تبیین بیتی از مثنوی مولانا / فرزین عدنانی

1395/4/5 ۱۰:۲۳

تبیین بیتی از مثنوی مولانا / فرزین عدنانی

لازم است در ابتدای مقاله این نکته را یادآور شوم که بیت فوق در بعضی نسخ مثنوی با مصراع «ماهی از سر گَنده گردد» آمده که به نظر من صحیح آن «… از سر گُنده» است و در نسخه های معتبر از جمله مثنوی نیکلسون نیز به همین معنی نقل شده است. این بیت در دفتر سوم مثنوی از ابیات قصه ای است که با عنوان «حکایت امیر و غلامش که نماز باره بود ….» آمده و در آنجا مولانا می خواهد بگوید که فرمان اصلی اعمال و رفتارهای ما از هوشمندی و عقل «هستی» یا از اراده حاکم بر تکوین و تحولات عالم منشأ می گیرد که ما عمدتاً نسبت به ریشه آنها وقوف نداریم.

 

نفس اول راند بر نفس دوم

ماهی از سر گُنده باشد نی ز دم

لازم است در ابتدای مقاله این نکته را یادآور شوم که بیت فوق در بعضی نسخ مثنوی با مصراع «ماهی از سر گَنده گردد» آمده که به نظر من صحیح آن «… از سر گُنده» است و در نسخه های معتبر از جمله مثنوی نیکلسون نیز به همین معنی نقل شده است. این بیت در دفتر سوم مثنوی از ابیات قصه ای است که با عنوان «حکایت امیر و غلامش که نماز باره بود ….» آمده و در آنجا مولانا می خواهد بگوید که فرمان اصلی اعمال و رفتارهای ما از هوشمندی و عقل «هستی» یا از اراده حاکم بر تکوین و تحولات عالم منشأ می گیرد که ما عمدتاً نسبت به ریشه آنها وقوف نداریم.مولانا می گوید که امیری با غلامش هنگام سحر قصد رفتن به گرمابه دارد. چون نماز صبح در حال قضا شدن است ، غلام از امیر می خواهد تا به او اجازه دهد به مسجد رفته و به ادای فریضه بپردازد و امیر می پذیرد و در بیرون در منتظر می ماند . اما چون مدت عبادت غلام طولانی می شود، امـیر بــا اعتراض به او می گوید: چرا بیــرون نمی آیی؟

و او پــاسخ می دهد که «او» نمی گذارد . همانی که تو را در بیرون نگهداشته و رخصت نمی دهد داخل شوی؛ مرا از بیرون آمدن منع می کند:

آن که نگذارد تو را کایی درون

می نبگذارد مرا کایم برون

آن که نگذارد کزین سو پا نهی

او بدین سو بست پای این رهی

ماهیان را بحر نگذارد برون

خاکیان را بحر نگذارد درون

غلام می گوید که پایان دادن نماز و بیرون آمدن از مسجد دست خودم نیست؛ همچنان که تو هم آزاد نبودی که داخل شوی. مولانا می خواهد بگوید که هریک از موجودات ،

محسوسات و کلیه چیزها، اعمال و رفتار ویژه ای دارند که تحت اراده و قصد آزاد خودشان نیست بلکه از ماهیت و فطرتشان مایه گرفته و بر حسب مراتب مشخص و معینی تحول می یابند .

اصل ماهی آب و انسان از گل است

حیله و تدبیر اینجا باطل است

قلمرو زندگی ماهیان در آبهاست و رشد و بالندگی گیاهان یا تجزیه و انحطاط آنها در بستر خاک . هیچ تنابنده ای

قادر نیست که امور و مقدرات حاکم بر آنها را به گونه دیگری تمشیت دهد؛ بلکه همواره گشاینده قفلی که بر آنها زده شده، خداست:

قفل زفت است و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن اندر رضا

ذره ذره گر شود مفتاح ها

این گشایش نیست جز از کبریا

می گوید که اگر تمامی کلیدهای جهان شکسته و خرد شوند، این درها جز با اراده گرداننده هستی گشوده نخواهد شد. به همین جهت انبیاء گفته اند که تا چند و تا کی می خواهیم از طریق پند و اندرز و یادآوری به مردم بگوئیم که چنین یا چنان کنید؛ در حالی که می دانیم آنان از خود اختیاری ندارند. این گونه سخن ها در خلایق تأثیری نداشته و آهن سرد را با پتک بر سندان کوبیدن و دم دمیدن در قفس است .

انبیاء گفتند با خاطر که چند

می دهیم این را و آن را وعظ و پند

چند کوبیم آهن سردی ز غی

در دمیدن در قفس هین تا بکی

سپس به منظور آنکه نشان دهد فرمان همه کنش ها و واکنش های ما در رابطه با رفتارهایی که داریم از درون موقعیتی که در آن هستیم صادر یا شنیده یا دریافت می شود، می گوید :

جنبش حلق از قضا و وعده است

تیزی دندان ز سوز معده است

نفس اول راند بر نفس دوم

ماهی از سر گنده باشد نی ز دم

یعنی تقدیر و وعده الهی تمامی اعمال و رفتــارهای ما را طی مراحل و مــراتب روشمند و منــظمی رقم می زند؛ آنطور که هر مرحله از تغییر یا تحول علامت و نشانه یی درونی دارد کــه از طریق آن فرمــان می گیرد. مثلاً اینکه دندان ما تیز و برا همواره آماده است تا غذا را بموقع جویده و به سمت معده براند، به علت علامتی است که معده در زمان گرسنگی به دهان و حلق می دهد. ضمناً ذکر این نکته ضروری است که در مورد این بیت می توان دو نوع قرائت و تعبیر داشت؛ یکی همین متن فوق است که به شرح آن اشاره شد و دیگر اینکه چون مولانا مثنوی را در مجلس مریدانش فی البداهه می سروده و کاتبان یا وراق هایی که حضور داشته اند – از جمله حسام الدین چلبی، یار غار مولانا و فرزندش سلطان ولد – ابیات را می نوشته و تقریر می کرده اند؛ ممکن است بیت فوق این گونه نیز بوده باشد :

جنبش حلق از غذا و وعده است

تیزی دندان ز سوز معده است

یعنی حرکت دهان و حلق و دندان در موقع خوردن هر وعده غذا در اثر فرمان و نشانه ای است که از سمت معده و با سوزش آن از فرط گرسنگی می آید. شاید این نوع خوانش منظور مولانا را بهتر و روشن تر بیان کند؛ زیرا در بیت بعدی که می گوید: «نفس اول راند بر نفس دوم»؛ یعنی فرمان اول از طریق حلق و دهان و دندان است که غذا را جویده و به سمت معده می راند و سپس نفس دوم به کار می افتد تا غذا را برای جذب به روده ها بفرستد. «نفس» را متکلمین جوهری تلقی کرده اند که عامل حرکت است. او جسم و جسمانی نیست. بعضی گویند که نفس، جزئی است لایتجزی در دل و بعضی برآنند که او قوتی است در دماغ که مبدأ حس و حرکت است. (۱)

در اینجا نفس اول عاملی است که دهان و دندان را به حرکت وا می دارد تا غذا را نرم کرده و در مسیر مری یا حلق به معده رساند، سپس نفس دوم به کار می افتد تا غذا را به منظور هضم و جذب به سمت روده ها براند. عـمل روده ها مرحله بعدی است و به همین طریق سلسله مراتبی از مرتبه فراتر به مرتبه فروتر همواره برقرار است که با همدیگر تعاملی در جهت رشد و نمو و تکامل و یا انحطاط و تجزیه دارند.

به طور کلی تمامی تغییرات و تحولات ، اعمال ، رفتارها در عرصه هستی از طریق صداها ، نواها ، نداها ، علائم ، نشانه و هشدار به انجام می رسد و جهت حرکت آنها همواره از فراز به فرود و از مرحله عالی به دانی است و در اینجا به منظور اینکه پاسخی به این معنا بدهد که چرا حلق و دهان و دندان را نفس اول و سوزش معــده را نفــس دوم نامیــده؛ در مصــراع بعدی این مصداق را ارائه می دهد که: «ماهی از سر گُنده باشد نی ز دم»؛ یعنی نــیرویی که ایجاد تحول می کند و نیازی را تحقق می بخشد، همواره لازم است قوی تر باشد.

به همین جهت در قیاس با حلق و دندان تیز انسان، مثال سر ماهی را بیان می کند که از جاهــای دیگر بـدن او – به ویژه دمش – قوی تر اسـت و همــواره به تمــامی اعضــاء قــوت و غذا می رســاند. این نــوع درجه بنـدی «کنشی» و «واکنشی» را می توان در تمامی تحولات و تغییرات هستی که دینامیسمی درونی داشته و به قول مولانا در شمول کلی اش از «عقل اول» مایه می گیرد، مشاهده کرد.

مثلاً هنگامی که می بینیم برگ گلی در درون گلدان در حال خشک شدن است، فوراً پارچ را آب کرده و به درون گـلدان می ریزیم. این حرکت را می توان «نفس اول» تلقی کرد که بر حسب نشانه و علامت «تشنگی گل» یا «نفس دوم» به انجام می رسد. غلام که به منظور برگزاری نماز به مسجد می رود، آن چنان در جذبه «عبادت » مسـتغرق می شود که قادر نیست از جای خود حرکت کند. در این تحول «نفس اول» همان «عقل اول» یا خداست که اجازه خروج نمی دهد و «نفس دوم» غلام است که می گوید:

قفل زفت است و گشاینده خدا

دست در تسلیم زن اندر رضا

به منظور اینکه مولانا معنای بنیادی و اساسی زندگی انسان یا تقدیر و سرنوشت او را با مصادیق روشنتر و آشکاراتری بیان کند ، می گوید:

تو نمی دانی که آخر کیستی

جهد کن چندان که دانی چیستی

چون نهی بر پشت کشتی بار را

بر توکل می کنی آن کار را

زیرا به درستی نمی دانی که در این سفر اگر حادثه ای پیش آمد کند، تو غریق خواهی بود یا نجات دهنده:

من در این ره ناجیم یا غرقه ام

کشف گردان از کدامین فرقه ام

می خواهد بگوید در برابر هر رویداد و ماجرایی ، اعمال و رفتار ما همان واکنش و عکس العملی است که از درون خود آن حادثه به وجود می آید و «نفس ها» یا «عقل ها» به منظور ایجاد تغییر و تحول محتوم از سیری به سیر دیگر می روند و بدین وسیله «مشیت» و اراده گرداننده هستی رقم می خورد.

از شگفتی های حوزه معرفت این است که مولانا حدود ۸۰۰ سال قبل با توجه به اینکه مصادیق علمی قابل اعتنا و گویایی وجود نداشته، با ذهن درخشان و وقاد خود در زمینه هوشمندی هستی به مدارجی رسیده است که کشف و شهودی است و امروزه زبان عمدتاً تمثیلی او را می توان بر زمینه آخرین کاوش های علمی در حوزه حرکت ذرات بنیادی و انرژی ها و فرکانس های فرار و سبک منطبق کرده، به نتیجه گیری پرداخت و نوشته حاضر برداشتی از همین تمثیل است.

پی نویس:——————

۱ـ مراجعه کنید به فرهنگ دهخدا ، معنی «نفس».

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: