ترجمه‌پژوهي قرآني / حسين عبدالرؤف - ترجمه و تحرير: استاد بهاءالدين خرمشاهي

1393/1/17 ۱۰:۳۸

ترجمه‌پژوهي قرآني / حسين عبدالرؤف - ترجمه و تحرير: استاد بهاءالدين خرمشاهي

كلمه تفسير(exegesis) در مطالعات قرآني به معناي روشن‌سازي معنا/ معاني قرآن است كه به مدد آن، گفتمان قرآني براي خوانندگان دسترس پذيرتر و دريافتني‌گردد. خود كلمه تفسير، از قرآن كريم برگرفته شده است: «و لا يأتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا: [كافران] براي تو هيچ مثلي نياورند، مگر آنكه [جوابي] حق و خوش بيان‌تر برايت بياوريم.» (سوره فرقان، آية33)

 

 

تفسير قرآن و مفسران بزرگ

كلمه تفسير(exegesis) در مطالعات قرآني به معناي روشن‌سازي معنا/ معاني قرآن است كه به مدد آن، گفتمان قرآني براي خوانندگان دسترس پذيرتر و دريافتني‌گردد. خود كلمه تفسير، از قرآن كريم برگرفته شده است: «و لا يأتونك بمثل الا جئناك بالحق و احسن تفسيرا: [كافران] براي تو هيچ مثلي نياورند، مگر آنكه [جوابي] حق و خوش بيان‌تر برايت بياوريم.» (سوره فرقان، آية33)

نياز به تفسير قرآن از نياز مبرم جامعه اسلامي به ويژه مسلمانان غير عرب، يا غيرعرب‌زبان نشأت گرفته است. اين نياز از همان صدر اول و زمان نزول بخش بخش وحي الهي رخ نمود و در ميان احاديث نبوي احاديث تفسيري هم ملاحظه مي‌شود و سيوطي نمونه‌هايي از آنها را در كتاب مشهور خويش «اتقان» آورده است. سپس رواج بيشتر آنان از عهد اميرالمومنين علي(ع) پيش آمده است.

آثار تفسيري مفسران مسلمان اغلب به اين شيوه است كه ابتدا آيه يا گروهي از آيات قرآن نقل مي‌شود (و اكثر با حروف درشت و متمايز از متن تفسير) سپس تفسير آن يا آنها در ميان مي‌آيد به يك تقسيم‌بندي مي‌توان گفت كه در تاريخ تفسير از عصر قديم تا جديد شش نوع(مقوله) تفسيري سابقه و رواج داشته است و هنوز هم رايج است:

 

1ـ تفسيرهاي زباني/ادبي

اين گونه تفسيرها عمدتاً به مسائل دستور زباني، تجزيه و تحليل نحوي وبلاغي گفتمان قرآني مي پردازند. مفسران زبان پژوه معمولاً به نمونه‌هايي از شعر و نثر قديم/ و عصر قبل از نزول قرآن استناد مي‌كنند. زمخشري نمونه برجسته‌اي از مفسران زبان پژوه است.

 

2ـ تفسيرهاي فلسفي و عقلي

اين گونه تفسيرها به شرح و گاه جرح آرا و اقوال حكما مي‌پردازند، و شيوة مولفان آنها عقلي ـ استدلالي است. فخر‌الدين رازي/ امام فخر، نمونه‌اي شايان از اين دسته از مفسران است.

 

3ـ تفسيرهاي تاريخي

توجه اصلي اين گونه تفاسير/مفسران به شرح تمثيل‌ها و بيان قصص امتهاي پيشين است كه در قرآن كريم فراوان هست. دو تفسير بزرگ عهد قديم در اين زمينه، يكي تفسير ثعالبي است و ديگر تفسير خازن.

 

4ـ تفسير مأثور/ روايي

اين گونه تفسير، تفسير قرآن به قرآن [به مصداق انّ ‌القرآن يفسر بعضه بعضا] و نيز به حديث است. مراد از تفسير قرآن به قرآن اين است كه در موارد بسياري ابهام يا اجمال عبارت يا آيه‌اي با روشنگري و تفصيل آيه يا آياتي ديگر برطرف مي‌شود. در مورد حديث هم واضح است كه في‌المثل اجمالي كه در مورد عبادات و معاملات و احكام فقهي ديگر در قرآن هست، به مدد احاديث تفسيري يا احاديث احكام روشن مي‌گردد. از جمله بزرگترين مفسران اين شيوه طبري، ابن جوزي، سيوطي و شنقيطي‌اند.

 

5. تفسير فقهي

اين گونه تفسير توجه و تأكيد بر آيات احكام(فقه القرآن)، و شرح و بررسي آراي فقهاي مذاهب اسلامي دارد. قرطبي نمونة نمايان از مفسران فقه‌پژوه است.

 

6. تفسير به رأي

تفسير به رأي، تفسير به اجتهاد هم ناميده مي‌شود. در اين شيوة تفسيري، مفسّر مشكلات را به اجتهاد و استنباط علمي خود شرح مي‌دهد. همين است كه بعضي از علماي اسلامي به اين گونه تفسير اعتراض دارند، چرا كه ممكن است چنين مفسري، معناي متن قرآني را تابع ذهنيت يا ذهنيات خود سازد. مفسران متكي بر آرا و اجتهاد شخصي، معمولاً سبك و سياق و هماننديهاي بين آيات را هم به حساب مي‌آورند؛ يعني بيشتر به معناي مراد و مفهومي توجه دارند، تا صرفاً معاني منطوقي و تصريف و اعراب الفاظ قرآن. برجسته‌ترين مفسران اين شيوه محلي(جلال‌الدين كه تفسير مشترك او با جلال‌الدين سيوطي«جلالين» نام دارد)، سيوطي، بيضاوي و فخر‌الدين رازي هستند.

 

مكاتب تفسيري

در يك تقسيم‌بندي كلي، سه مكتب عمدة تفسيري وجود دارد (قرطبي،1997، ج1 ص6؛ ذهبي در التفسير و المفسرون، ج1، ص107 به بعد).

1- مكتب مكي، به رهبري عبدالله بن عباس

2- مكتب مدني، به رهبري ابي بن كعب

3- مكتب عراقي، به رهبري عبدالله بن مسعود

 

مفسران بزرگ

در اينجا معرفي‌هاي كوتاهي از بعضي مفسران بزرگ به ميان مي‌آوريم، كه تفسيرشان معمولاً مورد مراجعه و استناد مترجمان زبانهاي گوناگون است. اين معرفي‌ها را بر وفق تاريخ زندگي مفسران عرضه مي‌داريم:

1ـ طبري، ابوجعفر محمدبن جرير بن يزيد(224-310ق). تفسير30 جلدي او جامع‌البيان في تأويل القرآن نام دارد. او گرايش به برجسته‌سازي جنبه‌هاي معنايي و هاله‌هاي معنايي الفاظ و عبارات قرآني، با رهيافت بلاغي و تحليل‌هاي نحوي و استناد فراوان به اشعار شعراي كهن و قبل از اسلام و ديدگاه‌ها و آرا و انظار نحويان دارد. شيوه كلي او در تفسير، چنان كه اشاره شد، مأثور يا روايي است.

2ـ بغوي، ابو محمد حسين بن مسعود. به لقب «الفرّاء البغوي» هم شهرت دارد. تفسير چهار جلدي او معالم‌التنزيل نام دارد. او گرايش به ساده‌نويسي و مختصرگويي دارد. به مسائل فقهي هم مي‌پردازد، و به رئوس موارد اختلاف فقها و مذاهب فقهي، بدون تفصيل و واكاوي اشاره دارد. همچنين به بحث و تحليل‌هاي موشكافانة بلاغي يا نحوي و تأثير آنها در ژرفناي معاني آيات و عبارات قرآني نمي‌پردازد. شيوه تفسيري او هم مأثور يا روايي است.

3ـ زمخشري، محمود بن عمربن محمد(467-538 ق). تفسير چهار جلدي او كشّاف نام دارد. او زبان‌پژوه و استاد ادبيّت و عربيّت است؛ يعني هم اديب و هم نحوي بزرگي است. او در تفسيرش ارزشهاي زيبايي شناختي گفتمان قرآن را به دقت نشان مي‌دهد و تجزيه و تحليل‌هايي بلاغي و نحوي جذّابي از قرآن عرضه مي‌دارد، و اين شيوه را نمايانگر اعجاز زباني و ادبي قرآن مي‌داند. اين تفسير از تطويل و اطناب خالي است، و جزو تفسيرهاي زباني/ ادبي است.

4ـ ابن عطيه، ابو محمد عبدالخالق بن غالب (480-541ق). تفسير چهارده جلدي او [چاپ 6 جلدي هم دارد] المحرر الوجيز في تفسير الكتاب العزيز برگزيده و تحرير عالمانه ارزشمندي از تفاسير برجسته، به زبان عربي روشن و روان است. او هنگام بحث از مسائل معنايي/ معنا شناختي قرآن به ظرايف نحوي اشاره دارد. همچنين براي حل نكات دشوار، نمونه‌ها و شواهدي از ادب قديم عرضه مي‌دارد. شيوه اين تفسير آميزه‌اي از زباني/ ادبي، اجتهادي و مأثور است.

5ـ ابن جوزي، ابوالفرج جمال‌الدين عبدالرحمن بن علي(508ـ597ق)، كه تفسير9 جلدي او زادالمسير في علم التفسير نام دارد. او در سراسر اين اثر به آراو انظار فقها، متكلمان و محدثان به اختصار مي‌پردازد، ولي به ترجيح اقوال اهتمام خاصي ندارد. به اشعار كهن و اقوال قرآن پژوهان پيشين نظير ابن قتيبه و فرّاء استناد مي‌نمايد. تفسير او از نوع مأثور/ روايي است.

6ـ قرطبي، ابو عبدالله محمد بن احمد انصاري(درگذشته 671ق)، كه تفسير20جلدي‌اش «الجامع لأحكام القرآن»، يكي از مفصل‌ترين تفسيرهاي قدماست. مدار و محور اثر او بر مباحث فقهي است و آرا و انظار فقيهان را در هر مورد نقل مي‌كند و شرح مي‌دهد. شيوه تفسيري او فقهي و روايي است و به اشعار عهد قديم هم استناد مي‌كند.

7ـ ابن كثير، عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (700ـ774ق)، كه تفسيرش «تفسير القرآن العظيم نام دارد و در 7 [و بعضي چاپها در 4] جلد به طبع رسيده است، و شيوه آن «مأثور / روايي» است و به تفصيل به مباحث فقهي قرآني مي‌پردازد و خوانندگان را براي مطالعه و آگاهي بيشتر، به آثار فقهي ارجاع مي‌دهد. دو مشخصه ديگر تفسير او اين است كه تجزيه و تحليل‌هاي صرفي و نحوي در بر ندارد، و به نقل شعر كهن هم نمي‌پردازد.

8ـ محلي، جلال‌الدين محمد بن احمد (791ـ864ق)، و همچنين جلال‌الدين سيوطي (849ـ911ق)، مشتركاً تفسيري نوشته‌اند كه با توجه به نام هر دو كه جلال‌الدين است، «جلالين» نام دارد، كه اثري موجز و خو‌ش‌تدوين و ساده و خوشخوان و سهل‌المراجعه است، و به صورت قطع كوچك هم به چاپ رسيده است. مؤلفان اشارات كوتاه به مسائل دستور زباني آيات و عبارات و كلمات قرآني دارند. بدون استناد به اشعار كهن. شيوه تفسيري آنان اجتهادي يا تفسير به رأي اعتدالي است، يا در اغلب موارد آميزه‌اي از شيوه‌هاي ديگر تفسيري است.

9ـ آلوسي، شهاب‌الدين محمد بن عبدالله (1217ـ1270 ق)، كه تفسير 15 جلدي‌اش «روح‌المعاني» نام دارد و مبتني بر آرا و انظار صوفيانه است. همچنين مي‌توان آن را خلاصه‌اي سنجيده از تفسيرهاي پيشين دانست و اشارات دقيق به مطالب فقهي دارد. تفسير او گزارش نحوي نسبتاً كاملي از ساختار آيات و عبارات قرآني است با استشهادهاي فراوان به شعر كهن و امثال و حكم پيشينيان. روح‌المعاني آميزه‌اي از سه شيوه تفسيري زباني/ادبي، مأثوري/روايي و فقهي است.

10ـ قطب، سيد (درگذشتة 1387ق/ 1966م). تفسير 6 جلدي‌اش «في‌ ظلال القرآن» خلاصه تفصيلي از هر سوره قرآن به دست مي‌دهد و سپس با استفاده از سبك ادبي عالي هنرمندانه‌اي، تفسير كامل بخش به بخش عرضه مي‌دارد. او به شيوه ساده‌اي به مطالب فقهي مي‌پردازد، و گاهگاه نظر خود را درباره بعضي از اين گونه مسائل مطرح مي‌سازد. همچنين تفاوت و يا اختلاف نظرهاي فقيهان را در زمينه اين مسائل به اختصار ياد مي‌كند. شيوه نگارش پرشور و هموار آن، آن را براي خوانندگان امروزين جذاب ساخته است. قطب به مسائل نحوي يا شعر كهن نمي‌پردازد؛ اما خوانندگان را به ظرافتهاي زباني/ ادبي قرآن توجه مي‌دهد. حاصل آنكه اين تفسير متجددانه كم‌نظيري است كه سبك و سياق ادبي دارد، و در عين حال به نقل و نقد تفسيرهاي مأثور/ روايي نيز مايل است.

11ـ شنقيطي، محمد‌الأمين بن محمد المختار (1320ـ1393ق)، كه تفسير 10 جلدي او أضواءالبيان في ايضاح القرآن بالقرآن نام دارد، و شيوه آن مأثور/ روايي است. مؤلف گرايش بسياري به نقل و نقد مباحث فقهي با استناد به احاديث دارد؛ ولي تحليل‌هاي زباني/ ادبي او غالباً كوتاه است. همچنين استشهادهايي به شعر كهن دارد.

 

ماحصل و مرور

ترجمه قرآن خدمت بزرگي به فرهنگهاي بشري، و گستراننده گفتگو و تفاهم بين آنهاست. ما اين دستاورد(هاي) ارجمند را مي‌ستاييم و قدر مي‌دانيم؛ چرا كه از ظريف‌ترين و دشوارترين وظايف فرهنگي و ديني است. حاصل اين وظيفه يا خدمت را بايد ارزيابي كرد. به تعبير ديگر، فرآيند ترجمه بايد مبتني بر اين واقعيت باشد كه برآيند (خروجي) ترجمه، به نوعي بازگفت معاني نهفته قرآن است، و نه جانشيني براي متن مقدس اصلي است. اين نكته حياتي است كه بين قرآن و ترجمه قرآن، يا قرآن مترجم، فرقي فارق وجود دارد. گوت مي‌گويد: «ترجمه قرآن، نقل قول غيرمستقيمي است كه شباهتي دور و نزديك به مراد‌الله دارد.»

از آنجا كه مفهوم ترجمه آرماني/كمال مطلوب يا كامل، تصور فريبنده‌اي بيش نيست، مفهوم معادل‌يابي سراسري، صرفاً در حد «تقريب» است. بنابراين در مورد ترجمه قرآن بايد گفت كه ترجمه وولگات [=تحرير عام، ترجمه قرن چهارم ميلادي كتاب مقدس از عبري به لاتين] مانندي براي آن نداريم كه بتواند كمابيش جانشين متن اصلي شود. ترجمه قرآن به هر زباني كه انجام گيرد، به فهم اجمالي قرآن مدد مي‌رساند، ولي جانشين آن نيست. با توجه به ويژگيهاي زباني [=زبان‌شناختي]، بلاغي، و آوايي قرآن، و مطالعه آرا و انظار صاحب‌نظران ترجمه ـ كه جاي‌جاي نقل كرده‌ايم ـ بحث ما درباره حد و حدود معين ترجمه‌پذيري قرآن موجه مي‌نمايد.

قائل شدن به تفاوت بين ترجمه قرآن، و ترجمه كتاب مقدس [عهدين]، به نظر بسياري از صاحب‌نظران امري معقول و تاريخي و تجربي است. موراتا و چيتيك مي‌گويند اين تفاوت‌گذاري، روندي طبيعي در ديدگاه مسلمانان است كه اختلاف صدوهشتاد درجه‌اي با نظرگاه مسيحيان دارد؛ زيرا بر وفق نگرش مسيحيان، كتاب مقدس، كتاب مقدس است و فرقي نمي‌كند كه به چه زبان باشد؛ اما از نظر مسلمانان كلام‌الله وحياني، در زبان عربي تبلور و تشخص يافته و آن شكل و شمايل، همان‌قدر سرشتي و ضروري است كه معاني نهفته در آن شكل و شيوه.

بدين‌سان واضح است كه فقط قرآن عربي، قرآن است و ترجمه‌ها صرفاً تعبير و ترجمه‌اند كه تمامت هنر زباني/ادبي آن را نمي‌توانند بازتابند يا بازآفريني كنند. موراتا و چيتيك با كليت آنچه در اين كتاب آورده‌ايم، همنگر هستند و برآنند كه ترجمه قرآن جاي خود قرآن را نمي‌گيرد، بلكه بازتاب غير كاملي از معاني و مضامين آن است. مي‌گويند في‌المثل قرآن كريم دهها بار به انگليسي ترجمه شده است. هر ترجمه فهم و برداشت هر مترجمي را از آن متن مقدس نشان مي‌دهد و هر يك با ديگري هم فرق دارند، چه رسد با قرآن. يك متن مقدس يا كلام الهي داريم، ولي چندين و چند ترجمه و بازنمود از آن و دهها و صدها خواننده.

رابينسون نظرهاي مشابهي ابراز داشته. او نيز بر آن است كه ترجمه‌هاي قرآن همانند و همارا نيست و مترجمان هر يك، يك كلمه يا عبارت عربي قرآني را به چندين شكل و شيوه ترجمه مي‌كنند. و اين تعدد و اختلافها خوانندگان را از درك محسنات زباني و ادبي و وحدت ساختاري هر سوره از قرآن باز مي‌دارد. او تصريح دارد كه وقتي قرآن در فرايند ترجمه قرار مي‌گيرد، بسي حسن و هنرهايش از دست مي‌رود. به نظر او هيچ يك از ترجمه‌ها كمال مطلوب يا حتي رضايت‌بخش نيست. از سوي ديگر گلدنبرگ (Goldenberg) اظهار شگفتي مي‌كند كه اگر ترجمه كلام بشري دشوار است، چگونه مترجمي مي‌تواند كلام الهي را به ترجمه درآورد؟ او مي‌گويد: در حيرتم چگونه كسي تواند كلامي را كه دلالتهاي ضمني و فحواهاي باريك زباني/ ادبي در زباني دارد، و در زبان ديگر وجود ندارد، برگرداند. در يك كلام مي‌توان گفت كه مترجم ضايع‌كننده متن است!

اروينگ (Irving) اين گفته مرا كه ترجمه قرآن فقط تماس ساده‌اي با معاني چند لايه‌اي يا چند بطني قرآني دارد، تأييد مي‌كند و مي‌گويد هر ترجمه دقيقي هم در واقع تفسيري است كه به زبان مقصد نگاشته شده. همچنين بر آن است كه ترجمه قرآن عملاً و از نظر زباني و ادبي ناممكن است.

اكبر به درستي مي‌گويد هيچ ترجمه‌اي، هر قدر هم كه عالي و استادانه انجام گرفته باشد، هرگز نمي‌تواند جاي متن اصلي قرآن را بگيرد؛ زيرا بازآفريني زبان بي‌همتا، جذّاب و سبك و سياق شكوهمند و بس عاطفي و آتشين و بلاغت شگرف قرآن ناممكن است. به نظر او انتقال دقيق سايه‌ها و‌هاله‌هاي معنايي كه در كلمات عربي قرآن هست، به انگليسي يا هر زبان ديگري بسيار دشوار است. او به همين دليل طرفدار كاربرد يادداشت‌هاي روشنگر در حواشي ترجمه قرآن است.

باسورث و ريچاردسون (Bosworth ، Richardson) مي‌گويند: ريچارد بل در كوشش عالي و علمي‌اش براي ترجمه قرآن، متن آن را آيه به آيه وارسي كرد و طول هر آيه را سنجيد و آواها و سجع‌ها و هماوايي و ظرايف ديگر را مورد مداقّه قرار داد و سرانجام به اين نتيجه رسيد كه ساختار قرآن از آنچه تاكنون باور داشته‌ايم، دشوارتر است.

آربري (Arberry) اذعان دارد كه اغلب مسلمانان كه مي‌گويند قرآن ترجمه‌ناپذير است،‌ حق دارند؛ زيرا بلاغت و وزن ويژه قرآن چندان اصيل و نيرومند و عاطفي و اثرگذار است كه هر ترجمه‌اي كپيه‌برداري ضعيفي از شكوه درخشان اصل، بيشتر نيست. خود آربري مشق و كوشش بيهوده‌اي مي‌كند كه ترجمه‌اي مقفّي/ مسجع از قرآن به دست دهد كه «تقليدي از ساختارهاي بلاغي و موزون قرآن باشد»؛ بي توجه به اين واقعيت كه اين وزن گونه‌ها و سجعها (يا فواصل) از يك سو ظرافتهاي ويژه و تقليد ناپذير قرآن است، و از سوي ديگر فرهنگمند است؛ يعني در فرهنگ و زبان ديگر تقليد و تكرار ناپذير است. او اذعان مي‌كند كه نتيجه‌اي كه به دست آورده، چندان چنگي به دل نمي‌زند. از بد حادثه در ترجمه او شماره گذاري آيات هر سوره، با شماره گذاري آنها در چاپ‌هاي معيارين قرآن در جهان اسلام، همخواني ندارد. گفتني است كه در تجديد طبع اين ترجمه در قم، انتشارات انصاريان، دو نقيصه چاپي اين ترجمه ارزشمند برطرف شده است: نخست اينكه متن مصحف شريف همسو و هم‌صفحه با ترجمه آمده، و ديگر آنكه شماره‌گذاري آيات، دقيق و استاندارد شده است.

ريچارد بل به نداشتن دانش پيشرفته از عربي، تا چه رسد از قرآن‌پژوهي و تفسيرشناسي اذعان دارد؛ لذا در كار ترجمه‌اش از قرآن از همكارش گوردون (Gordon) مدد گرفته تا دقت و صحت ترجمه‌اش را بالا ببرد و تعريف معيارين ترجمه/ مترجم در حق او صادق نيست. به قول راجر. تي. بل: مترجم باكفايت كسي است كه «خواننده ـ نويسنده دوزباني است و هر دو زبان را نيكو مي‌داند.» ريچارد بل درصدد دستيابي به شيوايي ادبي نيست، بلكه «بيشتر مي‌كوشد تا حدي كه تفاوت ساختارهاي دو زبان اجازه مي‌دهد، به عربي قرآني نزديك شود.» همچنين مي‌كوشد ساختار جمله‌هايش در زبان مقصد (انگليسي) به نحوي باشد كه با سجع و فواصل پاياني اغلب آيات/ جملات قرآني همخواني و همسويي داشته باشد؛ اما كوششهاي او « درهم ريختگي‌هاي ناموفق به بار آورده كه به نحو يكدست و همارا و سازوار پيش نرفته است. همچنين اذعان دارد كه «در اغلب جملات و پاراگرافها ساختار نحوي دشوار از آب درآمده است.» ولش (Velch) نظرش اين است كه ترجمه بل از قرآن كريم، فقط اندكي از حظّ هنري برخاسته از بلاغت و نظم آهنگين شكوه و تعالي قرآن را به خواننده مي‌دهد.

ترنر(Turner) نيز اذعان مي‌كند كه در ترجمه‌اش كوشيده كه به معادله پاياپاي با قرآن نزديك شود و نتوانسته است و در هر ترجمه‌اي از قرآن اين موفقيت ناممكن است. آنچه بيشتر خواسته اين بوده كه به برگردان معاني آيات، در سبك انگليسي روشن و خوشخوان، و در عين حال حفظ يكدستي و يكپارچگي متن اصلي موفق شود. در نهايت ترجمه او تلفيقي از ترجمه و تفسير است كه در آن معاني آيات را به نحوي گسترش داده است تا بخشي از لايه‌هاي معنايي را آشكار سازد.

آنچه گاهگاه در ترجمه ترنر غايب است، همان «حفظ يكپارچگي متن اصلي» است. ترجمه او گاهي خيلي لفّاظانه و پر از تعبيرات تفسيري مي‌شود، و حتي اطلاعاتي عرضه مي‌دارد كه اضافي است و در متن قرآن وجود ندارد. از جمله: الرجال قوامون علي النساء بما فضل الله بعضهم علي بعض و بما انفقوا من اموالهم(نساء،34) كه اين گونه تفسيرآميز، و گاه بي ارتباط ترجمه شده است.

 

ترجمه فارسي اين ترجمه تفسيرآميز و غيردقيق ترنر از اين قرار است:

«مردان حاميان زنان خويشند؛ زيرا آنان از نظر قواي جسماني و توانشهاي فكري و عقلاني و مهارتهاي اجتماعي (از زنان) برترند. پزشك مرد، از پزشك زن برتر است، همچنين كارگر مرد از كارگر زن بهتر است، و به همين ترتيب!»

براي آنكه حاشيه‌روي و اضافات و اطناب غيرلازم اين ترجمه بهتر معلوم شود، ترجمه فارسي همين بخش از آيه را كه ترنر ترجمه كرده است، عرضه مي‌داريم: «مردان بايد بر زنان مسلط باشند، چرا كه خداوند بعضي از انسانها را بر بعضي ديگر برتري بخشيده است، و نيز از آن روي كه مردان از اموال خويش (براي زنان) خرج مي‌كنند...» (اوايل آيه 34، سوره نساء)

مي‌توان اين ترجمه داراي اطناب و اطلاعات اضافي در زبان را با ترجمه‌هاي انگليسي پاكيزه و بدون ريخت و پاش مترجماني چون عبدالله يوسف علي، پيكتال، آربري و در عصر جديدتر ترجمه‌هاي پروفسور عبدالحليم و استاد علي‌قلي قرايي مقايسه كنيد و ملاحظه كنيد تفاوت از كجاست تا به كجا.

از آنجا كه غايت قصوي و هدف اعلاي ترجمه قرآن،‌ بازرساني پيام وحياني قرآن است، پيشنهاد و توصيه مي‌كنيم كه در پيش گرفتن راهبرد ترجمه اطلاع‌رسان از سوي مترجمان هر زباني، براي مخاطبان ترجمه/ زبان مقصد كه معاني را به آنان انتقال مي‌دهد، بر كاربرد نثر كهن‌گرايانه (آركائيك) كه كلمات و عبارات كهن و دور از ذهنش حجاب درك و دريافت مخاطب يا خوانندة‌ امروزين مي‌شود ترجيح دارد.

ترجمه‌هاي تحت‌اللفظي يا كلمه به كلمه از قرآن كريم،‌ به جاي كوشش در بهينه‌سازسي جذابيت درون سازة زباني/ ادبي آن،‌ سبك و سياق متكلّفانة‌ كسالت‌بار،‌ با حداقل رواني و خوشخواني به خوانندگان زبان ترجمه [=زبان مقصد] تحويل مي‌دهد.

در هر حال‌ مترجمان قرآن بايد اين واقعيت را در ذهن داشته باشند كه قطع نظر از اينكه واژگان ترجمة‌ ما چه اندازه تحت‌اللفظي است،‌ همارايي و هماهنگي و خوشاهنگي و خوشاوايي بافت هوشرباي قرآن كه قلب خوانندگان زبان اصلي را تكان مي‌دهد،‌ هرگز قابل بازيابي يا بازسازي در هيچ زبان و ترجمه‌اي نيست.

بارن‌ول (Barnwell) در مورد مسائل مربوط به ترجمه كتاب مقدس به زبانهاي آفريقايي،‌ مي‌گويد كه هدف اصلي مترجمان عمدتاً ترجمة‌ معاني آن است. اين نخستين شرط و اولويت امانتداري است كه معاني دقيق پيام و كلام اصلي به زباني برگردانده شود. اصلي‌ترين و كلي‌ترين هدف از ترجمه اين است كه مردم/ مخاطبان پيام را دريابند. و چنان كه كراراً گفته شد،‌ترجمه‌اي كه به اين هدف نرسيده باشد،‌ كوششي بيهوده است.

مترجمان قرآن نيازمند به داشتن علم و آگاهي از نظريه‌هاي ترجمه هستند و از سوي ديگر اين واقعيت هم در اوج اهميت است كه بايد در مورد ريزه‌‌كاري‌هاي متن،‌ دانش تفسيري داشته باشند. آنها پيش از آغاز اين وظيفة‌ علمي حساس،‌باسد ماهيت محصول نهايي كوشش خود را تعيين و تعريف كنند؛ يعني آيا ترجمه‌شان مي‌خواهد متن ـ مدار1 باشد، يا مخاطب مدار.2

در صورتي كه شقّ دوم مورد نظر باشد،‌ مترجم قرآن بايد ترجمه‌اي پر اطلاع و پر نكته3 به دست دهد كه همان رواني و خوشخواني متن اصلي را داشته باشد؛ يعني همان جاذبه و جان و جوهر را كه متن اصلي دارد [در سطح هنري پايين‌تر؛ ولي از همان گوهر] داشته باشد. تا سرانجام چنان شود كه ترجمه در زبان مقصد،‌ به همان شيوة‌ متن اصلي براي مخاطبان متن اصلي،‌ در مخاطبان خود اثر بگذارد و بر دل آنها بنشيند. از سوي ديگر،‌ اين امر هم حائز اهميت است كه مترجم به توازن متعالي بين آزادي و امانتداري نسبت به متن اصلي دست يابد. رسيدن به چنين تعادلي به راستي دشوار است؛‌ زيرا تفاوتهاي «بين‌زباني» و «دستوري ـ بلاغي» و اجتماعي ـ فرهنگي بين زبان عربي قرآن و زبان امروزين [و حتي ديروزين] انگليسي وجود دارد.

بنابر اين ترجمه‌هاي ما، در هر زباني از قرآن حداكثر معادلة‌ زباني و بلاغي (rhetorical ) طبيعي، ولي تقريبي با گفتمان قرآني از نظر شكل،‌ محتوا و تأثير بر مخاطب دارد. براي افزايش‌دادن حداكثريِ اطلاع‌رساني ترجمه‌ها و بالابردن درك و دريافت مخاطبان در زبان مقصد،‌ آوردن پانوشتها يا افزوده‌هاي تفسيري درون متني براي خوانندگان ترجمه‌ها ضرورت دارد تا پيش‌زمينه‌هاي گوناگون زباني،‌ ادبي/ بلاغي و اجتماعي ـ فرهنگي گفتمان قرآني را روشن سازد.

ترجمه،‌ عملِ بازگفت و عبارت‌پردازي مجدد است كه در طي آن، ‌دگرگون‌سازي محتوا و مضامين متن اصلي،‌ فرآورد فرعي ناگريزي است. در اين فرآيند متن ترجمه/مقصد متني تقريبي است. بنابراين نمي‌توان حق معنا و مطلب متن اصلي را با فشرده‌سازي اثرها،‌ التفاتها و اطلاع‌بخشي‌هاي آن در همه جا،‌ به اندازه‌اي كه آرماني است،‌ ادا كنيم. با اين روند،‌ حق‌ مخاطبان ترجمه/زبان مقصد را هم برآورده نساخته‌ايم؛‌چرا كه پيام(هاي) متن اصلي/ مرجع را تمام و كمال به آنان منتقل نكرده‌ايم. مي‌توان گفت ترجمه همواره كاري ناتمام است. از سوي ديگر پيداست كه در ترجمة قرآن، ‌نظر به يكتايي اين متن از لحاظ زباني و ساختارهاي بلاغي كه مترجمان را به نوعي سانسور ناخواسته مي‌كشاند، جنبة‌ عرفاني قرآن اولين ارزشي است كه از دست مي‌رود. حسن ختام را بايد از قرآن وام گرفت: «ان هو الاّ ذكر للعالمين: اين جز پندي براي جهانيان نيست.» (صاد، 87)

 

پي‌نوشتها:

1. text – orientend

2. target audience – oriented 3.informative

*ترجمان وحي

منبع: روزنامه اطلاعات

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

برچسب ها

اخبار مرتبط

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: