واپسين روزهاي فاطمه(س) / دكتر سيد جعفر شهيدي – بخش دوم

1392/12/27 ۰۷:۱۵

واپسين روزهاي فاطمه(س) / دكتر سيد جعفر شهيدي – بخش دوم

واى بر آنان.آيا آنكه مردم را به راه راست مى‏خواند، سزاوار پيروى است، يا آنكه خود راه را نمى‏داند؟در اين باره چگونه داورى مى‏كنيد؟ به خدايتان سوگند، آنچه نبايد بكنند كردند.نواها ساز و فتنه‏ها آغاز شد.حال لختى بپايندتا بخود آيند، و ببينند چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد!شهد زندگى در كامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آن روز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاى بست.

 

 

واى بر آنان.آيا آنكه مردم را به راه راست مى‏خواند، سزاوار پيروى است، يا آنكه خود راه را نمى‏داند؟در اين باره چگونه داورى مى‏كنيد؟

به خدايتان سوگند، آنچه نبايد بكنند كردند.نواها ساز و فتنه‏ها آغاز شد.حال لختى بپايندتا بخود آيند، و ببينند چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد!شهد زندگى در كامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آن روز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاى بست.1

اكنون آماده باشيد!كه گرد بلا انگيخته شد و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته.شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد، آنگاه دريغ سودى ندارد.

جمع شما را بپراكند و بيخ و بنتان را بر كند.دريغا كه ديده حقيقت‏بين نداريد.بر ما هم تاوانى نيست كه داشتن حق را ناخوش مى‏داريد.2

اين سخنان كه در آن روز درد دل و گله و شكوه بانويى داغديده و ستمديده مى‏نمود، به حقيقت اعلام خطرى بود؛خطرى كه نه تنها مهاجر و انصار، بلكه رژيم حكومت و آينده نظام اسلامى را تهديد مى‏كرد.

ديرى نگذشت كه آنچه دختر پيغمبر در بستر بيمارى و نيز در روزهاى پيش در جمع مسلمانان از آن خبر داد، و مردم را از پايان آن ترساند تحقق يافت.

آن روز گفتند پيمبرى و رهبرى نبايد در يك خاندان بماند.گفتند قريش، اين تيره خودخواه و برترى‏جو، بايد همچنان مهترى كند. آن روز پايان كار را نمى‏ديدند.ندانستند كه مهترى از قريش به خاندان اميه و سپس به فرزندان ابو سفيان و تيره حكم بن عاص و مروانيان مى‏رسد، ندانستند كه تند باد اين تصميم عجولانه گردى را كه بر روى اخگر سوزان دشمنى ديرينه عراقى و شامى انباشته است، ‏به يكسو خواهد زد.ندانستند كه همچشمى قحطانى و عدنانى از نو آغاز مى‏شود، دو گروه برابر هم خواهند ايستاد و خليفه‏هايى جان خود را در اين راه خواهند داد و سرانجام آتشى سر مى‏زند كه3 براى آگاهى بيشتر از اين دگرگونى‏ها و نتيجه‏هايى كه بر آن مترتب شد، فصلى جداگانه با عنوان براى عبرت تاريخ خواهيم آورد.

 

درآستانه‏ملكوت

«و ان للمتقين لحسن مآب جنات عدن مفتحه لهم الابواب‏»4

دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيمارى به سر برده؟درست نمى‏دانيم چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟ روشن نيست.كمترين مدت را چهل شب 5 و بيشترين مدت را هشت ماه نوشته‏اند 6 و ميان اين دو مدت روايت‏هاى مختلف از دو ماه 7 تا هفتاد و پنج روز 8 ، سه ماه 9، و شش ماه 10 است.

اين همه اختلاف، و اين همه روايت‏هاى گوناگون چرا؟از اين پيش نوشتيم كه در چنان سالها، تاريخ حادثه‏ها از خاطر يكى به ذهن ديگرى انتقال مى‏يافت.و چه كسى مى‏تواند ادعا كند كه همه اين ناقلان از اشتباه بر كنار بوده‏اند.و اين در صورتى است كه موجبات ديگر در كار نباشد. اما مى‏دانيم كه در آن روزهاى پرآشوب، از يكسو دسته‏بندى‏هاى سياسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود، و از سوى ديگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمين اسلام بودند، در چنين شرايط كدام كس پرواى ضبط تاريخ درست‏حوادث را داشت؟بر فرض كه هيچ يك از اين دو عامل دخالتى در اين رويداد نداشته باشد، بدون شك دسته‏هاى سياسى كه پس از اين تاريخ روى كار آمدند، تا آنجا كه توانسته‏اند، تاريخ حادثه‏ها را دستكارى كرده‏اند.

بارى، به نقل مجلسى از «دلائل الامامه» در اين بيمارى بود كه دو تن صحابى پيغمبر ابو بكر و عمر خواستار ديدار او شدند.اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمى‏داد.على (ع) گفت من پذيرفته‏ام كه تو به آنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفت‏حال كه چنين است‏خانه، خانه توست11 هر چند ابن سعد نوشته است ابو بكر چندان با دختر پيغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت 12 اما ظاهرا از اين ملاقات نتيجه‏اى كه در نظر بود به دست نيامد.دختر پيغمبر به آنان گفت نشنيديد كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنين است!فاطمه گفت‏شما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم 13 و آنان از خانه او بيرون رفتند.بخارى در صحيح نويسد:پس از آنكه دختر پيغمبر ميراث خود را از خليفه خواست و او گفت از پيغمبر شنيدم كه ما ميراث نمى‏گذاريم، زهرا ديگر با او سخن نگفت تا مرد.14

در واپسين روزهاى زندگى، اسماء دختر عميس را كه از مهاجران حبشه و از نزديكان وى بود، طلبيد.چنانكه نوشتيم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود، چون جعفر در نبرد مؤته شهيد شد، به ابو بكر بن ابى قحافه شوهر كرد.

دختر پيغمبر به اسماء گفت:« من خوش نمى‏دارم بر جسد زن جامه‏اى بيفكنند و اندام او از زير جامه نمايان باشد.»اسماء گفت:« من در حبشه چيزى ديدم، اكنون صورت آن را به تو نشان مى‏دهم.»سپس چند شاخه تر خواست.شاخه‏ها را خم كرد و پارچه‏اى به روى آن كشيد.دختر پيغمبر گفت: «چه چيز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مى‏سازد.چون من مردم تو مرا بشوى! و نگذار كسى نزد جنازه من بيايد.»15

در آخرين روز زندگانى آبى خواست، بدن خود را نيكو شست‌وشو داد، جامه‏هاى نو پوشيد و به غرفه خود رفت.خادمه خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز كشيد دست‏ها را بر گونه‏ها نهاد و گفت من همين ساعت‏خواهم مرد.16 به نقل علماى شيعه، شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نيز همين روايت را اختيار كرده است 17 .ليكن چنانكه نوشتم ابن عبد البر گويد دختر پيغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد و گويا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على عليه السلام همكارى داشته است.

ابن عبد البر نوشته است چون دختر پيغمبر زندگانى را بدرود گفت، عايشه خواست‏به حجره او برود، اما اسماء طبق وصيت او را راه نداد.عايشه شكايت‏به پدر برد كه: « اين زن خثعميه 18 ميان من و دختر پيغمبر در آمده است و نمى‏گذارد من نزد جسد او بروم. به علاوه براى او حجله‏اى چون حجله عروسان ساخته است.»ابو بكر در حجره دختر پيغمبر آمد و گفت:

« اسماء چرا نمى‏گذارى زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟چرا براى دختر پيغمبر حجله ساخته‏اى؟»

او گفت: «زهرا به من وصيت كرده است كسى بر او داخل نشود.چيزى را كه براى نعش او ساخته‏ام، وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برايش بسازم.»

ابوبكر گفت:«حال كه چنين است هر چه به تو گفته چنان كن.»19

ابن عبد البر نوشته است: نخستين كس از زنان كه در اسلام براى او بدين سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پيغمبر (ص) بود.سپس مانند آن را براى زينب بنت جحش (زن پيغمبر) آماده كردند.

 

پى‏نوشتها:

1.ويحهم!فامن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون. اما لعمر الهكن لقد لقحت فنظره، ريثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا هنالك يخسر المبطلون و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.

2.ثم طيبوا عن انفسكم نفسا.و طامنوا للفتنه جاشا و ابشروا بسيف صارم.و بقرح شامل و استبداد من الظالمين.يدع فيئكم زهيدا و جمعكم حصيدا فيا حسره لكم و انى بكم و قد«عميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون- (از آيه 28 سوره هود) »

3.خدا آنچه را كه مردمى دارند دگرگون نمى‏سازد مگر آنكه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد: 11) .

4.همانا پرهيزكاران را نيكو بازگشتگاهى است.بهشت جاويدان كه درهاى آن بروى آنان گشوده است.

5.بحار ص 191 ج 43؛ روضه الواعظين ص 151.

6.الاستيعاب ص 749.

7.بحار ص 213 ج 43.

8.عيون المعجزات به نقل مجلسى ص 212.

9.طبقات ج 8 ص 18.

10.انساب الاشراف بلاذرى ص 402.

11.بحار ج 43 ص 170 به نقل از دلائل الامامه و نيز رجوع شود به علل الشرائع ج 1 ص 178.

12.طبقات ص 17 ج 8.

13.بحار ص 171.

14.صحيح ج 5 ص 177.

15.استيعاب ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 18 و انساب الاشراف ص 405 و بحار ج 43 ص 189 شود.

16.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شيخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.

17.طبقات ج 8 ص 18.

18.خثعم از قحطانيان و از عرب‏هاى جنوبى بوده است.و اين سرزنشى است كه عدنانيان (و از جمله قريش) به قحطانيان مى‏كردند.

19.استيعاب ص 751، چنانكه نوشتيم اسماء در اين تاريخ زن ابو بكر بوده است.

 

 

نظر دهید
نظرات کاربران

کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.

گزارش

ورود به سایت

مرا به خاطر بسپار.

کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما

کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور

کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:

ثبت نام

عضویت در خبرنامه.

قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید

کد تایید را وارد نمایید

ارسال مجدد کد

زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.: