1394/11/12 ۰۷:۲۹
صدای سم ستوران مغول در گوش زمین میپیچید. مردم هر آبادی و شهر با مشاهده سیاهی لشکر مغولان، از واهمه هلاک و نیستی، مردد مانده، نمیدانستند چه کنند. تولوی پسر چنگیز، مامور شهر هرات شده بود. هرات در آن روزگار شهری آباد با چهار دروازه و مردمانی صنعتگر به شمار میآمد. این مغولزاده با نزدیک شدن به هرات دستور داد فرستادهای به نام زنبور به هرات برود و بزرگان شهر را به تسلیم بخواند. حاکمی به نام ملک شمسالدین محمد جوزجانی در این زمان با حکم سلطان جلالالدین خوارزمشاه بر هرات فرمان میراند. ملک شمسالدین صلاح در این دید که در برابر مغولان بایستد.
هرویان در زمان حمله مغولان چه کردند
ماهچهره تهرانی: صدای سم ستوران مغول در گوش زمین میپیچید. مردم هر آبادی و شهر با مشاهده سیاهی لشکر مغولان، از واهمه هلاک و نیستی، مردد مانده، نمیدانستند چه کنند. تولوی پسر چنگیز، مامور شهر هرات شده بود. هرات در آن روزگار شهری آباد با چهار دروازه و مردمانی صنعتگر به شمار میآمد. این مغولزاده با نزدیک شدن به هرات دستور داد فرستادهای به نام زنبور به هرات برود و بزرگان شهر را به تسلیم بخواند. حاکمی به نام ملک شمسالدین محمد جوزجانی در این زمان با حکم سلطان جلالالدین خوارزمشاه بر هرات فرمان میراند. ملک شمسالدین صلاح در این دید که در برابر مغولان بایستد. وی صدو نود هزار سپاهی در اختیار داشت. خبر به تولوی رسید. او خشمگین شد. سپس فرمان داد به شهر حمله برند و هیچ تاجیکی را زنده نگذارند. سی هزار نفر از دو سوی نبرد هلاک در روز نخست شدند. هفت شبانه روز گذشت و مبارزه ادامه داشت. ملک شمسالدین سرانجام زخم برداشت و جان باخت. عدهای از هراتیان پس از آن میخواستند راه تسلیم در پیش گیرند، عدهای نیز هنوز بر ایستادگی پای میفشردند. تولوی دستور داد مردم را چهار بخش کردند و هر قسمت را بیرون دروازه بردند و به قتل رساندند. در تاریخ «منهاج السراج جوزجانی» نوشته شده است که بر هر سوی شهر ششصد هزار آدمی به قتل رساندند و نزدیک صد هزار دختر نوجوان به اسیری گرفته شد. بنا به نوشته سیفی هروی در «تاریخنامه هرات» سپس «چون به لب خندق رسید بایستاد، و خود از سر برگرفت و گفت: ای هرویان! اگر میخواهید امان یابید، دست از محاربت بازدارید و پای از مبارزت پس کشید و روی به سوی طاعت دارید و انقیاد آرید، تا شما را از تربیت و مکرمت ما برخورداری حاصل آید. و بر آنچه که گفت، سوگندهای سخت یاد کرد». هراتیان سرانجام تسلیم شدند. نخست امیرعزالدین مقدم هروی، رهبر صنف جامهبافان با صد جامهباف نزد تولوی رفت. سپس همه اعیان و بزرگان از شهر بیرون آمدند. تولوی دوازده هزار نفر از حامیان سلطان خوارزمشاه را کشت و بقیه را زنده نگه داشت. او ملک ابوبکر مرجقی را بر هرات گماشت و یکی از نزدیکان خود را بر شحنگی شهر قرار داد و پس از هشت روز بازگشت. عدهای از بافندگان در این میان به مغولستان روانه شدند. بافندگان و دیگر اهالی شهر که بر کناره شهر پناه گرفته بودند مدتها برای بازماندگان در شهر، مخفیانه غذا میبردند. رهبری اینان با رییسان صنف بود. فخری حداد، شمس دباج و مجدی عصار و علمشاه بریانی از جمله اینان بودند. فعالیتهای آنان تا چهار سال ادامه یافت؛ تا زمانی که مردم بار دیگر توانستند روی پای خود بایستند و زندگی از سر گیرند. هرات نیز از جمله شهرهایی بود که مردماناش بر گماشتگان مغولان تاختند؛ بدینگونه که عدهای از عیاران به جامه بازرگانان درآمدند و برای مصالحه به شهر وارد شدند. آنان از ابوبکر خواستند پیام صلحشان را به تولوی برساند، اما با ورود به شهر و چند روز اقامت، ابتدا شحنه مغولی و سپس ابوبکر و دیگر ماموران مغول را از پای درآوردند. از آن سوی چنگیزخان مغول از شورش مردم هرات به خشم آمد و سپاهیانی برای تأدیب مردمان آن دیار روانه کرد. کار جنگ این بار ماهها به درازا کشید. مغولان سرانجام باز با کشتن بسیاری از مردم و ویرانهساختن هرات بر مردمان شهر پیروز شدند و شهر به تسخیرشان درآمد. بازماندگان از بافندگان و دیگران، از مخفیگاه خود درآمدند و برای ماندن یا رفتن با هم به گفتوگو نشستند «در این ولایت نه مردم است، نه گندم؛ نی خورش و پوشش. امروز که راهها امن و فرصت حاصل است، پیش از آن که زحمتی به ما لاحق شود، از این شهر برویم و ترک محبت زاد و بود خود گیریم. قومی گفتند، که این اندیشه صواب نیست. خراسان خراب است و از اینجا تا مازندران کسی را امکان سکونت نیست. مصلحت در آن است، که با هم در این شهر آرام گیریم، و به هرچه که شرفالدین خطیب فرماید، یکدل باشیم. یاران را این رأی پسندیده افتاد». سیفی هروی ادامه میدهد که «شرف الدین خطیب گفت: مصلحت آن است که پیش از آنکه توشه ما سپری شود، به هر طرف مرد[ی] چند عیّار پیشه بروند، و از طعام و اغنام چیزی به دست آرند. فخر آهنگر با ده تن از عیاران به جانب قهستان رفت، و رشید برجی به جانب غور، و اصیل معدل به طرف کالیوین». شرفالدین خطیب با بیست نفر در مسجد شهر ساکن شد. آنان هر روز کاهدانه هایی پاک میکردند و غذایی میساختند. از دیگر جاها چون بلخ و دامغان هم خبرهایی میرسید مبنی بر این که مردم تا مدتها گوشت آدمی و سگ و گربه میخوردند تا خود را زنده نگه دارند. تلاش برای زنده ماندن، بدینسان در میانه مرگ و زندگی ادامه داشت؛ کوششی که تا سالها غمگنانه ارابه زندگی را به پیش میراند.
منبع: شهروند
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید