از امید دارد اما گویی اخوان در ناامیدی مطلق به سر می‌برد.
شعر زمستان اخوان ثالث در حوالی کودتای 28 مرداد سروده شده است و از شهرت هم برخوردار است؛
سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را...
***
که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می‌آید برون، ابری می‌شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه‌داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک؟
مسیحای
جوانمرد من این ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...
این هم از طنز روزگار است که مهدی اخوان ثالث تخلص‌اش« امید» بود ولی در اشعارش کمتر سویه‌ای از امید دیده می‌شد و نوعی فضای سیاسی تلخ را در این شعر به تصویر کشیده است. اخوان بخصوص در اشعار حوالی کودتایش تلخی و یأس فراوانی دیده می‌شود ولی گویی نیما سویه‌هایی از امید در اشعارش دیده می‌شود. مرادم این است که این یأس و تلخی او متأثر از فضای سیاسی سرد و زمستانی ای بود که در آن زیست می‌کرد. به نظرم در وهله نخست می‌توان گفت که در مجموع نیما در آن برهه امیدوار‌تر بوده است.
 

 

 به عقیده شما روشنفکران چگونه دوباره می‌توانند ازاین انزوا بیرون بیایند؟ زیرا گفته می‌شود آنان هستند که جامعه را حرکت می‌دهند.
در برهه منتهی به انقلاب، روشنفکران تأثیر بسزایی بر جامعه داشتند و اساساً در جوامع در حال‌گذار است که تأثیر‌گذاری روشنفکران پررنگ‌تر می‌شود. در جوامعی که به لحاظ سیاسی رشد و توسعه چندانی نکرده‌اند سخنان روشنفکران که در دوران‌گذار می‌زیند در مقام تئوریزه کردن این دوران هستند بسیار هم شنیده می‌شود در عین حال حاکمان در مقام مهار آنها از هیچ امری فرو گذار نمی‌کنند. به طور مثال در جامعه کانادا که من در آن زندگی می‌کنم بسیاری از ساز و کار‌های دموکراتیک برقرار شده است و بسیاری از مردم از حقوق اولیه خود برخوردار هستند و لازم نیست از این موارد گفته شود. حاکمان هم با آن مشکلی ندارند و به روشنفکران دوران‌گذار احتیاج نیست . این به خاطر این است که نهادهای دموکراتیک در اینجا شکل گرفته است و از سرکوب خبری نیست. اگر جایی دوران‌گذار را سپری کرده باشد، روشنفکران از منظر دیگری با مردم و مخاطبان خود سخن می‌گویند.
 

 

پروژه روشنفکری بعد از کودتای ٢٨ مرداد و جنبش‌ منتهی به انقلاب 1357، چه رویکردی را در پیش می‌گیرد؟
بخشی از واکنش‌ها به کودتای 28مرداد طبیعی بود و در مواجهه با فضای سیاسی آن دوران، می‌شود فهمید که افراد بسیار تحت تأثیر تحولات آن دوران قرار گرفتند و کثیری از آرزوها پژمرده و پرپر شد. به لحاظ وجودی هم می‌شود فهمید که بسیاری از آنچه انتظار داشتند و می‌خواستند محقق نشد. آنان می‌دانستند به لحاظ امنیتی کار چندانی نمی‌شود کرد و قدرت حاکمه تمامی ساحت‌ها را در دست خود گرفته است. شبیه آن چیزی که امروز در ترکیه اتفاق افتاده که کودتایی ناموفق رخ داده و تصفیه حساب‌های فراوان شکل گرفته است. از آن رو در 28 مرداد 1332، کودتایی علیه حکومت قانونی شکل گرفته بود و تصفیه حساب‌های فراوانی که در پی داشت، قدرت عمل را از روشنفکران گرفت. سپس رفته رفته تحت تأثیر فضای غرب ستیزی و نوعی مواجهه دیگری با مغرب زمین از طریق ترجمه برخی آثار و فضای ضد استعماری که در اروپا شکل گرفته بود، مناسبات دیگری را به وجود آورد که این فضا در دهه اول بعد از مشروطه دیده نمی‌شود. گفتمان جدید روشنفکری، حد فاصل اوایل دهه 40 تا اواخر دهه 60 شکل گرفت و هنوز هم در روایت رسمی قائلینی دارد که البته در زمره روشنفکران به حساب نمی‌آیند و من مرادم بیشتر علی شریعتی و جلال آل احمد است. جالب است که در آن دوره هم کسی مانند فخرالدین شادمان کتابی با عنوان «تسخیر تمدن فرنگی» را می‌نویسد ولی این سخنان به فراموشی می‌رود. او طالب نوعی گفتمان است که نه از در ستیز درآمده بود و نه مثل احسان نراقی و داریوش شایگان بود، بلکه نگاهی متوازن و متعارفی را توصیه می‌کرد که کاملاً به محاق می‌رود و در میان کسانی که در آن دوره به دنیا آمده بودند نامی از فخرالدین شادمان به گوش نمی‌رسد و صدای او تحت تأثیر فضای عمومی آن دوره که از جنس ستیز با مغرب زمین بود از بین می‌رود.
 

 

آیا می‌توان سویه‌هایی از تأثیر کودتا و رویدادهای حوالی آن را در طرح روشنفکری دینی پیدا کرد؟
بله، تأثیر آن را بر روشنفکری دینی قبل از انقلاب چون چهره‌های شاخص آن علی شریعتی و مهدی بازرگان می‌توان رصد کرد. در آن دوره، نوعی بدبینی نسبت به نظام سیاسی مغرب زمین در بین نیروهای ملی، سیاسی و روشنفکری به سبب کودتای 28 مرداد وجود داشت. البته این قضیه، در وجود معقول و آرامی چون مهدی بازرگان بروز کمتری داشت اما نزد علی شریعتی بسیار پررنگ‌تر بود. بازرگان کتاب مهمی نوشته است با عنوان «سازگاری ایرانی» و در آنجا به نوعی گیر و گرفت‌ها را معطوف به «خود» می‌داند و به نکات قابل تأملی اشاره کرده است. بازرگان مشکل و دشمن اصلی ما را استبداد می‌دیده است و مسأله را از درون می‌نگریسته است و هیچ وقت گفتمان شدید ایدئولوژیک را نداشته است. هرچند اعتراض خود را داشت و با کودتا مخالف بود و هزینه آن را هم پرداخته بود ولی از ریشه‌های درونی و فرهنگی داخلی غافل نبود ولی شریعتی به نوع دیگری، نگاه غرب ستیزی، استعمار و استحمار را برجسته کرده است. وقتی به شریعتی حسینیه ارشاد می‌رسیم این گفتمان غرب ستیزی بسیار پررنگ است درحالی‌که در همان موقع بازرگان اینچنین نبود.  با اینکه هر دو آنها از کودتای 28 مرداد زخم خورده بودند. به این معنا است که می‌توان گفت کودتا بر نحله نواندیشی دینی پیش از انقلاب و بر دو چهره برجسته شریعتی و بازرگان، هر یک بسته به پیشینه معرفتی و ایدئولوژیکی خود تأثیر گذاشته است.
 

منبع: ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: