مولانا و بارگاه او / محمدجواد مشكور

1394/11/24 ۱۰:۰۹

مولانا و بارگاه او / محمدجواد مشكور

سه بار سفر به تركیه و زیارت مرقد مولانا در قونیه مرا بر آن داشت آثاری را كه در بارگاه آن عارف بزرگ بر قبرها و دیوارها مسطور است درمقاله‌ای گردآورم. دیدار من از این تربت پاك اگرچه در هر بسیار كوتاه بود ولی باز موفق شدم بسیاری از كتیبه‌هایی راكه درآنجا موجوداست دراین مختصرفراهم آورده، مشاهدات خودراباوصفی كه دیگران از این بارگاه كرده‌اند تلفیق و تطبیق نمایم. نخست به شرح زندگی مولانا آغاز كرده و سپس به توصیف بارگاه او و مشاهدات خود در آنجا خواهم پرداخت.

 

 

خلاصه: معرفی مولانا، سبب مهاجرت وی، زادگاه وملاقاتش بابهاءالدین وعلاءالدین كی قباد، دوران جوانی وآشنائی مولانا با شمس‌تبریزی درقونیه، دل بستن مولانا به حسام‌الدین چلبی، رحلت مولانا وتربت وی ـ مدخل بزرگ تربت مولانا و توضیفی برمعماری وتزئینات بنای مقبره او، شبستان، گنبدسبزی كه بربالای رواق مقبره مولانا قرار دارد، نوشته كتیبه‌های روی صندوق قبروی وقبوردیگر، شریح برملحقات مقبره: سماع خانه، مسجد.

 

سه بار سفر به تركیه و زیارت مرقد مولانا در قونیه مرا بر آن داشت آثاری را كه در بارگاه آن عارف بزرگ بر قبرها و دیوارها مسطور است درمقاله‌ای گردآورم. دیدار من از این تربت پاك اگرچه در هر بسیار كوتاه بود ولی باز موفق شدم بسیاری از كتیبه‌هایی راكه درآنجا موجوداست دراین مختصرفراهم آورده، مشاهدات خودراباوصفی كه دیگران از این بارگاه كرده‌اند تلفیق و تطبیق نمایم. نخست به شرح زندگی مولانا آغاز كرده و سپس به توصیف بارگاه او و مشاهدات خود در آنجا خواهم پرداخت.

پدر مولانا:

پدرش محمدبن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولدبلخی وملقب به سلطان‌العلماءاست كه ازبزرگان صوفیه بود و به روایت افلاكی احمد دده در مناقب‌العارفین، سلسله او در تصوف به امام احمدغزالی می‌پیوست و مردم بلخ به وی اعتقادی بسیار داشتند و بر اثر همین اقبال مردم به او بود كه محسود و مبغوض سلطان محمد خوارزمشاه شد.

گویند سبب عمده وحشت خوارزمشاه ازاوآن بودكه بهاءالدین ولدهمواره برمنبربه حكیمان وفیلسوفان دشنام می‌داد و آنان را بدعت‌گذار می‌خواند.

گفته‌های اوبر سر منبر بر امام فخرالدین رازی كه سرآمد حكیمان آن روزگار و استاد خوارزمشاه نیز بود گران آمد و پادشاه را به دشمنی با وی برانگیخت.

بهاء‌الدین ولد از خصومت پادشاه خود را در خطر دیدو برای رهانیدن خویش از آن مهلكه به جلاء وطن تن در داد و سوگندخوردكه تا آن پادشاه برتخت سلطنت نشسته است بدان شهر باز نگردد. گویندهنگامیكه اوزادگاه خود شهر بلخ را ترك می‌كرد از عمر پسر كوچكش جلال‌الدین بیش از پنج سال نگذشته بود.

افلاكی در كتاب مناقب‌العارفین در حكایتی اشاره می‌كند كه كدورت فخر رازی با بهاءالدین ولداز سال 605 هجری آغاز شدومدت یك سال این رنجیدگی ادامه یافت و چون امام فخر رازی در سال 606 هجری از شهر بلخ مهاجرت كرده است، بنابراین‌نمی‌توان خبردخالت فخررازی رادردشمنی خوارزمشاه با بهاءالدین درست دانست. ظاهرا رنجش بهاءالدین ازخوارزمشاه تا بدان حدكه موجب مهاجرت وی از بلاد خوارزم و شهر بلخ شود مبتنی بر حقایق تاریخی نیست.

تنها چیزی كه موجب مهاجرت بهاءالدین ولدوبزرگانی مانند شیخ نجم‌الدین رازی به بیرون از بلاد خوارزمشاه شده است، اخباروحشت آثارقتل‌عامها و نهب و غارت و تركتازی لشكریان مغول و تاتار در بلاد شرق و ماوراءالنهر بوده است، كه مردم دوراندیشی را چون بهاءالدین به ترك شهر و دیار خود واداشته است.

این نظریه را اشعار سلطان ولد پسر جلال‌الدین در مثنوی ولدنامه تأیید می‌كند. چنانكه گفته است:

                        كرد از بلخ عزم سوی حجاز                 زانكه شد كارگر در او آن راز

                        بود در رفتن و رسید و خبر                   كه  از  آن  راز  شد  پدید  اثر

                        كرد  تاتار  قصد  آن  اقلام                  منهزم   گشت   لشكر   اسلام

                        بلخ را بستد و به رازی راز                        كشت از آن قوم بیحد و بسیار

                        شهرهای بزرگ كرد خراب              هست حق را هزار گونه عقاب

این تنها دلیلی متقن است كه رفتن بهاءالدین از بلخ در پیش از 617 هجری كه سال هجوم لشكریان مغول و چنگیز به بلخ است بوقوع پیوست و عزیمت او از آن شهر در حوالی همان سال بوده است.

                       

زادگاه مولانا:

جلال‌الدین محمد درششم ربیع‌الاول سال604 هجری درشهربلخ تولد یافت. سبب شهرت اوبه رومی ومولانای روم، طول اقامتش‌ووفاتش درشهرقونیه ازبلادروم بوده است. بنابه نوشته تذكره‌نویسان وی درهنگامی كه پدرش بهاءالدین از بلخ هجرت می‌كرد پنجساله بود. اگر تاریخ عزیمت بهاءالدین رااز بلخ چنانكه درپیش استتاج كردیم در سال 617 هجری بدانیم، سن جلال‌الدین محمد درآن هنگام قریب سیزده سال بوده است. جلال‌الدین در بین راه در نیشابور به خدمت شیخ عطار رسید و مدت كوتاهی درك محضر آن عارف بزرگ را كرد.

چون بهاءالدین به بغدادرسیدبیش ازسه روزدرآن شهراقامت نكرد و روز چهارم بار سفر به عزم زیارت بیت‌الله‌الحرام بر بست. پس از بازگشت ازخانه خدابه سوی شام روان شدومدت نامعلومی درآن نواحی بسربردو سپس به ارزنجان وآقشهررفت. ملك ارزنجان آن زمان امیری ازخاندان منكوجك بودوفخرالدین بهرامشاه‌نام داشت، واوهمان پادشاهی است حكیم نظامی گنجوی كتاب مخزن‌الاسراررا به نام وی به نظم آورده است. مدت توقف مولانادرارزنجان قریب یكسال بود.

بازبه قول افلاكی، جلال‌الدین محمددرهفده سالگی‌درشهرلارنده به‌امرپدر، گوهرخاتون دخترخواجه لالای سمرقندی را كه مردی محترم و معتبر بود به زنی گرفت و این واقعه بایستی در سال 622 هجری اتفاق افتاده باشد و بهاءالدین محمد به سلطان ولد و علاءالدین محمد دو پسر مولانا از این زن تولد یافته‌اند.

           

ملاقات بهاءالدین و علاءالدین كیقباد:

چون هفت سال از اقامت بهاءالدین ولد درلارنده گذشت آوازه كرامات و فضل و تقوای او به بلاد روم رسید. علاء‌ـ الدین‌كیقباد پادشاه سلجوقی‌آن كشورازمقامات معنوی اوآگاهی یافت وطالب دیداروی گردیدوبه دعوت او بهاءالدین ولد از لارنده به قونیه رهسپار شد، و چون به قونیه رسید به آن پادشاه به پیشواز وی رفت و او را به حرمت هر چه تمامتر پذیرفت ومی‌خواست اورادرطشت خانه خودكه خانه‌ای مجلل در قصر او بود جای دهد، بهاءالدین ولد قبول نكرد و در مدرسه آلتونیه مسكن گزید.

ازنوشته‌های افلاكی وسلطان ولدبرمی‌آیدكه بایستی ورودبهاءالدین ولدبه قونیه د اواسط سال 626 هجری بوده است.

اهل روم به پیروزی ازپادشاه خودعلاءالدین كیقباد، مقدم بهاءالدین ولد را مبارك شمرده به پای منبر وعظ و حدیث او می‌شتافتند.

بهاءالدین ولد پس از دو سال زندگی در قونیه در جمعه هجدهم ربیع‌الاخر سال 628 هجری دار فانی را وداع گفت. جنازه او را در حالیكه خلف بسیاری از مردم قونیه تشییع می‌كردند و در ماتم او می‌گریستند در جائیكه بعدها به نام تربت مولانا خوانده شد به خاك سپردند.

 

جوانی مولانا:

پس از مرگ بهاءالدین ولد، جلال‌الدین محمدكه درآن هنگام بیست و چهار سال داشت بنا به وصیت پدرش و یا به خواهش سلطان علاءالدین كیقباد بر جای پدر بر مسند ارشاد بنشست و متصدی شغل فتوی و امور شریعت گردید. یكسال بعدبرهان‌الدین محقق ترمذی كه از مریدان پدرش بود به وی پیوست. جلال‌الدین دست ارادت به وی داد و اسرار تصوف وعرفان را ازاوفرا گرفت. سپس اشارت اوبه جانب شام وحلب عزیمت كردتا در علوم ظاهر ممارست نماید. گویند كه برهان‌الدین به حلب رفت وبه تعلیم علوم ظاهر پرداخت و در مدرسه حلاویه مشغول تحصیل شد. در آن هنگام تدریس آن مدرسه بر عهده كمال‌الدین ابوالقاسم عمربن احمد معروف به ابن‌العدیم قرار داشت و چون كمال‌الدین از فقهای مذهبی حنفی بودناچاربایستی مولانا درنزد او به تحصیل فقه آن مذهب مشغول شده باشد. پس از مدتی تحصیل در حلب مولانا سفردمشق كردواز چهار تا هفت سال در آن ناحیه اقامت داشت و به اندوختن علم ودانش مشغول بودوهمه علوم‌اسلامی زمان خودرا فرا گرفت. مولانادرهمین شهربه‌خدمت شیخ محیی‌الدین محمدبن علی معروف به ابن‌العربی (560ـ638)كه ازبزرگان صوفیه اسلام وصاحب كتاب معروف فصوص‌الحكم است رسید. ظاهرا توقف مولانا در دمشق بیش از چار سال به طول نیانجامیده است، زیرا وی در هنگام مرگ برهان‌الدین محقق ترمذی كه در سال 638 روی داده در حلب حضور داشته است.

مولانا پس از گذراندن مدتی درحلب وشام كه گویامجموع آن به هفت سال نمی‌رسد به اقامتگاه خود، قونیه رهسپار شد. چون به‌شهرقیصریه رسیدصاحب شمس‌الدین اصفهانی‌می‌خواست كه مولانارابه خانه خودبرداماسید برهان‌الدین ترمذی كه همراه او بود نپذیرفت و گفت سنت مولای بزرگ آن بوده كه در سفرهای خود، در مدرسه منزل می‌كرده است.

سیدبرهان‌الدین‌درقیصریه درگذشت وصاحب شمس‌الدین اصفهانی مولاناراازاین حادثه آگاه ساخت ووی به قیصریه رفت و كتب و مرده ریگ او را بر گرفت و بعضی را به یادگار به صاحب اصفهانی داد و به قونیه باز آمد.

پس ازمرگ سیدبرهان‌الدین مولانا بالاستقلال برمسندارشادو تدریس بنشست و از 638 تا 642 هجری كه قریب پنج سال می‌شود به سنت پدر و نیاكان خود به تدریس علم فقه و علوم دین می‌پرداخت.

 

آمدن شمس تبریزی به قونیه و آشفتگی حال مولانا:

شمس‌الدین تبریزی محمدبن ملك‌داد بامدادروزشنبه26 جمادی‌الاخرسال642 به شهرقونیه در آمد و در كاروانسرای شكرفروشام حره‌ای بگرفت و خود را به زی بازرگانان در آورد.

به قول افلاكی روزی مولانابراستری راهوارنشسته وگروهی ازطالبان علم در ركاب او حركت می‌كردند. ناگاه شمس‌ـ الدین تبریزی پیش وی آمده پرسید: كه بایزید بزرگتراست یامحمد؟ مولانا گفت وی رابا ابویزیدچه نسبت، محمد خاتم پیغمبران است. شمس‌الدین گفت: پس چرا محمد می‌گوید: ماعرفناك حق معرفتك یعنی خدایا ما ترا بدانگونه كه شایسته تواست ترانشناختیم. بایزیدگفت: سبحانی مااعظم شأنی یعنی من پاك وستوده‌ام و چه مقام و شأن والایی دارم. مولانا از هیبت این سؤال بیفتاد واز هوش برفت و چون بخود آمد دست شمس‌الدین بگرفت و همچنان پیاده به مدرسه خودآوردواورابه حجره خویش بردودرآنجا چهل روز با وی خلوت كرد. مطابق روایت فریدون سپهسالار مدت شش ماه مولانا وشمس درحجره صلاح‌الدین زركوب چله گرفتند. ازاین تاریخ تغییر نمایانی كه در حال مولانا پیدا شد این بود كه تا آن وقت از سماع احتراز می‌نمود ولی از آن گاه بدون سماع آرام نمی‌گرفت ودرس وبحث را یكباره كنار گذاشت.

درولتشاه سمرقندی درتذكره خودمی‌نویسدكه شمس‌تبریزی كه به اشارت ركن‌الدین سجاسی به روم رفته بود روزی درقونیه مولانا را دید بر استری نشسته و گروهی از غلامان را در ركاب او دوان دید كه از مدرسه به خانه می رفت. در عنان مولانا روان شد و پرسید كه غرض از مجاهدت وریاضت وتكرارودانستن علم چیست؟ مولانا گفت مقصود از آن یافتن روش سنت و آداب شریعت است. شمس‌الدین گفت اینها همه از روی ظاهر است. مولانا گفت ورای این چیست؟ شمس گفت مقصود از علم آنست كه به معلوم رسی، و از دیوان سنائی این بیت برخواند:

                        علم كز تو، ترا بنستاند                   جهل از آن علم به بود صدبار

مولانا از این سخن متحیر شد وپیش آن بزرگ افتاد وازتكراردرس وافاده به طلاب بازماند. ابن‌بطوطه در كتاب رحله خودمی‌نویسدكه «مولانا درآغازكار فقیهی مدرس بود كه در یكی از مدارس قونیه تدریس می‌كرد. روزی مردی حلوا فروش كه طبقی حلوای بریده برسرداشت وهر پاره‌ای را به یك پول می‌فروخت به مدرسه در آمد مولانا چون او را بدیدگفت ای مردحلوای خودرا اینجا بیار، حلوافروش پاره‌ای حلوا برگرفت وبه وی‌داد. مولانابستدو بخورد.حلوائی برفت و به هیچكس از آن حلوا نداد. مولانا پس از خوردن حلوا درس و بحث را بگذاشت واز پی او برفت و مدت غیبت او دیری كشید. طلاب بسی درانتظارنشستند. چون او را نیافتند، به جستجوی استاد خود پرداختند. مولانا چند سال از ایشان غایب بود. پس از آن بازگشت و جز شعر پارسی نامفهومی سخن نمی‌گفت. طلاب پیش او می رفتند و آنچه می‌گفت می نوشتند و از آن گفته‌ها كتابی به نام مثنوی جمع كردند».

نظیر همین روایت، بعضی او را اسماعیل مذهب و از فرزندان جلال‌الدین نومسلمان كه از امرای باطنیه‌الموت بود و سپس به مذهب سنت وجماعت درآمددانسته‌اند. ظاهراروایت ولدنامه كه قدیمتراست درباره ملاقات مولانا با شمس و آشفتگی حال او صحیح‌تر باشد. وی می‌نویسدكه عشق مولانابه شمس‌الدین مانند جستجوی موسی است از خضر كه با مقام نبوت و رسالت باز هم مردان خدا را طلب می‌كرد، مولانا نیز با همه كمال و جلال در طلب مرد كاملتری بود تا اینكه شمی تبریزی را بدید و مرید وی شد و سر در قدم او نهاد.

گویندشمس تبریزی نخست مریدشیخ جمال‌الدین سله‌باف بود. سپس در همه جابه طلب شیخی دیگر به راه افتاد و از كثرت سفر او را شمس پرنده و كامل تبریزی می‌گفتند، و نیز گویند كه مدتی در ارزنة‌الروم مكتب‌داری می‌كرد و زمانی به حلب وشام رفتهومصاحب ابن عربی شد. درآنگاه كه به قونیه به نزدمولانا آمد پیری سالخورده بود. چنانجه مولانا در دیوان فرماید:

                        بازم ز تو خوش جوان و خرم             ای شمس‌الدین سالخورده

دراینكه شمس‌الدین به مولانا چه آموخت وچه افسونی به كاربردو چه معجونی در كار او كرد كه وی چندان فریفته وشیفته او گشت كه از همه چیز در گذشت بر ما مجهول است، ولی كتب مناقب مولانا همه یك سخنند كه وی پس از این خلوت، شیوه كارورفتارخودرا دیگرگون ساخت و به جای پیشنمازی و مجلس وعظ به سماع و محضر غنای صوفیان نشست و به چرخیدن و رقصیدن و دست افشاندن و شعرهای عارفه خواندن پرداخت.

یاران وشاگردان وخویشان مولانا كه با نظری غرش‌آلود به شمس‌الدین تبریزی می‌نگریستند و رفتار و گفتار او را بر خلاف ظاهرشریعت می‌دانستندازشیفتگی مولانا به وی سخت آزرده خاطرشدند و به ملامت و سرزنش او برخاستند ولی مولانا سرگرم كار خود بود و آنهمه پندها و اندرزها در گوش او جز بادی نمی‌نمود.

شمس‌الدین ازتعصب عوام ویاران مولانا كه اورا جادوگرمی‌خواندند رنجیده و بر آن شد كه از آن شهر رخت بربندد و هر چه مولانا اصرار كردوشعرهای عاشقانه خواند در او كارگر نیفتاد و در روز پنجشنبه 21 شوال 643 از قونیه به سوی دمشق رهسپار شد. 

مولاناپس‌ازرفتن شمس ازفراق اوبه سرودن‌غزلهایی پرداخت‌ونامه‌هایی پیاپی به وی فرستاد.یاران مولانا كه استادشان را در فراق محبوب خود دلشكسته یافتند از كرده خود پشیمان شدند و از او خواستند كه شمس رادیگرباره به قونیه دعوت كند. اقامت شمس در دمشق بیش از پانزده ماه طول نكشی تا اینكه سلطان ولد شمس‌الدین رادردمشق بیافت و شرح مشتاقی پدرش را با وی بازگفت و وی را به اصرار در سال 644 به قونیه باز آورد.

مولانا به شكرانه وصال شمس بساط سماع می‌گستردو با شمس خلوتها می نمود تا اینكه باز مریدان و عوام قونیه به خشم آمده به زشتیاد و بدگوئی از شمس آغازكردندومولانارادیوانه‌وشمس راجادوگرخواندندوبه دشمنی شمس‌الدین كنر بربستند و به قول افلاكی روزی كمین كرده واورا كاردزدندوپس از این واقعه معلوم نشد كه شمس‌الدین به كجا رفته؟ آیا وی از آن زخم به هلاكت رسیده و یا به شهری دیگر گریخته است. در هر صورت انجام كار او به درستی معلوم نیست وسال غیبتش به اتفاق تذكره‌نویسان در645 هجری بوده است. حتی برمولانانیزحیات وممات‌او مجهول بوده و همچنان تا مدتها در طلب او در شهرهای دمشق و شام می گشته است.

علت مسافرت مولانا به شام كه چهارمین سفر او به دمشق است دلتنگی از قونیه و مردم آن شهر بوده است و ظاهرا اخباری كه بر وجود شمس در دمشق دلالت داشت به گوش مولانا رسیده و بدین جهت دیگر بارشهرخودرا گذارده و در طلب او به دمشق رفته است. این سفرها در فاصله سالهای 645 و 647 واقع شده است.

 

بازگشتن مولانا به حال طبیعی:

چون مولانا ازوجودشمس نومیدشدو از جستن او مأیوس گشت، از آن حال انقلاب و غلیان رفته رفته تسكین یافت تا آنكه به خود آمدوبه روش مشایخ صوفیه به تربیت وارشاد مردم مشغول شد و بنای نوینی در شیوه كار خود نهاد. وی از سال647 تا672 سال مرگش، به نشرمعارف الهی مشغول بود، ولی نظر به استغراقی كه دركمال مطلق و جمال الهی داشت به مراسم دستگیری وارشادمریدان چنانكه سنت مشایخ ومعمول پیران است عمل نمی‌كردو پیوسته یكی از یاران برگزیده خود را بدی نامر بر می‌گماشت ونخستین بارشیخ صلاح‌الدین زركوب قونوی رامنصب شیخی داد.

صلاح‌الدین فریدون از مردم قونیه و ابتدا مرید برهان‌الدین محقق بود. سپس دست ارادت به مولانا داد. چون مولانا از دیدار شمس نومید گشت به تمامی دل روی درصلاح‌الدین آوردواو را به شیخی و جانشینی خود منصوب فرمود و یاران را به اطاعت او مأمور ساخت.

صلاح‌الدین مردی بی‌سواد و پیشه‌ور بودوروزگاری درقونیه به شغل زركوبی می‌گذراند. حتی درسخن گفتن فارسی اغلاط بسیاری بر زبان او جاری می‌شد، مثلا به جای قفل،قلف، و به عوض مبتلا، مفتلا می‌گفت.

مردم قونیه كه از احوال او آگهی داشتند، همشهری بی‌سوادخود را لایق مقام شیخی و جانشینی مولانا نمی‌دانستند و از صفای باطن و كمال نفسانی صلاح‌الدین غافل بودند. آنان برون رامی‌نگریستند و مولانا درون را. هر چه بر ارادت مولانا به صلاح‌الدین می‌افزود، دشمنی یاران هم افزونترمی‌شدتا بدانجا كه برآن شدند كه صلاح‌الدین را مانند شمس ازمیانه بردارند. ولی عنایت ولطف مولانا نسبت به صلاح‌الدین تابه حدی رسیدكه خویشان وحتی فرزندخود سلطان ولد را فرمان داد تا دست نیاز در دامن وی زنند وبه رهنمائی اودرراه معرفت گام بردارند. بعلاوه مولانافاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین را به عقد مزاوجت پسرش بهاءالدین معروف به سلطان‌ولد در آورد و این وصلت در بین سالهای 647 و 657 بود. مولانا و صلاح‌الدین مدت ده سال در كنار یكدیگر بودند، ناگهان صلاح‌الدین رنجور شد و پس از مدتی بیماری جان به جان آفرین تسلیم كردوپیكر اوراباتجلیل بسیاردراول ماه محرم سال 657 در كنار سلطان‌العلماء بهاءالدین ولد پدر مولانا به خاك سپردند.

 

دل بستن مولانا به حسام‌الدین چلبی:

مولانا مردی عاشق‌پیشه بودوهیچگاه نمی‌خواست بی‌معشوق باشد. پس ازنومیدی از شمس نرد عشق با صلاح‌الدین زركوب می‌باخت و چون او در گذشت، بدام عشق حسام‌الدین چلبی افتاد.

حسام‌الدین حسن‌بن محمدبن حسن كه مولانا وی رادرمقدمه مثنوی: مفتاح خزائن عرش وامین كنوزفرش و بایزیزد وقت و جنید زمان می‌خواند، آذربایجانی و از اهل اورمیه بودوخاندان او به قونیه مهاجرت كرده بودند و حسام‌الدین در آن شهر به سال 622 به وجود آمده بود.

علاوه بر لقب حسام‌الدین و عنوانی چلبی، او به ابن‌اخی ترك نیز معروف بوده است، و سبب این شهرت آنست كه پدران وی ازسران طریقه فتیان وجوانمردان بودند، و چون این طایفه به شیخ خود اخی می‌گفتند به نام اخیه یا اخیان مشهور گردیده‌اند.

حسام‌الدین نزدیك به سن بلوغ بود كه پدرش درگذشت .پس ازآن با جوانان خودبه پیش مولانا آمدو سر به خدمت اونهادوهرچه داشت به‌دفعات نثارحضرت مولاناكرد.اخلاص وارادت اوبه حدی در مولانا كارگر افتاد كه حسام‌الدین را بر كسان و یاران خود ترجیح داد، و كمتر ازاو جدا می‌شدودرمجلسی كه چلبی حضور نداشت مولانا گرم نمی‌شد و سخن نمی‌راند.

از مقدمه مثنوی وسرآعازهای دفترچهارم وپنجم و ششم این كتاب به خوبی می‌توان دانست كه حسام‌الدین در پیش مولانا چه مقام بلندی داشته و تا چه حد مورد دلبستگی و عنایت او بوده است .

امااین باریاران مولانا‌كه درطول مدت ارادت به وی مهذب و مؤدب شده بودند دیگر مانندپیش به فرط عنایت مولانا 

به چلبی حسد نمی‌لرد و همه خلافت و جانشینی او را پذیرفتند. در اوایل سال 672 هجری زلزله شدیدی در قونیه حادق‌گشت‌وتا چهل روزدوام داشت. مردم سراسیمه به هرطرف می‌گشتندتا آخر پیش مولانا آمدند كه این چه بلای آسمانی است؟ فرمودزمین گرسنه است و لقمه چرب می‌طلبد و در همان اوان عزلی گفت كه این ابیات از آن است:

            با این همه مهر و مهربانی             دل می‌دههدت كه خشم رانی

            وین جمله شیشه خانه‌هارا                  در هم شكنی به لن ترانی

            بالان ز تو پد هزار رنجور               بی تو نزنید هین تو دانی

 

رحلت مولانا:

درسال672وجودمولانا به ناتوانی گرائید ودر بستر بیماری افتاد و به تبی سوزان و لازم دچار گشت و هر چه طبیبان به مداوای او كوشیدند و اكمل‌الدین و عضنفری كه از پزشكان معروف آن روزگاربودند به معالجت او سعی كردند، سودی نبخشیدتادر روزسكشنبه پنچم ماه جمادی‌الاخر سال672 روان پاكش از قالب تن بدرآمد و جان‌به‌جان آفرین تسلیم كرد.

اهل قونیه ازخردوبزرگ درتشییع جنازه‌اوحاضرشدند و حتی عیسویان و یهودیان در ماتم او شیون و افعان می‌كردند. شیخ صدرالدین قونوی برمولانا نماز خواند و سپس جنازه او ا برگرفته و با تجلیل بسیار در تربت مبارك بر سر گور پدرش بهاءالدین ولد به خاك سپردند.

پس از وفات مولانا،علم‌الدین قیصر كه از بزرگان قونیه بود با مبلعی بالغ بر سی‌هزار درهم بر آن شد كه بنائی عظیم بر سر تربت مولانا بسازد. معین‌الدوله سلیمان پروانه كه از امیران زمان بود،او را به هشتاد هزار درهم نقد مساعدت كردوپنجاه هزاردیگربه حوالت بدو بخشید و بدین‌ترتیب تربت مبارك كه آنرا قبه خضراء گویند بنا شد و علی‌الرسم پیوسته چند مثنوی خوان و قاری بر سر قبر مولانا بودند.

مولانادرنزد پدرخود سلطان‌العلماء بهاءالدین ولدمدفون است واز خاندان و كسان وی بیش از پنجاه تن در آن بارگاه به خاك سپرده شده‌اند.

بنا به بعضی از روایات،ساحت این مقبره پیش ازآمدن بهاءالدین ولد به قونیه به نام باغ سلطان معروف بود و سلطان علاءالدین كیقباد آن موضع را به وی بخشید و سپس آنرا ارم‌باعچه می‌گفتند.

افلاكی در مناقب‌العارفین می‌نویسد كه:«افضل‌المتأخرین نجم‌الدین طشتی روزی در مجمع اكابر لزیفه می‌فرمودند كه در جمیع عالم سه چیز عام بوده چون به حضرت مولانا منسوب شد خاص گشت و خواص مردم مستحسن داشتند: اول‌كتاب مثنوی‌است كه هردومصراع رامثنوی می‌گفتند،دراین زمان چون‌نام مثنوی گویند عقل به بدیهه حكم می‌كند كه مثنوی مولاناست.دوم:همة علمارا مولانا می‌گفتند،درین خال چون نام مولانا می‌گویند حضرت او مفهوم می‌شود. هركورخانه‌راتربت می‌گفتند،بعدالیوم‌چون یادتربت می‌كنندوتربت می‌گویند،مرقد‌مولاناكه‌تربت است معلوم می‌شود».

پس ازرحلت مولاناحسام‌الدین چلبی جا نشین وی گشت. چلبی یا چالابی كلمه‌ای است تركی به معنی آقا وخواجه ومولای من، واصل آن چلب یا چالاب به معنی معبود ومولاوخدااست درتركیه غالبأاین لغت عنوان بر پوست تخت نشینان وجانشینان مسندنشینی مولانا اطلاق می‌شود حسام ا لدین در683 هجری در گذشت وسلطان ولد پسر مولانا با لقب چلبی جانشین وی گشت .سلطان ولدكه مردی دانشمد وعارفی متتبع بود تشكیلات درویشان مرید پدرش را نظم‌وترتیبی تازه دادوبارگاه مولانارامركزتعلییمات آن طایفه ساخت. پس ازمرگ ودر 710 هجری پسرش اولو عارف چلبی جانشین اوشد. پس ازوی درسال720هجری برادرش شمس‌الدین امیرعالم پیشوای‌دراویش مولویه گشت .وی درسال 734 هجری در گذشت. درزمان اوخانقاه‌های فراوانی دراطراف واكناف آناطولی برای دراویش مولویه ساخته شد، وبارگاه مولانا به صورت مدرسه‌ومركزتعلیمات صوفیان‌درآمدوزیارتگاه اهل معرفت ازترك‌وعرب وعجم گردید .شمار چلبیانی كه پس ازمولانا پیاپی برتخت پوست درویشی اونشسته‌اند تا1927 به سی و دو تن میرسد .دراین این سال این بارگاه تبدیل به موزه شد وموزه مولانا نام گرفت.(1)

                                   

تربت مولانا:

تربیت مولانادرشهر قوانیه است .قوانیه كه اصلاكلمه یونانی است درآن زبان ایكونیومIconium آمده ودرآثار مورخان اثرجنگهای صلیبی به صور ایكونیوم Yconium و كونیوم Conium و استانكونا Stancona ذكر شده است وآن اسلام به شكل قونیه تعریب گردیده است .قونیه كه خودنام ایالتیدرمركز آناطولی است از طرف مشرق به نیغده واز جنوب به ایجل وآنتالیا واز مغرب به اسپرته وافیون‌واز جنوب‌غربی به‌اسكی شهرواز شمال‌به‌‌آنكارا محدوداست مقبره مولانا متشكل ازچندعمارت است كه بعضی ازآنها درعصرسلجوقی وبرخی‌درزمان سلاطین عثمانی بناگردیده است .درآنجا تزییناتی از چوب و فلز و خطاطیهای زیبا و قالیها و پارچه‌های قیمتی دیده می‌شود .مقبره مولانا عبادتگاهی است كه درآن قبور بسیاری ازكسان مولاناومریدان او قرار گرفته است.حجرات دراویش و مطبخ مولانا وكتابخانه نیز ملحق به این بناست ومجموع آن به چندرواق تقسیم می‌شود كه سبك همه رواقها گنبدی وشبیه یبگدیگراست. صورت قبرها یی كه آن مشاهده می‌شودهمه باكاشی فرش شده باپارچه‌های زربفت مفروش گردیده است. برروی صورت قبر پدر مولاناصندوقی‌ازآبنوس‌قرارداردكه‌خودازشاهكاری هنری‌است موزه مولانانسبتاغنی است وپرازاشیاوآثارعصر سلجوقی وعثمانی می‌باشد این موزه مشتمل بر مقبره مولانا و مسجد كوچكی و حجرات درویشان و رواقهایی پراز پارچه‌های زربفت وقالی است. بعضی ازاین رواقها به نسخه‌های خطی قدیم اختصاص داده شده است.

 

مدخل بزرگ تربت مولانا:

بارگاه مولانا رادر اصطلاح محل«درگاه» می‌گویند این بنادر1926 به صورت موزه اشیاء عتیقه قونیه درآمدو در1954 موزه مولانا نام گرفت مساحت آن6500 مترمربع است. در طول قسمت غربی آن حجرات درویشان قرار دارد ودیگر اطراف آنرادیوارهااحاطه كرده است.مدخل موزه بزرگ یاباب درویشان‌ازطرف مغرب به‌سوی حیاط موزه باز می‌شود (شماره1 درنقشه ).درب دیگر به سوی حدیقة‌الارواح گشاده می‌شودكه سابقا گورستان بوده وامروزدروازه خاموشان نام دارد.دری نزدیك حیاط چلبیان به طرف شمال باز می‌شود كه به باب چلبی معروف است. مدخل بارگاه مولانا از حیاطی می‌گذردكه بامرمرفرش شده ودارای حوض و فواره و متوضا (وضوگاهی) است كه دورآنرا نرده كشیده ودر وسط آن فواره‌ای اززمان پادشاهان سلاجقه روم مانده استكه ازاطراف آن آب می‌ریزددرآن طرف صحن حیاط مولانا درست مقابل بارگاه اوحجره‌هایی وجودداشته كه بابرداشتن دیوارهای بین آن، آنها راتبدیل به تالارهای طولانی كرده وموزه‌ای زیبا ترتیب داده اند كه در آنها كتابهای خطی بسیاروآلات وافرار درویشان و جامه‌های ایشان موجود است. دراین موزه قالیچه‌ای به شكل یك صحفه روزنامه دیدم كه از روی یك شماره روزنامه كه در قونیه به بهای پنج لیره ترك منتشرمی‌شدزردوزی كرده بودند.بربالای این قالیچه روزنامه عنوان‌روزنامه‌قونیه چنین‌آمده‌است.(نومرو1)، محل ادارسی آقشهر نسخه سی بش لیر، (ده محرم1319) بر بالای قسمت غربی درب درویشان این سه بیت به تركی آمده كه مربوط به سلطان مرادخان بن سلیم خان است:

                        شی سلطان مرادخان بن سلیم‌خان                         یا پوب بوخانقلهی اوردی بنیاد

                        اولالر   مولویلر   بونده    ساكن                 اوقونیه هر سحر ورد اوله ارشاد

                        گورب  دل  بو  بنای  دید  تاریخ                 بیوت   جنت   اسا   اولدی  آباد

كتابخانه‌هایی چنددر گرداگرد رواق مولانا قرار دارد كه از جمله كتابخانه دانشمند شهیر و معاصر ترك عبدالباقی گل ـ پینارلی، و دیگر كتابخانه محقق معروف ترك جناب آقای محمداندر Onder معاون نخست‌وزیر و مدیر كل اداره و سازمان فرهنگ و هنر كشور تركیه است.

در قرائت‌خانه مولانا (شماره 3 درنقشه) كتابهای دست‌نویس ومرقعاتی به خط خوش وجود دارد كه آنها را در جعبه آیینه‌های بلندگذارده‌اند. ازجمله نسخه‌هایی كه‌درآنجا مشاهده كردم چندنسخه مذهب به قطع‌رحلی‌مربوط به سالهای 1278، 1288، 1323، 1367،1371میلادی‌بودكه‌نسخه‌اول‌مقارن با676هجری‌درقدیمترین‌نسخ مثنوی‌كه‌به‌خط خطاطی به نام محمدبن عبدالله می‌باشد. دیگردیوان كبیرمثنوی به قطع رحلی مربوط به سال1366میلادی و دیوان سلطان ولد مربوط به سال 1323 میلادی را در آنجا مشاهده كردم.

دربالای مدخل حرم مولانا به خط خوش نستعلیق برروی تابلویی نوشته شده«یاحضرت مولانا».سپس بربالای مدخل رواقی كه به حرم وارد می‌شود این بیت پارسی از ملاعبدالرحمن جامی نوشته شده است:

                        كعبة العشاق آمد این مقام                   هر كه ناقص آمد اینجا شد تمام

بردولنگه درورودی بارگاه مولانا كه از چوب ساخته شده و به سبك رومی منبت‌كاری گردیده عبارت «سلطان ولد»، و عبارت «الدعاء سلاح‌المومن»، و «الصلاة نورالمومن» نقر گردیده است.

 

   در نقره‌ای:

ازقرائت‌خانه می‌توان ازدرنقره‌ای (شمار 4 در نقشه) به بارگاه مولانا واردشد. جناحین این دربه قسمتهای چهارگوش تقسیم می‌شودواز چوب گردواست كه برروی آن روكشی از طلا و نقره كوبیده‌اند. بنا به كتیبه‌ای كه در آنجا موجود است این در به امر حسن پاشا پسر سوقولو محمدپاشا وزیر اعظم دوره عثمانی در 1599 میلادی ساخته شده است.

 

شبستان بارگاه مولانا:

از در نقره‌ای به تالار مركزی بارگاه مولانا (شماره 5 در نقشه) وارد می‌شوند كه آنرا «حضور پیر»‌خوانند. این تالار با گنبدهایی پوشیده شده و قبور بسیاری برصفه بلندی درآن قراردارد. قبة‌الخضراء یا گنبدسبز مولانا برآن است (شماره 7 درنقشه). این گنبددرست بالای قبرمولانا قرارگرفته است. روی‌صفه درطرف چپ تالارزیرطاقدیسهایی كه محوطه رابه دوقسمت سماع‌خانه ومسجدتقسیم می‌كند، شش قبراست كه دردوردیف قراردارند. این قبورمتعلق به خراسانیان ودرویشانی است كه همراه مولانا وپدرش از بلخ به قونیه آمده‌اند. گنبدی كه بالای قبرمولانا است ازداخل مقرنس و به نام قبه كرسی یا پست قبسی (شماره 9 در نقشه) خوانده می‌شود. در سمت راست به طرف مقابر بزرگان خراسان وحسام‌الدین چلبی محرابی قراردارد به ارتفاع2 مترونیم كه برروی آن بر زمینه سیاه به خط طلایی نوشته شده: «ومن دخله كان آمنا»،ودومترپائین‌تركتیبه‌ای كوچكترازچوب به شكل محراب نهاده‌اندكه برروی‌آن نوشته شده: «شفاء‌الغلیل لقاء‌الخلیل».

بردیوارتربت مولانا تابلویی به خط خوش وجوددارد كه برروی آن نوشته شده: «یا حضرت نعمان‌بن ثابت رحمة‌الله» كه مقصود امام ابو حنیفه است.

 

قبة‌الحضراء:

قبة‌الخضراء یا گنبد سبز بربالای رواق مقبره مولانا قرار گرفته است. چنانكه در پیش گفتیم بارگاه مولانا در جایی بنا شده كه سابقاقسمتی ازباغ علاءالدین كیقباد بودكه آنرا به پدرمولانا بخشید و چون بهاء‌الدین ولد را در آنجا به خاك سپردند آنرا «ارم باغچه» نامیدند. ساختمان این بارگاه بعد ازوفات مولانا آغاز شد، و در سال 1274 میلادی مطابق با 673 هجری به پایان رسید. این بنا به نقطه گورجو خاتون زن سلیمان پروانه، وامیرعلاءالدین قیصر، و سلطان ولد، و به دست معماری هنرمندبه نام بدرالدین‌تبریزی ساخته شده بودویك شبستان ویك بام‌هرمی داشت. سپس در حدود سال 1396 میلادی ابنیه دیگری بر آن افزوده شد. درزمان بایزید دوم (1481ـ1512) دیوارهای شرقی و غربی آنرا بر داشته و بناهایی بر آن افرودند و گنبد خضراء را برافراشتند. امروز این بارگاه بنایی مربع و دارای 25 مترارتفاع است. گنبد اصلی این بارگاه پوشیده از كاشیهای لاجوردی است و از آنجهت آنرا گنبد سبز یا قبة‌الخضراء نامند. این گنبد در پائین به صورت استوانه و در بالا مخروطی كثیرالضلاع است كه بر عرشه آن میله‌ای از طلاوجقه‌ای هلالی نصب كرده‌اند. این گنبد به تعداد ائمه اثنی‌عشر دارای دوازده ترك است و شباهت بسیاری به كلاه صوفیان قزلباش دارد، و ظاهرا معمار آن مردی شیعی مذهب بوده است. سه مناره در طرفین این گنبد قرار گرفته كه مناره‌های چپ متعلق به مسجد سلیمیه و مناره طرف راست به مسجد كوچك تربت مولانا است.

بردیوارشرقی‌زیرپنجره‌گنبدمولاناباخط‌كوفی این عبارات‌آمده است: «اعوذبالله من‌الشیطان‌الرجیم بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم نقشت‌القبة‌الخضراء فی ایام دولة‌السلطان‌المؤید بتابید الله‌المستعان بایزیدبن محمدخان علی یدالعبد الضعیف المولوی عبدالرحمن بن محمدالحلبی وانشد فی تاریخه هذین‌البیتین :

                        هر كه خدمت كرد او مخدوم شد                       هر كه خود را دید او محروم شد

زیر گنبد، قبر مرمرین مولانا و پسرش سلطان ولد قرار دارد.

قبر مولانا پوشیده ازاطلس سیاهی است كه توسط‌سلطان عبدالحمید دوم در1894هدیه شده است. براین اطلس آیاتی از قرآن با مهر پادشاهی نقش گردیده و خطاط آن حسن سری بوده است. ضریح اصلی مولانا از چوب بود و درقرن شانزدهم آنرا ازآنجا برداشته وبر قبر پدرش بهاءالدین ولد قرار دادند. ضریح بلندمولاناشاهكاری ازمنبت‌كاری دوران سلجوقیان روم است و آن توسط دو هنرمند یكی به نام سلیم پسر عبدالواحد ودیگری به نام حسام‌الدین محمد پسر كنك كنده‌كاری شده و در پیشانی و پهلو و عقب ای ضریح آیاتی قرآنی و اشعاری عرفانی از مولانا آمده است.

                       

نخست كتیبه‌ای است بر قبر مولانا كه بر آن آیة‌الكرسی را نوشته‌اند.

دیگر بر جبهه صندوق قبر مولانا كتیبه‌ای است كه این عبارات به عربی بر آن نوشته شده است:‌

1ـ بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم و به نستعین والعاقبة‌للمتقین و لا عدوان الی علی‌الظالمین.

2ـ قد صعد من‌زار هذالمرقد و هو مقبل مولانا سلطان علماء‌‌المشارق والمغارب.

3ـ نورالله‌الازهر فی‌الغیاهب‌الامام بن‌الامام بن‌الامام اسطوان‌الاسلام هادی.

4ـ الانام الی حضرة عزة‌ذی‌الجلال والاكرام موضع معالم‌الدین بعد.

5ـ اندراس آیاتها منیر مناهیج‌الیقین بعد انطماس علاماتها مفتاح خزائن.

6ـ العرش بحاله مظهر كنوزالفرش بقاله منمم بساتین ضمائرالخلائق بازاهیرالحقائق.

7ـ نور مقلة‌الكمال مهجة صورت‌الجمال قرة‌اطباق احداق‌العشاق محلی اعناق.

8ـ عارفی الآفاق باطواق محبة‌الخلاق محیط اسرارالفرقانیه مدارالمعارف‌الربانیه.

 

پس ازآن كتیبه‌ای است كه درقسمت پائین آمده و نام عبدالرحمن بن سلیم معمار سازنده آن ضریح بر پایان آن آمده است:

1ـ قطب‌العالمین محیی نفوس.

2ـ العالمین جلال‌الحق والمله.

3ـ والدین وارث‌الانبیاء والمرسلین.

4ـ خاتم‌الاولیاء‌المكملین ذی‌المراتب.

5ـ والمنازل‌العلیه والمناقب والفضائل.

6ـ السنیه محمدبن محمدبن‌الحسین.

7ـ البلخی علیه تحیة‌الرحمن وسلامه.

8ـ و قد اتتقل قدس‌الله.

9ـ نفسه ور وح رمسه.

10ـ فی خامس جمادی‌الآخر.

11ـ سنة اثنین و سبعین و ستمائه.

12ـ هذا ضریح من صنعة.

13ـ عبدالرحمن بن سلیم.

14ـ المعمار عفاالله عنه.

 

در قسمت جلوی صندوق قبر مولانا این نه بیت از دیوان كبیر او یعنی دیوان شمس آمده است:

1ـ بروز مرگ چو تابوت من روان باشد                              گمان مبر كه مرا درد این جهان باشد

2ـ برای  من  مگری  و مگو دریغ دریغ                              بیوغ  دیو  در  افتی  دریغ  آن  باشد

3ـ جنازه‌ام چو  ببینی  مگو فراق  فراق                              مرا  وصال  ملاقات  آن  زمان  باشد

4ـ مرا بگور  سپاری  مگو  وداع  وداع                               كه  گور  پرده  جمعیت جنان  باشد

5ـ فرو شدن چو بدیدی بر آمدن بنگر                               غروب شمس وقمررا چرازیان باشد

6ـ ترا غروب نماید  ولی  شروق  بود                             لحدچوبحس نمایدخلاص‌جان باشد

7ـ كدام‌دانه‌فرورفت درزمین‌كه نرست                           چرا بدنه  انسانیت  این  گمان باشد

8ـ كدام دلو فرو رفت و پر برون نامد                               ز چاه  یوسف  جان  را   فغان  آمد

9ـدهان‌چوبستی‌ازین‌سوی‌آن‌طرف‌بگشا                          كه های وهوی تودرجولامكان باشد

 

سپس این ده بیت از قسمت جلوی صندوق آغاز شده و پشت سر اشعار فوق آمده است، و آن ابیات نیز از دیوان كبیر می‌باشند:

1ـ زخاك من اگر گندم بر آید                                             از آن گر نان پزی مستی خزاید

2ـ خمیر و نانوا  دیوانه  گردد                                            تنورش   بیت   مستانه   سراید

3ـ اگر بر گور من آیی زیارت                                               ترا  خر  پشته‌ام  رقصان  نماید

4ـ میابی دف بگورم ای برادر                                         كه در بزم  خدا  غمگین نماید

5ـ ز نخ بر بسته ودرگورخفته                                             دهان   افیون  آن  دلدار  خاید

6ـ بدری‌زان‌كفن برسینه بندی                                             خراباتی  ز  جانت  در  گشاید

7ـ زهرسوبانگ‌چنگ‌وچنگ‌بستان                                  ز هر  كاری  بلا  بد  كار  زاید

8ـ مراحق ازمی عشق‌آفریدست                              همان عشقم اگر  مرگم  بساید

9ـ منم مستی واصل‌من‌می‌عشق                            بگو از می بجز مستی  چه آید

10ـ زبرج‌روح‌شمس‌الدین‌تبریز                          بنزد   روح   من   یكدم  بتابد

در عقب صندوق قبر مولانا در قسمت هلالی و وتر صندوق باز این ابیات از دیوان كبیر آمده است:

1ـ چون جان تو می‌ستانی چون شكرست مردن                 با تو ز جان شیرین شیرین ترست مردن

2ـ بر دار  این  طبق  را  زیرا   خلیل   حق  را                  باغست و آب حیوان گر آرزوست مردن

 

                                    3ـ این سر نشان مردن و آن سر نشان زادن

در دور تا دور قاعده صندوق مولانا ابیاتی از جابه جای مثنوی بر گزیده شده و آنها را دنبال هم نوشته‌اند:

1ـ باز  سلطانم   گشتم   نیكو   پیم                          فارغ از مردارم و كركس نیم

2ـ باز  جانم  باز  صد  صورت  تند                            زخم بر ناقه نه  بر صالح  زند

3ـ حال صالح گر بر آرد یك شكوه                           صد چنان ناقه بزاید  متن  كوه

4ـ چشم دولت سحر مطلق  می‌كند                                    روح شد منصوراناالحق می‌كند

5ـ صورت معشوقه‌چون‌شددرنهفت                             رفت‌وشدبامعنی معشوق جفت

6ـ جسم ظاهرعاقبت خودرفتنیست                                تا ابد معنی بخواهد شادزیست

7ـ آن‌عتاب‌اررفت هم‌برپوست‌رفت                             دوست‌بی‌آزارسوی‌دوست‌رفت

8ـ من شدم عریان ز تن او از خیال                             می‌خرامم  در  نهایت  الوصال

9ـ كارگاه گنج حق  در  نیستیست                         غره‌هستی‌چه‌دانی‌نیست‌چیست

10ـ جمله استادان پی  اظهار  كار                              نیستی جویند و  جای  انكسار

11ـ لا جرم  استاد  استادان  صمد                               كارگاهش   نیستی   و   لا بود

12ـ هركجااین نیستی‌افزون‌تراست                         كارحق و كارگاهش آن سراست

13ـ نیستی چون هست بالاتر طبق                            بر  همه  بردند  درویشان  سبق

14ـ زانكه كان و  مخزن  سر خدا                             نیست   غیر   نیستی  در  انجل

15ـ چون‌نه‌شیری‌هین‌منه‌توپای‌پیش                                 كان‌اجل‌گرگست‌وجان‌تست‌میش

16ـ ور ز ابدالی و میشت شیر شد                              ایمن آگه  گرگ  تو سر زیر شد

17ـ كیست‌ابدال‌آنكه اومبدل شود                                  خمرش‌از تبدیل یزدان خل‌شود

18ـ هست از روی بقای ذات  او                                نیست‌گشته‌وصف اودروصف هو

19ـ چون زبانه شمع پیش آفتاب                            نیست‌باشد هست باشددرحساب

20ـ می‌پرد چون آفتاب اندر افق                              باعروس‌صدق‌وصورت‌چون‌تتق      

21ـ انهم  تحت  قبانی   كامنون                              جز كه  یزدانشان  نداند  آزمون

22ـ درخور دریا نشدجزمرغ آب                             ختم  كن  و الله  اعلم  بالصواب

در جبهه راست صندوق قبر مولانا دو منبت‌كاری بطورعمودی چهارضلعی درمقابل هم قرارگرفته كه به سبك رومی تزئین یافته و نام صنعتگر آن چنین آمده است: «عمل همام‌الدین محمدبن كنك‌القنوی».

كتیبه‌ای دیگر در مقابل آن است كه بر آن این عبارت به عربی آمده است: «ان وعدالله حق ولا تغرنكم حیوة‌الدنیا ولا یغرنكم بالله‌الغرور».

 

كتیبه‌ای در قاعده صندوق قبر مولانا به خط كوفی نوشته شده و این كلمات از آن قابل خواندن است:

1ـ واحد………….

2ـ علیك باخوان……….. علینا

3ـ ان……………….

4ـ ………… قلنا اذا اموالك من زمانك

در قسمت جنوبی مرقد مولانا اطاقی ایت مه نام دایره چلبی و اكنون كتابخانه است.

بر روی پنجره‌ای كه آنرا پنجره نیاز می‌خوانند این اشعار نوشته شده است:

            درها همه  بسته‌اند الا در تو                            تا  ره  نبرد  غریب  الا  بر  تو

            ای دركرم عزت نورافشانی                                    خورشیدو مه‌وستارگان چاكرتو

قبور دیگر:

 

درمغرب قبة‌الخضراء ونزدیك بالا سرمولانا قبركراخاتون زن مولانا جای دارد كه بر صندوق قبرش چنین نوشته شده است:

1ـ الله‌الباقی.

2ـ انتقلت‌المخدره‌المصوفه ثقیة‌الذات.

3ـ مرضیة‌الصفات رفیعة‌القدر مشروحة‌الصدر.

4ـ ذی‌الهمة‌العالیه والمناقب‌المعالیه عصمة.

5ـ الدین‌المخصوصه بصفات‌العاملین مریم‌الثانی.

6ـ بحرالمعانی مقبولة‌الحق محمودة‌الخلق والخلق.

7ـ صاحبة مولانا قدس‌الله سره.

8ـ كراخاتون رضی‌الله عنها و ارخلها الی.

9ـ حظائرالقدس اواها من دارالهوان.

10ـ الی جوارالرحمن اخیر یوم‌الخمیس‌الثالث عشر.

11ـ من شهر رمضان من شهور سنة احدی و تسعون و ستمائه.

 

صندوق قبر ملكه خاتون دختر مولانا نیز در همانجا جای دارد و بر آن چنین نوشته شده است:

1ـ الله‌الباقی.

2ـ هذه تربت‌الست‌الزنانیه افتخار مخدرات.

3ـ العالم تاج مستورات بنی‌آدم مكله خاتون.

4ـ ابنة سلطان‌المشایخ والعارفین قطب‌الاوتاد.

5ـ والمحققین وارث‌الانبیاء والمرسلین.

6ـ جلال‌الحق والملة والدین قدس‌الله.

7ـ سر هما فی‌ثانی عشر شعبان سنة‌ثلث و سبعمائه.

 

مرقد مظفرالدین چلبی امیر عالم پسر مولانا (درگذشته در 676) نیز در آنجا قرار دارد كه كتیبه آن چنین است:

1ـ هذه تربة شمس.

2ـ مشارق‌المعالی تاج مفارق‌الاعالی.

3ـ مظفرالدین امیر عالم‌بن.

4ـ مولانا سلطان‌المحبوبین جلال.

5ـ الحق والدین محمدبن محمدبن الحسین.

6ـ البلخی قدس.

7ـ الله سر هم نقله من دارالغرور.

8ـ الی‌دارالسرور فی سادس جمادی.

9ـ الاول سنة ست و سبعین.

10ـ وستمائه غفرالله لهم.

 

دیگر قبر جلاله خاتون نوه مولانا كه بر كتیبه صندوق قبرش چنین نوشته شده است:

هذه قبر الست

الزاهدة الدار الطاهرة

جلاله خاتون حفیدة سلطان

العلماء والمحققین جلال‌الملة

والدین قدس‌الله روحهما

فی عرة محرم سنة اثنی و ثمانین و ستمائه

 

دیگر صندوق قبر ملكه خاتون دختر قاضی تاج‌‌الدین كه در سال 730 كشته شده قرار دارد و كتیبه آن چنین است:

الله الباقی

انتقلت الست المحرحومة المظلومة السعیدة

الشهیدة مقتولة الاولیاء تاج‌المخدرات افتخار

المستورات ملكه خاتون نور الله ضریحها

ابنة اقضی القضاة مولانا تاج‌الملة والدین

ادام‌الله فضائله من دارالعرور الی دارالسرور

لیلة‌الاربعاء سادس عشر جمادی‌الاخر سنة ثلثین و سبعمائه

 

بالاخره قبر حسام‌الدین چلبی است كه بر صندوق قبرش چنین آمده:

1- هذه تربة شیخ‌المشایخ قدوة العارفین امام

2- الهدی والیقین مفتاح خزائن العرش امین كنزالفرش

3- جنیدالزمان بایزید الدوران ابوالفضائل ضیاءالحق

4- حسام‌الدین حسن‌بن محمدبن الحسین المعروف باخی ترك

5- رضی‌الله عنه و عنهم الارموی الاصل بماقال امیست كردیأ

6- واصبحت عربیأ قدس‌الله روحه فی تاریخ یوم‌الاربعاء

7-فی ثامن عشرمن شهر سغبان سنة ثلث و ثمانین و ستمائه

 

دیگر صندوق قبر نوه حسام‌الدین چلبی (درگذشته در 747) است كه بر كتیبه آن چنین آمده است:

انتقل من دارالفناء الی دارالبقاء

حسام‌الدین حسن‌بن صدرالدین محمد

بن‌چلبی حسام‌الحق والملة والدین نورالله

مضجعهم فی یوم السبت التاسع و العشرین

شوال سنة سبع و اربعین و سبعمائه

قبورعده‌ای چلبیان كه ازخویشان مولانابودندودختران ایشان نیز درمعرب قبةالخضراء قرار دارد(شماره 8 در نقشه).به طرف مشرق قبةالخضرا قبور ذیل مشاهده می‌شود:

 

بهاءالدین ولد پدر مولانا كه در عقب صندوق قبر مولانا قرار داردوبرروی صندوق قبرش این كتیبه نوشته شده‌است:

الله الباقی

هذه تربة مولانا و سیدنا

صدرالشریعة منبع الحكمه

محی‌السنة قامع‌البدعه و قدوة

العالم العالم‌العامل الربانی سلطان العلماء

مفتی‌الشرق و الغرب بهاءالملة والدین

شیخ‌الاسلام والمسلمین محمدبن

الحسین‌بن احمد البلخی رضی‌الله عنه و عن

اسلافه توفی فی ضحوة یوم‌الجمعه الثامن

 

10-  غشر شهر ربیع‌الاخر سنة ثمان عشرین و ستمائه

شیخ صلاح‌الدین زركوب(درگذشته در 657)كه در بالای صندوق قبرش چنین نوشته شده:

الله الباقی هذه تربة شیخنا

شمس‌العارفین علم‌الهدی و الیقین ملك‌الابدال كامل‌الحال و

القال امن‌القلوب الطالب المطلوب نورالله الاعظم برهان القوم

سلطان البصیرة طاهرالسیرة والسرة بحرالاسرار الالهیه ترجمان الرموز

لعیبة امام‌التقوی محرم عرائب‌النجوی بایزیدالعصر جنیدالزمان

صلاح‌الحق والدین ابوالمفاخر فریدون‌بن یاعیبسان

القونوی الذهبی قدس‌الله سره فی عرة شهرالمحرم سنة سبع و خمسین و ستمائه

شیخ كریم‌الدین بكتیمور‌اوعلو یكی از‌مریدان مولانا كه استاد‌سلطان ولد‌بود(درگذشته در691)كه بر كتیبه صندوق قبر او چنین آمده است:

هذه تربة الشریفة فخرالاصحاب العارفین

الفائق‌العاشق والصادق شیخ كریم‌الدین

ابن‌الحاج بكتیمور المولوی رجمةالله علیه

قی تاریخ شهر ذی‌الحجة سنة احدی و تسعین و ستمائه

دیگر علاءالدین چلبی پسر میانی مولانا(درگذشته در660)است كه بر كتیبه صندوق قبر او چنین نوشته شده است:

الله الباقی هذه تربة

الصدر المرحوم علاءالدین محمدبن شیخ‌المشایخ

سلطان‌العلماء والعارفین جلا‌الحق والدین محمد

ین‌محمدبن الحسین البلخی افاض‌الله بركاته

علی‌المسلمین و خصص ولده بمزید كل عنایة

اواخر شوال سنة ستین و ستمائه

دسگر شمس‌الدین یحیی برادر مادری(فرزند خوانده)مولانا است كه كتیبه صندوق قبر او چنین است:

تربة امیر شمس‌الدین یحیی

بن‌محمد شاه برادر مادری یا او

لاد مولانا قدس‌الله سره العزیز

در تاریخ هفتم ربیع‌الاخر سنه اثنی و تسعین و ستمائه

دیگر قبور نجم‌الدین فریدون سپهسالار ،و اولو عارف چلبی ،وبیوك زاهد چلبی،و شمس‌الدین عابد چلبی ، و واجد چلبی پسر سلطان ولد و دیگر چلبیان و سایر دختران ایشان است.

رویهم 65 صورت قبر در بارگاه مولانا وجود دارد كه بالای قبر مردان عمامه‌ای گذاشته‌اند،ولی قبر زنان بدون عمامه است.دورمقبره مولاناشمعها وشمعدانها واشیاء نفیس نهاده‌اندكه همه آنها توسط مشتاقان و هشاق زیارت آن بزرگوار تقدیم شده است.مقبره مولانا در قرن شانزدهم توسعه یافت و سماع‌خانه و مسجد كوچك به آن افزوده گشت.

 

سماع‌خانه:

سماع‌خانه یاتالاررقص‌درویشان‌درطرف شمال قبةالخضراء(شماره10در نقشه)واقع شده است،این رواق‌دركنار‌مسجد كوچكی‌است‌كه‌درقرن شانزدهم‌درزمان سلطان سلیمان قانونی‌شده است.دیوارهای مركزی سماع‌خانه با‌تخته پوشانیده

شده،درطرف شمال ومشرق آن شاه‌نشینهایی برای مردان وزنان تماشاگرو موزیك‌نوازان ساخته‌اند.نقش‌ونگار كتیبه‌ها ونقوش سقف توسط‌محبوب افندی كه از خوشنویسان قونیه بوده در 1888 به عمل آمده است،واو همان كسی است كه مرقع یا حضرت مولانا را كه بر سر در مدخل قرار دارد  نوشته .در این رواق هجده بیت از اولین ابیات مثنوی بر زوایای آن نوشته شده،و بر دیوار سماع‌خانه كلاه وكرته(پیراهن)وقالی وقالیچه نصب شده است.دریكی از شاه‌نشینها فرشی كه نقش مرغ دارد در حدود 5×5ر2 متر از قرن پانزدهم میلادی باقی است و معروف به قالی «اوشاق قوشلو» می‌ابشد كه در شاه‌نشین پائین كه در اطراف آن است نقشی كثیرالاضلاع دیده می‌شودكه در وسط آن دایره‌ایست كه برزمینه آبی خط سفیددردورتادور آن دایره در پشت سر هم نوشته شده است :«یا عالمأ بحالی….». دور تا دور بالای همین‌رواق‌نام‌ائمه اثنی‌غشر بدین‌صورت‌آمده‌است:«یا حضرت امام غلی، یاحضرت امام حسن،یاحضرت امام حسین، یا حضرت امام زین‌الغابدین، یا حضرت امام محمدباقر، یا حضرت امام جعفرصادق، یا حضرت امام موسی‌الكاظم، یاحضرت امام رضا، یاحضرت امام محمدالتقی، یا حضرت امام غلی‌النقی، یا حضرت امام حسا‌العسكری، یا حضرت امام‌صاحب‌الامر»،ودروسط آنهاجابجاچنین نوشته شده‌است:«یاحضرت جلال‌الدین رومی، یا حضرت شمس تبریزی، یاحضرت سلطان ولد،یا حضرت شیخ‌حسام‌الدین ». در مدخل سماع‌خانه طرفهایی از شیشه مربوط به قرن چهاردهم و قندیلهاوشمعدانهایی ازدوره مملوكان و قرن پانزدهم و هفدهم كه دوره عثمانیها است به نظر می‌رسد. یكی از آنها چراغی روغنی ودیگراسباب اشپزخانه واشیاء منبت‌كاری وساخته شده ازچوب مربوط به عصر سلجوقی است. یكی از آنها رحل قرآنی است كه توسط جمال‌الدین مبارك به بارگاه مولانا هدیه شده و به سبك رومی تزئین یافته است.

 

آلات موسیقی:

محلی درسماْ‌خانه به نمایشگاه آلات موسیقی اختصاص داده شده است. این آلات موسیقی عبارتند: ازنی،رباب، دف (دایره)، تنبور، كمانچه، كمان، تار.

 

لباسهای مولانا:

در جعبه آیینه‌هایی كه دروسط وكنارسماع‌خانه گذاشته‌اند، لباسهای مولاناوشمس‌الدین تبریزی وسلطان ولد ملاحظه می‌شود. بعضی از این البسه از كتان و بعضی از ابریشم و پارچه‌های دیگر است.

بنا به منابع قدیم، مولاناكلاه قهوه‌ای رنگ روشن برسرمی‌گذاشت وبرآن دستاری ملون می‌بست، ولباده‌ای به رنگهای مختلف می‌پوشید و پیراهن و قبایی بر تن می‌كرد. مولانا مردی بلند بالاوباریك اندام و رنگ پریده بود. لباسهائی كه از او باقیمانده مناسب وصفی است كه از قدو بالای او كرده‌اند. عمامه مولانا و شبكلاه او كه «عرقیه» نام دارد در این موزه نگهداری می‌شود. بعلاوه كلاهی ازشمس‌الدین تبریزی و قبایی از سلطان ولد، و لباده‌ای از اطلس سبز از او در این موزه وجود دارد.‌

 

وجد سماع:

سماع به فتح سین به معنی شنوایی و هر اواز كه شنیدن آن خوشایند است می‌باشد، سماع در اصطلاح صوفیه حالت جذبه واشراق وازخویشتن رفتن وفنا به امر غیر ارادی است كه اختیار عارف تأثیری در ظهور آن ندارد. ولی بزرگان صوفیه ازهمان دوره‌های قدیم به‌این نكته پی بردندكه گذشته ازاستعداد صوفی وعلل ومقدماتی كه اورابرای منجذب شدن قابل می‌سازد وسایل عملی دیگری كه به اختیارواراده سالك است نیز برای ظهورحال فنامؤثر است. بلكه برای پیدایش «حال» و «وجد» عامل بسیار نیرومندی شمرده می‌شود. از جمله موسیقی وآوازخواندن ورقص است كه همه آنها تحت عنوان «سماع»‌در می‌آید. صوفیه می‌گویند سماع حالتی درقلب ودل ایجاد می‌كند كه «وجد» نامیده می‌شود و این وجد حركات بدنی چندی بوجود می‌آورد كه اگراین حركات غیرموزون باشد «اضطراب»‌واگرحركات موزون باشد كف‌زدن و رقص است.

رقص درنزد مولویه اهمیت خاص داشته، خود مولانا حتی دركوچه وبازارهم بسا كه با اصحاب به رقص در می‌آمد. چنانكه یك باردربازارزركولان این حالت بروی دست داد و گویند حتی جنازه صلاح‌الدین زركوب را نیز به اشارت مولانا با رقص و رف به قبرستان بردند.

افلاكی درمناقب‌العارفین دراینباره چنین می‌نویسد: در آن غلبات شور و سماع كه مشهور عالمیان شده بود از حوالی زركوبان می‌گذشت مگرآوازضرب تق‌تق ایشان به گوش مباركشان‌رسید.ازخوشی آن ضرب شوری عجیب در مولانا ظاهر شد وبه چرخ درآمد، شیخ نعره‌زنان ازدكان بیرون آمد وسردر قدم مولانا نهاده وبیخود شد…….. وبه شاگردان دكان اشارت كردكه اصلاایست نكنند ودست از ضرب باز ندارند تا مولانا از سماع فارغ شود. همچنان از وقت نماز ظهر تا نماز عصر مولانا در سماع بود، از ناگاه گویندگان رسیدند و این غزل آغاز كردند:

یكی گنجی پدید آمد در آن دكان زركوبی               زهی صورت زهی معنی زهی خوبی زهی خوبی

 

بر دیوار سماع‌خانه مولانا این دو بیت شعر آمده است:

            در وقت سماع معده را خالی دار                    زیراچو تهی است می‌كند ناله زار

            چون پركردی شكم زلوث بسیار                      خالی مانی ز دلبر و دست و كنار

 

بر دیوار دیگر آن رواق چنین آمده:

            سماع آرام  جان زندگان است                              كسی داند كه اورا جان جان است

            خصوصاحلقه‌ای كاندرسماعند                                    همی گردند و كعبه در میان است

از حسن اتفاق در سفراخیری كه برای شركت دركنگره هفتصدمین سال مولانا از15 تا 17دسامبر1973 درتركیه بودم توفیق دیدن مجلس سماعی را كه دردوشنبه 17 دسامبر از ساعت 9 تا 5/11 بعدازظهر در محل استادیوم سر پوشیده قونیه در حضور رئیس جمهوری و عده‌ای از رجال تركیه بر پا شده بود یافتم.

مجلس سماع با خواندن آیاتی از كلام‌الله مجید آغاز شد. سپس نی‌زنی ماهربه زدن نی مشغول گشت. پس از اركستر مخصوص در محل خود شروع به نواختن كرد. ناگهان چهل تن ازدراویش مولویه به مجلس وجد وسماع در آمدند. مرشد و نایب او و صوفیان به نظم و ترتیب خاصی به صف بازوصف جمع پرداختند. صوفیان جزمرشدكه عمامه‌ای بر سر و نایب او كه به دور كلاه نمدین دستاری سپید پیچیده بود، همه كلاه‌های نمدین بلندی بر سر و قبا و دامنی سفید بر تن داشتند. كمر همه ایشان با شالی بسته شده بود. سپس همه صوفیان جزمرشدونایب او در یك صف قرار گرفتند و مرشد و نایب او در جانبی ایستادند. در آغاز نایب مرشد دست مرشد را بوسیده و مرشد هم صورت او را بوسید، و نایب در كنار مرشد جای گرفت. پس از آن یكایك صوفیان دست مرشد و نایب اورا بوسیده در كنار آندو می‌ایستادند و آندو نیز صورت آنان را می‌بوسیدند. بدین ترتیب هر یك دست مرشد و نایب او و صوفیان را در كنار او ایستاده بودند بوسیده ودرصف جای می‌گرفتندتا همه ایشان این سنت را به جای آورده دریك صف قرار گرفتند. پس از آن آهنگ سماع نواخته شد و مرشد اجازه وجد و سماع داد و صوفیان دست‌افشان و چرخ‌زنان بنای رقص و سماع را گذاردند و دور خود می‌چرخیدند و ئامنهای بلند به سرعت با ایشان می‌چرخید و دایره‌ای را تشكیل می‌داد. تنها از این جمع مرشد و نایب او بودند كه نمی‌رقصیدند و ناظر رقص دسته‌جمعی یاران خود بودند.

           

مسجد مولانا:

در مغرب سماع‌خانه مسجد كوچكی قرار گرفته كه دو مدخل داردیكی از طرف بارگاه مولانا و دیگری از جانب در چراغ. مدخل عمومی مسجد از طرف مغرب است و به طرف حیاط باز می‌شود. در جلوی مدخل رواقی است كه با چهار گنبد پهن بر روی سه ستون مرمرین قرار گرفته است.

در مسجد مولانا نسخ خطی قرآن و كتابهای دیگر فراوان به چشم می‌خورد. این كتابهااغلب مذهب و دارای مینیاتور می‌باشند. یكی از آنها كه قابل ذكر است كتاب فضولی به نام «حدیقة‌السعداء» و دیگر دو دیوان قدیمی حافظ مربوط به قرن شانزدهم وهیجدهم می‌باشد. ازآثارنفیس‌این موزه آلبومی است كه «تصویرعلی عثمان» نام داردودرآن صورت سی ویك سلطان عثمانی دیده می‌شودكه آخرین آنها سلطان عبدالمجیدمی‌باشد. نسخه‌های‌فارسی وعربی به خطهای مختلف در این موزه فراوان است.

در سمت جنوبی این مسجد قالیچه‌ها و قالیها و گلیم‌های نفیس بر دیوار آویخته است كه مربوط به قرن پانزدهم و شانزدهم و هفدهم و هیجدهم میلادی است. یكی از آنها قالیچه سجاده مولانا است كه از ابریشم بافته شده و نقش رومی دارد و روی آن به خط عربی نوشته شده است «الله‌اكبر». گویند این قالیچه را علاءالدین كیقباد به عنوان هدیه عروسی در 1227 میلادی به مولانا داده است. ازچیزهای جالب این مسجدتسبیحهای دانه درشت برای ذكر صوفیان است كه بعضی از آنها به 999 دانه می‌رسد و جنس آنها از چوب گردو است. یكی از آنها متعلق به اولوعارف چلبی نوه مولانا بوده است.

 

مطبخ مولانا:

در پشت رواق، مطبخ مولانا قرار دارد كه این شعر تركی را بر دیوار آن نوشته‌اند:

مطبخ منلاده طبخ ایله وجودین و ارنین                  عشقله گل خدمت ایله یار نور ایتسون سنه(2)

یعنی: در مطبخ مولانا وجود خود را بپز و بیا و به عشق خدمت كن تا یار ترا نورانی سازد.

در مطبخ مولانا اسباب طبخ و آلات مطبخ از مس و نقره زیاد است. از جمله یك دست بشقاب و قاب نقره وجود دارد كه از زمان سلاطین عثمانی به جای مانده است.

(پاورقی)

1ـ رجوع كنید به: فروزان‌فر: زندگی مولانا جلال‌الدین محمد، طبع دوم: شبلی نعمان: سوانح مولوی رومی، ترجمه فخرداعی گیلانی، تهران 1332، ص2 ـ22: ادوارد براون: تاریخ‌الدب فی ایران من‌الفردوسی الی‌السعدی، قاهره1954، ص 654ـ 658: دكتر محمدجواد مشكور: اخبار سلاجقه روم، طبع تهران 1350، ص114ـ 157: شمس‌الدین افلاكی: مناقب‌العارفین، تركیه 1959، ومنقولاتی ازآن دراخبار سلاجقه روم ص498ـ 508: رساله فریدون بن احمد سپهسالار دراحوال مولانا جلال‌الدین، طبع تهران1325، ومنقولاتی ازآن در اخبار سلاجقه روم، ص 509ـ 514، ولدنامه: مثنوی سلطان بهاءالدین شمس‌الدین سامی:‌قابوس تركی، استانبول 1317 هجری ص 514 ماده چلبی.

Talbot Rice. The Seljuks in Asia Minor , London  1961 , P. 122 – 124.

 2ـ برای اطلاع از دیگر آثار و كتیبه‌های تركی، رجوع شود به كتاب «قونیه شهر مولانا»‌تألیف ایران‌شناس و ایران‌دوست جناب آقای محمد اوندر معاون نخست‌وزیر و مدیر اداره كل فرهنگ و هنر تركیه:

Mehmet ِ nder Mevlâ na Sehri Konya , Ankara , 1971.

و كتاب مولویان‌یس از مولانا تألیف دانشمند معروف ترك آقای گلپینارلی:

A. Golpinânâ , and  Sonra , Mevlevilik , Istanbul , 1953

منبع: مجله هنر و مردم،  دوره13، ش145 (آبان53)

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: