نگاهی نو به سلوک فکری و اندیشه‌های مولوی / محمّدقاضی دهی - بخش دوم

1395/1/14 ۰۸:۱۸

نگاهی نو به سلوک فکری و اندیشه‌های مولوی / محمّدقاضی دهی - بخش دوم

پنجمین دلیلی که برای تشیع جناب مولانا بیان شده است،اعتقاد و اقرار ایشان به امامت و ولایت حضرت امام زمان (عج) است که باتوجه به اوضاع فرهنگی و اجتماعی عصر مولوی کاربسیار شجاعانه و آمیخته با رشادت است که نویسندگان محترم در مورد آن نوشته اند: «در دفتر دوّم مثنوی معنوی که برخی آن را ولایت نامه نیز خوانده‌اند،اعتقاد جناب مولانا به وجود یک امام حیّ قائم در هر زمان و حضور ولیّ متصل به باطن او به صراحت منعکس است؛امامی که نورالهی و مظهر صفات خداوندی است و برای رسیدن به او می‌بایست هفتصد پرده را پشت سرنهاد، امری که فقط برای مقرّبان خاصّ درگاه الهی مقدور می‌باشد ؛مقرّبان برگزیده ای که پائین‌تر از امام عصر و فانی در آن حضرت هستند، اولیایی که الزاماً از نسل حضرت علی (ع)نخواهندبود،این صاحبدلان یکتا همچون قندیلی محل ظهور نور محمدیّه علویه بوده و این نور از باطن آن صاحبدل به عالم موجودات و سایر مخلوقات تافته و فیض خواهدداد.

 

آنجا که چنین فرموده:

مثل شمس الدین تبریزی درآ

حیدری شو،بو و بو کن،بو و بو»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۲۱)

 

دلیل پنجم: اعتقاد به امام عصر(عج)و امامت او

پنجمین دلیلی که برای تشیع جناب مولانا بیان شده است،اعتقاد و اقرار ایشان به امامت و ولایت حضرت امام زمان (عج) است که باتوجه به اوضاع فرهنگی و اجتماعی عصر مولوی کاربسیار شجاعانه و آمیخته با رشادت است که نویسندگان محترم در مورد آن نوشته اند:

«در دفتر دوّم مثنوی معنوی که برخی آن را ولایت نامه نیز خوانده‌اند،اعتقاد جناب مولانا به وجود یک امام حیّ قائم در هر زمان و حضور ولیّ متصل به باطن او به صراحت منعکس است؛امامی که نورالهی و مظهر صفات خداوندی است و برای رسیدن به او می‌بایست هفتصد پرده را پشت سرنهاد، امری که فقط برای مقرّبان خاصّ درگاه الهی مقدور می‌باشد ؛مقرّبان برگزیده ای که پائین‌تر از امام عصر و فانی در آن حضرت هستند، اولیایی که الزاماً از نسل حضرت علی (ع)نخواهندبود،این صاحبدلان یکتا همچون قندیلی محل ظهور نور محمدیّه علویه بوده و این نور از باطن آن صاحبدل به عالم موجودات و سایر مخلوقات تافته و فیض خواهدداد.

بعد از مقرّب ترین اولیا به امام عصر (عج)که در پرده ی ستر الهی است، دیگر پرده‌های نور همانند مشکات و جایگاهی که قندیل را در آن گذارند،محل حضور اولیائی چون اوتاد و ابدال و نجبا و نقبا می‌باشند که در طبقات و مراتب زیرین قرار گرفته و واسطه ی رساندن فیض، از طریق آن مقرّب ترین ولی وقت به امام زمان (عج)به سایر انسان‌ها هستند، اولیائی که نهایت مرتبه سیر و سلوک ایشان و تربیت یافتگانشان، به آن مقرَب ترین ولی خداوند و سپس به نورحق یا همان امام‌هادی حاضر ؛حضرت مهدی ولی عصروالزمان (عج)است.

با این توضیح روشن است که حتّی حضرت جبرئیل نیز در مرحله ی پائین تری از امام قرار دارد،چنان که جناب مولانا فرموده:(خرد جبریل اوست) بدین ترتیب امامی که مظهر عقل کلّی و مافوق همه مخلوقات اعم از فرشتگان و انس و جن می‌باشد،همان خلق اوّل و نور تجلّی ذات الهی یا همان نور محمدیّه علویه است که عنان و رشته ی حیات همه مخلوقات در ید پر قدرت اوست،باوری که اعتقاد همه عارفان حقیقی و مؤمنین خاص از شیعیان است، آنجا که جناب مولانا چنین فرموده است:

پس به هر دوری ولیی قائم است

تا قیامت آزمایش دائم است

هر که را خوی نکو باشد،برست

هر کسی کاو شیشه ی دل باشد شکست

پس امام حی قائم آن ولی است

خواه از نسل عمر،خواه از علی است

مهدی و‌هادی وی است ای راه جو

هم نهان و هم نشسته پیش رو

او چو نور است و خرد جبریل اوست

و آن وَلیّ کم از او، قندیل اوست‏

آن که زین قندیل کم مشکات ماست

نور را در مرتبه، ترتیب ‌هاست

زان که هفتصد پرده دارد نور حق

پرده‏های نور دان، چندین طبق

از پس هر پرده، قومی را مقام

صف صف‏اند این پرده‏هاشان تا امام»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۲۲)

 

دلیل ششم:کلام بَهاءُالدّینْ سُلْطانْ وَلَد ؛فرزند مولانا

نویسندگان محترم در ادامه بیان اثبات تشیّع جناب مولانا به ذکر سندی معتبر و ارزشمند از یکی از نسخه‌های معتبر دیوان شمس اشاره کرده‌اند که تفصیل آن چنین است: «در اثبات هر چه بیشتر شیعه مذهب بودن جناب مولانا،سندی از دیوان شمس تبریزی،چاپ سنگی شهر لکنهود هندوستان آورده می‌شود که در آن مدیحه ای است ظاهراًمنتسب به ایشان ولی بیت پایانی آن معلوم می‌دارد که سراینده ی اصلی فرزندجناب مولانا یعنی سلطان ولد می‌باشد آنجا که چنین فرموده است:

آن شاه که با دانش و دین بود،علی بود

مسجود ملائک،ساجد معبود،علی بود

خورشید ضیاگستر و جمشید دو کشور

ماه فلک موهبت و جود،علی بود

هر چند که والد بِه ازین گفت

در دین ولد،والد و مولود، علی بود

این غزل دو مطلب مهم را به اثبات می‌رساند اوّل آن که به شهادت سلطان ولد،سراینده ی مدیحه ی( تاصورت پیوندجهان بود علی بود * تا نقش زمین بود و زمان بود علی بود) قطعاًجناب مولانا بوده است، چراکه سلطان ولد می‌فرماید:پدرم بهتر از من سرود (والد بِه ازین گفت)و دوَم آن که مذهب هر دوی ایشان یعنی جناب مولانا و سلطان ولد(والد و مولود)مذهب حبّ و ارادت به حضرت علی(ع) یا همان مذهب شیعه بوده است، چنان که سلطان ولد در جایی دیگر چنین فرموده است:

بی ولای علی،به حق خدا

ننهد در بهشت آدم پا‏»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۲۳)

نویسندگان گرامی در ادامه بحث به نکته مهم تقیّه اشاره کرده‌اند و دلیل این که چرا مولانا به صراحت به تشیّع خود اشاره نکرده است و یا این که چرا در بیان حقایقی به مطالبی که خوشایند مخالفان است اشاره کرده است که این حقیقت چنین تبیین شده است:

«درخصوص بیان مذهب حقیقی جناب مولانا، متأسفانه برخی از محقّقین شرایط زمانی و مکانی هشتصدسال پیش را در نظرنگرفته و بدون اعتنا به امرتقیّه که بسیاری از مفاخر ادب و عرفان شیعی به آن عمل کرده و عقیده واقعی خود را پنهان داشته اند،درباره ی مذهب این بزرگان اظهارنظرهای خلاف واقع نموده‌اند درصورتی که در خصوص شیعه بودن جناب مولانا آن قدر سند و مدرک در آثار و اشعار و همچنین در شواهدوقرائن تاریخی وجود دارد که هرخاطر سلیم و حق جویی را برصحّت این امر متقاعد خواهدساخت، لذا هرکس که خواهان حق و حقیقت باشد قطعاً آن چه را که خوشامد حضرت حق باشدخواهد گفت نه آن چه را که خوشآمد خلق است.» (مولوی،۱۳۹۲،ص۲۴)

درراستای مطلب یادشده،مشکل دیگری نیز در بیان مطالب اشعار مولانا وجود دارد و آن فهم درست حقایق نهفته در این اشعار است که با برخورداری اجمالی از مباحث عرفانی و ترسیم فضای اجتماعی زمان مولانا قابل دریافت است که براین اساس حضرت امام خمینی (ره) می‌فرمایند:

«کثیرى از ناس شعر مثنوى را جبر مى‏ دانند و حال آنکه مخالف با جبر است و علّت آن این است که آقایان معناى جبر را نمى‏دانند. و چنان که مرحوم حاجى (حاج ملا‌هادی سبزواری است) نیز در شرح خود بر مثنوى نتوانسته در شرح و تفسیر، مرام مولوى را برساند؛ زیرا حکیمى قول عارفى را بیان نموده بدون این که حظ وافر از قریحه عرفانى داشته باشد و بلاتشبیه مثل این است که ملحدى، مرام نبى مرسلى را شرح کرده باشد. بیان مرام شخصى قریب الافق بودن با اعتقاد او را لازم دارد، براى شرح قول عارف رومى، مردى صوفى که یک نحوه کشف ذوقى داشته باشد لازم است که آن هم نه با نثر بلکه با نظمى که از روى ذوق عرفانى برخاسته باشد مانند نسیمى که از سطح آبى برمى‏ خیزد، به شرح آن بپردازد.» ( اردبیلی،۱۳۸۱ ، ج۲، ص۱۹۸)

شایان ذکر است که نویسندگان محترم در ادامه اثبات تشیّع جناب مولانا به چندنکته مهم نیز اشاره داشته اند. نخست این که: «در جایی دیگر از دفتر دوّم مثنوی جناب مولانا از عشق و محبت به فرزندان و اهل بیت حضرت رسول اکرم(ص)سخن گفته و بدگویان این عزیزان بی همتای خداوندی را از فرزندان و نسل و نتیجه کافران و مرتدان دانسته است آن جا که چنین فرموده است:

آن چه گفت آن باغبان بوالفضول

حال او بد دور از اولاد رسول

گر نبودی او نتیجه ی مرتدان

کی چنین گفتی برای خاندان؟

جناب مولانا در ابیاتی دیگر معاندین آل حضرت رسول اکرم(ص) را خارجی و مرتدشمرده و شمر را دیو و غول دانسته است؛آنجا که چنین فرموده است:

باشریف آن کرد آن دون از کجی

که کند با آل یاسین خارجی

تاچه کین دارند دائم دیو و غول

چون یزید و شمر با آل رسول»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۲۶)

مطلب مهم دیگری که اساس مطالب بیان شده و شاید هدف اصلی حقیر در طرح این مبحث است، حقیقتی است که در ذیل بیان می‌شود و نکته مهمی است که در اثر غفلت متولیان فرهنگی در قرن معاصر رخ داده است:«علی رغم این همه سند و دلیل غیرقابل انکار بازهم درکلیّات شمس تبریزی اشعاربسیاری وجود دارند که جناب مولانا صراحتاً درمدح حضرت علی(ع)و دیگر حضرات امامان شیعه (علیهم السلام) سروده است؛ مدایحی که در تمام نسخ خطی و سنگی قدیمی همچون نسخه‌های لکنهود هندوستان،منخبان هدایت،جذبات الهیه مرحوم اسدالله ایزدگشسب،مناقب مرتضوی (ازاهل تسنن)و کتاب مجالس المومنین قاضی نورالله شوشتری موجود و منعکس می‌باشند.

باوجود چنین مستندات شگفتی برخی از ناسخین و کاتبین اهل تسنّن و یا دوستدارانشان برای جلب رضایت خاطر ایشان،این اشعار و مدایح فاخر و برخی ابیات حاوی نام مبارک حضرت علی(ع) و فرزندان گرامی ایشان

(علیهم السلام) را از کلیّات شمس تبریزی حذف نموده و حقیقتی بسیاربزرگ را برای مدّت بیش از پنجاه سال، از چشم و گوش جهانیان پنهان داشته اند…

مقایسه دیوان چاپ سال ۱۳۳۶ ه.ش از انتشارات امیرکبیر با دیوان چاپ سال ۱۳۴۱ ه.ش از انتشارات جاویدان، به خوبی نشان می‌دهد که در عرض پنج سال غزلیات و مدایح جناب مولانا که شیعه اثنی عشری بودن او را به وضوح اثبات می‌نموده به شگفتی حذف شده‌اند و معلوم می‌دارد که مرتکبین چنین عملی هر کس یا کسانی که بوده‌اند،قصدبیان حقیقت را نداشته و یا هدفشان جلب رضایت آنانی بوده که پذیرای چنین حقیقتی نبوده و نیستند،شگفت‌تر آن که ایشان توانسته‌اند ظرف مدت ۵ سال کشف رمز ۸۰۰ ساله ای کرده و ماهیّت مذهب چنین شخصیت بزرگ و جهانی را قلب و زیر و رو فرمایند.» (مولوی،۱۳۹۲،ص۲۷)

مصحّحان گرامی در ادامه بحث به هیجده غزل از دیوان شمس و ابیات محذوف آن اشاره کرد و مواردی را که مرتبط با مباحث سابق است،بیان داشته‌اند که شرح کامل دراین مقال نمی گنجد و دوستداران این بحث،با مراجعه به مقدّمه کتاب یادشده،می توانند از آن آگاه شوند، ولی برای تبیین مطلب به شاهدآخراشاره می‌شود: «…وبالاخره مدیحه مشهور و سراپا رمز و راز علی بود که ۵ بیت از ۲۷ بیت آن تقدیم می‌گرد؛آنجا که چنین فرموده است:

تا صورت پیوند جهان بود،علی بود

تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود

شاهی که ولی بود و وصی بود،علی بود

سلطان سخا و کرم و جود، علی بود

این کفرنباشد، سخن کفر نه این است

تاهست علی باشد و تا بود،علی بود

هارون ولایت، زِ پی احمد مختار

بالله که علی بود و علی بود، علی بود

سرَ دو جهان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمود علی بود

آنچه که جای بسی شگفتی و سوال است، حذف بیشتر ابیات پایانی غزل‌های متضمن تخلّص‌های جناب مولانا همچون:«شمس الدین تبریز»،«خموش یا خاموش»،«شمس دین» و از این دست است که در چاپ‌های بعد ازسال ۱۳۳۶ شمسی صورت گرفته است.

در خصوص چنین عملکرد عجیبی می‌توان گفت که علّت آن ایجاد توجیهی برای حذف کلّ مدیحه‌های جناب مولانا در شأن حضرت علی(ع) و دیگر امامان شیعه (علیهم السلام) بوده است تا بدین وسیله معیار انتساب اشعار به جناب مولانا را صرف تشخیص خود بدانند، نه امضاوتخلّص شاعر.

بدیهی است که اگر تخلّص یا امضای شاعر را ملاک انتساب اشعار می‌دانستند که قاعده کار نیز چنین است،ناچار از آوردن تمامی مدایح کلیّات شمس بودند، برای اثبات این امر کافی است که به نسخه چاپ سال ۱۳۲۶ و سپس چاپ سال ۱۳۴۱ و سال‌های بعد مراجعه گردد تا به مقایسه اشعار،به صحّت این امر پی برده شود.

دیگر علّت حذف ابیات حاوی تخلّص آن بوده که از برخی اشعار به خوبی پیداست که مقصود حقیقی جناب مولانا از شمس دین،وجود مقدس حضرت علی (ع)می باشند؛ لذا اقدام به حذف تخلّص‌ها نموده‌اند و گرچه ناچار از حذف تعداد قابل توجهی از غزل‌ها می‌شدند، بنابراین راه حل خود را در حذف ابیات متضمّن تخلّص دیده اند.

علی رغم این اقدام نادرست،باز هم در چاپ‌های جدید غزل‌های شیوا و شورانگیزی در بیان عشق وافر و ارادت خالصانه جناب مولانا به حضرت علی (ع)

یافت می‌شود که در میان آنان اشارات شگفت و غریبی پنهان شده،رموزی که پس از کشف و درک آن‌ها،شیعه دوازده امامی بودن جناب مولانا به طرز ی صریح و غیرقابل انکار به اثبات می‌رسد. جناب مولانا با تسلّط و اشراف کامل به بسیاری از علوم همچون علم حروف یا جفر،دربسیاری از ابیات از آن‌ها استفاده نموده و بر اساس ارزش عددی حروف (ابجد) و (زُبَر و بینات) آن‌ها بسیار هوشمندانه نام حضرت علی (ع)را در میان حروف و کلمات مستتر ساخته و حتی گاهی چیستانی مطرح فرموده که از نمونه‌های آن ابیات ذیل است:

زآن گوش همچون جیم تو،زآن چشم همچون صاد تو

زآن قامت همچون الف،زآن ابروی چون نونِ خوش

شاگرد لوح جان شدم،زین حرف‌ها،خط خوان شدم

کشتی و کشتی بان شدم،اندر چنین جیحونِ خوش

دراین غزل جناب مولانا به طرزی شگفت سرَی بسیار عظیم را عنوان و با استفاده از اعداد حروف ابجد که از آن باخط خوانی حروف یادنموده، مقصود خود را از لیلی جان و قطب هفت آسیا و کان زر و کیمیا بیان نموده است.

وجود مقدسی که از کلامش همه ذرّات هستی به رقص آیند،همان نور متجلّی در شجری که حضرت موسی (ع) را برگزید و به وجدآورد یعنی نور تجلّی اوّل الهی یاهمان (علی اعلی) که این رمز با بیان جیم و صاد و نون و الف آشکار می‌گردد چراکه جمع عدد بینات جیم (ی م=۵۰)و صاد (ا د=۵)و نون (و ن =۵۶)برابر باعدد۱۱۱و معادل کلمه‌های اعلی یا عالی شده و بینات حرف الف (ل ف=۱۱۰)نیز برابر با نام علی می‌گردد که در مجموع معادل نام نامی علی اعلی یا علی عالی خواهد بود. همان نور ازلی مقدّسی که مظهر صفات حضرت حق است. چنان که در بیتی از غزلی دیگر جناب مولانا چنین فرموده است:

هست باقی،چو ذات خالقِ خلق

وآن صفاتش علی عالی را

جناب مولانا با استفاده از همین روش باز چیستان شیرین و شگفت دیگری را مطرح نموده؛آنجا که چنین فرموده است:

چه درس؟درس حروفی که حق همی داند

که هرچه هست یکی حرف اوست در انشا

چو نقطه ای که به منازل شود الف گردد

ظهوریافت به دو حرف آدم و حوّا

وگر دلیل همی بایدت،به حرف الف

درآ و جمله نظرکن به آخر و مبدا

در این غزل نیز مقصود جناب مولانا از چیستان، وجود مبارک حضرت علی (ع)است که برای دریافت این منظور راهنمایی نموده و می‌بایست براساس درس حروف یا علم جفر زُبرُ و بینات حرف الف مورد بررسی قرارگیردوپس از آن ملاحظه خواهدشدکه عددابجدی حروف( ل ف ؛ بینات حرف الف)برابر با عدد۱۱۰و معادل نام علی(ع) می‌گرد. همان وجودی که مُدرّس همه عرفای حقیقی جهان و نقطه آغازین و دلیل ظهور آدم و حوا و آخر و مبدأ همه چیز است.گفتنی است که در دیگر غزلیات دیوان شمس نیز از این دست رمز و اشارات نمونه‌های بسیاری موجود می‌باشد که توضیح آنها درپانوشت برخی از غزل‌های این دیوان آمده است.» (مولوی،۱۳۹۲،ص۳۴)

نویسندگان گرامی در ادامه مقدمه به نکته مهم دیگری اشاره می‌کنند و آن عبارت است ازاین حقیقت که منظور مولانا از عبارت شمس،شمس جهان،شمس دین و… که به تکرار در دیوان غزلیات او بیان شده است، به ظاهر شمس تبریزی و درحقیقت حضرت علی (ع) است که نه تنهاشمس تبریزی، بلکه سلسله عرفا همگی سرسپرده و دلباخته آن حضرت بوده و از فیوضات ربانی آن وجودمقدّس بهره مند می‌باشند که این مهم در مقدّمه اثر چنین بیان شده است:

«دراثبات بیشتر آن که مقصودجناب مولانا از شمس جهان وجودمقدس حضرت علی (ع) می‌باشد، بایدگفت که او پیر و مرادش شمس تبریزی را وجودی فانی شده در آن حضرت می‌دانسته است ؛وجودی که مظهر صفات خداوندی و محبوب حقیقی عالم می‌باشد؛ چنان که در بیتی صراحتاًچنین فرموده:

من ز نور پیر واله،پیر در معشوق محو

او چو آیینه یکی رو،من دو سر،چون شانه ای

دربیتی دیگر جناب مولانا نتیجه نهایی این عشق به پیر را چنین بیان داشته است:

رفت دلم ز عشق تو،جانب مفخرجهان

شمس جهان که وصل او می‌طلبم من از دعا

بازهم دربیتی دیگرجناب مولانا در خصوص شهود شگفت باطنی و قلبی خود و رابطه روحانی و آسمانی اش باوجود مقدّس حضرت علی (ع) چنین سروده است:

مگر شاه عرب را من بدیدم دوش خواب اندر

چه جای خواب که می‌بینم جمالش را به بیداری

…و باز در ابیاتی دیگر جناب مولانا شهودقلبی و عشق و ولای خود به حضرت علی ع را چنین بیان فرموده است:

دیدم سحر آن شاه را، بر شاهراه هل اتی

در خواب غفلت بی‌خبر، زو بوالعلی و بوالعلا

زان می‌که در سر داشتم، من ساغری برداشتم

در پیش او می‌داشتم، گفتم که ای شاه الصلا

گفتا چه هست این ای فلان، گفتم که خون عاشقان

جوشیده و صافی چو جان، بر آتش عشق و ولا

جناب مولانا در مورد این که شاه هل اتا کیست، نیز در دو بیت چنین فرموده:

گرچه نی را تهی کنند، نگذارند بی نوا

رو پی شیر و شیر گیر، که علی ای و مرتضی

نیست بودی تو قرن‌ها، برتو خواندند هل اتا

خط حق است نقش دل،خَطِ حق را مخوان خطا

گفتنی است که تمامی آنچه بیان شد، سند غیرقابل انکاری درخصوص شیعه مذهب بودن و مقام رفیع جناب مولانا در سیر و سلوک و تقرّب الهی و پاکی ضمیرایشان است و با این بیان که جناب مولانا شمس تبریزی را وجودفانی و محوشده درحضرت علی(ع) می‌دانسته، می‌توان به خوبی دریافت که اشعارعاشقانه او خطاب به چه کسی است و لذا درست خواهدبود اگر بگوئیم مقصودحقیقی جناب مولانا از شمس دین یا شمس الحق دین قطعاًوفقط وجودمقدس حضرت علی(ع) است و بس٫

جناب مولانا هوشمندانه در میان ابیاتی ضمن عذرآوردن از مدح کسانی که مستحق آن نبوده ولی بنا بر رعایت امر واجب تقیّه مورد ستایش قرار داده است؛ سخنانی پرمعنا بیان فرموده و قوه ادراک و تأمل مخاطب خود را چالش کشیده تا خود به ممدوح حقیقی او پی برند؛ممدوحی که جز حضرت علی (ع)نبوده و نیست. آنجا که در جای جای مختلف آثارش چنین فرموده:

مدح‌ها جز مستحق را کی کنند

لیک بر پنداشت گمره می‌شوند

هم چو نوری تافته بر حائطی

حائط آن انوار را چون رابطی

بهر کتمان مدیح از نامحل

حق نهاده ست این حکایات و مثل

یا ز چاهی عکس ماهی وا نمود

سر به چَه در کرد و آن را می‌ستود

در حقیقت مادح ماه است او

گرچه جهل او به عکسش کرد رو

مدح او مه‌راست، نی آن عکس را

کفر شد آن چون غلط شد ماجرا»

(مولوی،۱۳۹۲،ص۳۶)

مصحّحان گرامی در ادامه اثبات این حقیقت که منظور واقعی مولانا از شمس الحق دین، حضرت علی (ع )است، نه شمس تبریزی؛ مطالب و شواهدی بیان نموده و در ادامه اظهار می‌دارند که:«جناب مولانا در غزلی مطلب شگفتی را آشکارنموده و مسلًم می‌دارند که نام شمس تبریزی روپوشی بوده است برای پنهان داشتن رازی بزرگ که آن را چنین بیان فرموده:

ما زنده به نور کبریاییم

بیگانه و سخت آشناییم

مه توبه کند ز خویش بینی

گر ما رخ خود به مه نماییم

درسوزد پر و بال خورشید

چون ما پر و بال برگشاییم

این هیکل آدم است روپوش

ما قبله ی جمله سجده‌هاییم

آن دم بنگر،مبین تو آدم

تا جانت به لطف دررُباییم

ابلیس نظر جدا جدا داشت

پنداشت که ما ز حق جداییم

شمس تبریز خود بهانها‌ست

ماییم به حسن لطف،ماییم

با خلق بگو برای روپوش:

کو شاه کریم و ما گداییم

ما را چه ز شاهی و گدایی

شادیم که شاه را سزاییم

چنان که ملاحظه می‌گردد، این غزل از زبان وجود گرانقدری سروده شده که در رفیع ترین مرحله از قرب کبریایی است.وجودی که ماه و خورشید خجل از نورخود در برابر نور رخ او هستند. تجلّی مقدسی که نور ولایتش در باطن حضرت آدم (ع) به سر بوده و به یمن وجود همین نور قبله گاه ومسجود ملائک گردیده است. بزرگواری که به مولانا می‌فرماید تا از نام شمس تبریز به عنوان روپوشی برای پنهان داشتن حقیقت و سرّی بزرگ استفاده نمایند؛ چراکه شاه حقیقی عالم اوست. در تأیید این امر جناب مولانا در بیتی از مدیحه ی مشهور علی بود صراحتاًچنین فرموده است:

مسجود ملائک که شد آدم ز علی شد

در قبله محمد بُد و مسجود، علی بود

جناب مولانا دربیان شأن عظیم این وجود مقدّس ازلی و تجلّی اوّل الهی که پیش از خلقت کائنات و حضرت آدم (ع) و هر مخلوقی ظهوریافته و هزاران سال مصاحب و شاهد حضرت حق جلّ جلاله بوده،اشعار بسیاری سروده است که تیمناً دو غزل از میان آنان تقدیم می‌گردد. وجودی که برون از ازل و ابد بوده و گوهر هستی و جان جهان می‌باشد همان سرّ عظیمی که لب دانندگانش را برای همیشه بسته و دوخته‌اند تا خاموش بمانند آن جا که چنین فرموده:

بخش اول مقاله را اینجا بخوانید.

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: