1395/3/8 ۰۷:۳۸
شعر حجم،شعر ناب و تحولات شعر مدرن در گفتوگو با هرمز علیپور مخاطب عام راهم بهدست آوردم امیرحسین بریمانی «شعر ناب» حرکت شاعران خوزستانی برای فتح دروازههای شعر پایتخت بود! گرچه برای مخاطب ناآشنا، این موج شعری ممکن است در ردیف «موج نو» و «شعر حجم» قرار گیرد اما شباهتهای اندکی میان سه حرکت شعر مدرن دیده میشود. شاید مهمترین تفاوت «موج ناب» با آن دو، بومیگرایی و ذات ایرانی آن باشد که شباهتهای آن را با شعر مدرن غرب، تقریباً به صفر میرساند. هرمز علیپور، از شاعران صاحبنام «شعر ناب» است که کار جدی شعر را از سن بیست سالگی با چاپ شعری در مجله فردوسی آغاز کرد. علی پور فارغالتحصیل رشته کارشناسی ادبیات فارسی است که پس از سی سال اشتغال در آموزش و پرورش بازنشسته شده. از وی کتابهای«با کودک و کبوتر»، «نرگس فردا»، «الواح شفاهی»، «بال و برف»، «پرتره»،«فاخته هیمالیا»، «ریحان آلفابت»، «نیمرخ آهو»،«گیاه کهکشان» و...منتشر شده است. آنچه راجع به هرمز علی پور سالهای اخیر میتوان گفت، این است که هرمز علی پور در شعر ناب به فردیت خود رسیده و انگار که نمیتوان شعر اینروزهای او را ناب به شمار آورد اما اوضاع راجعبه شعر نابیها به همین سادگیها هم نیست چراکه این نحله برخلاف دیگرنحلهها به بیانیه روی نیاوردند و به تفرد خود از همان ابتدا اهمیت دادند، چیزی که بخصوص در کتاب «نیمرخ آهو»ی هرمز علی پور به چشم میخورد البته جدا از این حرف و حدیثهای حوزه نقد ادبی، شعر امروز علیپور شفافتر و مخاطبپسندتر شده است. شعر امروز شما به فردیت خاص خودتان رسیده است و انگار که سبک شخصی خود را کاملاً پیدا کردهاید. این امر را میتوان نوعی فاصلهجویی هرمز علیپور از شعر ناب دانست؟ من تا کتاب « با کودک وکبوتر» که در سال شصت چاپ شد و بعد با فاصله 10 سال که کتاب «نرگس فردا» چاپ شد، درواقع شاعری بودم منتسب به جریان ناب؛ البته قبل از آن هم به وسیله منوچهر آتشی در چهار ویژه نامه شعر تماشا، در چارچوب شعر ناب قرار داشتم و در سالهای 54 تا 57 که «آتشی» تماشا را منتشر میکرد، 10 سال سابقه شعری داشتم که بر میگشت به کارگاه شعر نوری علاء و آنجا هم جزو چهرهها محسوب میشدم. ما پنج نفر (سیدعلی صالحی، یارمحمد اسدپور، آریا آریاپور، سیروس رادمنش و بنده) در مسجد سلیمان به عنوان پنج ضلعیای نامنظم و در عین حال همانند انگشتهای مشت شده یک دست، شاکله شعر ناب را تشکیل میدادیم ولی هرکدام با توجه به دانش و سابقه شعریمان، برجستگیهای متفاوتی را در شعرمان ایجاد کردیم. بعدها شعر ناب از مسجد سلیمان فراتر رفت و در دیگرشهرها هم هواخواهانی یافت. به عنوان مثال در تهران خانم میزانی و فرامرز سلیمانی و در شمال فرهاد پاک سرشت و به طور کلی در دیگر شهرها افرادی را که آتشی در تماشا جمعآوری کرد و در دایره ناب قرار داد، به شعر ناب روی آوردند. ایراد منطقیای که میشد به شعر ما گرفت و البته من هم به این دریافت رسیده بودم، این بود که ما اگرچه نوع نگاهمان متفاوت بود، اما نوع بیانمان محدود بود و در اکثر اشعارمان واژگان مشخصی به چشم میخورد که برگرفته از فرهنگ زیستی قوم بختیاری بود. در واقع کار ما داشت به حالت اشباع میرسید و در عین حال شعرمان تأثیرگذار هم بود. ای بسا اگر شعر ناب با دامنه تحولات اجتماعی-سیاسی دهه پنجاه مواجه نمیشد، گستردگی بیشتری هم مییافت. البته بعد از انقلاب هم آتشی دنباله کار را گرفت اما عملاً به نابی قبل نبود. امتیازی که من برای بچههای شعر ناب قائل هستم، این است که در آن زمان، کسانی همچون فروغ و سپهری و شاملو و بهطور کلی اغلب شاعران، شاعرانی نیمایی بودند و ما از آن فضا گسستیم البته ناگفته نماند که آنها هم هرکدام به فضای متفاوتی رفتند یعنی هرکدام کارشان را به شکلی کانالیزه کردند و این باعث شد که شعرشان دوام و قوام پیدا کند. به عنوان مثال سپهری شعرش را معطوف کرد به فرهنگ شرق و در نوع خودش موفق شد. اما در مورد خود من همانطور که بعضی فکر میکنند و شاید هم حق داشته باشند، قضیه کمی فرق میکند و بنده از شعر ناب تخطی کردهام و فراتر رفتهام. من شاید کمی حالت سهل و ممتنع به شعرم دادم و مخاطب عام را هم به دست آوردم؛ علتش هم این است که پس از اینکه ما پنج نفر از هم جدا شدیم و هرکدام از مسجد سلیمان رفتیم، دیگر نتوانستیم شعر ناب را به آن معنا به پیش ببریم. من به شعر ناب قانع نشدم و به طورکلی اندازه و نهایتی برای شعر قائل نیستم و تا زمانی که هستم، تجربه میکنم و از همه انواع تجربیات، استفاده میکنم و فکر میکنم از اکثر جریانها با خبر بودهام. با اینکه سردبیر رسانهای نبودهام تا بدین طریق با شاعران جوان در ارتباط باشم، اما از جریانهای تازه و نسل تازه شاعران غافل نماندم. عدهای هم این امر را برنمیتابند و بد تلقی میکنند ولی اهمیتی ندارد و من از این همزیستی با شاعران جدید لذت میبرم. به قول یکی از دوستان، من شاعر همه دههها بودم و سعی داشتم پیشنهادهایی به شعر معاصر بدهم که تبیین آنان دیگر وظیفه منتقدان است. پس جریان شعر ناب را باید جریانی تمامشده بدانیم؟ بله من شخصاً از شعر ناب عبور کردهام و شعر من محصول فرآیندی فردی با زیربنای شعر ناب است. حجمیها با مانیفست دادن، خود را محدود کردند که این محدودسازی، ذاتاً چیز بدی نیست اما شعر نابیها از همان ابتدا به فردیت خود احترام گذاشتند و به بیانیه روی نیاوردند. از نظر شما وضعیت شعر ناب را در مقایسه با شعر دیگر و حجم را چگونه باید تبیین کنیم؟ شاعران حجم در دفترهای زمانه، بیانیه دادند که عدهای امضا کردند و پس گرفتند و از طرفی عدهای ایران نبودند و امضا نکردند و البته حجم منحصر به شعر نبود و در حوزه داستان و سینما هم نفوذ پیدا کرد مثل علیمراد فدایینیا در داستاننویسی اما بچههای شعر دیگر، تفاوت زیادی با حجم داشتند و ما شعر نابیها هم از شعر دیگریهایی همچون بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی و در رأس همه این عزیزان بیژن الهی، بیشتر تأثیر میپذیرفتیم تا شعر حجمیها. ناگفته نماند که بیژن الهی را به موازات احمدرضا احمدی میتوان آغازگر شعر مدرن دانست البته فریدون رهنما هم فرد سرنوشتسازی در شعر بود چراکه اصلاً او باعث جدایی شاملو از نیما شد! از همه اینها که بگذریم، به نظر من شعر دیگر قویتر و جانمندتر است اما راجعبه ما شعر نابی و بیانیه ندادنمان باید بگویم که ما در فکر بیانیه هم بودیم اما در نهایت به آن تن ندادیم چراکه هیچ مانیفستی را قانعکننده ندیدیم. من دیدم چیزهایی که در شعر حجم از آنها به عنوان مؤلفه یاد شده است، در شعر کلاسیک ما هم حضور داشتهاند! ما به این نتیجه رسیدیم که هر شعر، شناسنامه خودش را دارد و نهایتاً از بیانیه پرهیز کردیم. خاطراتی از فضای دوستانه شاعران دیگر در محیط مسجد سلیمان برایمان بگویید. و اینکه فاصلهتان با دیگر جریانها چطور حفظ میشد؟ ما بچههای ناب واقعاً با هم بودیم. به صحراها و گندمزارها میرفتیم، شوخی میکردیم، آواز و شعر میخواندیم. در بین ما، حمید کریمپور خصوصاً خیلی شلوغ بود و طنز بالایی داشت. از طرفی سیروس رادمنش خیلی مبادی آداب بود. سیدعلی صالحی اصطلاحاً توی خودش بود و یارمحمد اسدپور هم ذاتاً آدم آرامی بود البته این را هم بگویم آن موقع هیچ کدام شور سیدعلی صالحی را در خواندن نداشتیم. دوران خیلی خوبی بود و آن موقع ما شعر دیگریها را خیلی دوست داشتیم. مثلاً من هوشنگ چالنگی را خیلی دوست داشتم درصورتی که اصلاً او را ندیده بودم. در میان ما، اسدپور بیشترین ارتباط را با «شعردیگر»یها داشت البته من همراه با محمود مؤمنی، دو شب میهمان بهرام اردبیلی بودم و خیلی از او یاد گرفتم. آقای شجاعی را بعد از انقلاب و در کرج دیدم. درواقع دیدن این دوستان وظیفهای بود ولی بیشترین دوستی را من با آتشی و شاعران ناب داشتم چون گروه شعر دیگر، دایره محدودی داشتند و بودن میان آنان، نیازمند اخلاقیاتی بود که حقیقتاً به من نمیخورد. جدا شدن شعر نابیها چگونه بود؟ خب تا زمانی که ما پنج نفر در مسجد سلیمان بودیم، دوستیای داشتیم خالی از دغدغه و حب و بغض. دوستی ما مثل سایر دوستیها نبود که هرکدام میخواستند سهم بیشتری داشته باشند و برای این امر، کسی را از جریان خود حذف میکردند تا به نوعی نقش قهرمان را در جریان شعری خود ایفا کنند. جدا شدن ما اینطور بود که من به اهواز رفتم، صالحی به تهران، آریا آریاپور به فرانسه رفت و از میان ما فقط اسدپور در مسجد سلیمان ماند. زندهیاد رادمنش هم کارش در صحراها و شرکتهای فنی بود و مدام به شهرهای مختلف مسافرت میکرد و همه اینها باعث شد که عملاً ما کمتر همدیگر را میدیدیم و به انزوایی ناخواسته دچار شدیم. البته مهاجرت من به اهواز، این حسن را داشت که با شاعران اهوازیای همچون بهزاد خواجات آشنا شدم و با این عزیزان به داد و ستد شعری پرداختیم. قائل به تقسیم بندیهای دههای هستید؟ به عنوان مثال شعر دهه هفتاد را میتوان نحلهای خاص به شمار آورد؟ من در کنار شعر هفتاد و هشتاد هم بودهام و تا جایی که میتوانستهام همگی جریانهای متأخر را دنبال کردهام، و فکر میکنم حداقل حسن این دههبندیها، حرارت دادن به فضای شعر است که نتیجهاش قدرتمند کردن شعر خواهد بود. بخصوص من شعر بچههای کارگاه براهنی همچون رویا تفتی، شمس آقاجانی را بسیار دوست دارم و همچنین علی قنبری را هم نباید از قلم بیندازم. شعر امروز ما اصلاً آسیبی دارد؟ اگر دارد نظرتان راجعبه این آسیبها چیست؟ چون اکثراً میگویند که شعر ما آسیب دارد اما به تبیین دلایل آن نمیپردازند. به نظر میرسد آسیب دارد چراکه هر گروه و نسلی ازاین شرایط مینالد. یک مسأله این است که میبینیم کتاب اول و دوم شاعران امروزی، خیلی بهتر از کارهای بعدیشان است و به کلی اهمیتی تاریخی هم دارد اما از آن باز میمانند! مسأله بعدی این است که جوانانی وارد شعر میشوند و میبینند پیشینه شعری آنان افرادی همچون شاملو و اخوان و غیره را در بر میگیرد که هرکدام محبوبیتی دوچندان داشتهاند و با خود میگوید چرا من نباید معروف بشوم؟! درواقع بهتر است اینطور بگویم یکی از آسیبهای شعر امروز ما این است که شاعران تازهکار، عجولاند و قائل به سیر و سلوک کردن در شعر نیستند و بعد که میبینند همچین چیزی نیست که به سادگی بتوانند به معروفیت دست یابند، دچار افسردگی میشوند! البته در دوره ما هم بودند کسانی که سودای معروفیت داشتند، سالی چند کتاب منتشر میکردند و عکسشان در همه رسانهها بود اما با خودشان صداقت داشتند و میدانستند که با این کارها، عملاً کاری را به پیش نمیبرند. ما در مملکتی زندگی میکنیم که همه شاعران تثبیت شده ما با شعر کلاسیک شروع کردهاند؛ ما باید اول قواعد را بدانیم تا بعد قیدشان را بزنیم! درواقع میتوان گفت که جامعه شعری ما شایسته سالاریاست: منوچهر آتشی در سن 27 سالگی، «اسب سپید وحشی» را در بوشهر چاپ میکند و فروغ به او غبطه میخورد یا همچنین یدالله رویایی در جوانی چهره میشود و به طور کلی هیچکدام از شاعران ما در فرآیند تاریخیای که طی کردهاند، به ناحق بزرگ نشدهاند البته متأسفانه بعضی زود قانع شدند و سیر نزولی را طی کردند اما در مقابل بعضیها همچون شاملو تا آخرین لحظه جنگیدند. مشکل اصلی این است که شاعران جدید از این مسائل خبر ندارند و در توهماتشان سیر میکنند؛ البته منکر فسادهایی در نشر و رابطهبازی هم نمیتوان شد اما شاعران ما باید ببینند واقعاً چه چیزی برای ارائه در چنته دارند. شاعر پرکار، الزاماً به تکرار روی خواهد آورد؟ راستش راجعبه من هم چنین چیزی را میگفتند. اگر کم کار باشید، میگویند چرا کم کارید و اگر پرکار هم باشیدکه... اما من فکر میکنم شاعری که صاحب سبک شده است، باید شاعر پرکاری باشد. اگر من یک ماه ننویسم، سررشته از دستم میرود. این را از روی فروتنی نمیگویم: من منتظرم شعری بگویم که خودم لذت ببرم و منتظر آن روز هستم. قصد ندارید مانند دیگر شاعران،گزیده شعر چاپ کنید؟ اتفاقاً آقای حسنزاده از نشر مروارید به من لطف داشتند و از من گزیده شعر خواستند اما من در آن زمان دچار مشکلات متعددی بودم و حقیقت اینکه اصلاً وقت نکردم، البته من در این به تعویق افتادن هم خیریت میبینم و بزودی دست به این کار خواهم زد. نوعی بازگشت به گذشته در میان شاعران نسل جدید به چشم میخورد که نمودهای آن را به جز در شعرشان، در فضای نشر هم میشود دنبال کرد. در سری کتابهای آذرخشی از جنبشهای ناگهان، شاعران دهه چهلی گردآوری شدهاند که کوچه زنبق شما هم در بین آنان به چشم میخورد... ...بله من هم «کوچه زنبق» را از همین سری کتابها که گفتید، بهتازگی منتشر کردهام. من این حرکت حمید شریفنیا را دوست دارم. در نمایشگاه کتاب هم خوشبختانه ازاین کتابها بسیار استقبال شد و از این اتفاق خوشحالم. البته هیچکاری بدون عیب نیست اما چنین دست اتفاقاتی به نتایج بسیار خوبی خواهد رسید و جای این کتابها واقعاً خالی بود چراکه نسل جدید به این شعرها دسترسی نداشتند. البته به شرطی که افرادی داشته باشیم که بدون سهمخواهی، شعر معاصر را مورد بررسی قرار دهند. «شعر ناب» حرکت شاعران خوزستانی برای فتح دروازههای شعر پایتخت بود! گرچه برای مخاطب ناآشنا، این موج شعری ممکن است در ردیف «موج نو» و «شعر حجم» قرار گیرد اما شباهتهای اندکی میان سه حرکت شعر مدرن دیده میشود. شاید مهمترین تفاوت «موج ناب» با آن دو، بومیگرایی و ذات ایرانی آن باشد که شباهتهای آن را با شعر مدرن غرب، تقریباً به صفر میرساند. هرمز علیپور، از شاعران صاحبنام «شعر ناب» است که کار جدی شعر را از سن بیست سالگی با چاپ شعری در مجله فردوسی آغاز کرد.
مخاطب عام راهم بهدست آوردم
امیرحسین بریمانی: «شعر ناب» حرکت شاعران خوزستانی برای فتح دروازههای شعر پایتخت بود! گرچه برای مخاطب ناآشنا، این موج شعری ممکن است در ردیف «موج نو» و «شعر حجم» قرار گیرد اما شباهتهای اندکی میان سه حرکت شعر مدرن دیده میشود. شاید مهمترین تفاوت «موج ناب» با آن دو، بومیگرایی و ذات ایرانی آن باشد که شباهتهای آن را با شعر مدرن غرب، تقریباً به صفر میرساند. هرمز علیپور، از شاعران صاحبنام «شعر ناب» است که کار جدی شعر را از سن بیست سالگی با چاپ شعری در مجله فردوسی آغاز کرد. علی پور فارغالتحصیل رشته کارشناسی ادبیات فارسی است که پس از سی سال اشتغال در آموزش و پرورش بازنشسته شده. از وی کتابهای«با کودک و کبوتر»، «نرگس فردا»، «الواح شفاهی»، «بال و برف»، «پرتره»،«فاخته هیمالیا»، «ریحان آلفابت»، «نیمرخ آهو»،«گیاه کهکشان» و...منتشر شده است. آنچه راجع به هرمز علی پور سالهای اخیر میتوان گفت، این است که هرمز علی پور در شعر ناب به فردیت خود رسیده و انگار که نمیتوان شعر اینروزهای او را ناب به شمار آورد اما اوضاع راجعبه شعر نابیها به همین سادگیها هم نیست چراکه این نحله برخلاف دیگرنحلهها به بیانیه روی نیاوردند و به تفرد خود از همان ابتدا اهمیت دادند، چیزی که بخصوص در کتاب «نیمرخ آهو»ی هرمز علی پور به چشم میخورد البته جدا از این حرف و حدیثهای حوزه نقد ادبی، شعر امروز علیپور شفافتر و مخاطبپسندتر شده است.
شعر امروز شما به فردیت خاص خودتان رسیده است و انگار که سبک شخصی خود را کاملاً پیدا کردهاید. این امر را میتوان نوعی فاصلهجویی هرمز علیپور از شعر ناب دانست؟ من تا کتاب « با کودک وکبوتر» که در سال شصت چاپ شد و بعد با فاصله 10 سال که کتاب «نرگس فردا» چاپ شد، درواقع شاعری بودم منتسب به جریان ناب؛ البته قبل از آن هم به وسیله منوچهر آتشی در چهار ویژه نامه شعر تماشا، در چارچوب شعر ناب قرار داشتم و در سالهای 54 تا 57 که «آتشی» تماشا را منتشر میکرد، 10 سال سابقه شعری داشتم که بر میگشت به کارگاه شعر نوری علاء و آنجا هم جزو چهرهها محسوب میشدم. ما پنج نفر (سیدعلی صالحی، یارمحمد اسدپور، آریا آریاپور، سیروس رادمنش و بنده) در مسجد سلیمان به عنوان پنج ضلعیای نامنظم و در عین حال همانند انگشتهای مشت شده یک دست، شاکله شعر ناب را تشکیل میدادیم ولی هرکدام با توجه به دانش و سابقه شعریمان، برجستگیهای متفاوتی را در شعرمان ایجاد کردیم. بعدها شعر ناب از مسجد سلیمان فراتر رفت و در دیگرشهرها هم هواخواهانی یافت. به عنوان مثال در تهران خانم میزانی و فرامرز سلیمانی و در شمال فرهاد پاک سرشت و به طور کلی در دیگر شهرها افرادی را که آتشی در تماشا جمعآوری کرد و در دایره ناب قرار داد، به شعر ناب روی آوردند. ایراد منطقیای که میشد به شعر ما گرفت و البته من هم به این دریافت رسیده بودم، این بود که ما اگرچه نوع نگاهمان متفاوت بود، اما نوع بیانمان محدود بود و در اکثر اشعارمان واژگان مشخصی به چشم میخورد که برگرفته از فرهنگ زیستی قوم بختیاری بود. در واقع کار ما داشت به حالت اشباع میرسید و در عین حال شعرمان تأثیرگذار هم بود. ای بسا اگر شعر ناب با دامنه تحولات اجتماعی-سیاسی دهه پنجاه مواجه نمیشد، گستردگی بیشتری هم مییافت. البته بعد از انقلاب هم آتشی دنباله کار را گرفت اما عملاً به نابی قبل نبود. امتیازی که من برای بچههای شعر ناب قائل هستم، این است که در آن زمان، کسانی همچون فروغ و سپهری و شاملو و بهطور کلی اغلب شاعران، شاعرانی نیمایی بودند و ما از آن فضا گسستیم البته ناگفته نماند که آنها هم هرکدام به فضای متفاوتی رفتند یعنی هرکدام کارشان را به شکلی کانالیزه کردند و این باعث شد که شعرشان دوام و قوام پیدا کند. به عنوان مثال سپهری شعرش را معطوف کرد به فرهنگ شرق و در نوع خودش موفق شد. اما در مورد خود من همانطور که بعضی فکر میکنند و شاید هم حق داشته باشند، قضیه کمی فرق میکند و بنده از شعر ناب تخطی کردهام و فراتر رفتهام. من شاید کمی حالت سهل و ممتنع به شعرم دادم و مخاطب عام را هم به دست آوردم؛ علتش هم این است که پس از اینکه ما پنج نفر از هم جدا شدیم و هرکدام از مسجد سلیمان رفتیم، دیگر نتوانستیم شعر ناب را به آن معنا به پیش ببریم. من به شعر ناب قانع نشدم و به طورکلی اندازه و نهایتی برای شعر قائل نیستم و تا زمانی که هستم، تجربه میکنم و از همه انواع تجربیات، استفاده میکنم و فکر میکنم از اکثر جریانها با خبر بودهام. با اینکه سردبیر رسانهای نبودهام تا بدین طریق با شاعران جوان در ارتباط باشم، اما از جریانهای تازه و نسل تازه شاعران غافل نماندم. عدهای هم این امر را برنمیتابند و بد تلقی میکنند ولی اهمیتی ندارد و من از این همزیستی با شاعران جدید لذت میبرم. به قول یکی از دوستان، من شاعر همه دههها بودم و سعی داشتم پیشنهادهایی به شعر معاصر بدهم که تبیین آنان دیگر وظیفه منتقدان است. پس جریان شعر ناب را باید جریانی تمامشده بدانیم؟ بله من شخصاً از شعر ناب عبور کردهام و شعر من محصول فرآیندی فردی با زیربنای شعر ناب است. حجمیها با مانیفست دادن، خود را محدود کردند که این محدودسازی، ذاتاً چیز بدی نیست اما شعر نابیها از همان ابتدا به فردیت خود احترام گذاشتند و به بیانیه روی نیاوردند. از نظر شما وضعیت شعر ناب را در مقایسه با شعر دیگر و حجم را چگونه باید تبیین کنیم؟ شاعران حجم در دفترهای زمانه، بیانیه دادند که عدهای امضا کردند و پس گرفتند و از طرفی عدهای ایران نبودند و امضا نکردند و البته حجم منحصر به شعر نبود و در حوزه داستان و سینما هم نفوذ پیدا کرد مثل علیمراد فدایینیا در داستاننویسی اما بچههای شعر دیگر، تفاوت زیادی با حجم داشتند و ما شعر نابیها هم از شعر دیگریهایی همچون بهرام اردبیلی، محمود شجاعی، هوشنگ چالنگی و در رأس همه این عزیزان بیژن الهی، بیشتر تأثیر میپذیرفتیم تا شعر حجمیها. ناگفته نماند که بیژن الهی را به موازات احمدرضا احمدی میتوان آغازگر شعر مدرن دانست البته فریدون رهنما هم فرد سرنوشتسازی در شعر بود چراکه اصلاً او باعث جدایی شاملو از نیما شد! از همه اینها که بگذریم، به نظر من شعر دیگر قویتر و جانمندتر است اما راجعبه ما شعر نابی و بیانیه ندادنمان باید بگویم که ما در فکر بیانیه هم بودیم اما در نهایت به آن تن ندادیم چراکه هیچ مانیفستی را قانعکننده ندیدیم. من دیدم چیزهایی که در شعر حجم از آنها به عنوان مؤلفه یاد شده است، در شعر کلاسیک ما هم حضور داشتهاند! ما به این نتیجه رسیدیم که هر شعر، شناسنامه خودش را دارد و نهایتاً از بیانیه پرهیز کردیم. خاطراتی از فضای دوستانه شاعران دیگر در محیط مسجد سلیمان برایمان بگویید. و اینکه فاصلهتان با دیگر جریانها چطور حفظ میشد؟ ما بچههای ناب واقعاً با هم بودیم. به صحراها و گندمزارها میرفتیم، شوخی میکردیم، آواز و شعر میخواندیم. در بین ما، حمید کریمپور خصوصاً خیلی شلوغ بود و طنز بالایی داشت. از طرفی سیروس رادمنش خیلی مبادی آداب بود. سیدعلی صالحی اصطلاحاً توی خودش بود و یارمحمد اسدپور هم ذاتاً آدم آرامی بود البته این را هم بگویم آن موقع هیچ کدام شور سیدعلی صالحی را در خواندن نداشتیم. دوران خیلی خوبی بود و آن موقع ما شعر دیگریها را خیلی دوست داشتیم. مثلاً من هوشنگ چالنگی را خیلی دوست داشتم درصورتی که اصلاً او را ندیده بودم. در میان ما، اسدپور بیشترین ارتباط را با «شعردیگر»یها داشت البته من همراه با محمود مؤمنی، دو شب میهمان بهرام اردبیلی بودم و خیلی از او یاد گرفتم. آقای شجاعی را بعد از انقلاب و در کرج دیدم. درواقع دیدن این دوستان وظیفهای بود ولی بیشترین دوستی را من با آتشی و شاعران ناب داشتم چون گروه شعر دیگر، دایره محدودی داشتند و بودن میان آنان، نیازمند اخلاقیاتی بود که حقیقتاً به من نمیخورد. جدا شدن شعر نابیها چگونه بود؟ خب تا زمانی که ما پنج نفر در مسجد سلیمان بودیم، دوستیای داشتیم خالی از دغدغه و حب و بغض. دوستی ما مثل سایر دوستیها نبود که هرکدام میخواستند سهم بیشتری داشته باشند و برای این امر، کسی را از جریان خود حذف میکردند تا به نوعی نقش قهرمان را در جریان شعری خود ایفا کنند. جدا شدن ما اینطور بود که من به اهواز رفتم، صالحی به تهران، آریا آریاپور به فرانسه رفت و از میان ما فقط اسدپور در مسجد سلیمان ماند. زندهیاد رادمنش هم کارش در صحراها و شرکتهای فنی بود و مدام به شهرهای مختلف مسافرت میکرد و همه اینها باعث شد که عملاً ما کمتر همدیگر را میدیدیم و به انزوایی ناخواسته دچار شدیم. البته مهاجرت من به اهواز، این حسن را داشت که با شاعران اهوازیای همچون بهزاد خواجات آشنا شدم و با این عزیزان به داد و ستد شعری پرداختیم. قائل به تقسیم بندیهای دههای هستید؟ به عنوان مثال شعر دهه هفتاد را میتوان نحلهای خاص به شمار آورد؟ من در کنار شعر هفتاد و هشتاد هم بودهام و تا جایی که میتوانستهام همگی جریانهای متأخر را دنبال کردهام، و فکر میکنم حداقل حسن این دههبندیها، حرارت دادن به فضای شعر است که نتیجهاش قدرتمند کردن شعر خواهد بود. بخصوص من شعر بچههای کارگاه براهنی همچون رویا تفتی، شمس آقاجانی را بسیار دوست دارم و همچنین علی قنبری را هم نباید از قلم بیندازم. شعر امروز ما اصلاً آسیبی دارد؟ اگر دارد نظرتان راجعبه این آسیبها چیست؟ چون اکثراً میگویند که شعر ما آسیب دارد اما به تبیین دلایل آن نمیپردازند. به نظر میرسد آسیب دارد چراکه هر گروه و نسلی ازاین شرایط مینالد. یک مسأله این است که میبینیم کتاب اول و دوم شاعران امروزی، خیلی بهتر از کارهای بعدیشان است و به کلی اهمیتی تاریخی هم دارد اما از آن باز میمانند! مسأله بعدی این است که جوانانی وارد شعر میشوند و میبینند پیشینه شعری آنان افرادی همچون شاملو و اخوان و غیره را در بر میگیرد که هرکدام محبوبیتی دوچندان داشتهاند و با خود میگوید چرا من نباید معروف بشوم؟! درواقع بهتر است اینطور بگویم یکی از آسیبهای شعر امروز ما این است که شاعران تازهکار، عجولاند و قائل به سیر و سلوک کردن در شعر نیستند و بعد که میبینند همچین چیزی نیست که به سادگی بتوانند به معروفیت دست یابند، دچار افسردگی میشوند! البته در دوره ما هم بودند کسانی که سودای معروفیت داشتند، سالی چند کتاب منتشر میکردند و عکسشان در همه رسانهها بود اما با خودشان صداقت داشتند و میدانستند که با این کارها، عملاً کاری را به پیش نمیبرند. ما در مملکتی زندگی میکنیم که همه شاعران تثبیت شده ما با شعر کلاسیک شروع کردهاند؛ ما باید اول قواعد را بدانیم تا بعد قیدشان را بزنیم! درواقع میتوان گفت که جامعه شعری ما شایسته سالاریاست: منوچهر آتشی در سن 27 سالگی، «اسب سپید وحشی» را در بوشهر چاپ میکند و فروغ به او غبطه میخورد یا همچنین یدالله رویایی در جوانی چهره میشود و به طور کلی هیچکدام از شاعران ما در فرآیند تاریخیای که طی کردهاند، به ناحق بزرگ نشدهاند البته متأسفانه بعضی زود قانع شدند و سیر نزولی را طی کردند اما در مقابل بعضیها همچون شاملو تا آخرین لحظه جنگیدند. مشکل اصلی این است که شاعران جدید از این مسائل خبر ندارند و در توهماتشان سیر میکنند؛ البته منکر فسادهایی در نشر و رابطهبازی هم نمیتوان شد اما شاعران ما باید ببینند واقعاً چه چیزی برای ارائه در چنته دارند. شاعر پرکار، الزاماً به تکرار روی خواهد آورد؟ راستش راجعبه من هم چنین چیزی را میگفتند. اگر کم کار باشید، میگویند چرا کم کارید و اگر پرکار هم باشیدکه... اما من فکر میکنم شاعری که صاحب سبک شده است، باید شاعر پرکاری باشد. اگر من یک ماه ننویسم، سررشته از دستم میرود. این را از روی فروتنی نمیگویم: من منتظرم شعری بگویم که خودم لذت ببرم و منتظر آن روز هستم. قصد ندارید مانند دیگر شاعران،گزیده شعر چاپ کنید؟ اتفاقاً آقای حسنزاده از نشر مروارید به من لطف داشتند و از من گزیده شعر خواستند اما من در آن زمان دچار مشکلات متعددی بودم و حقیقت اینکه اصلاً وقت نکردم، البته من در این به تعویق افتادن هم خیریت میبینم و بزودی دست به این کار خواهم زد. نوعی بازگشت به گذشته در میان شاعران نسل جدید به چشم میخورد که نمودهای آن را به جز در شعرشان، در فضای نشر هم میشود دنبال کرد. در سری کتابهای آذرخشی از جنبشهای ناگهان، شاعران دهه چهلی گردآوری شدهاند که کوچه زنبق شما هم در بین آنان به چشم میخورد... ...بله من هم «کوچه زنبق» را از همین سری کتابها که گفتید، بهتازگی منتشر کردهام. من این حرکت حمید شریفنیا را دوست دارم. در نمایشگاه کتاب هم خوشبختانه ازاین کتابها بسیار استقبال شد و از این اتفاق خوشحالم. البته هیچکاری بدون عیب نیست اما چنین دست اتفاقاتی به نتایج بسیار خوبی خواهد رسید و جای این کتابها واقعاً خالی بود چراکه نسل جدید به این شعرها دسترسی نداشتند. البته به شرطی که افرادی داشته باشیم که بدون سهمخواهی، شعر معاصر را مورد بررسی قرار دهند.
منبع: ایران
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید