1392/12/27 ۰۷:۱۵
واى بر آنان.آيا آنكه مردم را به راه راست مىخواند، سزاوار پيروى است، يا آنكه خود راه را نمىداند؟در اين باره چگونه داورى مىكنيد؟ به خدايتان سوگند، آنچه نبايد بكنند كردند.نواها ساز و فتنهها آغاز شد.حال لختى بپايندتا بخود آيند، و ببينند چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد!شهد زندگى در كامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آن روز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاى بست.
واى بر آنان.آيا آنكه مردم را به راه راست مىخواند، سزاوار پيروى است، يا آنكه خود راه را نمىداند؟در اين باره چگونه داورى مىكنيد؟
به خدايتان سوگند، آنچه نبايد بكنند كردند.نواها ساز و فتنهها آغاز شد.حال لختى بپايندتا بخود آيند، و ببينند چه آشوبى خيزد و چه خونها بريزد!شهد زندگى در كامها شرنگ و جهان پهناور بر همگان تنگ گردد.آن روز زيانكاران را باد در دست است و آيندگان به گناه رفتگان گرفتار و پاى بست.1
اكنون آماده باشيد!كه گرد بلا انگيخته شد و تيغ خشم خدا از نيام انتقام آهيخته.شما را نگذارد تا دمار از روزگارتان بر آرد، آنگاه دريغ سودى ندارد.
جمع شما را بپراكند و بيخ و بنتان را بر كند.دريغا كه ديده حقيقتبين نداريد.بر ما هم تاوانى نيست كه داشتن حق را ناخوش مىداريد.2
اين سخنان كه در آن روز درد دل و گله و شكوه بانويى داغديده و ستمديده مىنمود، به حقيقت اعلام خطرى بود؛خطرى كه نه تنها مهاجر و انصار، بلكه رژيم حكومت و آينده نظام اسلامى را تهديد مىكرد.
ديرى نگذشت كه آنچه دختر پيغمبر در بستر بيمارى و نيز در روزهاى پيش در جمع مسلمانان از آن خبر داد، و مردم را از پايان آن ترساند تحقق يافت.
آن روز گفتند پيمبرى و رهبرى نبايد در يك خاندان بماند.گفتند قريش، اين تيره خودخواه و برترىجو، بايد همچنان مهترى كند. آن روز پايان كار را نمىديدند.ندانستند كه مهترى از قريش به خاندان اميه و سپس به فرزندان ابو سفيان و تيره حكم بن عاص و مروانيان مىرسد، ندانستند كه تند باد اين تصميم عجولانه گردى را كه بر روى اخگر سوزان دشمنى ديرينه عراقى و شامى انباشته است، به يكسو خواهد زد.ندانستند كه همچشمى قحطانى و عدنانى از نو آغاز مىشود، دو گروه برابر هم خواهند ايستاد و خليفههايى جان خود را در اين راه خواهند داد و سرانجام آتشى سر مىزند كه3 براى آگاهى بيشتر از اين دگرگونىها و نتيجههايى كه بر آن مترتب شد، فصلى جداگانه با عنوان براى عبرت تاريخ خواهيم آورد.
درآستانهملكوت
«و ان للمتقين لحسن مآب جنات عدن مفتحه لهم الابواب»4
دختر پيغمبر چند روز را در بستر بيمارى به سر برده؟درست نمىدانيم چند ماه پس از رحلت پدر زندگانى را بدرود گفته؟ روشن نيست.كمترين مدت را چهل شب 5 و بيشترين مدت را هشت ماه نوشتهاند 6 و ميان اين دو مدت روايتهاى مختلف از دو ماه 7 تا هفتاد و پنج روز 8 ، سه ماه 9، و شش ماه 10 است.
اين همه اختلاف، و اين همه روايتهاى گوناگون چرا؟از اين پيش نوشتيم كه در چنان سالها، تاريخ حادثهها از خاطر يكى به ذهن ديگرى انتقال مىيافت.و چه كسى مىتواند ادعا كند كه همه اين ناقلان از اشتباه بر كنار بودهاند.و اين در صورتى است كه موجبات ديگر در كار نباشد. اما مىدانيم كه در آن روزهاى پرآشوب، از يكسو دستهبندىهاى سياسى هنوز قوت خود را از دست نداده بود، و از سوى ديگر مسلمانان سرگرم جنگ در داخل سرزمين اسلام بودند، در چنين شرايط كدام كس پرواى ضبط تاريخ درستحوادث را داشت؟بر فرض كه هيچ يك از اين دو عامل دخالتى در اين رويداد نداشته باشد، بدون شك دستههاى سياسى كه پس از اين تاريخ روى كار آمدند، تا آنجا كه توانستهاند، تاريخ حادثهها را دستكارى كردهاند.
بارى، به نقل مجلسى از «دلائل الامامه» در اين بيمارى بود كه دو تن صحابى پيغمبر ابو بكر و عمر خواستار ديدار او شدند.اما دختر پيغمبر رخصت اين ديدار را نمىداد.على (ع) گفت من پذيرفتهام كه تو به آنان اجازت ملاقات دهى.فاطمه گفتحال كه چنين استخانه، خانه توست11 هر چند ابن سعد نوشته است ابو بكر چندان با دختر پيغمبر سخن گفت كه او را خشنود ساخت 12 اما ظاهرا از اين ملاقات نتيجهاى كه در نظر بود به دست نيامد.دختر پيغمبر به آنان گفت نشنيديد كه پدرم فرمود فاطمه پاره تن من است هر كه او را بيازارد مرا آزرده است؟ گفتند چنين است!فاطمه گفتشما مرا آزرديد و من از شما ناخشنودم 13 و آنان از خانه او بيرون رفتند.بخارى در صحيح نويسد:پس از آنكه دختر پيغمبر ميراث خود را از خليفه خواست و او گفت از پيغمبر شنيدم كه ما ميراث نمىگذاريم، زهرا ديگر با او سخن نگفت تا مرد.14
در واپسين روزهاى زندگى، اسماء دختر عميس را كه از مهاجران حبشه و از نزديكان وى بود، طلبيد.چنانكه نوشتيم اسماء نخست زن جعفر بن ابى طالب بود، چون جعفر در نبرد مؤته شهيد شد، به ابو بكر بن ابى قحافه شوهر كرد.
دختر پيغمبر به اسماء گفت:« من خوش نمىدارم بر جسد زن جامهاى بيفكنند و اندام او از زير جامه نمايان باشد.»اسماء گفت:« من در حبشه چيزى ديدم، اكنون صورت آن را به تو نشان مىدهم.»سپس چند شاخه تر خواست.شاخهها را خم كرد و پارچهاى به روى آن كشيد.دختر پيغمبر گفت: «چه چيز خوبى است.نعش زن را از نعش مرد مشخص مىسازد.چون من مردم تو مرا بشوى! و نگذار كسى نزد جنازه من بيايد.»15
در آخرين روز زندگانى آبى خواست، بدن خود را نيكو شستوشو داد، جامههاى نو پوشيد و به غرفه خود رفت.خادمه خويش را گفت تا بستر او را در وسط غرفه بگستراند.سپس روى به قبله دراز كشيد دستها را بر گونهها نهاد و گفت من همين ساعتخواهم مرد.16 به نقل علماى شيعه، شوهرش على (ع) او را شست و شو داد.ابن سعد نيز همين روايت را اختيار كرده است 17 .ليكن چنانكه نوشتم ابن عبد البر گويد دختر پيغمبر اسماء را گفت تا متصدى شست و شوى او باشد و گويا اسماء در شست و شوى فاطمه (ع) با على عليه السلام همكارى داشته است.
ابن عبد البر نوشته است چون دختر پيغمبر زندگانى را بدرود گفت، عايشه خواستبه حجره او برود، اما اسماء طبق وصيت او را راه نداد.عايشه شكايتبه پدر برد كه: « اين زن خثعميه 18 ميان من و دختر پيغمبر در آمده است و نمىگذارد من نزد جسد او بروم. به علاوه براى او حجلهاى چون حجله عروسان ساخته است.»ابو بكر در حجره دختر پيغمبر آمد و گفت:
« اسماء چرا نمىگذارى زنان پيغمبر نزد دختر او بروند؟چرا براى دختر پيغمبر حجله ساختهاى؟»
او گفت: «زهرا به من وصيت كرده است كسى بر او داخل نشود.چيزى را كه براى نعش او ساختهام، وقتى زنده بود به او نشان دادم و به من دستور داد مانند آن را برايش بسازم.»
ابوبكر گفت:«حال كه چنين است هر چه به تو گفته چنان كن.»19
ابن عبد البر نوشته است: نخستين كس از زنان كه در اسلام براى او بدين سان نعش ساختند فاطمه (ع) دختر پيغمبر (ص) بود.سپس مانند آن را براى زينب بنت جحش (زن پيغمبر) آماده كردند.
پىنوشتها:
1.ويحهم!فامن يهدى الى الحق احق ان يتبع امن لا يهدى الا ان يهدى فما لكم كيف تحكمون. اما لعمر الهكن لقد لقحت فنظره، ريثما تنتج.ثم احتلبوا طلاع القعب دما عبطا و ذعافا ممقرا هنالك يخسر المبطلون و يعرف التالون غب ما اسس الاولون.
2.ثم طيبوا عن انفسكم نفسا.و طامنوا للفتنه جاشا و ابشروا بسيف صارم.و بقرح شامل و استبداد من الظالمين.يدع فيئكم زهيدا و جمعكم حصيدا فيا حسره لكم و انى بكم و قد«عميت عليكم انلزمكموها و انتم لها كارهون- (از آيه 28 سوره هود) »
3.خدا آنچه را كه مردمى دارند دگرگون نمىسازد مگر آنكه آنان خود دگرگون شوند. (الرعد: 11) .
4.همانا پرهيزكاران را نيكو بازگشتگاهى است.بهشت جاويدان كه درهاى آن بروى آنان گشوده است.
5.بحار ص 191 ج 43؛ روضه الواعظين ص 151.
6.الاستيعاب ص 749.
7.بحار ص 213 ج 43.
8.عيون المعجزات به نقل مجلسى ص 212.
9.طبقات ج 8 ص 18.
10.انساب الاشراف بلاذرى ص 402.
11.بحار ج 43 ص 170 به نقل از دلائل الامامه و نيز رجوع شود به علل الشرائع ج 1 ص 178.
12.طبقات ص 17 ج 8.
13.بحار ص 171.
14.صحيح ج 5 ص 177.
15.استيعاب ص 751 و رجوع به طبقات ابن سعد ج 8 ص 18 و انساب الاشراف ص 405 و بحار ج 43 ص 189 شود.
16.بحار ج 43 ص 172 به نقل از امالى شيخ طوسى و رجوع به انساب الاشراف ص 402 و طبقات ج 8 ص 17-18 شود.
17.طبقات ج 8 ص 18.
18.خثعم از قحطانيان و از عربهاى جنوبى بوده است.و اين سرزنشى است كه عدنانيان (و از جمله قريش) به قحطانيان مىكردند.
19.استيعاب ص 751، چنانكه نوشتيم اسماء در اين تاريخ زن ابو بكر بوده است.
کاربر گرامی برای ثبت نظر لطفا ثبت نام کنید.
کاربر جدید هستید؟ ثبت نام در تارنما
کلمه عبور خود را فراموش کرده اید؟ بازیابی رمز عبور
کد تایید به شماره همراه شما ارسال گردید
ارسال مجدد کد
زمان با قیمانده تا فعال شدن ارسال مجدد کد.:
قبلا در تارنما ثبت نام کرده اید؟ وارد شوید
فشردن دکمه ثبت نام به معنی پذیرفتن کلیه قوانین و مقررات تارنما می باشد
کد تایید را وارد نمایید