«دانشگاه» زیر ذره‌بین علوم اجتماعی

1395/2/27 ۰۸:۴۴

«دانشگاه» زیر ذره‌بین علوم اجتماعی

21 اردیبهشت‌ماه، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، میزبان گردهمایی اهالی علوم اجتماعی کشور بود تا از علوم اجتماعی مستقل و انتقادی، بسط گفتارهای علوم اجتماعی و کم کردن فاصله فزاینده مرکز و پیرامون دفاع کند اما این نشست با اعتراض برخی از دانشجویان مواجه شد که این اعتراضات محور و موضوع سخنرانی‌ها را متأثر از خود کرد.

21 اردیبهشت‌ماه، دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، میزبان گردهمایی اهالی علوم اجتماعی کشور بود تا از علوم اجتماعی مستقل و انتقادی، بسط گفتارهای علوم اجتماعی و کم کردن فاصله فزاینده مرکز و پیرامون دفاع کند اما این نشست با اعتراض برخی از دانشجویان مواجه شد که این اعتراضات محور و موضوع سخنرانی‌ها را متأثر از خود کرد. آنچه دانشجویان نسبت به آن معترض بودن، نئولیبرالیستی شدن دانشگاه و تلاش برای خصوصی کردن نهادهای علمی بود. این دانشجویان اساساً فلسفه وجودی انجمن‌های علمی را هم در حکم سوپاپ‌های امنیتی می‌دانستند که عرصه را برای این نئولیبرالیسم هموار کرده‌اند. در این همایش که دکتر مقصود فراستخواه، دکتر یوسف اباذری، دکتر سیامک زند رضوی و دکتر ابراهیم توفیق حضور داشتند هر یک به نحوی کوشیدند تا به این اعتراضات پاسخ دهند. در ادامه متن ویرایش و  تلخیص شده «ایران» از این سخنرانی‌ها ارائه می‌شود.

 

جرأت کنیم به فاجعه نگاه کنیم / دکتر یوسف اباذری

در اول کتاب «پائولو فریره» راجع به آموزش ستمدیدگان آمده است که ستمدیدگان اگر قدرت را به دست بگیرند چون هیچ جهان دیگری را بلد نیستند، همان کارهایی را که حاکمان انجام دادند، تکرار می‌کنند چراکه جز این چیز دیگری نمی‌دانند.

دانشجویان معترضی که در این جلسه سخنرانی کردند، تأکید داشتند که نئولیبرالیسم، دانشگاه را به سیطره خود درآورده است.

تو گویی حرف این دانشجویان آن است که نهاد دانشگاه، اکنون به شدت متأثر از امواج جدید لیبرالیسم است اما این لیبرالیسم جدید به رغم ظاهر آزادمنشانه اش به شدت یکسونگر و آزادی ستیز است و حتی سخنرانی استادانی را که امروز در این جمع حضور یافتند در حکم ظاهرسازی و چه بسا یک سوپاپ اطمینان فرض کردند. اگر مقصود دانشجویان معترض این بود که «بازار آزاد» و «دانشگاه» دو وصله ناجور هستند که به هیچ وجه با هم سازگاری ندارند، باید گفت که نظام سیاسی از ابتدا موضع خود را مشخص کرده و تأکید داشته است که ما دولت بازار آزادی هستیم و برنامه ما، «خصوصی کردن دانشگاه» است.

اساساً «خصوصی کردن دانشگاه‌ها» و «بازار آزادی شدن دولت‌ها» یک برنامه جامع و جهانی است که البته در سطح بین الملل در حال زوال است. واقعیت این است که هیچ سوپاپ اطمینان، پنهان‌کاری و توطئه‌ای وجود ندارد چراکه سیستم سیاسی آشکار از این مواضع دفاع می‌کند. این رویکرد سال‌ها قدمت دارد اما امروز دانشجویان معترض به گونه‌ای از آن گله می‌کنند که گویا برنامه چیز دیگری بوده و دانشگاه و دولت به کار دیگری مبادرت ورزیده‌اند.

اما فارغ از بحث‌های دانشجویان معترض، باید بگویم که کاملاً با نظرات دکتر فراستخواه و تحلیل اخلاقی او که معتقد است در سیستم دانشگاهی، اخلاق علمی با مشکلاتی مواجه است نیز مخالف هستم. دکتر فراستخواه در پایان سخنرانی خود برای برون رفت از مشکل دانشگاه های ما، باز به دنیای اخلاق ارجاع دادند. اینجا این سؤال پیش می‌‌آید که «اگر ‌اخلاق شکست خورده است، ما دوباره باید به کجا برگردیم؟»

نتیجه‌گیری دکتر فراستخواه، من را به رادیکالیزم عجیبی می‌‌کشاند و این امکان را می‌دهد تا تمام جهان را نقد کنم. واقعیت این است که این رادیکالیزم یک ناامیدی شدید در مورد انسان‌های واقعی به دست می‌دهد.

واقعیت این است که این تلطیف معنوی و اخلاقی کردن‌ها راه به جایی نخواهد‌ برد.

دکتر فراستخواه مسائل را اخلاقی بیان می‌کنند اما باید گفت که مسائل بسیار رنج‌آور‌تر از آن چیزی است که ایشان مطرح می‌کنند. پیشنهاد من به دکتر فراستخواه این است که با این دهشتناک بودن کنار بیاییم و جرأت کنیم به فاجعه نگاه کنیم.

بازار آزاد از ما می‌خواهد که «اخلاق رواقی» داشته باشیم. یعنی واقعیت ها را بپذیریم و درصدد تغییر آن نباشیم منظور من روشن است. گلایه‌ای وجود ندارد. وظیفه بقیه هم این است که گلایه نکنند و کاری که فکر می‌کنند برای زندگی خود و همنوع‌شان مفید است با عقل و تدبیر انجام دهند.

 

دموکراتیزه‌کردن دانش / دکتر مقصود فراستخواه

دانشگاه یک نهاد اجتماعی و فرهنگی از نوع «دانش» است. فلسفه وجودی دانشگاه، «تولید خیر عمومی» و «رفاه اجتماعی» است. تولید خیر عمومی را دانشگاه از طریق «علم‌ورزی» و «دانش‌پژوهی» پیگیری می‌کند. با ادغام دانشگاه در منطق دولت یا در منطق اقتصادی، هویت ذاتی دانشگاه که فرهنگی و اجتماعی است از او سلب می‌شود؛ یعنی دانشگاه سرشت ساختی و کارکردی خود را از دست می‌دهد.

ما با چهار موجودیت مواجه هستیم؛ «دولت»، «دانشگاه»، «جامعه» و «بازار». این چهار موجودیت هر کدام تکنیکی دارند، تکنیک دولت «قدرت» است؛ قدرتی که قانونمند و توافقی باشد. تکنیک بازار «منفعت» است. وقتی بازار مشروعیت دارد که در آن رقابت، رفاه اجتماعی و کیفیت زندگی باشد. تکنیک جامعه هم «خود» است؛ یعنی از طریق کنش متقابل نمادین، خود را برجسته می‌کند. اما تکنیک دانشگاه علم‌آموزی، پرسشگری و تأمل است.

 معتقدم که مشروعیت دانشگاه به «مسئولیت اجتماعی» آن است؛ اینکه باید خود را با تحول اجتماعی به اشتراک بگذارد، سهمی در توسعه و رفاه بشر، تولید معنا، مبادله معنا و اکتشاف داشته باشد و دانشجویان و استادان از طریق شرکت در جامعه می‌توانند علم‌آموزی کنند و کلاس و پایان‌نامه و تحقیقاتشان را دنبال کنند.

در دانشگاه دو سنت وجود دارد که اتفاقاً از هم غیرقابل تفکیک هستند؛ سنت اول «عقلگرایی» است. بر اساس این سنت، دانشگاه باید بتواند اکتشاف و تبیین کند و تعمیم بدهد. سنت دیگر «اومانیسم» است؛ انسانگرایی به اندازه عقل‌گرایی، جزو سنت‌های تعریف‌کننده دانشگاه است.

با این مفروضات، معتقدم که رسالت مرکزی دانشگاه، «اجتماعی‌سازی علم» است نه تجاری‌سازی علم. در حد شواهدی که وجود دارد، باید بگویم که در این برهه، این توجه کم شده است. دانشگاه محل «کارآفرینی اجتماعی» است نه کار آفرینی اقتصادی. بزرگترین دامی که به نظر من با غلبه اقتصاد نئو کلاسیک در نهاد دانشگاه‌ها گسترده شده،  سایه افکندن ملاک‌های اقتصادی و مدیریت نوین دولتی بر دانشگاه است که نتیجه این امر، «مک‌دونالدی شدن دانشگاه» است و دانشگاه را به سوپرمارکتی تبدیل می‌کند که کالاها و فست‌فودهایی را به دانشجویان می‌دهد و علم‌آموزی را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد.

مسئولیت دانشگاه «آزادسازی»، «عمومی‌سازی» و «دموکراتیزه کردن دانش» است؛ اینکه بتوان دانش را از انحصار گروه‌های خاص خارج کرد. «عدالتِ شناختی» بزرگترین رسالت دانشگاه است. همه باید امکان شناختن تا مراحل عالی شناخت را داشته باشند تا بتوانند زیست خود را بهبود دهند و «مشکل»‌ را تبدیل به «مسأله» کنند.

متأسفانه دانشگاه و علوم‌اجتماعی در یک سیکل معیوب «همه دولتی» و در عین حال همه «بی‌دولتی» گرفتار شده‌اند. اما «هزینه تمرکز» را می‌پردازند و اینجا است که جریان اصلی پیچ و تاب «قدرت» و «منفعت» خود را بازتولید می‌کند. پیامد این ایدئولوژی باعث می‌شود تا علوم اجتماعی بدون آنکه حضور داشته باشد، هویتش به عنوان «غایب» تعریف شود. دولت باید علم را به خود اهالی علم تحویل دهد و دانشگاه‌ها خود را از این «دموکراسی دولتی» و «دموکراسی بازار» رها و هویت آکادمیک و اجتماعی خود را بازیابی کنند. تنها از طریق «اجتماع علمی» و «فضای عمومی» این امر محقق می‌شود. چرا که فعالیت علمی و دانشگاهی باید بیرون از سیستم سیاسی اتفاق بیفتد.

 

مشکلات را با «تفکر نقادانه» باید بررسی کرد / دکتر ابراهیم توفیق

دکتر اباذری در سخنرانی خود تأکید داشت که «جرأت کنیم به فاجعه نگاه کنیم». این جمله بنیادینی است. نکته من این است که اتفاقاً چون چنین جرأتی تاکنون نبوده است، ما نقد جدی‌ای نداشته‌ایم و نقدهای‌مان بیشتر افشاگرانه است تا اینکه واقعاً جرأت نگاه کردن به فاجعه را داشته‌ باشد. جرأت نگاه کردن به فاجعه نه به نقد افشاگرانه بلکه به «نقد تبارشناختی» می‌انجامد. در نقد تبارشناختی باید بپذیریم که ما بخشی از این قضیه هستیم و کسی در جایگاهی متعالی و بیرون از آن قرار ندارد. نقد تبارشناختی این امکان را محقق می‌کند که با وجود در درون بودن، نگاه از بیرون داشته ‌باشد. دستور اخلاقی نمی‌دهم و اساساً به «رهایی‌بخشی علم» معتقد نیستم و تنها برای علم این مسئولیت را قائلم که شرایط «فهم» را امکان‌پذیر کند. نباید به دوش این تأمل انتقادی، انتظارات عجیب و غریب «اخلاقی» بار کرد و وظایف تاریخی عجیب و غریبی به آن محول کرد.

نظام دانش ما مکانیسمی را امکان‌پذیر می‌کند که من آن را «تعلیق لحظه حال» می‌نامم؛ یعنی تصوری از لحظه حال که تعین نمی‌پذیرد. ما گذشته‌ای داریم که آن را یکدست می‌کنیم و آن را «سنت» می‌‌نامیم و چنین نتیجه می‌گیریم که این گذشته امکان به وجود آوردن علم مدرن و کشف حقیقت را ندارد و علم، اغلب کپی‌برداری است و معتقدیم که حتی کپی درستی را هم انجام نداده‌ایم. در نتیجه در تعلیق عجیب و غریبی قرار گرفته‌ایم. در رابطه با نتیجه‌گیری دکتر اباذری باید بگویم این موضع‌گیری اوج نهیلیسم است و بیش از این نمی‌توان نهیلیستی به این وضعیت نگاه کرد. این دقیقاً «هیچ‌انگاشتن» هر آن چیزی است که در لحظه حال اتفاق می‌افتد.  ما لحظات مختلفی در این تاریخ داریم که «دیسکورسیو» نشده است، اما از درون می‌جوشد. من جامعه‌شناس اتفاقاً با غوطه‌ور شدن در آرشیوی که امکان دیدنِ درست را به وجود نمی‌آورد، عملاً وارد بازی‌ای می‌شوم که در آن بازی، پیوسته از سنت‌گرایان شکست می‌خورم. معتقدم جرأت نگاه کردن به فاجعه نه صرفاً به نقد افشاگرانه بلکه به «نقد تبارشناختی» می‌انجامد. از این رو، امیدوارم  انجمن‌های علمی، «دانش» را به عنوان «نظم» و نه به عنوان امری ناقص ببینند و بتوان به آن نقدهای تبارشناسانه  وارد کنند.

منبع: روزنامه ایران

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: