فرمانفرما یا فرمانروا؟ / حامد سرلکی

1395/4/13 ۰۹:۱۵

فرمانفرما یا فرمانروا؟ / حامد سرلکی

در تاریخ معاصر ایران، رموز بازنشده‌ای در قالب رجال سیاسی هستند که دامنه نفوذ و اعتبار آنها در میان دیگر اندیشه‌ها بسیار فراگیر است. آنقدر که مانند محور یک آسیاب، هر اتفاقی از قلب آنها نشأت می‌گیرد. یا ایجاد‌کننده‌اند یا هدایت کننده، آن زمانی هم که منافع شخصی یا گروهی‌شان ایجاب می‌کند سد حصینی نسبت به کنش و واکنش‌های توده مردم و جماعت روشنفکر می‌شوند


نگاهی به زندگی هزار دستان سیاست عصر قاجار

در تاریخ معاصر ایران، رموز بازنشده‌ای در قالب رجال سیاسی هستند که دامنه نفوذ و اعتبار آنها در میان دیگر اندیشه‌ها بسیار فراگیر است. آنقدر که مانند محور  یک آسیاب، هر اتفاقی از قلب آنها  نشأت می‌گیرد. یا ایجاد‌کننده‌اند یا هدایت کننده، آن زمانی هم که منافع شخصی یا گروهی‌شان ایجاب می‌کند سد حصینی نسبت به کنش و واکنش‌های توده مردم و جماعت روشنفکر می‌شوند. با این  صبغه می‌توان رمزگشایی از چنین شخصیت‌هایی را به نوعی مهم‌ترین رسالت پژوهشگر تاریخ اجتماعی دانست. روایت زندگی این غولان سیاست، داستان عسرت ایامی است که مردمانش محروم از گرمی نان و مسحور از وفور ظلم بودند. مردمانی که وقتی این رجال عجیب‌الخلقه را به قدر کفایت خودشان شناخته‌اند، سر بی‌مایگی بر آستانشان گذاشته‌اند و آن قشری که بیشتر بر ساز و کار زندگی اینان آگاه شدند دست به افسانه سرایی و توهمات  زدند؛ این خان‌های هزار دست، سلاطینی بوده‌اند که اگر گاهی بر پُست و مسندی تکیه زدند بیشتر از آن چیزی بودند که نشان می‌دادند.

«عبدالحسین میرزا فرمانفرما (فرمانفرمائیان)»، متولد 1231ه.ش در شهر تبریز، پدرش فیروز میرزا پسر شانزدهم عباس میرزا و مادرش حاجیه هُما خانم دخترعموی پدرش و دختر بهمن میرزا بهاءالدوله (پسر سی و هفتم فتحعلی‌شاه) بود. به شکلی می‌توان گفت وی از هر دو سو جزو سرآمدانِ شاهزادگان قجری به حساب می‌آمد. در دوران نوجوانی وارد دارالفنون شد و در رشته نظام به تحصیل پرداخت. اعصار ابتدایی حیاتش پر بود از سمت‌ها و پست‌های حکومتی از جمله حضور در کابینه موقت به ریاست میرزا سلطان‌علی‌خان وزیر افخم در پست وزارت عدلیه. در دوره فترت میان دوره اول و دوم قانونگذاری در کابینه میرزا ابوالقاسم‌خان ناصرالملک همدانی عهده‌دار پست وزارت داخله بود و این سمت را در کابینه بعد یعنی در زمان رئیس‌الوزرایی جوادخان سعدالدوله حفظ کرد. پس از فتح تهران و فرار محمدعلی شاه، محمدولی‌خان تنکابنی تشکیل کابینه داد و در این کابینه فرمانفرما عهده‌دار وزارت عدلیه بود. این کابینه در زمان احمدشاه تشکیل شد. در کابینه دوم محمدولی‌خان تنکابنی هم فرمانفرما همچنان عهده‌دار پست وزارت عدلیه ماند. بر این سیاهه ولایت بر ده‌ها شهر و ایالت را نیز اضافه کنید.
او را می‌توان مهره‌ای سیاه و سفید در عرصه شطرنج سیاست عیان و پنهان دانست. در یکی از کتب رجال شناسی آمده است: «باغ خانه فرمانفرما رقیب حقیقی سفارت بریتانیا بود».(1) در ایام جوانی دوباره به ولایت تبریز رفت، بعد از چندی فرمانده ژاندارمری آذربایجان شد. پس از مرگ ناصرالدین شاه تا عصر رضا خانی به گفته شاهزادگان و دولتمردان، هیچ مردی چون فرمانفرما در امر سیاست پر ریشه، پر نفوذ و صاحب قدرت در سایه نبوده است تا جایی که رضا ماکسیم تنها یکی از تفنگداران خاندان فرمانفرما در دسته قزاق‌ها به حساب می‌آمد. (2) تأثیر‌گذاری عبدالحسین میرزا چنان بالا بود که پس از فوت امین الدوله صدر اعظم، وی را با دسیسه به عراق تبعید می‌کنند، اما عین الدوله فرصت طلب دوباره او را به دولت باز می‌گرداند. این رفت و آمد‌ها را می‌توان چنان تحلیل کرد که اکثر سیاستمداران قاجاری، به حضور فرمانفرما بسیار نیازمند بوده و برای همراهی با وی تمام تلاش خود را می‌کردند. فرمانفرما پس از مرگ مظفرالدین شاه چهره سیاسی شناخته شده تری به حساب می‌آمد. وی از  سالی که این شاه  چشم از جهان فرو بست 10 سال در تهران ماند و قدرت سیاسی و اقتصادی خود را به بالاترین درجات رساند. «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» بدون هیچ اغراق یکی از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی ایران زمین است. بی‌شک اهمیت این شخصیت به خاطر چند لایه‌ بودن منش چنین فردی در تاریخ معاصر ایران است. او نمونه هویت قاجاری است. سیاست پیشه‌ای است که دنیای خان و خان بازی را یک قدم فراتر برده و خود را این بار «شاه در سایه» معرفی کرد. موجودی حتی در ظاهر با وقار، با شانه‌های پهن، گزیده گو با جهانی متلاطم از حرف‌های ناگفته. آن چیز که در تاریخ پیچیده حیات این فرد نمایان است، رفت و برگشت‌های متمادی او از سیاهی تا سپیدی است. از سویی مداخله‌گر در امور مشروطه و از طرفی سینه چاک حکومت‌های دیکتاتورمآبانه. تنها تحلیلی که از نحوه برخورد این سیاست‌مدار با جامعه را می‌توان بیان کرد، منفعت‌گرایی محض او بوده است. به قولی پس از فوت مظفرالدین شاه و در دست گرفتن برخی امور پشت پرده حکومتی، همچون رخنه در عدلیه، امور خارجه و غیره باعث آن شد که رسم جدیدی از سنت «ماکیاولی قجری» را در رنگ و لعاب‌های خیرخواهانه به وجود بیاورد. نقل معروفی از محمد علی شاه قاجار است که میرزا فرمانفرما را عمرو بن عاص (عمرو عاص) خوانده است! از این لقب شاهنشاهی به فرمانفرما تعجبی نیست، لقبی که کنایه از حیله گری وی داشته است. کسی که در سایه‌های شبانه کاخ‌ها نیات ضد مردمی و اصولاً قدرت طلبانه خود را پیش می‌برد و همزمان سعی بر ایجاد مکانی در شیراز به نام «دارالمعجزه» در دی ماه 1295ه.ش به نیت امور عام المنفعه می‌کند. هنوز مردمان قدیم «قنات فرمانفرما» را در خاطر دارند، قناتی که او و پدرش در حوالی میدان پاستور امروزی احداث کردند. از دیگر اقدامات مهم خیریه فرمانفرما می‌توان به وقف باغی مشهور به «اطلس» که جزو اراضی منازل مسکونی وی در تهران بود، اشاره کرد. او در مقدمه وقفنامه نیت خود را ساخت «مریضخانه» می‌داند و هدف از این کار را رسیدن پیمانه عمرش به روزهای آخر خود بیان داشته است. همچنین برای ساخت و ایجاد بناهای مورد نیاز در آن محل، مبلغ 10 هزار تومان اختصاص می‌دهد. دیگر عمل موقوفی فرمانفرما را می‌توان امور بهسازی عمارت دارالفنون تبریز(محل تحصیل سابق میرزا) و اضافه کردن حیاطی از اموال شخصی به این عمارت برای پیشرفت در علم و ادب دانست. «عبدالحسین میرزا فرمانفرما» چنان صاحب ثروت و مکنت بود که به نقل «محمد تقی بهار» آمده است، سید ضیاء از فرمانفرما به حساب مبالغ اجباری، پانصد هزارتومان طلب می‌کند که فرمانفرما این پول را نداده و در نهایت سید ضیاء در دستگیری برخی از بزرگان قاجار، فرمانفرما را نیز دستگیر کرده و او را به مطالبه مبلغ پنج میلیون تومان تهدید جانی کرده، اما فرمانفرما به طرفه العینی خود را رها ساخته و یک پول سیاه نیز به سید ضیاء نمی‌دهد.(3) پس از کنار رفتن سیدضیاء و آزادی فرمانفرما، کاری به وی واگذار نشد و فقط در مراسم و جشن‏های دربار شرکت می‌‏کرد. فرمانفرما، با وجود نزدیکی زیادی که به رضاخان داشت، در زمان حکومت او، صاحب پست دولتی نشد و تنها به‌‏عنوان رجل سیاسی که چهل سال در این عرصه فعالیت داشت، مطرح بود. این شاه سایه نشین علاقه و التزام ویژه‌ای هم به ادب و فرهنگ نیز داشته است. تسلط بر ادبیات فارسی، عربی و زبان انگلیسی او را فردی فرهیخته در امر ادب و فرهنگ کرده بود، تا جایی که حتی سفرنامه‌ای به نام «مسافرت نامه کرمان و بلوچستان» از او بجای مانده است. همان گونه که دختر فرمانفرما در کتاب خاطرات خود می‌نویسد، پدرش علاقه خاصی به شعر و ادب و موسیقی داشت و به جای گوهر و جواهرات به دختران خود کتاب‌های خطی و اصیل هدیه می‌داد. فرمانفرمای سالخورده، با وجود نزدیکی زیادی که به رضاخان در اواخر عمر خود داشت، در زمان حکومت او، دارای پست دولتی نگردید و بیشتر به عنوان ملاکی ثروتمند و مشاوری قابل، شناخته می‌شد. باید گفت که این خان هزار دست نه در یک شب به چنین ریشه‌ای رسیده است و نه آنکه جامعه سدی در برابر ریشه دواندن او شد. در یک کلام، میرزا عبدالحسین فرمانفرما «برآیند جامعه منفعت طلب قاجاری است». در نهایت، این مرد هزار رنگ سیاست، در یک روز پاییزی به تاریخ 30 آبان سال 1318 ه.ش زمانی که افتادن برگ‌های خشک و بی‌ثمر درختان را از اندرونی عمارت خود به تماشا نشسته بود چون برگ‌های خشکیده خزان آن سال به روی زمین و به قعر قلب تاریخ پیوست.
پی نوشت:
1-کتاب این سه زن- ص45.
2- عباس میرزا فرمانفرمایان- زمانه و کارنامه سیاسی و اجتماعی- ص205.
3- تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران- ص 96.


منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: