اندیشه های سیاسی و دینی شیخ احمد سرهندی / عزیز احمد

1395/4/30 ۰۸:۱۷

اندیشه های  سیاسی و دینی شیخ احمد سرهندی / عزیز احمد

شیخ احمد سرهندی، از سران بزرگ طریقت نقشبندیه است که در زنده نگه داشتن دین اسلام در سرزمین هند بسیار تلاش کرده است. او برای پیاده کردن اندیشه های اسلامی و عرفانی خود از موضع گیری سیاسی در برابر سلاطین استفاد کرد و هم چنین تفکرات و نظریات ابن عربی در باب "وحدت وجود" را به چالش کشید و از دل آن مبانی "وحدت شهود" را به وجود آورد. این نظریه باعث نزدیک شدن رابطه میان عقل گرایان و صوفیان گردید.این مقاله ضمن ارئه اندیشه های سیاسی و دینی شیخ سرهندی، چگونگی شکل گیری نظریه "وحدت شهود" را نیز مورد بررسی قرار می دهد.

 

 

شیخ احمد سرهندی، از سران بزرگ طریقت نقشبندیه است که در زنده نگه داشتن دین اسلام در سرزمین هند بسیار تلاش کرده است. او برای پیاده کردن اندیشه های اسلامی و عرفانی خود از موضع گیری سیاسی در برابر سلاطین استفاد کرد و هم چنین تفکرات و نظریات ابن عربی در باب "وحدت وجود" را به چالش کشید و از دل آن مبانی "وحدت شهود" را به وجود آورد. این نظریه باعث نزدیک شدن رابطه میان عقل گرایان و صوفیان گردید.این مقاله ضمن ارئه اندیشه های سیاسی و دینی شیخ سرهندی، چگونگی شکل گیری نظریه "وحدت شهود" را نیز مورد بررسی قرار می دهد.

حرکت نقشبندیه به عنوان واکنشی اسلامی و مترقی در برابر افکار انحرافی و غیر اسلامی اکبرشاه، در هند جریانی جدید به شمار می رفت. این حرکت نسبت به طریقت های صوفیه، از ایمانی عقل گرایانه تر جانبداری می کرد. برخی از رهبران صوفی که در منطقه خود از نفوذ قابل توجهی برخوردار بودند برای افزایش تسلط معنوی خود بر مریدانشان، با پروراندن نظریه لزوم بزرگداشت و تقدس شیخ1، وجوب حرمت و احترام او که از ابن عربی اقتباس شده بود، تعبیر "فنا در شیخ" را تعمیم دادند. ارتباط نزدیک با برخی مشایخ موجب ضعف امپراتوری اکبرشاه و جایگزینی سنت های سهروردیه و شکل گیری سیاست پیروی از شیوه ابن عربی در جامعه هند شد.2 نقشبندیه، در سال های پایانی حکمرانی اکبرشاه و پس از مرگ ابوالفضل، با آمدن خواجه باقی بالله به هند و به قدرت رسیدن انسان های مومن در بخش هایی از دستگاه حاکمه، جان گرفت. میرزا عزیز کوکا، برادر رضاعی اکبرشاه، شیخ فرید3 از امپراتوران قابل اطمینان "بخشی"(bakhshi) و قلیچ خان، والی لاهور چند تن از این قبیل افراد بودند. خواجه باقی بالله توانسته بود تا اعماق قلب خان خانان عبدالرحیم خان4 از حامیان تولسی داس شاعر هندی5 که عقایدی لیبرالی داشت، نفوذ کند. این انسان های بزرگ قلعه های مستحکم اسلام و ایمان در هند اسلامی بوده اند.

طریقت نقشبندیه، با تلاش شیخ احمد سرهندی که از مریدان طراز اول خواجه باقی بالله بود، به نقطه عطف خود رسید. ریشه های محکم علم و دانش او با اعتقاد کامل به دین رشد یافت. سرهندی در آغاز با بهره گرفتن از تعالیم طریقت های چشتیه، سهروردیه و قادریه به سیر و سلوک پرداخت6؛ با نصایح شیخ یعقوب کشمیری که به فلسفه سیاسی سید علی همدانی بی توجه بود، با طریقت کبرویه آشنا شد7؛ اما او در آن روزگار در مواجهه با باورهای انحرافی، پیروی از طریقت نقشبندیه، آن هم به شکل آسیای میانه ایش را ترجیح می داد. با این حال شیخ احمد سرهندی با ابوالفضل و فائضی که به دانش و تعالیم او احترام می گذاشتند8 و در تفسیر قرآن نیازمند مساعدت هایش بودند9، رفاقت نزدیکی به هم زد.  نخستین کار شیخ سرهندی این بود که با فعالیت های مهدی الفی جانپور در هند که به شخصیت پیامبر اسلام توهین نموده بود، و ادعای اکبر شاه در برخورداری از رسالت های پیامبر، و نظرات کسانی چون ابوالفضل که معتقد بودند در ایمان به خدا، قبول پیامبر شرط نیست، به مخالفت برخیزد. او ابتدا می بایست جایگاه احترام آمیز پیامبر را ترمیم می کرد. شیخ برای مبارزه با افکار انحرافی مذکور، نگارش کتاب مهمی به نام "اثبات النبوه" را آغاز کرد و با استفاده از روش شیخ یحیی مانری که در گذشته برای احیای ارزش های اسلامی و بیان آرا سیاسی – صوفیانه خود اقدام به نامه نگاری هایی کرده بود، شروع به نوشتن نامه به اشخاص مختلف در هند کرد   و پس از مدتی، نامه های مذکور را جمع آوری و منتشر نمود تا همگان از آن مطلع شوند. در کتاب "مکتوبات" که حاوی نامه های سرهندی است مطالبی نیز وجود دارد که سیاست های اکبر شاه را آشکارا تقبیح می کند. امام ربانی، در نامه ای که به شیخ فرید نوشته است می‌گوید:<<نسبت سلطان به جهان، مانند نسبت قلب است به انسان. اگر قلب، پاک و پاکیزه باشد بدن نیز از صحت و سلامت برخوردار خواهد بود. مسلمانان به رغم پریشان حالی  و ضعف و فتورشان، و به رغم غربتی که اسلام امروزه گرفتارش است، توانسته اند در دینداری خود ثابت قدم باشند؛ کفار نیز برکفر خود پای می فشارند... اما در عهد اخیر یعنی در زمان سلطنت اکبرشاه، کافران و بت پرستان توانسته اند با غلبه و زور بر ممالک اسلامی حکم برانند. طوری که مسلمانان حتی از اظهار دینداری و بیان احکام دین عاجز بوده اند. کسانی که جز این عمل می کردند به دست کفارکشته می شدند.>>10 او در نامه ای که به خان اعظم نوشت وضعیت مسلمانان را به این شکل بیان داشت:<<غربت اسلام به حدی است که کفار در جامعه، اسلام را طعن و مسلمانان را تحقیر  می کنند. آن ها بدون واهمه احکام کفر را به اجرا درمی آورند و در بازارها و بر سرهر کوی و برزنی به تمجید و ستایش اهل کفر می پردازند. مسلمانان در حال عجز و بیچارگی هستند. عمل کردن به احکام اسلام از منهیات شده است. مسلمان ها به دلیل عمل به احکام دینشان از سوی کافران طعن می شوند.>>11 ابعاد بیرونی واکنش های تند شیخ احمد با زاوی‌ دید بدائونی تفاوت چندانی ندارد. برای نمونه او در نامه ای که به لالا بیگ می نویسد: <<ازممنوع اعلام کردن ذبح گاو توسط اکبر شاه سخن می گوید و مدعی می شود که این کار برای محدود ساختن آزادی مسلمانان صورت گرفته است>>12 شیخ احمد سرهندی پس از آن که جهانگیر در سال 1605 به سلطنت رسید، در نامه ای که به شیخ فرید می نویسد، از طریق مریدانش در کاخ، سلطان را نصیحت می کند و می گوید:<< حاکم مسلمانی بر تخت سلطنت نشسته است>>، آن گاه با بیان انتظاراتی که از او می رود خاطرنشان می کند که<<سلطان باید متوجه مسئولیت هایش در شکل دادن به حکومتی مبتنی بر فقه اسلامی باشد؛ او باید از روحانیون منفعت طلبی که عامل نابسامانی های دولت پیشین بوده اند دوری کرده وبه روحانیون باتقوا و ازخود گذشته نزدیک شود>>13.

در سخنان شیخ احمد، نوعی جاه طلبی صوفیانه بود که موجب ناخرسندی عمیق عالمان دینی هند می‌شد. این موضوع، احتمالا به آن دلیل که هنوز رابطه دوستی بین شیخ احمد و جهانگیر حاصل نشده بود و یا با ملاحظه علما که طبقه نخبه هند اسلامی را تشکیل می‌دادند، صورت می‌گرفت. اساساً آن ها نیز در حرکتی که شیخ احمد آغاز کرد و پایانی بر حرکت های هزاره اول گردید نقش داشتند و سهیم بودند. آن ها همواره از ادعاهای افراطی کسانی چون اکبر یا مهدی جانپوری اعلام برائت کرده بودند. ادعای او در این که ازمرتبه روحی اولین خلیفه اسلام و سرسلسله نقشبندیان یعنی ابوبکر، گذر کرده و از ولایت محمدی(ص) به مرتبه حضرت ابراهیم(ع) رسیده، نشان می دهد که در پی مسیر خاصی در تصوف بوده است. شیخ سرهندی، به دلیل بیان چنین مسائلی از سوی خواجه باقی بالله نکوهش می‌شود14وجهانگیر او را زندانی می کند.15روحانیون نیز با این ادعا که او خلاف سنت عمل می کند به نکوهش او برخاسته و خواهان اعدام او شدند.16 شیخ در بیان پوزش آمیز خود می‌گوید<< تحت تاثیر وجدی آنی بوده و به این دلیل خود را در مقامی برتر از ابوبکر، سرسلسله طریقت نقشبندیه احساس کرده است>>؛ آن گاه اضافه می کند: <<این مطلب به معنی بی احترامی به ابوبکر نیست و چنین چیزهایی در میان صوفیان متداول است.>> شیخ ادامه می دهد: <<من مجبور بودم این موضوع را به اطلاع شیخم برسانم؛ و آن چه در بار‌ه ولایت محمدی گفته‌ام مانند نجوای عبد با مولایش است>>17. نامه‌های سرهندی که دربرگیرنده ی مطالبی از این قبیل است همچنان می‌تواند محور بحث ها و گفتگوها قرار گیرد18.

می‌دانیم سرهندی خود اعلام کرد مُجدد اسلام در هزارّ دوم است19؛ و حقیقت این است که او در حرکتی که آغاز نمود موفقیت های فراوانی به دست آورد20. او معتقد بود اسلام در هزاره دوم نه تنها ضعیف نشده بلکه در حال قوت گرفتن است21. شیخ احمد استفاده از واژه  "قیوم" را به جای اصطلاح "قطب"22 که پیشتراز سوی ابن عربی به کار رفته بود مناسب تر دید. معتقد بود "قیوم" اراده عبادت کنندگان خدا را در احاطه خود دارد و فوق تمام ویژگی ها و قواعد و اسمایی است که واسط عبادت کننده و عبادت شونده قرار می گیرند23. او ادعای قیومیت نداشت اما پیروانش و مخصوصاً دو تن از اخلافش، او را در مرتبه قیومیت می دیدند. علمای عقل گرا اعتقاد داشتند قیوم بودن فراتر از پیامبر، و موقعیتی الهی است. به همین دلیل آن ها ادعای پیروان شیخ احمد را خلاف ایمان می دانستند. مسلمانان هند، متفق القول، شیخ احمد را که امنیت دینی و سیاسی آن ها را تضمین کرد و برایشان میراثی علمی به جای گذاشت، با صفت "مُجدد الف ثانی" می شناسند و برای اکبر شاه و باورهای انحرافیش اهمیتی قائل نبوده و به طور جدی به او اعتراض می کرده اند.

پس ازآن که شیخ احمد در زندان جهانگیر متحمل اذیت و آزارهایی شد، بین آن دو رابطه ای دوستانه برقرار گردید24. امپراتور، برای او هدایایی فرستاد و در شرح حال خود از او با احترام یاد کرد. شیخ سرهندی نیز به جهانگیرنامه ای نوشت و گسترش و توسعه ارتش اسلام  را به او تبریک گفت و تاکید نمود که "اسلام زیر سایه شمشیرها گسترش می یابد"25. بیان نظر قاطع درخصوص تاثیرات مستقیم یا غیرمستقیم شیخ احمد بر جهانگیر دشوار است. اما طبق نوشته سر توماس روو و مورخان اروپایی دیگر، شکی نیست که امپراتور نرم خو، بت پرست نبوده است26. از شرح حال و زندگی نامه او می توان شواهدی یافت که برای عارفان مسلمان و علمای دینی احترام فراوانی قائل بوده است27. او اگرچه ازمعابدی چون جادروپ که متعلق به هندوها بود، بازدید کرده است اما دلیل این امر جلودار بودن هندوها در دانش ودانتا که نوعی تصوف هندویی بود می باشد28.او نه تنها آشکارا برای جشن های هندویی مانند شیواراتری و راجی - باندهان احترام قائل بود29 بلکه بزرگداشت مراسمی چون مُحرم را که یادآور سنتی سیاسی درمیان مسلمانان بود از نو تقویت کرد30. او از سویی دیگر، عبادت کنندگان بت های هندی را سرزنش کرد31، متصدیان دین جائینیزم را تحت فشار قرار داد ، شکنجه نمود32 و نبردی را که منجر به فتح کانگرا شد جنگی مقدس خواند33.  او با این که علاقه ای نداشت کسی از اسلام روی گردان شود34، اما اجازه هم نمی داد کسی را به زور مسلمان کنند35. شیخ احمد سرهندی نیز با این که همواره حقوق ضایع شد‌ه مسلمانان در مناطق دوردست و روستاهای بسیار دور هند را یادآور می‌شد و محدود کردن آزادی عبادت آن ها و تخریب مساجدشان36 توسط هندوها را تقبیح می کرد اما درظاهر از حیات دینی شخص امپراتور کاملا خشنود دیده می شد37.

شیخ، آن دسته از دیدگاه های سیاسی اش را که در سنت جدش، خلیفه دوم سراغی از آن ها نبود، به صورت آشکار در نامه هایش بیان کرده است38. او از جریان تجرید و انزوای متفکران دینی – سیاسی مانند نظام الملک طوسی39، سید علی همدانی40، و ضیاالدین بارنی41 که فعالیتشان را در هند یا در شرایط ناامن مناطق مرزی و دورافتاده دولت مسلمان پیش می بردند هواداری می‌کرد. شیخ احمد برای پادشاهی که با شمشیر از دین حمایت می کرد احترام قائل بود. به اعتقاد او رابطه و فاصله ی سلطان با دولت مانند رابطه قلب و بدن است. نظرات شیخ احمد علما را وادار می کرد برای پیاده شدن احکام شرع در کشور، به طور مستقیم امپراتور را نصیحت کنند. او می‌گفت حاکمان مسلمان جایگاه و امنیت خود را مدیون مردم مسلمان هستند42.

او اعتقاد داشت اسلام و کفر(هندوئیسم) ضد یکدیگرند و نمی توانند یک جا جمع شوند. احیای یکی از این ها به معنی از میان رفتن دیگری است. بزرگداشت یکی، تحقیر دیگری خواهد بود43. او می گفت کافران، یعنی هندوها اگر فرصت بیابند مسلمانان را از دینشان خارج کرده و هندویشان خواهند کرد، درغیر این صورت آن ها را به قتل می رسانند. عزت اسلام مساوی است با ذلت کفر و کافران. با این حال اگر به دلیل مسائل دنیوی لازم باشد با آن ها مراوداتی داشت باید در حد ضرورت این کار را کرد.  درچنین وضعی نباید به آن ها اهمیت داد و بی دلیل نباید بیش از اندازه به آن ها توجه کرد44. شیخ احمد بین سیاست های دینی – سیاسی خود و نظام کاست متعلق به هندوها به شکل قاطع تفکیک قائل می شود. او دربار‌ نجس بودن مشرکان معتقد است در ظاهر نجاستی متوجه آن ها نیست اما به دلیل بی ایمانی، در باطن نجس هستند. او در بیان عدم نجاست ظاهری آنان به غذا خوردن پیامبر در خانه  یک یهودی و وضو گرفتن او در ظرفی که متعلق به فردی مشرک بود اشاره می کند و می گوید پیامبر یاری آن ها را رد نکرده است45.

او از مسلمانان می خواهد اهل شرک و بت هایشان را تحقیر کنند و برای آن ها ارزشی قائل نشوند46. به اعتقاد او در زمان قدرتمندی اسلام می توان در برابر بدعت ها با مسامحه رفتار کرد؛ اما در آن روزگار چنین نبود و بایستی از هرگونه مسامحه پرهیز می شد47. او می‌گفت جزیه ای که از ذمّی ها گرفته می شود برای حمایت از آن ها نیست؛ این امر باید دلیلی بر ذلت آن ها باشد48. این نظر شیخ از سوی برخی علما خلاف فرمانی به شمار رفت که عمر خلیفه دوم به فرماندهانش داد. او امر کرده بود "از بی عدالتی در حق ذمییان اجتناب کنید، رفتارهای تند و خشن در برخورد با اعتقادات آن ها می‌تواند موجب از بین رفتن حاکمیت شما در آن مناطق شود"49.

افکار اسلامی شیخ بر ازمیان برداشتن فاصله شریعت و طریقت مبتنی بود؛ می‌گفت: <<باید ترکیبی از این دو محقق شود و مکاشفات صوفیان بایستی کاملا بر احکام شریعت منطبق گردد>>50. <<اگر چنین نباشد راه برای انحرافات و برداشت های غلط شخصی باز می شود>>51.<<شریعت، سعادت دنیا و آخرت را به طور کامل درخود جمع دارد. آن چه در اثنای سلوک صوفیان نصیبشان می شود، بیرون از محدوده شریعت نیست52>>. <<کلام خدا ازلی و ابدی است. تمام اوامر و نواهی مندرج در تورات و انجیل و قرآن شکل نازل شده  کلام خداست>>53. <<قرآن در متن سنت پیامبر(ص) و در زندگانی جانشینان آن بزرگوار و خلفای راشدین، به صورت برنامه ای برای زندگی انسان ها ترسیم شده است54>>.<< علم شریعت دارای صورتی و حقیقتی است. صورت آن نصیب علمای ظاهر می شود و عبارت است ازمعانی محکم قرآن و حدیث>>.<< حقیقت آن نیزمتعلق به عالمان راسخ (راسخون) است که متشابهات قرآن و حدیث را دربرمی گیرد55>>.<< این دسته از عالمان هم پیرو پیامبر هستند. زیرا ارزشی که از راه نبوت نشات گرفته است ازآن چه ریشه در ولایت دارد به مراتب افضل است. از این رو هیچ یک از اولیاء از نظر مرتبه فضل، از هیچ یک از انبیا برتر نیستند56>> .<<برای تزکیه نفس و کنترل هواهای نفسانی، عمل به یکی از احکام دین، از هزار سال ریاضت و مجاهدتی که در این راه متحمل می شوند برتر است. ریاضت و مجاهده اگر براساس اقتضای شریعت نباشد، موجب تایید و تقویت هوای نفس می شود. برای مثال هندوها در ریاضت و مجاهده با نفس، نقصانی ندارند، اما چون طبق دستورات شریعت این کارها را نمی کنند، هیچ فایده ای برایشان ندارد. یعنی چیزی جز نفسانیت بیشتر برایشان حاصل نمی شود57.>>

بی اعتمادی شیخ احمد به مکتب های انحرافی صوفیانه به دلیل وجود توام دیدگاه های توحیدی و وحدت وجودی در مکاشفات اسلامی و هندویی بود. به اعتقاد سرهندی، جریان مذکور با این که در بین اشراف و مردم عادی، مشوق حرکت های ترکیبی و وحدت طلبانه است اما درنهایت موجب تضعیف اسلام در هندوستان و حل شدن آن در مذهب هندوئیسم می شود. با این حال او برای تجربیات عارفانه فرد مسلمان در محدوده زندگی مطابق با شرع محدودیت قائل بود. در نتیجه ادراک حقایق تصوف دینی ترکیبی، اجتناب از هرگونه عنصر انحرافی سوق دهنده به سوی حرکت بهاکتی(bhakti) تسهیل شد. در نظر شیخ: <<گمان یکی بودن رحیم و رام اوج نادانی و بی خردی است. زیرا آفریننده و آفریده هیچ گاه متحد نمی شوند... پیش از آفرینش رام و کریشنا، هیچ کس با چنین نام هایی خدا را یاد نمی کرد. بنابراین به چه دلیل باید گفت با ذکر این دو نام، خداوند به ذهن خطور می کند؟>>58 او به گسترش اسلام در بین طبقات محروم هند اکتفا نکرد و با تاثیرگذاری بر افرادی که اسلام را به معنای واقعی می پذیرفتند، اقدام حرکت هایی مانند چایتانیا (Chaitanya) را خنثی نمود59. او می گفت لطف الهی اجازه نمی دهد مردم هند بدون پیامبر و راهنما بمانند؛ ولی ممکن است مردم با وجود چنین افرادی، از آن ها غافل بوده باشند60. به اعتقاد او خدایان مقدس هندوها محل بحث و جدل است61. او هندوئیسم را نه تنها مجموعه ای از اعتقادات متناقض می دانست بلکه آن را دشمن اصلی اسلام به شمار می آورد و می گفت اسلام به مسلمانان دستور داده است اعمال کفار را لعنت کنند62.  دلیل نقد شدید نظریه "وحدت وجود" ابن عربی از سوی شیخ احمد سرهندی احتمالا شباهت آن به "پانته ایسم" ودانتایی است. شیخ معتقد است انعطاف موجود در این نظریه می تواند مهیا کننده بستر لازم برای اندیشه های انحرافی شود. البته طریقت های تصوفی در برخی کشورها به تدریج تحت تاثیر "نظریه وحدت" وجود قرار گرفته و طبق تفسیر ابن عربی به جانبداری از آن پرداختند63. رد و ابطال این نظریه از سوی شیخ احمد سرهندی موجب نوعی انقلاب در اساس تصوف گردید.

شیخ همراه با پیشینیان راه مشترکی را درپیش گرفت و همه ادیانی را که موجب رسیدن انسان به خدا می شوند، مورد بررسی قرار داد64. او درنهایت با قرار دادن نظریه "وحدت شهود" به جای نظریه "وحدت وجود" تحولی جدی در تصوف ایجاد کرد.. شیخ احمد، در آغاز کوشید برداشت های غیر متعارف و مبتنی بر کشف صوفیانی چون بایزید بسطامی، منصور حلاج و عارفانی را که اندیشه هایشان در مکتب ابن عربی شکل منطقی تری به خود می گرفت، تبیین کند65.میگوئل آسین پالاسیوس این مطلب را به صورت جالب توجه  و تطبیقی مورد بررسی قرار داده است66.

شیخ احمد با وجود آیات مشخص درباره موضوعی در قرآن، بیان تفسیرهای کنایی یا انحرافات صوفیانه را تاب نمی آورد و برای نمونه می گوید:<< ما به آیات قرآن مومن و معتقدیم نه آن چه در فصوص الحکم آمده است. نزد ما فتوحات مدنیه (قرآن) نسبت به فتوحات مکیه ارجحیت دارد>>67. از نظر شیخ احمد، صوفیان می توانند به دو نوع توحید، یکی "وحدت وجود" و دیگری "وحدت شهود" قائل شوند. منظور از "وحدت وجود" این است که سالک، مومن و معتقد باشد به این که موجود، واحد است و غیراو را به لحاظ اعتقاد و ظن، نیست بداند. سالک معتقد به "وحدت وجود" ماسوی را تجلی گاه ذات واحد می داند. "وحدت وجود" از سنخ علم الیقین است. اما شیخ احمد نظریه "وحدت وجود" را که نافی همه چیزها جز ذات مقدس اله است، مخالف عقل و شریعت می داند68. معنای مورد نظر او از "وحدت شهود" این است که سالک در همه چیزها جز ذات واحد را مشاهده نمی کند." این نیز مقامی از سنخ عین الیقین است و در آن تضادی وجود ندارد. شیخ می گوید:<< واجب است بدانیم که خداوند با ذات مقدسش موجود است؛ مخلوقات نیز به واسطه خلقت خداوند، موجود شده اند. خداوند در ذات ، صفات و اسمای خود واحد است. مشارکت دیگران در هیچ یک از کارهای خداوند متصور نیست. صفات و افعال خدا، همچون ذات او منزه از امثال و کیفیت است. بین این مطلب و صفات و افعال مخلوق هیچ مناسبتی وجود ندارد69>>. او چنان ذات متعالی ای است که امکان را آیینه وجوب و آدم را مظهر وجود قرار داد. وجوب و وجود دو صفت کمالی حق سبحانه و تعالی هستند اما خداوند فوق اسما و صفات است. لذا گفتن این که "عالم عین خداوند متعال می باشد"، غلط است."

"درست این است که گفته شود:"عالم ، مخلوق خداست."70 هدف اصلی از آفرینش انسان به جا آوردن وظیفه عبادت است. به همین دلیل بالاترین مرتبه ولایت، مقام بندگی است. در مرتبه ولایت، مقامی بالاتر از مقام بندگی نیست. سالک در این مقام بین خود و مولایش پی به نسبت درست می برد و خود را فقر محض و خداوند را به لحاظ ذات و صفات، مستغنی بالذات می یابد. او به هیچ وجه ذات و صفات و افعال خود را با ذات و صفات و افعال حق متناسب نمی‌بیند. عبد باید معتقد باشد که خداوند سبحان و متعال خالق اوست و او بنده خداوند خالق است. اما درباره توحید فعلی که برخی در اثنای سلوک متوجه آن می شوند باید گفت آنان در این مقام، فاعلی جز خداوند بزرگ نمی یابند."71. نظریه "وحدت شهود"، در نگاه پیروان شیخ، نظریه ای پویا بود؛ در حالی که نظریه "وحدت وجود" ابن عربی و مفسران هندی و ترک آن نظریه ای ایستا محسوب می‌شد. آموزه شیخ احمد سرهندی با شعار "خدا همه چیز است" تناسب نداشت. او می‌گفت خدا هادی و هدایت کننده است(الهادی). سرهندی، معتقد است در رابطه موجود بین انسان و خدا، سخن از وصل نیست، سخن از کسب رضایت پروردگار است. مخلوق، جزئی از خالق نیست ولو ذره‌ای کوچک؛ رابطه خالق و بنده مانند معیت واحد با دیگران است. اناالحق گفتن عارفان در اثر وجد و سرور معنوی امر صحیحی نیست؛ دوست و محب خدا باید بگوید:"اناالعبد"72.

تا پیش از سرهندی، عقل گرایان به نقد اندیشه‌های به ظاهر غیرعقلانی ابن عربی می‌پرداختند. قبل از او کسی در هند یا کشورهای دیگر به معرفی نظامی صوفیانه که تا این حد به ذات اسلام نزدیک باشد و در عین حال منتقد دستگاه فکری ابن عربی نیز باشد، نپرداخته بود73. لذا تاثیر انقلابی نظریه "وحدت شهود" شیخ احمد بر اسلام هندی امر شگفت آوری نیست. او توانست با نظریات خود بین عقل گرایان و جریانات دیگر اسلامی آشتی برقرار کند، موفق به ایجاد تعادل بین فقه اسلامی و سلوک صوفیانه گردد و غوغای دیرینه میان صوفیان و روحانیت را از میان بردارد. تاثیرات شیخ احمد بر مسلمانان کشورهای دیگر نیز قابل توجه بوده است74.  شیخ احمد با الهامی که ازشباهت‌های موجود بین افکار صوفیانه و اندیشه‌های ودانتا کسب کرد عامل تحولی اساسی در مباحث دینی – سیاسی شد؛ تحولی که از جهات گوناگون به موازات رد نظریات کسانی چون رامانوجا(Ramanuja) وشانکراچاریا (Shankracharya) مطرح می‌شد؛ و این جالب توجه است. آن ها هر دو در متن دو دین مختلف دارای خطی موازی هستند، اما هرکدامشان تحولی مستقل از یکدیگر را نمایندگی می کنند. متاسفانه درباره تاثیرمستقیم یا غیرمستقیم  رامانوجا و یا شاگردانش بر شیخ احمد هیچ اطلاعی در دست نیست. تارا چاند (Tara Chand) در موقعیتی مشابه به نتیجه‌ای می رسد که بیان آن در این جا خالی از لطف نیست: <<آشکارا باید گفت جدل درباره منشا و سرچشمه تاریخی تصوف برای روشن شدن چگونگی تجربیات عارفانه ادیان ذکر شده، امر بیهوده ای است.>>75. پس از فاصله گرفتن روشن از نظریه سنتی "وحدت وجود"، ممانعت از هجوم عقل گرایان در جهت استحکام پایه های اندیشه ی اسلام نوگرا درهند آسان به نظر می رسید. اینک تنها کاری که شیخ احمد باید انجام می داد توسل به اندیشه غزالی در رد آراء فارابی و ابن سینا76 و تکرار اتهامات اشاعره علیه معتزله بود76.  اجماع علما، مجدد الف ثانی بودن شیخ احمد را تایید کرد.  تردیدی نیست که سرهندی با آثار و فعالیت های خود موجب گسترش مفاهیم اسلامی و تضعیف باورهای غلط در هند گردید. او بین محرکه‌های شریعت و علوم باطنی تصوف پیوندی نو ایجاد کرد. این امر از معضلات اصلی اندیشه عرفانی و دیدگاه های اسلام فراگیر در هند آن روز بود. او با مصادره اسلام از سوی عقل گرایانی که امروزه بر بخش اعظم حیات دینی هند سیطره دارند مخالف بود. اسلام او از ویژگی های استقلال، اعتماد به نفس، قاطعیت، عدم سازش، و ضدیت با بدعت ها برخوردار بود. همه  رهبران فکری هند در دوره‌های بعد، کسانی چون سید احمد خان78، اقبال79، و ابوالکلام آزاد80 به رغم تفاوت در شیوه هایشان، از افکار شیخ احمد سرهندی متاثر بوده اند.

*ترجمه مقاله ای است به نام " Seyh Ahmed sirhindinin siyasi ve dini dusunceleri" که در شماره هشتم فصلنامه تصوف چاپ آنکارا (سال 2007) منتشر شده است.

 

پی نوشت ها:

1- ابن عربی، الامر المحکم، استانبول، 1315، ص82 .

2- ابن عربی در محاکم سوریه و آناتولی در برابر مسیحیان چنین نقشی را برعهده گرفته بود. نک: Asin palacios, El Islam Cristianizado , Madrid 1931 , pp 94 – 111.

3- شیخ احمد سرهندی بیشتر نامه های سیاسی خود را برای او ارسال کرده است.

4- Pandit Vanshidhar , “Abdur Rahim Khan Khanan and his Hindi Poetry” Islamic Culture , Hyderabad Deccan , 1948, XXIV , p 123.

5- شیخ محمد اکرام، روز کوثر، کراچی، صص 70-69 .

6- همان، ص 150 .

7- سید علی همدانی، ذخیره الملوک، کتابخانه دولتی هند، شماره 1130.

8- محمد هاشم کشمی، زبده المقامات، Cawnpore   ، ص 126.

9- اکرام، ص 148.

10- شیخ احمد سرهندی، مکتوبات، لکهنو، 1877، جلد اول، ص65.

11- همان، ص82 .

12- همان، ص 106.

13- همان، ص 70.

14- اکرام، همان،ص 153.

15- امپراتور جهانگیر، نظامنامه، علیگره، 1864، ص 272.

16- اکرام، همان، صص 62- 15.

17- سرهندی، همان، جلد دوم، ص 174.

18- هجویری، کشف المحجوب، بخش سوم.

19- سرهندی، همان، جلد دوم، ص17.

20- ملا عبدالحکیم سیالکوتی، دایره المعارف اسلام، جلد 5، ص 297.

21- سرهندی، همان، جلد یکم، ص212.

22- ابن عربی، فتوحات مکّیه، قاهره، 1293 هجری، جلد دوم، ص95.

23- اکرام، همان، ص191.

24- جهانگیر، همان، ص370.

25- سرهندی، همان، جلد سوم، ص82.

26- The Embassy of Sir Thomas Roe to the Court of the Great Mogul, 1615-1619, edited by William Foster, Londra 1800, II, p314.

27- جهانگیر، نظامنامه، ص428 .

28- جهانگیر، همان، ص356.

29- جهانگیر، همان، ص361.

30- توسط گوئریرو پاینه ترجمه شده است.

31- جهانگیر، همان، ص254.

32- جهانگیر، همان، ص438.

33- جهانگیر، همان، 342.

34- جهانگیر، همان، ص83.

35- جهانگیر، همان، ص101.

36- سرهندی، همان، 162.

37- سرهندی، همان، 161.

38- نامه های خلیفه دوم که توسط خورشید احمد فاروق ترجمه و منتشر شده است.(دهلی 1959، ص36)

39- نظام الملک طوسی، سیاست نامه، پاریس 1891، ص 138.

40- سید علی همدانی، همان، 95.

41- ضیاالدین بارنی، فتاوای جهانگیری، India Office , Londra , persian،  شماره ی 1149.

42- سرهندی، همان، جلد دوم، ص121.

43- سرهندی، همان، جلد یکم، ص165.

44- سرهندی، همان، جلد اول، 168.

45- سرهندی، همان،جلد سوم، ص77.

46- سرهندی، همان، جلد اول، ص 339.

47- سرهندی، همان، جلد دوم، ص39.

48- سرهندی، همان، جلد اول، ص193.

49- خورشید احمد فاروق، همان، ص 88.

50- سرهندی، همان، جلد اول، ص18.

51- سرهندی، همان، جلد اول، ص40.

52- سرهندی، همان، ص 54.

53- سرهندی، همان، ص312.

54- سرهندی، همان، ص 455.

55- سرهندی، همان، جلد دوم، ص31.

56- سرهندی، همان، جلد اول، ص325.

57- سرهندی، همان، ص69.

58- سرهندی، همان، ص171.

59- D.C.sen, Chaitanya and His Age, Calcutta , 1922, pp219-229.

60- سرهندی، همان، ص 171.

61- سرهندی، همان، ص 248.

62- سرهندی، همان، ص 325.

63- برای آگاهی از تشابهات نظریه ی وحدت وجود و ودانتا به یادداشت های خواجه خان نگاه کنید که به منزله ترجمه و گلچینی از فصوص الحکم است. (Madras, 1928)

64- سرهندی، همان، ص 41.

65- سرهندی، همان، جلد دوم، ص 6.

66- Miguel Asin Palacios, El Mistico Murciano Abenarabi, Madrid, 1925, III, P4.

67- سرهندی، همان، جلد اول، ص 121.

68- سرهندی، همان، ص 410.

69- سرهندی، همان، ص 311.

70- سرهندی، همان، ص7.

71- سرهندی، همان، ص38.

72- سرهندی، همان، ص6.

73- برای آگاهی بیشتر از نظریه ی وحدت شهود شیخ احمد سرهندی نک: برهان احمد فاروقی، Mujjaddid,s Conception by Tawhid, Bombey, 1940.

74- مصطفی صبری، مواقف العقل و العلم و العالم، جلد سوم، صص 299-275، قاهره، 1950.

75- Tara Chand, Influence of Islam on Hindu Culture, Allahabad 1936, p105.

76- سرهندی، همان، ص34.

77- سرهندی، همان، ص323.

78- الطاف حسین حالی، حیات جاوید، Cawnpore 1901، ص 10.

79- Muhammed Ikbal, Reconstruction of Religious Thought in Islam, Oxford 1934, pp 182,187.

80- ابوالکلام آزاد، تذکره، لاهور، ص131.

منبع: اطلاعات حکمت و معرفت سال پنجم ، شماره1

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: